دکتر سعید زاهد:
انقلاب اسلامی در شرایطی به وجود آمد که سکولاریسم عرصه جهان را تسخیر کرده بود و دین را به عنوان افیون ملتها یا موجب رواج تقدیرگرایی و کشنده انگیزه پیشرفت و تمدن معرفی میکرد. انقلاب اسلامی این گزاره را در هم شکست و افسانه ناکارآمدی دین در بسیج تودهها و منابع دنیایی برای اداره بهتر امور را باطل کرد. بعد از گذشت 30 سال از وقوع انقلاب اسلامی با همه کارشکنیها و توطئهها، حیات سرافراز ایران و ایرانیان، مشارکت85 درصدی ملت غیور ایران در انتخابات، گسترش موج انقلاب در جهان اسلام و زمینگیر شدن استکبار جهانی در تهاجمهای ناحق خود در فلسطین اشغالی، عراق و افغانستان حکایت از کارآمدی دین مبین اسلام در اداره امور دنیایی دارد و امیدبخش حاکمیت مستضعفان بر پهنه زمین است.
انقلاب و سكولاريسم ملت اروپا بعد از مشاهده مظالم کلیسا در قرون وسطي بر آن شوریدند. این شورش بدان علت بود که ارباب آن روز دین مسیحیت با کسب مشروعیت براساس انگیزه دینخواهی مردم آن دیار به ستیز با عقل و منطق پرداخته بودند و به قلع و قمع اندیشمندان آزاد از خرافهها مشغول بودند. کشیشها که دانش را در انحصار خود میدانستند و با اتکا به تفاسیر خرافی خویش از واقعیت غیب (یعنی خدا، پیغمبر و آخرت) به دیگران اجازه تفکر نمیدادند، عرصه را بر اندیشمندان واقعیت مشهود (یعنی موضوعات ملموس و قابل مشاهده) تنگ کردند. از آن طرف اندیشمندانی که هیچ حجت بالغهای برای تمیيز درست از غلط اندیشهها دینی در آنان نمیدیدند، فکر درباره واقعیت غیب را کنار گذاشتند و رفتهرفته به اندیشه پیرامون واقعیت مشهود پرداختند. برخی هم که به واقعیت غیب اعتقاد داشتند دخالت آن در واقعیت مشهود و زندگی روزمره را نادیده گرفتند. این روند دنیاگرایی در اندیشه، خرد ابزاری را اعتبار بخشید و جداکردن تفکر پیرامون واقعیت غیب از دانش روز را ارزش بخشید. دخالت ندادن اندیشههای درباره واقعیت غیب و در یک کلمه دین در تفحصات درباره واقعیت مشهود، عنوان سکولاریسم به خود گرفت و در آن جامعه به صورت ارزشی گرانقدر تجلی کرد. این حرکت که از رنسانس در اروپا شروع شد با وقوع انقلاب صنعتی و فراهم آمدن عصر روشنگری در اروپا تمدنی را بنا نهاد که امروز به آن مدرنیته میگوییم. مدرنیته تمدن سکولار است که اعتبار اندیشه را به شواهد عینی و وقوع آن منحصر میکند. این جریان وقتی حدود150 سال قبل به جوامع اسلامی وارد شد، 3عکسالعمل در میان مسلمان به وجود آورد. گروهی با مشاهده زرق و برق تمدن مدرن، خودباخته شدند و تنها راه رسیدن به این سعادت را کنار گذاشتن دین و تفکر پیرامون واقعیت غیب دانستند. نسخه آنان از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن بود. گروه دیگری در مقابل این دسته موضع گرفتند و دانش دینی خود را برای سعادت دنیا و عقبی کافی دانستند. آنان در مقابل همه دستاوردهای تمدن مدرن موضع منفی گرفتند. این دسته را میتوان متحجران نامید. دسته سوم کسانی بودند که با دیدن پیشرفتهای مادی غرب به فکر عقبافتادگی خویش افتادند. این سوال در ذهن آنان پیش آمد که ما که با در اختیار داشتن قرآن کریم، دسترسی به دانش الهی داریم، چرا از آنان در اداره دنیا عقب افتادهایم؟ کسانی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی با غور در تمدن غرب و کسب دانشهای دینی متوجه شدند که طبیعتگرایی غربیها، رشد یکجانبهای را برای آنان رقم زده است که در جوامع اسلامی، اگر با تفکر پیرامون واقعیت غیب مستند به قرآن کریم و سیره معصومین همراه شود، کاملتر و پیشرفتهتر خواهد بود. در بین مسلمانان تفکر پیرامون واقعیت غیب و تمیيز درست از غلط این اندیشهها با اتکا به قرآن کریم و سیره معصومین (ع) ملاک بیبدیلی در اختیار داشته و دارد. سیدجمال معتقد بود که اگر ما با اتکا به دانش دینی خود طبیعت را که در واقع کتاب دیگر خداوند تبارک و تعالی در کنار قرآن کریم است، بخوانیم به اسرار آن زودتر و کاملتر پی خواهیم برد و از غربیها پیشرفتهتر خواهیم شد. این حرکت اسلامخواهی در راستای ساختن تمدن جدید، در بین روشنفکران دینی شوری ایجاد کرد که در مصر امثال سیدقطب را ساخت و در ایران موجب موجهای اجتماعی بزرگی نظیر انقلاب مشروطه شد. سرانجام با افت و خیزهایی، انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) این نحله از متفکران اسلامی را با از خودگذشتگی و کمک بیدریغ ملت ایران پیروز کرد. ملت ایران بیمضایقه همه امکانات و هستی خود را در راستای تمدنسازی جدید بسیج کرد. در این میان عدهای از مسلمانان همراه با انقلاب، معتقد بودند که با استفاده از فرهنگ سکولار، همراه با استفاده از موازین اخلاقی دین، میتوان تمدن جدید اسلامی را ساخت. استدلال آنان این بود که خداوند تبارک و تعالی جهان را آفریده و انسان را خلیفه خود بر زمین قرار داده است. او از این انسان خواسته اسرار جهان را کشف کند و به اداره آن بپردازد. به خیال آنان اگر انسان قواعد طبیعت را کشف کند و به آنچه درمییابد درست رفتار کند، در دنیا و آخرت رستگار خواهد شد. گروه دیگری از معتقدان به انقلاب و در راس آنان حضرت امام خمینی (ره) بر این عقیده بوده و هستند که خداوند تبارک و تعالی پس از خلق جهان آن را رها نکرده و دائم به آن فیض میرساند. آنان معتقدند که اگر انسان زنده است به روح الهی زنده است و اگر قدرتی در هر چیز است به خواست و وجود خداوند تبارک و تعالی است. به همین مناسبت است که مسلمانان به لقمه حلال و طاهر میاندیشند و در همه اعمال خود برکت از خدا میطلبند. به انشاءلله و ماشاءلله معتقدند و همیشه به یاد او هستند و بر او توکل میکنند. در نمازهای روزانه خود از او طلب هدایت میکنند و از او یاری میجویند. آنان با استناد به بحث امامت معتقدند که خداوند در اداره امور دنیا در هر لحظه دخالت دارد و دائم در حال مدیریت آن است ولی او است که به مدد او و با استناد به دستورات او جهان را اداره میکند. در غیبت آن ولی، نایب عام او وظیفه دارد که اقامه حکومت کند. به همین مناسبت قانون اساسی ایران با این روح و با محوریت اصل ولایت فقیه تنظیم شد و به تصویب اکثریت قاطع ملت ایران رسید. این اندیشه در مقابل اندیشه سکولار که وجهی از آن خواهان جمهوری دموکراتیک بود، ایستاد و جمهوری اسلامی را بنیان نهاد. امروز متاسفانه شاهد آن هستیم که اندیشههای سکولار به گونهای بهپاخاسته و در مقابل دستاوردهای انقلاب اسلامی و با شعار جمهوری ایرانی ایستاده است. غافل از اینکه ملت ایران با خدای خود عهدی بسته که تا پای جان بر آن عهد خواهد ایستاد.