printlogo


کد خبر: 3624تاریخ: 1393/2/7 00:00
قربانی دیگر در برابر سرطان
مرگ تراژیک ویلانووا

امید صادقی: تیتو بد شانس بود، نخستین بار در زمامداری گوآردیولا در گلویش احساس ناراحتی کرد و سخن گفتن برایش سخت شده بود. پزشک‌ها مانند تمام پزشکان دنیا در ابتدا به او امیدواری دادند. می‌گفتند به راحتی قابل درمان است. تیتو هم سرخوش از اینکه بیماری‌اش جدی نیست به نیمکت کاتالان بازگشت و در کنار پپ کبیر به فعالیت می‌پرداخت، آرام و بی‌سر و صدا.  کمتر از یک سال بعد رویایی غیر‌قابل باور جلوی چشمش قرار داشت، سرمربیگری آبی‌واناری‌ها به وی پیشنهاد شد و او بی‌درنگ پذیرفت. فکر بیماری لعنتی را هم نکرد. روزهای پرفشار در نوکمپ شروع شد و او بی‌خیال این لعنتی پیش رفت. آنقدر خوب پیش رفت که مورینیو را در نیم‌فصل از کورس رقابت خارج کرد و عملا در پایان نیم‌فصل نخست لالیگا قهرمان شده بود. او خیلی زود قهرمان شده بود. آقای ویلانووا خیلی زود انتقام انگشت مورینیو را که در چشمش فرو رفته بود گرفت. آقای ویلانووا روی ابرها بود. مگر می‌شد دورانی بهتر از 4 سال پپ ساخت؟! تیتو توانست. او حالا شماره یک کاتالان‌ها شده بود و کارشناسان او را بهتر از پپ می‌دانستند اما تیتو بدشانس بود. یک انسان فوق‌العاده بدشانس که در آن دنیا باید گلایه کند چرا از سهم شانس مقدار کمی نصیبش شده! او که در میانه‌های فصل برای چکاپ یک هفته‌ای تیمش را رها کرده بود، خیلی زود با تماس پزشکان روبه‌رو شد.آنها وضعیت آقای ویلانووا را اورژانسی دانستند و درخواست کردند برای درمان باید هر چه سریع‌تر به یک کلینیک فوق‌مجهز خودش را معرفی کند و ترجیحا به آمریکا نقل‌مکان کند.کابوس؛ تیتو باید برای حداقل 2 ماه در حساس‌ترین مقطع فصل تیمش را ترک کند. او ابتدا مخالفت می‌کند و از دکترش می‌خواهد انتهای فصل برای درمانش اقدام کند.اما پاسخ قابل پیش‌بینی است؛ شرایط شما خطرناک است! پس به ناچار تیم فوق‌العاده‌اش را ترک کرد، با اکراه، با ناامیدی، با فحش نثار کردن به اقبال بدش! چرا حالا؟! حساس‌ترین مقطع فصل است و تیمم رویایی نتیجه می‌گیرد. یک نیم فصل، 18 برد و یک تساوی!
خدایا موقع این امتحان نیست!
تیتو به آمریکا می‌رود، مراحل سخت درمانی آغاز می‌شود، او از راه دور تیمش را تمرین می‌دهد، اما بی‌فایده، تیم افت وحشتناکی کرده و دستیاران هم هیچ کاری از دست‌شان برنمی‌آید. تیتو در آمریکا نه توانست با خیال راحت به درمانش بپردازد و نه توانست تیمش را هدایت کند. آبی‌و‌اناری‌ها به یکی از ضعیف‌ترین میلان‌های تاریخ 2 بر صفر باختند و در آستانه بحران وحشتناکی بودند. آقای ویلانووا از دکترش می‌خواهد برای بازی برگشت حداقل به نیمکت بازگردد، اما با پاسخ منفی آنها روبه‌رو می‌شود. بالاخره این شیمی‌درمانی لعنتی پایان می‌پذیرد، اما هیچ چیز مثل سابق نیست، باخت‌های وحشتناک به مادرید عمارت نابی که ساخته شده را به ویرانه تبدیل می‌کند. تیتو بدشانس است. او خودش را به دیدار با پی‌اس‌جی می‌رساند، اما مسی همزمان مصدوم می‌شود. پس پیش به سوی ادامه‌ فصل، انگار زندگی قرار نیست روی خوشی به دستیار سابق نشان بدهد. بایرن مونیخ، 7برصفر و تمام! این کمال نامردی بود، تیتو برای مبارزه با سرطان نیار به روحیه دارد، اما او تحقیر شد، تحقیری که تا به حال سابقه نداشت. او ماند و یک قهرمانی در رقابت‌های لیگ که در همان نیم فصل آن را به‌دست آورده بود. سرطان همه چیز را از آقای سرمربی گرفت. همه چیز را. او جام را با آبیدال بالای سر برد، اما شاگردش روحیه جنگندگی بالایی داشت، تیتو اما نه، او آرام بود و ماخوذ به حیا، از آن دست آدم‌هایی که در زندگی‌شان برای هیچ چیز نمی‌جنگند، او زندگی را با آرامش کامل طی می‌کرد، از حاشیه دور بود، روحیه‌اش لطیف بود.  پس برخلاف شاگردش در حال شکست خوردن از این سرطانی بود که صورت زشت و لجنش را این بار به این بدشانس می‌خواست نمایان کند. ضعیف‌کشی اصلا هنر نیست! او قصد داشت فصل بعد هم ادامه دهد و به امید اینکه این بار بتواند عمارتش را تا به انتها بنایی کند که این‌بار آقایی کند، اما... .پزشک همیشه بد خبر، به او گفت باید با دنیای فوتبال برای مدتی خداحافظی کند. تومور موجود در غدد لنفاوی آقای سرمربی قصد کوتاه آمدن نداشت و مدام در حال تکثیر بود. به وی اعلام شد وضعیتش خطرناک است و باید وقتش را برای درمان بگذارد. او دیگر برای خداحافظی نیامد، یک نامه نوشت و خداحافظ. او به بخت بدش لعنت می‌فرستاد و با همه دنیا قهر بود. درست در جایی که سال‌ها برایش تلاش کرده، در جایی که رویایش است، به ناحق جایش را می‌گیرند. باید برود، بدترین جای زمان... . پس از آن خیلی کم تیتو را دیدیم، اما هر دفعه که دوربین‌ها او را شکار کردند نحیف‌تر از بار قبل بود. او خودش می‌دانست وضعیتش اصلا خوب نیست و در یک روز جمعه، این جمعه‌های اعصاب‌خرد کن، آقای ویلانووا زندگی را با تمام تعلقاتش بدرود گفت. او حقش نبود. زندگی در 45 سالگی سهمش را از او گرفت. با جفاکاری تمام.  نگاه به سرگذشت تیتو باعث می‌شود بار دیگر لعنت بفرستیم به سرطان. او که جان خیلی‌ها را گرفت، او طعم گس مرگ را در شیرین‌ترین لحظه‌های زندگی یک مرد به کامش نشاند.  نفرین،
نفرین به سرطان!
 


Page Generated in 0/0063 sec