printlogo


کد خبر: 3698تاریخ: 1393/2/8 00:00
نگاهی به اظهارات اخیر رفسنجانی و ابتکار
مکان‌یابی هاشمی در منازعه ضدانقلاب

مهدی محمدی: پس از اتفاقات پنجشنبه دو هفته پیش در بند 350 زندان اوین، مهم‌ترین اولویت جریان ضدانقلاب این بوده که به هر قیمت ممکن پای دولت را به این معرکه باز کند و سخن خود را در دهان دولتیان بگذارد.
درباره آنچه آن روز در اوین اتفاق افتاد ابهام چندانی وجود ندارد. همه آنچه در روزهای گذشته درباره خشونت و ضرب و شتم در این زندان گفته شده در واقع بزرگنمایی‌ها و جوسازی‌هایی است که هدف از آن پوشاندن صورت‌مساله اصلی است. صورت‌مساله اصلی هم چیزی جز این نیست که پس از مدت‌ها یک شبکه بزرگ انتقال اطلاعات جعلی و خبرسازی علیه نظام کشف شده و ضربه‌ای جدی دریافت کرده است، بنابراین طبیعی است دریافت‌کنندگان این اطلاعات که در واقع صاحبان اصلی این شبکه هستند، هر چه از دستشان برمی‌آید برای انتقام‌گیری از نظام انجام دهند. بویژه بی‌بی‌سی فارسی که مدت‌هاست معلوم شده یک رسانه نیست بلکه ترمینالی برای ایجاد هماهنگی میان طیف‌های مختلف ضدانقلاب و متصل نگه‌ داشتن روابط آنها با داخل کشور است، بیش از همه عصبانی شده و تلاش می‌کند بحرانی را که در واقع دامن خودش را گرفته به بحرانی برای کل نظام تبدیل کند.
تا اینجای کار چندان عجیب نیست. ضدانقلاب ضربه‌ای خورده و در حال واکنش نشان دادن است، آنچه عجیب است این است که به‌تدریج نشانه‌هایی آشکار شده از اینکه یک سر مهم ماجرا در داخل کشور است و آنها هم که در بیرون
سر و صدا راه‌انداخته‌اند، در اصل در پی فعال‌کردن شرکای داخلی خویشند با این هدف که یک حمله گاز انبری از داخل و خارج به دستگاه‌های قضایی و امنیتی و در نهایت به کل نظام سامان داده شود.
ماجرا به‌طور ساده این است؛ هنوز ساعتی از درز خبر اتفاقات بند 350 نگذشته بود که منابع ضدانقلاب و مشخصا بی‌بی‌سی گفتند این حادثه آزمونی برای دولت روحانی است و پس از دوره‌ای تذبذب و یکی به نعل و یکی به میخ زدن،حالا زمان آن رسیده که دولت همراهی واقعی خود را با شعارهای جبهه اصلاحات نشان دهد. مشخصا تاکید می‌شد این سخن دو مخاطب اصلی دارد؛ یکی شخص رئیس‌جمهور و دیگری وزارت اطلاعات. فضایی در حال ایجاد‌شدن بود که اگر رئیس‌جمهور در آنچه تاکنون گفته صادق است پس هم خود او باید به این موضوع ورود کند و علیه آن موضع بگیرد و هم دستگاه امنیتی‌‌اش.
به بیانی اندکی فنی‌تر، در زمان کوتاهی معلوم شد تاکتیک ضدانقلاب و سرویس‌های اطلاعاتی اداره‌کننده آن، برای تبدیل‌کردن این فرصت به تهدیدی برای کلیت نظام، این است که این موضوع را بدل به بهانه‌ای برای ایجاد یک رویارویی ساختاری میان دولت و قوه‌قضائیه کنند و دولت را به این جمع‌بندی برسانند که با وجود اینکه می‌داند پس‌صحنه چه بوده و آن روز در اوین چه گذشته، به صحنه بیاید و از در دفاع از این باند ضربه‌خورده رویاروی دستگاه قضا ـ که کاری جز عمل به وظیفه‌‌اش نکرده ـ بایستد.
 

اینجا بود که عامل داخلی وارد بازی شد و نشان داد پازل قرار است چگونه پر شود. وزارت اطلاعات که خود به گفته رئیس سازمان زندان‌ها یکی از اصلی‌ترین تامین‌کنندگان اطلاعاتی بوده که منجر به این پاکسازی شده، سکوت اختیار کرد و به رغم وعده وزیرش که خبر از صدور بیانیه‌ای در این باره داده بود، وارد بازی نشد؛ سکوتی که عموما ـ و به‌درستی ـ حمل بر رضایت آن از این برخورد شده است.
شخص رئیس‌جمهور هم از خود انگیزه‌ای برای فدیه ساختن آبرویش پیش پای ضدانقلاب نشان نداد. در واقع به قول ورزشی‌نویس‌ها پروژه می‌رفت که شکست بخورد؛ هم شبکه تامین اطلاعات جعلی ضدانقلاب در داخل برچیده شده بود و هم دولت ـ که برخی جریان‌های اپوزیسیون به هدف‌گذاری‌های سیاست داخلی آن طمع کرده‌اند ـ نشان داده بود در حوزه مسائل مرتبط با امنیت داخلی کشور اهل مساهله‌کاری نیست و بنا ندارد در این حوزه دکان و دستگاهی موازی قوه‌قضائیه راه بیندازد.    
همین که نشانه‌های شکست طراحی ضدانقلاب آشکار شد و آنها به‌تدریج از اینکه بتوانند دولت را به ورطه یک تقابل تمام‌عیار ساختاری با دستگاه‌های قضایی و امنیتی بکشانند، ناامید شدند، «عامل داخلی» دست به کار شد. بالاخره پروژه نباید با دستاورد صفر به پایان می‌رسید و آنها که سال‌های طولانی است با کلونی‌هایی مانند بی‌بی‌سی سر و سری دارند، باید نشان می‌دادند جایی به درد خواهند خورد.
بلافاصله دیدیم دو اتفاق افتاد؛ نخست، معصومه ابتکار در فیس‌بوک شخصی‌‌اش خبر داد آقای رئیس‌جمهور در جلسه دولت درباره ماجرای زندان اوین چیزهایی گفته‌اند که «نمی‌شود گفت» و پس از آن هم خبر رسید خانواده یکی از زندانیان بند 350 با هاشمی‌رفسنجانی ملاقات کرده است و وی در آنجا گفته عده‌ای با این کارها می‌خواهند برای دولت بحران درست کنند.
در واقع دم‌خروس بی‌آنکه زحمت چندانی کشیده شده باشد، پدیدار شد. در حالی که ضد‌انقلاب برای خارج‌شدن از مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده بود، راهی نمی‌یافت، دو تن گام پیش نهادند و با مهرتاییدزدن بر دروغ‌هایی که کینه‌توز‌ترین دشمنان این ملت سر هم کرده‌اند، نشان دادند کوتاه نمی‌آیند حتی اگر بی‌بی‌سی هم کوتاه آمده باشد!
مسلما هاشمی رفسنجانی می‌دانسته آن روز در اوین کسی حتی یک سیلی هم نخورده است چه رسد که «بحرانی» ایجاد شده باشد. ابتکار هم اگر نمی‌دانست می‌توانست بپرسد، و به او می‌گفتند اصل ماجرا چه بوده است. دروغ بستن به نظام، تکمیل پازل دشمن، بحران‌نمایی یک پدیده نه‌چندان مهم و مرثیه‌سرایی برای کسانی که در واقع خود طراحان و پیش‌برندگان توطئه بوده‌اند و دفاع از کسانی که کمترین جرم آنها ارتباط مستمر و دائمی با ماشین صهیونیستی دروغ‌سازی علیه ایران است را چه می‌توان نامید جز انجام وظیفه در قبال کسی یا جایی که یارای تخطی از فرمان او نیست. ابتکار چندان مهم نیست ولی هاشمی‌‌رفسنجانی در ماجرای ادعای تقلب در انتخابات 88 هم همین کار را کرد. آنجا هم در حالی که می‌دانست حق چیست به نظام دروغ بست، جامعه را برآشفت و بعد هم می‌خواست خود به عنوان فرشته نجات و فیصله‌دهنده دعوا وارد گود شود و بازی را یکسره از آن خود کند. چرا هاشمی چنین می‌کند؟ چرا وب‌سایت هاشمی در نقل خاطرات 30 و 40 سال پیش او دقیقا با جرس و رادیوفردا هماهنگ می‌شود و همان خاطره‌ای را از انبان ـ ظاهرا بی‌پایان- خود بیرون می‌کشد که آنها برای پیشبرد پروژه‌شان به آن نیاز دارند؟ چرا هاشمی، دقیقا سر وقت، با کسانی ملاقات می‌کند و حرف‌هایی می‌زند که ضدانقلاب سخت بدان نیازمند است؟ چرا مدت‌هاست حتی یک جمله که به دل بنشیند از هاشمی نه درباره امام، نه انقلاب و نه رهبری نشنیده‌ایم؟ چرا هاشمی در بی‌بی‌سی متصل تیتریک است اما روزنامه انقلابی چاپ داخل هر چه خبر اظهارات او را به آب ویرایش می‌شوید و کنار اسمش لقب و عنوان اضافه می‌کند، باز یک پاراگراف قابل چاپ از آن بیرون نمی‌آید؟
بیایید نتیجه نگیریم ولو اینکه آنها که باید نتیجه می‌گرفته‌اند، لابد گرفته‌اند. ضدانقلاب امروز همکارانی داخلی دارد که بی‌محابا در تقسیم کار با آن شرکت می‌کنند و وهم برشان داشته محبوب قلوب مردمند پس کسی را یارای ایستادن مقابل آنها نیست. همان بلایی که در آخر به جان محمود احمدی‌نژاد هم افتاده بود. اینها همان کسانی هستند که نه پیام 24 خرداد را شنیدند و نه پیام 2 اردیبهشت را (روز پایان ثبت‌نام یارانه‌ها). این همکاران داخلی دیگر همکاری خود را پنهان نمی‌کنند، برعکس اصرار دارند بگویند کدام طرف خط ایستاده‌اند. اگر کسی مکان خود را با صدای بلند فریاد زد، دیگر نمی‌تواند ادعا کند فلانی و بهمانی به مردم آدرس غلط می‌دهند. بر سر مناره جای پنهان‌کاری باقی نخواهد ماند.


Page Generated in 0/0052 sec