حجتالاسلام والمسلمین سیدسعید لواسانی: «شهرتطلبی» از مهلکات نفسانی است که حقیقت آن کمالاتی است که انسان برای خود میپندارد تا برمبنای آن کمالات، دیگران او را بزرگ بشمارند؛ چه این کمال، عبادت و زهد و پارسایی باشد، چه علم و دانش، چه منصب و قدرت و ریاست، چه مال و ثروت و مکنت، چه زیبایی و چه امور دیگر. در حالی که حقیقت کمال خداست و انسان تنها در صورتی به کمال میرسد که از خود دربگذرد و به خدا برسد و همه کارها و تلاش او تنها برای خدا باشد. یعنی انسان کمال را در جایی میجوید که وجود ندارد. پس حقیقت «شهرتطلبی» فریب و سرابی است که نفس و شیطان سر راه انسان پهن کردهاند تا او را به هلاکت برسانند و روشن است که انسانی که خود را عابد، عالم یا قدرتمند و امثال آن میپندارد، در حقیقت نه عابد است، نه عالم و نه قدرتمند بلکه او تلاش دارد خود را به کمالی بیاراید که در چشم- حداقل برخی از- مردم کمال است. تا دلهای مردم رام او شود و او را بزرگ شمرد. روشن است که چنین فردی به حقیقت کمال نمیرسد بلکه کمالی خیالی دارد که حقیقت آن بیماری درونی و قلبی است و آن بیماریای است که رهایی از آن بسیار سخت است. چه بسا بتوانیم خود را از شر ظهورات مختلف نفس رهایی بخشیم اما نتوانیم خود را از این بیماری خطرناک خلاص کنیم، بیماریای که همانند سرطانی است که اگر ریشه بدواند، همه وجود انسان را دربرمیگیرد. یادآور میشوم که ما نمیتوانیم خود را از این بیماری درونی مصون بدانیم و اشتباه بزرگی است که خود را از آن مصون بدانیم. حتی کسی که دارای شغلی عادی و معمولی است که مردم به آن اعتنایی ندارند نیز در عالم خود به این بیماری مبتلاست و در عالم خود گرفتار «شهرتطلبی» است.
پس «شهرتطلبی» عنوان عامی است که به هدف تثبیت نفسانیت در انسان پدید میآید و در آن انسان میخواهد دیگران مسخر او شوند و دلها به او وابسته شود و این صفت مذموم دارای مصادیق متعددی است. اجازه دهید نمونه عینی از این بیماری را مثال بزنم که مناسب وضعیت نظام و جامعه ما باشد. هر کشوری نیازمند افرادی است که در آن کشور خدمت و در مصادر مختلف حکومتی حضور پیدا کنند، اعم از اینکه در قوای سهگانه باشد یا مناصب استانی و پایینتر. همچنین کسانی که به این مقامات میرسند، به دلایل مختلف در نزد- حداقل برخی- مردم بزرگداشته میشوند و از آنان فرمان برده میشود. این دو امر را کنار هم بگذاریم، نتیجه آن میشود که کسی که به بیماری «شهرتطلبی» گرفتار است، برای اینکه بتواند این رذیله را در خود تقویت کند، چاره را در این میبیند که خود را در مسیر کسب مناصب حکومتی بیندازد و در این راه از هیچ تلاشی خودداری نکند تا کسانی که منصب و مسؤولیت را کمال میپندارند، او را بزرگ شمرند و رام او شوند و دلهایشان به سوی او متمایل شود و از او فرمان ببرند. نتیجه چنین رفتاری جز فساد فرد و فساد آن مجموعه نیست. مجلسی و دولتی که از چنین افرادی تشکیل شود، نهتنها دولت و مجلس اسلامی نیست بلکه در جهت اهداف نفسانی قرار دارد بنابراین ملاحظه میکنید که این بیماری چقدر خطرناک است که هم فرد را نابود میکند و هم جامعه را به نابودی میکشاند و هم دولت و نظام را به قهقرا میبرد. امام صادق(ع) میفرمایند: «إیّاکم و هؤلاء الرّؤساء الّذین یترأسون. فو الله ما خفقت النعال خلف رجل إلّا هلّک و أهلک» [بحار؛ ج73، ص150] «از رئیسهای ریاستطلب بپرهیزید. به خدا صداى کفشها پشت سر مردى بلند نشد، جز اینکه خود هلاک شد و دیگران را نیز هلاککرد».
تاریخ اسلام پر است از «شهرتطلبان» اینچنینی که نام امیرالمومنین یا خلیفه رسول خدا یا خلیفه خدا و سایه خدا و امثال این القاب را بر خود نهادند و جز بر انحراف و تیرهبختی جامعه مسلمانان نیفزودند. چقدر علما و دانشمندان بدکردار که موجب فساد عقیدت مسلمانان شدند. مگر نه اینکه جنایات تکفیریهای در سوریه به نام دین و تحت رهبری همه علما و حاکمان «شهرتطلب» رخ میدهد؟ بنابراین میبینیم که این صفت نهتنها فرد را هلاک و نابود میکند بلکه جامعه اسلامی را هم به تباهی میکشاند. در کشور خودمان، بنیصدرها کم نبودند، کسانی که در مقابل امام و رهبری قد علم کردند و میکنند و فتنه آفریدند و میآفرینند، آیا این جز گرفتاری در بیماری مهلک دنیاطلبی و شهرتطلبی است؟
فکر هم نکنیم که ما تمایلی به پست و مقام نداریم و از این رذیله آسوده هستیم. قدری خیال خود را بگردیم مییابیم چگونه در عالم خود گرفتار این بیماری هستیم. همه ما دوست داریم مردم ما را دوست بدارند و به ما احترام بگذارند و در نگاه آنان بزرگ جلوه کنیم و برای ما حساب باز کنند و دل مردم رام ما باشد.