دکتر شهریار زرشناس: رئیسجمهور محترم در مراسم افتتاحیه بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب ضمن ایراد بیاناتی چنین فرمودند: «باید تشخیص خوب و بد را به صاحبنظران واقعی، انجمنها و اصحاب قلم و فکر واگذار کنیم و کار را برای آنها آسان کنیم و بدانیم که هیچکس در ممیزی بالاتر از وجدان و افکار عمومی نیست. آنها بهترین ممیزان هستند و میدانند که به استقبال چه کتابی بروند و چه کتابی را در گوشه انزوا قرار دهند».
پیش از این نیز اظهارنظر مشابهی توسط آقای رئیسجمهور درباره افکار عمومی و اینکه اینها بهترین میزان هستند و نظایر این، عنوان شده بود. نظر به اهمیت فوقالعاده فرهنگ و مباحث فرهنگی و با توجه به اینکه اکنون در متن یک جنگ نرم و تهاجم فرهنگی تمامعیار قرار داریم، خوب است تاملی درباره این بیانات داشته باشیم. در مباحث فرهنگی و مقوله کتاب و نشر، هدف از ممیزی چیست؟ در واقع ممیزان در قلمرو فرهنگ و تولید و نشر کتاب، در همان مقام و جایگاهی قرار دارند که متخصصان و کارشناسان بهداشتی با نظارت بر پروسه تولید مواد خوراکی، دارویی و نظایر آن (به منظور حفظ سلامت مصرفکنندگان) از آن مقام عمل میکنند.
آیا میتوان نظارت بر تولید و توزیع مواد خوراکی، دارویی و... را کنار گذاشت و عنوان کرد مصرفکنندگان موارد خوراکی و دارویی (که در این مثال در جایگاه افکار عمومی در مبحث تولید و نشر کتاب قرار دارند) بهترین میزان هستند؟
اگر در پشتوانه نظری بیانات رئیسجمهور محترم تامل کنیم، درمییابیم ریشه و پایه سخنان آقای رئیسجمهور، مفروض گرفتن این اصل است که گویا افکار عمومی نوعا و ذاتا در مقام و جایگاهی قرار دارد که میتواند در موضوع تولید و نشر کتاب معیار و میزان تشخیص سلامت و حقیقت از غیر آن باشد. یعنی گویا افکار عمومی بودن معیار و میزان تشخیص حقیقت و حق از باطل است.
در غرب مدرن، ایدئولوگهای لیبرالیست و پیروان برخی گونههای دیگر «دموکراسی اومانیستی» در حوزه تبلیغات و در رسانهها به نحوی سخن میگویند که ماحصل آن، این است که گویا افکار عمومی معیار و میزان حق و باطل و صحیح و غلط است. البته ایدئولوگهای لیبرالیست و فیلسوفان اومانیست (از هابز و لاک تا هیوم و جان استوارت میل) که مدعای محوریت افکار عمومی در قضاوت و تعیین و تشخیص خوب و بد و حق و باطل را عنوان میکردند، این سخن و مدعایشان برخاسته از تلقی و تفسیری بود که از حقیقت داشتند.
معرفتشناسی اومانیستی فاقد معیار و میزان روشنی برای تعریف و فهم و شناخت حقیقت بوده است (بگذریم از صور متاخر اومانیستی که اساسا منکر حقیقتند.) این امر بدانجا انجامیده که قضاوت افکار عمومی را به عنوان میزان و معیار عنوان کردهاند. البته چون ایدئولوگها و استراتژیستهای لیبرالیست در عمل و در واقع متوجه بیپایگی مدعای خود بودند، با طراحی و اجرای سازوکارهای مختلف از جمله رسانهها و استفاده از امکانی که صنعت فرهنگ و نظام آموزش رسمی مدرن و دیگر ابزارهای مستقیم و غیرمستقیم تاثیرگذاری و جریانسازی در ذائقه و باورهای عمومی برایشان فراهم میکرده است، مدیریت افکار عمومی و محتواسازی برای آن و رهبریاش را برعهده گرفتهاند.
از این رو شاهدیم در اجتماعات لیبرال- مدرنیستی به طور مکرر و مستمر از محوریت افکار عمومی به عنوان میزان و معیار و ممیز صحیح از غیرصحیح و حق از باطل و خوب از بد سخن گفته میشود (زیرا در تفکر اومانیستی معیار و میزان ثابت و روشن و مطلقی برای شناخت حقیقت وجود ندارد و در این موضوع لیبرالیستها و پیروان دیگر صور ایدئولوژیهای مدرن کاملا سرگردان و بلا تکلیفند). اما در عمل غولهای رسانهای انحصارات سرمایهداری و تکنوکرات-بوروکراتهای شاغل در صنعت فرهنگ و ژورنالیستها و ایدئولوگهای لیبرالیست و فمینیست و... هستندکه افکار عمومی را مدیریت و اداره و کنترل و رهبری (البته به سوی گمراهی) میکنند.
اما در تبلیغات و شعارهایی که سر میدهند به اقتضای مفروضات اومانیستیای که بدان معتقد هستند به طور مستمر از محوریت افکار عمومی نام میبرند. از منظر حکومت اسلامی و در افق متفکرین که معیارها و موازین روشنی برای تشخیص حق از باطل و خیر از شر وجود دارد که حقیقت و حق، مبنا و اساس نظام هستی است، راههای مشخص و معیارهای معینی برای تشخیص و فهم و وصول به حقیقت وجود دارد و به هیچوجه پذیرفتنی نیست که ذائقه و رای اکثریت یا عموم مردم (که امروز از آن به افکار عمومی تعبیر میکنند) به عنوان معیار و میزان تعیین شود یا افکار عمومی بهترین میزان تشخیص حق از باطل قلمداد شود. قلمرو فرهنگ و تولید و نشر کتاب، به یک اعتبار قلمرو جدال حق و باطل و تمیز بین این دو از یکدیگر است. اساسا فرهنگ در معنای حقیقی و اصیل خود تجلی حق و حقیقت است.
در چارچوب تفکر اسلامی در قلمرو فرهنگ و تولید و نشر کتاب، برای تشخیص خیر از شر (یعنی آنچه به آن ممیزی میگویند) معیارها و موازین و طرق مشخص وجود دارد و به هیچ روی نمیتوان مبنا و معیار را رای و قضاوت اکثریت یا عموم قرار داد. بحث ممیزی از مقوله فهم و شناخت حقیقت و مباحث کیفی است و نمیتوان آن را با شاخصهای کمی و عددی ذائقه و قضاوت اکثریت یا عموم مردم و تعابیری چون افکار عمومی سنجید.
این مدعا که گویا هیچکس در ممیزی بالاتر از وجدان و افکار عمومی نیست اگر چه روایت و بیانی از مشهورات اومانیستی است اما به هیچوجه با تفکر دینی و حکمت اسلامی سازگاری و تطبیق ندارد و چون مدعایی فاقد حقانیت است، در اجتماعات لیبرال- اومانیستی نیز در عمل به آن بیتوجهی شده است و افکار عمومی به طرق مختلف ساخته و کنترل و مدیریت و هدایت میشود. اگر چه رسانهها و پروپاگاندیستهای لیبرال در شعار و حرف به منظور فریب اذهان به طور سازمان یافته این مدعا را چونان امری مشهور مستمرا عنوان میکنند. اگر رجوعی به تاریخ داشته باشیم نیز درمییابیم آنچه افکار عمومی یا رای و قضاوت و ذائقه عموم یا اکثریت نامیده میشود، معیار مستحکمی برای تشخیص خیر و شر نبوده و در بسیاری از موضوعات و در حوادث مختلف دچار اشتباهات اساسی شده است.
در همین قرن 20، غرب مدرن شاهد بوده است که افکار عمومی در حد فاصل سالهای 1945 -1930 درباره هیتلر و نازیها و اعمال و افکار و نشریات و کتبی که منتشر میکردند و مدعاها و اندیشهها و مفروضاتی که داشتند چگونه قضاوت کرده است و البته در مقام بهترین ممیز ظاهر نشده است. و از این دست اشتباهات بعضا مهلک نه منحصر به قرن بیستم بوده و نه صرفا در آلمان رخ داده است، بلکه در موارد عدیده و در مواقع مختلف شاهد آن بودهایم که کتاب یا اندیشه و سخنی که افکار عمومی بدان اقبال پیدا کرده است، بر حق نبوده و اندیشه یا کتابی را که به تعبیر آقای رئیسجمهور «در گوشه انزوا» قرار دادهاند، اندیشهای صحیح و عادلانه و برحق بوده است. از این رو در مقوله مهم و حساسی مثل تولید و نشر کتاب که با فرهنگ (که به تعبیر زیبا، رسا و حکیمانه حضرت امام خامنهای مثل هوایی است که تنفس میکنیم) در ارتباط است و در واقع یکی از ظهورات اصلی فرهنگ و امور فرهنگی است، عاقلانه، عادلانه و شرعی نیست که افکار عمومی را در مقام بهترین میزان قرار دهیم و احیانا بخواهیم براساس رای و نظر آنها سمت و سوی حرکت و برنامهریزیهای فرهنگی را تعیین و ترسیم کنیم.
منبع: شرق