printlogo


کد خبر: 3954تاریخ: 1393/2/13 00:00
نگاهی به زندگی اسطوره موسیقی ملی محمدرضا لطفی که دیگر نیست
موسیقی دیگر لطفی ندارد

گروه فرهنگ و هنر: اواخر سال گذشته بود که خبر بستری شدن محمدرضا لطفی در بیمارستان موجب نگرانی بسیاری از اهالی هنر شد. برای مقطع کوتاهی از بیمارستان مرخص شد اما بیماری او را رها نکرد و باز هم بستری شد. سرانجام محمدرضا لطفی روز جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ در بیمارستان پارس چشم از جهان فروبست. لطفی رفت و موسیقی ایران را تنها گذاشت. محمدرضا لطفی در سال ۱۳۲۵ در شهر گرگان به دنیا آمد. وی به مدت 5 سال در هنرستان موسیقی به آموختن موسیقی پرداخت و موسیقی را نزد استادانی چون علی‌اکبر شهناز و حبیب‌الله صالحی فرا گرفت. پس از پایان هنرستان به دانشکده موسیقی راه یافت و به تکمیل آموخته‌هایش پرداخت. در این زمان از استادانی مانند نورعلی برومند، عبدالله دوامی و سعید هرمزی نیز بهره جست. در سال ۱۳۵۳ به عضویت گروه علمی دانشکده موسیقی درآمد و در همین سال همکاری خود را با رادیو آغاز کرد. به مدت یک سال و نیم به عنوان مدیر گروه موسیقی دانشکده موسیقی هنرهای زیبای تهران به کار مشغول شد و پس از آن از این سمت استعفا کرد. در سال ۱۳۵۴ گروه شیدا را راه‌اندازی کرد و به همراه گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده به بازخوانی و اجرای دوباره آثار گذشتگان پرداخت. کانون موسیقی چاووش را با همکاری هنرمندانی مثل حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و علی‌اکبر شکارچی راه‌اندازی کرد و طی یک فعالیت چشمگیر آثاری از این گروه به جای ماند که به گفته بسیاری از اساتید از بهترین کارهای موسیقی ایران به شمار می‌رود. پس از انحلال چاووش بعد از سفرهای زیادی که برای کنسرت به ایتالیا، فرانسه و آلمان داشت، در سال ۱۳۶۵ به آمریکا رفت. علاوه بر کنسرت‌های متعدد در سراسر آمریکا، مرکز فرهنگی- هنری شیدا را در واشنگتن بنیان گذاشت.
احیای موسیقی سنتی
برجسته‌ترین نوازنده و موسیقیدان دهه‌های اخیر ایران، از تمام همتایانش در طول تاریخ موسیقی محبوب‌تر است. مهم‌ترین فصل موسیقی‌ را باید به «محمدرضا لطفی» اختصاص داد. فصلی با عنوان: «محمدرضا لطفی؛ پرچمدار موسیقی ملی». دورانی که صرفا با لطفی آغاز شد. دورانی که موسیقی پاپ فضای فرهنگ عمومی را در دهه 50 تسخیر کرده و اباحه‌گری کاباره‌ای با موسیقی پاپ فضای کشور را گرفته بود و موسیقی ملی با قرکمر در دیسکوهای طاغوت تعریف می‌شد. دورانی که عوام‌گرایی در فرهنگ موسیقی، سکه‌ رایج بود و گستردگی دامنه‌ تقلید از آثار دست چندم غربی، بازار ابتذال را رونقی رسانده بود. دستگاه‌های رسمی در قلمرو فرهنگ و هنر، برای خالی نبودن عریضه، صورتی از هنر رسمی را به نام هنر ملی و بومی تولید می‌کردند که آبی را گرم نمی‌کرد و هنرمندان ریشه‌دار  موسیقی، روزگار میانسالی و خستگی را می‌گذراندند؛ در این میان محمدرضا لطفی، نوازنده‌ جوان مستعد در موقعیتی قرار گرفت که جریان بازگشت به سرچشمه را در موسیقی ملی ایران به سامان برساند.  
لطفی در دوران خدمت وظیفه‌ عمومی، سربازی خود را در سپاه‌دانش کردستان و در یکی از روستاهای نزدیک سنندج گذراند. همین نزدیکی به شهر و علاقه‌ مهارناپذیر او به نوازندگی، او را به کانون موسیقی شهر سنندج کشاند که در آن‌زمان مرکز فعالیت حسن کامکار بود که به تازگی ارکستری از نوازندگان خردسال کلاس‌هایش تشکیل داده بود. این‌طور که روایت شده در مجموعه‌ زنده‌یاد حسن کامکار از تار و نوازندگی تار خبری نبود و این نقص بزرگی برای آموزشکده‌ او بود که برای آموزش ساز اصلی موسیقی ایرانی، استادی در کار نبود. به همین دلیل بود که هیچ‌یک از فرزندان خود او نیز مشق تار نکرده بودند. بنابراین همین‌که لطفی پای پیش کامکار گذاشت و تار به دست‌ گرفت و توانایی خود را به رخ حاضرانی که از دیدن نوازنده‌ چیره‌دست تار به شوق آمده بودند کشید، قدر دید و در صدر نشست. به این فرصت مهیا، ازدواجی زود‌هنگام نیز اضافه شد و لطفی را خانه‌زاد عشق قشنگ کامکار کرد.
چیره‌دستی حاصل از کار و تمرین مداوم، لطفی را وارد دانشکده‌ هنرهای زیبا کرد و در آنجا خیلی زود به کسوت استادی درآمد و اندک‌اندک جسارت آن ‌را یافت تا با مصالح گرایش موسیقایی‌ا‌ش، پلی از روی میراث کلنل علی‌نقی وزیری، به گذشته‌‌های دورتر بزند. به دوران باشکوه تصنیف‌سازی؛ دورانی که موسیقی ایرانی در بستر انقلاب مشروطیت پوست انداخته و از محافل خصوصی اعیان و اشراف و مجالس عیش و سرور درباری‌ها به کوچه و بازار، به میان مردم آمد. در نتیجه او از این راه ضمن آشنایی با آخرین بازماندگان از نسل استادان قدیم که حافظ میراث گرانقدر بزرگانی چون عارف، درویش‌خان و ردیف‌های مشهور ضبط‌ ناشده بودند، با هوشنگ ابتهاج نیز که دستی در برنامه‌‌های موسیقی رادیوایران داشت و ذوق سرشار خود را خرج رونق آن کرده بود، ارتباط پیدا کرد و از حمایت‌های او نیز برخوردار شد.  از این پس محمدرضا لطفی، جوان تازه‌نفس موسیقی ملی شد. جوانی با توانایی حیرت‌انگیز در نوازندگی و دانش نظری و تاریخی در موسیقی که بسیاری از استادان تراز نخست، چشم به او داشتند تا موسیقی ملی را از ورطه‌ تکراری که به نظر ایشان ناشی از سهل‌انگاری و عدم وفاداری نسبت به ردیف‌ بود، برهاند. درست یا نادرست، در رونق دوباره و ارتقای جایگاه موسیقی ملی یا سنتی، بیشترین سهم را از آن او دانستند.
موقعیت فراهم شده او را به سوی برنامه‌های بلند‌پروازانه هدایت کرد. این در حالی رخ می‌داد که انگیزه‌های دیگری نیز در کناره‌های کار خودنمایی می‌کرد. فضایی که از سوی او ایجاد شده بود و گرایش روزافزون طبقه‌ متوسط جدید به این نوع از موسیقی، برنامه‌های رادیویی موفق و بازسازی‌های گوشنواز از آثار دوران مشروطیت در بستر تحولات زیرجلدی سیاسی که در حال انجام بود، نخبه‌ترین نوازندگان و موسیقیدان‌های سراسر کشور را به مرکز کشانید. لطفی خود عامل کوچ فرزندان حسن کامکار از کردستان بود. از مشهد، از خرم‌آباد، از آذربایجان، از کرمانشاه، جوان‌های خوش‌استعداد جویای نام جذب مرکز شدند. گروه‌های جدید تشکیل شد و کیفیت آثار تولیدی ارتقای حیرت‌انگیزی یافت. ملودی‌های تکراری برنامه‌ یکنواخت رادیو و تلویزیون ملی ایران، جای خود را به آثاری داد که از بنیاد محکمی برخوردار شده بود. انگیزه و انرژی این مجموعه، استادان بنامی چون نورعلی‌خان برومند و عبدالله‌خان دوامی و کریمی را به حرکت انداخته بود. گوشه‌های مهجور و فراموش‌ شده‌‌ دستگاه‌های هفتگانه از سینه‌ خسته و پیر این استادان بیرون کشیده شد.   تحول بزرگ رخ داده بود و تحول بزرگ‌تر در راه بود. کشور به سوی انقلاب خیز برداشته بود.  ادبیات و هنر رها شده از چنگال سانسور، چهارنعل می‌تاخت تا خود را به امواج ضداستبدادی مردم برساند. جریان متحول موسیقی نیز بیکار نماند و بر بستر فراهم شده‌ پیشین، بهترین آثار موسیقایی تاریخ موسیقی جدید ایران، در درازای این چند سال، از ۵۶ تا ۶۱ آفریده شد. همه‌ گروه‌های مهم تشکیل شده در چندسال دوران تحول، به کوشش جمعی روی آوردند اما کماکان لطفی محور این کوشش‌های مشترک بود. آخرین فرصتی که گردش روزگار برای لطفی تدارک دیده بود، اگرچه شمشیر دو دَم بود و نخستین آجر را از زیر دیوار محبوبیت او بیرون کشید و دوران دیگری را برایش رقم زد اما در هر صورت موقعیت ممتاز و مرکزیت او را در سال‌های نخستین انقلاب، در میان اهل موسیقی تداوم بخشید. دوران دوم کار و زندگی لطفی پس از انقلاب آغاز شد. لطفی جایگاه بلندی در عرصه‌‌ فرهنگ و هنر ایران به دست آورد و آثار گرانقدری به میراث موسیقی ما افزود اما پس از مدتی به دلیل جوسازی اطرافیان به آمریکا کوچ کرد و رفت با این تصور که فعالیت در غربت برایش فراهم است اما همان فریبکارانی که ترغیبش کردند به کوچ، در غربت رهایش کردند.  استاد هم موفقیتی به دست نیاورد و حاصل 20 سال غربت‌نشینی، وزنی متناسب با آنچه از او انتظار می‌رفت ندارد. لطفی در طول این‌ سال‌ها دچار همان رخوتی شد که پیش از او استادان بنام موسیقی دچارش شده بودند.  او انتظار داشت دوباره شجریان، علیزاده، ناظری، مشکاتیان و خیل دیگری از جوانان دوران چاووش او را به تخت پادشاهی موسیقی ایران بنشانند و گوش‌ به فرمان بنشینند. لطفی تغییر روحیه‌ «قطب‌گریز» مردم ایران، از جمله یاران سالیان گذشته‌ خود را درک نکرده بود. او نمی‌دانست در بستر این تغییر، روابط میان استاد و شاگرد نیز دچار دگرگونی شگرفی شده و دیگر ارزشی ندارد.  وی با دنیای دیگری روبه‌رو شد  که استادان قدر دیده نمی‌شدند. لطفی انتظار داشت شاگردانش با او همانگونه برخورد کنند که در سال 1360 اما روزگاران سیاسی‌کاران نمی‌طلبد که به استاد آزادمرد خود اندکی ادب و احترام کنند. شاگردان دیروز خود در سیر قهقرایی که نام دوران استادی بر آن گذشته بودند هیچ احترامی برای بزرگشان قائل نبودند. لطفی در گفت‌وگویی در تاریخ 21/9/87 با «وطن امروز» درباره نوآوری در موسیقی سنتی و اظهارات  شهرام ناظری مبنی بر  اینکه موسیقی سنتی یک تابوت است و خاک می‌خورد و احتیاج به نوآوری دارد، گفت: «کسانی که این حرف را می‌زنند یادشان رفته که خودشان چطور شروع کردند و چه چیزهایی خوانده‌اند و چه چیز‌هایی زده‌اند. هیچ وقت نمی‌شود چنین جمله‌ای را گفت وقتی که 70 میلیون انسان از صبح بیدار می‌شوند و تا آخر شب، تولیدگرند. فقط تولیدگر نخود و لوبیا نیستند تولیدگر فرهنگ و سنت‌های خودشانند. شما یک فیلسوف در دنیا پیدا نمی‌کنید که این حرف را زده باشد. این برخلاف قوانین اندیشه و تفکر جهان است. گروهی در زمان طاغوت فکر می‌کردند موسیقی ایران تمام شده و تارزن دیگر نمی‌آید. همه موها را بلند کرده و گیتار می‌زدند».
لطفی و سازهای شجریان
لطفی با جسارت تمام درباره شوی ساخت سریالی سازهای نه‌چندان سنتی توسط شجریان، در ادامه این گفت وگو اشاره کرد: «بعضی اوقات به دوستان پزشک می‌گویم وقتی بحث موسیقی می‌شود، همه شما اظهارنظر می‌کنید، در یک جلسه میهمانی اگر اسم جراحی را ببرم سریع همه شما عصبانی می‌شوید. دنیا دنیای تخصص‌هاست. من خودم ساز ساختم و عاشق‌ ساز سازی هستم. عاشق همه ساز سازها هم هستم اما اگر بحث ‌ساز سازی باشد من به تخصص ‌ساز سازها احترام می‌گذارم و در یک جای عمومی به عنوان متخصص ساز سازی وارد عرصه نمی‌شوم. سرنوشت تاریخ هر کس دست خودش است. مثلا اگر شخصی به من بگوید صدای این ساز چرا خوب است، می‌گویم وقتی ساز می‌زنم گوشی ساز، خرک و نوع چوب به کار رفته مهم است. ولی اگر بگویند این کاسه را چکار کنیم که صدای زیرش بیشتر و صدای بم آن کمتر می‌گویم این اصلا در تخصص من نیست.» و تلاویحا با چنین جملاتی شجریان را فاقد‌تخصص خواند که به دلیل فعالیت آوازی‌اش گاهی سعی می‌کند مرتبه خود را در استادی موسیقی افزایش دهد.  
جایزه‌‌های جهانی سیاسی‌اند
استاد لطفی در این گفت‌وگو با صراحت و شیوایی جاری در کلامش جایزه‌های جهانی و فستیوال‌های موسیقی را به چالش کشید و اشاره کرد: «الان 90 درصد جایزه‌ها در سطح جهانی سیاسی است و بستگی دارد چه کسی شما را از آن طرف آب‌ها حمایت می‌کند».  استاد در زمان حیاتش همانطور که اشاره شد نسبت به فعالیت‌های صنفی خانه موسیقی مواضعی را اتخاذ کرده بود که استقلالش دچار خدشه نشود. وی درباره مساله عضویت در خانه موسیقی گفت: «بگذارید اقراری بکنم. بارها دوستان آمده و با من صحبت کرده‌اند. من هم از آنها خواهش کردم اساسنامه‌تان را برایم بیاورید که بخوانم و بعد فرم تقاضای عضویت پر می‌کنم. تا این تاریخ (یعنی زمان انجام گفت‌وگو در سال 1387) چیزی برای من نفرستاده‌اند. تازه یک گله هم در روزنامه‌ها کرده بودند که محمدرضا لطفی از جمله غایبان جشن خانه موسیقی بود. اصلا کارت دعوت کنسرت برایم نفرستادند. فقط روز قبل از جشن خانه موسیقی 2 کارت برای موسسه فرستادند که به اسم برادرم حشمت‌الله لطفی، مدیرعامل موسسه آوای شیدا بود. بعد آقای ستایشگر در فرهنگستان هنر گفت چرا غایبان سال‌های پیش را اعلام نکردید. به نظرم موسیقیدان‌ها باید در یک صنف به صورت برابر شرکت کنند. من در یک صنف یک رای دارم و یک نوازنده معمولی هم یک رای دارد. خانه موسیقی اگر صنف داشت می‌نوشت صنف موسیقیدانان یا نوازندگان و خوانندگان چرا اسمش را گذاشته‌اند خانه موسیقی؟ مگر ما صنف کفاش‌ یا صنف کارگران شرکت نفت نداریم؟ خانه موسیقی در واقع موسسه‌ای شبیه موسسه ما، آوای شیداست که یک موسسه فرهنگی- هنری چند منظوره به حساب می‌آید. البته یک مقدار هم به آن اجازه داده‌اند که به صورت واقعی، نه به صورت مجازی در حد قانونی خودش فعالیت‌های صنفی انجام دهد. مثل دفاع از مشکلات موسیقیدانان و... و خدمات بیمه درمانی را که تازه با کمک وزارت ارشاد ارائه می‌کند».
لطفی هنرمندی در صف مردم بود که در سال 88 دیگر فریب اطرافیانی که وادار به کوچش کرده بودند نخورد و در صف مردم ایستاد و در مقابل شامورتی‌بازها ایستاد و نسبت به رفتارهایشان انتقاد کرد: «من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم ترجیح نمی‌دهم هرگز با تریبون‌هایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند همصدا شوم».
 انتقاد محمدرضا لطفی از هم‌آوازی شجریان با BBC و VOA
«محمدرضا لطفی» استاد و نوازنده تار و سه‌تار در گفت‌وگو با یکی از نشریات زنجیره‌ای و درباره هم‌آوایی شجریان با رسانه‌های معارض در سال 88 گفت: «مطالبی را که شجریان در بیرون مرزها و داخل مرزهای کشورمان مطرح‌ کرده، ‌با مطالبی که من گفته‌ام و می‌گویم کاملاً متفاوت است. شجریان از سال ۵۷ و بعد از انقلاب تا امروز بالاترین حجم تولید و بیشترین و موفق‌ترین کنسرت‌ها را داشته است. اگر شجریان قبل از انقلاب یک دهم موسیقی تولید کرده بود، بعد از انقلاب صددرصد تولید داشته است. شخص آقای شجریان اگرچه مانند بسیاری از موسیقیدان‌ها دچار مشکلاتی بوده ولی هیچ‌وقت برنامه‌هایش قطع نشده، آثارش منتشر شده، کنسرت‌هایش برگزار شده و همیشه مجوز گرفته است». وی در ادامه اظهار داشت: «اولین کنسرت‌های این مملکت را در شهرستان‌ها شخص شجریان برگزار کرده است. خاتمی در زمان وزارتش در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنسرت اصفهان شجریان حضور داشت. من شخصاً نمی‌فهمم شجریان به عنوان یک موزیسین موفق که این همه کنسرت داده و کار تولید کرده و آثارش در رادیو و تلویزیون پخش شده و بیش از ۳۰۰ کنسرت خارج از کشور داشته، چرا اکنون اعتراض می‌کند؟‌ من این را نمی‌فهمم. یک وقت شما را برای سالیان دراز محروم کرده‌اند و با کلی بدبختی یک کنسرت برگزار می‌کنید و هزارگونه مشکل دارید و اعتراض می‌کنید؛ اگر چنین شخصی بخواهد روی این مسائل صحبت کند قابل فهم است». این نوازنده چیره‌دست تار در ادامه گفت: «ضمن اینکه من اصلا دوست ندارم هنرمندان‌مان تریبون خودشان را از داخل به خارج از کشور ببرند. به همین دلیل شخص من هرگز با بی‌بی‌سی مصاحبه نکرده‌ام. با صدای آمریکا در طول ۲۵ سال فعالیتم در خارج از کشور به طور مشروط مصاحبه کرده‌ام». لطفی گفت: «بی‌بی‌سی، صدای آمریکا، رادیو بین‌المللی فرانسه یا سایر رسانه‌های آن‌طرفی در ۱۰ سال اخیر مواضع اپوزیسیون به ایران دارند و گاهی اوقات نیز کار را به براندازی حکومت نیز می‌کشانند. این را ما امروز به طور رسمی می‌دانیم و آخرین صحبت‌های وزیر خارجه انگلستان همه موید این رویکرد آنهاست. طبیعی است وقتی امروز رسانه‌های آن‌طرفی این امکان را به یک هنرمند می‌دهند تا بیاید در بی‌بی‌سی صحبت کند، حتماً باید در درجه اول اپوزیسیون یا نیمچه اپوزیسیون باشد». وی ادامه داد: «من حق دارم دوست نداشته باشم به عنوان یک هنرمند در صدای آمریکا و بی‌بی‌سی انگلستان که به عنوان 2 ارگان دولتی مشغول فعالیت هستند، حرف بزنم. من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم ترجیح نمی‌دهم هرگز در تریبون‌هایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند همصدا شوم. این سلیقه شخصی من است ولی کسانی که این کار را می‌کنند اگرچه به آنها انتقاد دارم اما کار آنها را ممنوع نمی‌دانم. آنها زندگی و مسؤولیت خودشان را دارند ولی باید مسؤولیت را فردی نبینند». این نوازنده سه‌تار اظهار داشت: «شجریان اگر این مسؤولیت را فردی ببیند، مشکل به وجود می‌آید. این مسؤولیت و مشکل، یک مشکل اجتماعی عمومی است و حرف‌ها و گفته‌ها برای نگرانی از وضعیت موسیقی کشور است اما آنچه از گفته‌های شجریان در رادیو استرالیا، بی‌بی‌سی و صدای آمریکا دنبال کرده‌ام، تنها در 10‌درصد از صحبت‌هایش به مشکلات موسیقی اشاره داشته است». لطفی گفت: «من می‌گویم یک موسیقیدان اول باید دردش خود موسیقی باشد. در این مصاحبه اخیر مصاحبه‌کننده از ایشان می‌پرسد «الآن که آلبوم مرغ خوشخوان شما مجوز رسمی گرفته و کنسرت‌هایتان نیز در ایران اعلام شده مشکلی ندارد، برخورد شما چگونه است؟» شجریان از کنار این مساله رد می‌شود و جواب قانع‌کننده‌ای نمی‌دهد».
وی ادامه داد: «به نظر من وقتی پهلوان شدید، مسؤولیت شما مسؤولیت یک گروه نیست بلکه مسؤولیت همه ملت را برعهده دارید. در واقع سخن شما باید بازتاب سخن همه ملت ایران باشد. من خودم این مشکلات را بعد از انقلاب داشته‌ام و بدون اینکه حتی خبر داشته باشم از اسمم کلی سوءاستفاده شده است. به نظرم چنین حرکت‌هایی بیشتر سیاسی محسوب می‌شود تا فرهنگی و هنری و این نظر شخصی من است». لطفی گفت: «اما درباره شجریان این مساله کاملاً متفاوت است. شجریان هیچ وقت به‌دنبال ایجاد یک جریان فرهنگی- هنری مستقل با شرکت همکاران خودش نرفته است. یک شرکت اقتصادی به نام «دل‌آواز» درست کرده و کار خودش را مانند یک شرکت تولیدکننده انجام می‌دهد و درآمدزایی خوبی هم از گذشته تا به امروز داشته و دارد».


Page Generated in 0/0070 sec