محمد صابری:
بهطور معمول در روزهای جشنواره چارهای نیست جز پیشبینی و دست به دامان شانس و احتمالات شدن برای انتخاب تعدادی اثر از میان خیل فیلمهای قرارگرفته در جدول اکران. همین ناگزیری هم هر از گاهی نتایج غافلگیرکنندهای به همراه دارد. داستان ارتباط متفاوتم با 2 فیلم حاضر در جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر هم خاطرهای از جنس همین غافلگیری شد؛ «نفوذی» و «طلا و مس». از «نفوذی» و تأثیر غیرقابل انتظاری که داستانپردازیاش داشت عجالتاً میگذرم و پرداخت مفصل به این فیلم ساده، بیادعا اما قابل تحسین (بهعنوان نخستین ساخته مشترک مهدی فیوضی و احمد کاوری) را به زمان اکران عمومی وامیگذارم. اما داستان «طلا و مس»؛ در شلوغی جشنواره و فشردگی اکرانها فهرست فیلمهایی که «باید» میدیدم را از فیلمهایی که «میشد» ندید خالی میکردم و برای این «شبهتصفیه ناگزیر» هم چارهای نبود جز مراجعه به کارنامه عوامل. خاطره «دهرقمی» و اکران عجیبش چنان در ذهنم سنگینی میکرد که در میان نخستین گزینههای خروج از فهرست، نام فیلم تازه کارگردان آن را بگنجانم؛ فیلمی که کمتر هم دربارهاش شنیده یا خوانده بودم. اما اکران فیلم در سالن منتقدان پس از ساعتی تحسینها را بهسوی خود جلب کرد و حسرت و کنجکاوی توأمان برای مواجهه با تازهترین ساخته همایون اسعدیان را به جانم انداخت؛ احساسی که کنجکاویاش با تماشای فیلم در نخستین شامگاه اکران پایان یافت و تحسینی تام و تمام جایگزینش شد، اما حسرتش دوچندان باقی ماند. همایون اسعدیان نشان داد مرد سینماست و چه زیبا زبان این رسانه را میشناسد. امضای اسعدیان این بار پای اتفاق مبارکی نقش بسته است که نه فقط کارنامه خود او که سینمای ایران را تا مرز تحول پیش برده است. «طلا و مس» اثری آبرومند و صددرصد سینمایی است؛ نه بیانیه است و نه مدعا. حتی انگار پتانسیلی هم برای پز دادن کارگردان و عوامل در دل ندارد. همه چیزش رو است و به تمام به مخاطب منتقل میشود؛ هیچ امتیازی برای خود نمیخواهد و... فیلم بدون پیچیدگی یا سادگیهای نخنما و معمول در آثاری از این دست (ببخشید از بهکارگیری این عنوان اما منظور «فیلمهای معناگرا(!؟)» است) داستان یک «خانواده» را تعریف میکند. مخاطب از معبر امیدها با حریم این خانواده آشنا میشود و بهواسطه دشواریها برای آن «نگران». تمام مدت خود را ایستاده در گوشهای از خانه استیجاری «آقاسید» و «زهراسادات» احساس میکند و از یاد میبرد که بهانه این همراهی ذوق فیلمنامهنویس و کارگردانی است که او را تا سالن تاریک سینما کشاندهاند. داستان «طلا و مس» داستان سلوک در شهر است. تصویر سینمایی رستگاریای از جنس دنیای امروز است. بیشعار شعور میآفریند و بیادعا مدعیان را به سکوت میخواند و این جادوی سینماست. تماشای تازهترین همکاری مشترک منوچهر محمدی (تهیهکنندهای که طلا و مس پس از زیر نور ماه و مارمولک سومین تجربه تهیهکنندگیاش در زمینه ورود روحانیت به سینماست) و همایون اسعدیان به تمامی خاطره «دهرقمی»شان را از ذهنم زدود و حسرتی را جایگزینش کرد که در این نقل قول از همایون اسعدیان، خلاصهاش میکنم: «من و منوچهر محمدی با درآمد دهرقمی توانستیم طلا و مس بسازیم». بشدت منتظر فیلم بعدی اسعدیان هستم. از امروز نام اعلامنشدهاش را در فهرست فيلمهايي كه در جشنواره بايد ديد، قرار دادهام!