موضوع اصلی بحث من، صحبت از خط قرمزهایی است که رئیس محترم جمهور چند ماه قبل در جمع رؤسای دانشگاهها آنها را مانع تحول و پیشرفت علوم انسانی در کشور معرفی کردند. به نظر میرسد، جناب آقای دکتر روحانی دست روی موضوع بسیار مهمی گذاشتند و جا دارد در این جلسه، قدری راجع به آن صحبت کنیم. برای ورود به این بحث، لازم میدانم دو مقدمه خدمتتان عرض کنم.
مقدمه اول شامل سه نکته مهم است:
دروازه ورود اسلام به جان آدمی آزاداندیشی است
نکته نخست اینکه، مسیری به جز تفکر آزاد و مبتنی بر عقل فطری برای ورود اسلام به عُمق جان انسان وجود ندارد. به تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع)، رسالت اصلی پیامبران الهی و در رأس آنها، پیامبر اعظم(ص)، «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی آنها آمدهاند تا در وجود انسان، یک شورش و انقلاب عظیم فکری به راه بیندازند و از این طریق، امکان دسترسی آدمی به دفینهها و گنجینههای عقلی خودش را فراهم سازند. حقیقت این است که اسلام با آزاداندیشی پیوند خورده و کسی که آزاداندیش نباشد و اندیشه و فکر او به اسارت درآمده باشد، مسلمان واقعی نیست بنابراین یکی از برنامههای مهم اسلام، نجات انسان از بردگی فکری است.
در اسلام هیچ منطقه ممنوعه فکری
وجود ندارد
نکته دوم این است که ما در اسلام، هیچ عرصهای را سراغ نداریم که ورود به آن برای تفکر و خردورزی نهی شده باشد. حتی منعی که برای تفکر در کنه ذات مقدس خدا– جل و اعلا- در بعضی احادیث است، ناظر بر ناتوانی انسان، حتی انسان کامل، در دسترسی به کنه ذات خداست که براهین عقلی نیز آن را کاملاً تایید میکند نه اینکه اسلام از ورود تفکر به این حوزه احساس خطر بکند. لذا شما ملاحظه میفرمایید یکی از توصیههای موکد اسلام، تأمل و اندیشهورزی در آیات و افعال الهی است بهطوری که یک ساعت تفکر در این زمینه، مساوی با هفتاد سال عبادت مداوم معرفی شده است. مطلب مهم در اینجا، نسبت حقیقی رشد و تعالی انسان به میزان و عُمق علم و معرفت او از عالم و منجمله خودش که اشرف مخلوقات عالم و البته تعلق گرفتن عمل انسان به آن علم و معرفت است. پس میتوان گفت، شاخص اصلی رشد و ترقی انسان در این عالم، میزان دستیابی انسان به علم و معرفت و کاربست این علم در زندگی فردی و جمعی او است.
اندیشمندان مسلمان، هیچ هراسی از طرح شبهات و مسائل فکری- دینی ندارند
نکته سوم این است که علمای مسلمان که شاگردان حقیقی مکتب اهل بیت(ع) هستند، نه تنها هیچگاه از طرح شبهات، ابهامات و مسائل فکری- دینی هراسی به خود راه نمیدهند، بلکه طرح شدن این شبهات و مسائل را فرصتی بزرگ برای پیشرفت جهشی علوم اسلامی تلقی میکنند. بر همین اساس، بخش مهمی از مباحث اساتید بزرگ حوزههای علمیه چه در کلام و الهیات و چه در فقه و سایر علوم، پاسخگویی مستدل به همین شبهات و مسائل است و این خود یکی از جاذبههای کرسیهای علمی در حوزههاست.
در طول تاریخ اسلام، نمیتوان مستندی یافت که اثبات کند یک دانشمند حوزه مکتب اهل بیت(ع) از حضور در جلسه نقد و مناظره واقعی طفره رفته باشد. بلکه برعکس، علمای مسلمان همواره و صرفنظر از نتیجه نقد و مناظره از برگزاری مناظرههای علمی میان خود و منتقدانشان استقبال کردهاند. بر همین اساس است که بخش مهمی از متون علمی قوی ما در حوزههای علمیه شیعه، متن همین مناظرهها اعم از حضوری و غیابی است. البته باید میان فتنهگری در جامعه اسلامی، آن هم با تابلوی علمی و کار علمی حقیقی، تفاوت بنیادین قائل شد. عدهای عالمنما در سدههای گذشته، همواره سعی کردهاند با ترویج سازماندهی شده شبهات دینی یا وارد ساختن اتهامات فکری بیاساس به اندیشه اسلامی به مبارزه با عقاید عامه مردم برخیزند. در این موارد طبیعی است که آنها به دنبال پاسخ علما نیستند و حتی به عمد، گوشهایشان را برای نشنیدن این پاسخها مسدود میکنند. آنها به دنبال تخریب هستند و لذا هرقدر هم که به مدعیات باطلشان پاسخ داده شود، باز از تکرار آن صرفنظر نمیکنند. در این موارد، باید ماهیت فتنهگران را به درستی افشا کرد و اغراض غیرعلمی و شیطانی او را برای مردم روشن ساخت.
مقدمه دوم من، حاوی چهار نکته مهم است:
علت اصلی گریز از علوم انسانی عقبمانده و اشتیاق به علوم انسانی پیشرفته
اول آنکه، علوم انسانی و اجتماعی علومی به شمار میروند که ضمن شفافسازی و تشریح اهداف و مقاصد زندگی فردی و اجتماعی، انسان و جامعه را به سمت این اهداف و مقاصد هدایت کنند. طبیعی است آدمی برای رسیدن به مقصد، صدها نیاز فکری خُرد و کلان دارد و علوم انسانی پیشرفته به علومی اطلاق میشود که اولاً قادر باشد به خوبی این نیازها را تشخیص داده و به آنها پاسخ دهد و ثانیاً انسان و جامعه انسانی، این پاسخها را در زندگی خود کاملاً موثر ببینند. در غیراینصورت، باید علوم انسانی را موجود عقبماندهای دانست که نهتنها خاصیتی ندارد بلکه سد راه پیشرفت جامعه نیز میشود.
علوم انسانی غربی، ایدئولوژی برآمده از جهانبینی الحادی است
این یک واقعیت عقلی است که علوم انسانی نمیتواند فارغ از جهانبینی و عقاید مبنایی انسانها شکل بگیرد و نقشآفرینی کند، بنابراین این ادعا که علوم انسانی سکولار میتواند صرف نظر از جهانبینیهای موجود شکل بگیرد، یک ادعای غیرمنطقی است. خود سکولاریزاسیون علم، زاییده یک جهانبینی است و در واقع، علم سکولار، ایدئولوژی همان جهانبینی است که ما از آن به جهانبینی الحادی یا غیرالهی تعبیر میکنیم.
علوم انسانی سکولار حق ندارد برای جامعه اسلامی باید و نباید تعیین کند
باید توجه داشت، علوم انسانی سکولار نمیتواند برای جامعهای مثل ایران که اکثریت مطلق اعضای آن را مسلمانان تشکیل دادهاند و به سکولاریسم نیز باور ندارند، باید و نباید تعیین کند. اساساً یکی از مهمترین اهداف مردم ما در جریان شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی، حاکم کردن اسلام بر مقدرات کشور بوده است و لذا ادامه حیات علوم انسانی سکولار بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام اسلامی را باید جزو پارادوکسهای عجیب به حساب آورد.
علوم انسانی فعلی، یک علوم انسانی
درمانده است
ما معتقدیم علوم انسانی غربی که امروز در ایران جولان میدهد، هم در شناخت واقعیتهای جامعه و نیازها و مشکلات آن و هم در انجام وظایف اصلی خود درمانده است. این سوال در اینجا به جد مطرح است که این علوم انسانی، طی 35 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده، چه خدمت برجستهای به کشور ما کرده است؟ آیا جز ایجاد سرگردانی، جز به بیراهه کشاندن دستگاههای نظام و دور کردن مردم ایران از مقصد، کار دیگری هم کرده است؟ مثلاً خوب است پاسخ داده شود، محصول علوم انسانی در اقتصاد و مدیریت کشور چه بوده است؟ در سیاست چه بوده است؟ در فرهنگ عمومی چطور؟ آیا توانسته برای مقابله با آسیبهای اجتماعی نسخه کارآمدی به کشور ارائه کند؟ و دهها سوال مشابه دیگر که قابل طرح است.
بعد از بیان این دو مقدمه، میخواهم بحث اصلی را طرح کنم و آن اینکه خطوط قرمزی که رئیس محترم جمهور در ملاقات اخیر با رؤسای دانشگاهها به آن اشاره کردند و از آنها به عنوان موانع پیشرفت علوم انسانی سخن به میان آوردند، کدامند؟ به بیان دیگر، باید در کجا به دنبال این خطقرمزها گشت؟ در علوم انسانی سکولار یا علوم انسانی اسلامی؟ در متن جریان آزاداندیشی اسلامی یا در متن جریان روشنفکری غربگرا؟
اصلیترین خطقرمز، انحصارگرایی علوم انسانی غربی در منابع و روششناسی شناخت است
به نظر ما، ضخیمترین و پررنگترین خطقرمز در علوم انسانی، انحصارگرایی علوم انسانی سکولار در منابع و روششناسی شناخت است. چرا باید براساس یک فهم ناقص و وهمآلود از دستگاه معرفتی انسان، تنها منبع تجربه و روششناسی تجربی را معتبر بدانیم و سایر منابع و روششناسیها را از علوم انسانی طرد کنیم؟ مشکل از زمانی آغاز شد که نظریهپردازان غربی با رویکرد صددرصد مادی، پای تجربه را از علوم طبیعی به علوم انسانی باز کردند و سپس سایر منابع و روششناسیها را از میدان علوم انسانی خارج ساختند. این در حالی است که منبع تجربه و روششناسی تجربی بر گمان و ظن استوار است و نمیتواند انسان را در هیچ عرصهای از عرصههای حیاتی زندگی فردی و اجتماعی از دایره احتمالات خارج کند. به بیان دیگر تجربه فقط میتواند براساس دریافتهای خود که مبتنی بر استقراء ناقص است، محتملترین گزینهها را به انسان توصیه کند نه اینکه تکلیف انسان را در نقاط گلوگاهی زندگی روشن کند. جالب است بدانیم در قواعد دانش تجربی، یک گزارش علمی بنا دارد بگوید فلان چیز را اینگونه فهمیدم نه اینکه ایضاً متوجه شدم که هرآنچه با فهم من منطبق نیست، لزوماً نادرست است یا وجود ندارد. بهرغم این قاعده روشن، ما در علوم انسان سکولار شاهد نفی صددرصد هر آن چیزی هستیم که دانشمندان علوم انسانی با ترازوهای ضعیف خود قادر به سنجش آن نبودهاند! بر همین اساس است که علوم عقلی برهانی یعنی فلسفه یا علوم وحیانی در منظر یک دانشمند علوم انسانی سکولار از هیچیک از شئونات علم برخوردار نیست و در خوشبینانهترین صورت، میتواند در طبقه علوم غریبه برای خود جا پیدا کند.
ما اعتقاد داریم باید در علوم انسانی متناسب با جهانبینی فرامادی از همه منابع و روشهای معرفتی منجمله تجربه، متناسب با جایگاه و کارکرد هر یک استفاده مناسب صورت گیرد و دست از این انحصارگرایی طولانی که سوغات جریان روشنفکری غربگرا به ایران است، کشیده شود.
تابوسازی از نظریههای مشهور غربی و تقدس بخشی به آنها، عادت جریان روشنفکری سکولار است
مساله تابوسازی در علوم انسانی سکولار، حقیقتاً در تضاد با آزاداندیشی است. امروز کمترین بهای تعرض علمی به این تابوها از سوی اساتید و دانشجویان آزاداندیش و شجاع، زده شدن برچست بیسوادی به آنهاست. به نظر ما تا زمانی که این تابوها در دانشگاههای ایران وجود داشته باشد و تقدس جعلی آنها شکسته نشود، علوم انسانی حتی یک قدم هم پیشرفت نخواهد کرد.
در علوم انسانی فعلی، اسلام سیاسی یکی از بزرگترین خطقرمزهاست
در حال حاضر اجازه داده نمیشود اسلام ناب به عمق علوم انسانی راه پیدا کند و بشدت با هر اندیشه مستحکمی که به دنبال واردکردن روشمند تعالیم خالص و اجتماعی اسلام به متن علوم انسانی است، برخورد میکنند. البته متقابلاً جلوی پای کسانی که میخواهند به علوم انسانی غربی لعاب اسلامی بزنند، فرش قرمز پهن میشود چراکه این افراد یا احمق هستند و یا کبریت بیخطر به حساب میآیند. در همین چند ماهی که از دولت یازدهم سپری شده، شنیدهایم در معدودی از دانشگاهها، اساتید طرفدار علوم انسانی اسلامی به انزوا کشیده شدهاند یا حمایت این دانشگاهها از کرسیهای علوم انسانی اسلامی به یکباره قطع شده که امیدواریم این شنیدهها صحت نداشته باشد. از نظر ما، معنای ممانعت از ورود تعالیم اسلامی به عمق علوم انسانی یا با انگیزه نادیده گرفتن عقاید اسلامی مردم ایران در علوم انسانی است که همانطور که عرض شد، این کار مفهومی جز اصرار علوم انسانی غربی بر ناکارآمدی خود ندارد یا اینکه از طریق این ممنوعیت، میخواهند جلوی جاری و ساری شدن تعالیم مترقی اسلام را در رگهای جامعه بگیرند.
عبور از الگوهای غربی، یکی دیگر از خطقرمزها در علوم انسانی فعلی است
اصرار دارند جمهوری اسلامی در موضوع پیشرفت از الگوهای غربی تقلید کند. چرا؟ آیا الگوهای غربی در رساندن بشر به امنیت، آزادی، رفاه و عدالت موفق بودهاند که ما امروز برای تقلید از الگوهای توسعه غربی، نفعی قائل باشیم؟ البته خلاف آزاداندیشی است که بخواهیم تجارب مفید غرب در زمینه توسعه را بالکل نادیده بگیریم اما روشن است که در موضوع الگوی پیشرفت، محتاج یک جامعنگری نسبت به تجارب غرب هستیم. چند سال است که درباره لزوم دستیابی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت صحبت میشود و کمتر ایرانیای است که به ضرورت برخورداری کشور از این الگو واقف نباشد. در نظرسنجیهایی که انجام شده است، اکثریت مردم خواستار تدوین این الگو بودهاند با این حال چقدر دانشگاههای ما به این الگو باور دارند و در جهت دستیابی به آن تلاش کردهاند؟ چگونه میتوانیم با این حد از تحجر در مغز علوم انسانی غربی، امیدی به پیشرفت علوم انسانی در ایران داشته باشیم؟
حضور در مناظرهای که نتیجه آن به نفعشان نباشد، یک خطقرمز به حساب میآید
یکی دیگر از خطوطقرمز، پاگذاشتن به میدان نقد و مناظرهای است که نتیجه آن به نفع جریان روشنفکری سکولار نباشد. البته در این سالها، روشنفکران پرمدعا به جای بحث جدی و شجاعانه علمی، کاری جز مخفی شدن در کشورهای غربی و تمسخر باورهای دینی و انقلابی مردم از طریق بیانیه صادر کردن، نداشتهاند. طبیعی است نان چرب دولتهای غربی و حقوقهای چنددههزار دلاری میتواند صدور بیانیههای چرب روشنفکرانه را هم در پی داشته باشد! جالب است که در 35 سال اخیر، عموم روشنفکران غربگرا، اولاً عادت داشتهاند از هرگونه شرکت در جلسه نقد و مناظره صریح و عالمانه که رقیب توانایی در آن حضور داشته فرار کنند، آن هم به بهانههای واهی نظیر زدن برچسب بیسوادی به رقیب و... ثانیا هر جا که حضور پیدا کردهاند و نتیجه مناظره به ضررشان تمام شده است، میز مناظره را چپه کردهاند و اصل حرفهای خودشان را در آن جلسه تکذیب کردهاند.
به هرحال تا زمانی که این خطقرمزها که در رأس همه، برنتابیدن آزاداندیشی است از بین نرود، علوم انسانی در ایران به پیشرفت نخواهد رسید. امیدواریم دوستانی که در دولت یا بیرون دولت، مثلا در شورایعالی انقلاب فرهنگی، نگران پیشرفت علوم انسانی هستند، حتما به این خطقرمزها توجه لازم را داشته باشند.
والسلام علیکم و رحمه..الله و برکاته
* این سخنرانی در تاریخ 10/2/93 در سرای اهل قلم نمایشگاه کتاب تهران صورت گرفته است.