printlogo


کد خبر: 4310تاریخ: 1393/2/18 00:00
آغاز اکران 5 ستاره یکی از بهترین فیلم‌های سال از روز گذشته
مورد عجیب یک فیلم نجیب

علیرضا پورصباغ: بی‌شک پس از دهه 60 در طول سالیان گذشته فیلم‌های نجیب اجتماعی واقع‌نگر به دور از سیاهنمایی اغراق شده کمتر ساخته شده‌اند. باید این اصل را پذیرفت که اغلب آثار سینمای ایران طی 2 دهه 70 و 80  از نمایش قالب زندگی حقیقی اجتماعی، شهری و روستایی دور افتاده‌اند. بسیاری از آثار سینمایی واقعیت را به تصویر نمی‌کشند و به  واقع‌نمایی دروغین دچارند و باید به این مهم اشاره کرد که مورد عجیب فیلم نجیب مصداق همان نمایش واقعی زندگی بدنه جامعه کنونی است. شاید این واژه در بسیاری موارد با کمی اغماض به‌کار گرفته شده باشد و به‌کارگیری عبارت فیلم نجیب درباره بسیاری از فیلم‌ها غلط نگارشی در متون سینمایی و نقدهای روزانه سایت‌ها و مجلات است.
با چه استنادی فیلمی را نجیب برشمریم؟
1ـ درباره آثار سینمایی عبارت نجیب بسیار کاربرد دارد اما نجابتی که توأم با تاثیرگذاری نباشد به اندازه یک سکه سیاه در بازارچه فرهنگ ارزشی نخواهد داشت. مثلا فیلم «تنهای تنهای تنها» با استناد به چند پاراگراف فوق فیلم نجیبی تعریف می‌شود تنها به این دلیل که حداکثر تاثیرگذاری را از جهات مختلف دارد و اثری چندوجهی به‌شمار می‌رود، در مقابل «ترنج» مجتبی راعی اصلا فیلم نجیبی نیست چون نمایش اگزجره تکراری است که خاصیتی برای مخاطب ندارد و به اجبار می‌خواهد تعریف شخصی را از مرگ به مخاطب حقنه کند و یقینا تاثیری بر مخاطب نخواهد گذاشت.
2ـ در سینمای ایران پس از طی دوران دهه 60 نجیب بودن منتج از شرایط اجتماعی و اقتضائات سانسور امری طبیعی به شمار می‌رود و از نیمه دهه 70 که سینمای ایران به مثابه چهارپایی متوحش رم کرد تولید فیلم نجیب به مثابه یک آرزو برای مخاطبان سینما بود.
3ـ در میان تولیدات ایران در 2 دهه اخیر (دهه 70 و 80 شمسی) کمتر پیش می‌آید فیلمی ساخته شود که فارغ از تداخل‌ها و تعارضات ایدئولوژیک چپگرایانه سنتی، طبقه پرولتاریا و فرودست جامعه تقدیس شود و مخاطب بتواند رنج، دغدغه‌های معیشتی و اقتصادی آنان را درک کند. این طبقه در عمده آثار اجتماعی سینمای ایران دروغگو و به معنای واقعی پست‌فطرت‌های افیون‌زده تصویر می‌شوند. نمونه بارزش به فیلم اسکار گرفته فرهادی بازمی‌گردد. نگرشی که در فیلم «جدایی نادر از سیمین» نسبت به طبقه فرودست بروز پیدا می‌کند چرک و بدرنگ است. کاراکتر متعفن راضیه (با بازی ساره بیات) در یک درام چندوجهی چنان کوبیده می‌شود که شأن عمومی طبقه فرودست که اکثریت جامعه را در بر می‌گیرند به سخره گرفته می‌شود. طبقه فرودستی که به دلیل سیاست‌های غلط اقتصادی دولت‌های مختلف در 3 دهه اخیر زندگی اجتماعی‌‌اش دستخوش حوادث مختلفی شده است و در نمایش روی پرده عریض سینما گرفتار تحقیر انتلکتوئلی می‌شود. تصویری که جریان روشنفکری از طبقه فرودست اجتماعی در
چند ساله اخیر روی پرده سینما به نمایش گذاشته، نگاه هجو‌آمیز و چالش‌برانگیز است و اتفاقا روشنفکران این مهم اجتماعی را درک نمی‌کنند کسانی که باید به سینما‌ها بروند و تلالویی سینمایی از زندگی خودشان را تماشا کنند، از طبقه اجتماعی مورد اشاره هستند. فیلمسازان ظاهرا روشنفکر ما طبقه فرودست را حقیر برمی‌شمردند و مسلم است وقتی دغدغه توده‌های فرودست به عنوان یک نمایش اجتماعی اعتراض‌گونه ‌روی پرده سینما متجلی نمی‌شود و حقیرانه نمایش داده می‌شوند، بخش اعظمی از مخاطبان سینما از آن روی بازمی‌گردانند. باید با این طیف سینماگر این حقیقت را در میان گذاشت که مناسبات بورژوازی دختر - پسری برای مخاطب امروز سینما که دغدغه نان دارد، جذاب نیست. مخاطب می‌خواهد در سینمایی که تکنولوژیک نیست و تخیلی را بارور نمی‌کند حداقل خود را سرافرازانه ببیند نه اینکه تحقیر شدنش روی پرده سینما متجلی شود.  طبقه فرودست همواره مغضوب فیلمسازان روشنفکر در چند دهه اخیر بوده است و پس از فیلم بزرگ و ماندگار شنا در زمستان (محمد کاسبی) فیلمی ساخته نشده است که از دریچه و منظری ارادتمندانه پرولتاریا را به تصویر بکشد و مصائبش را به عنوان معترضه‌ای اجتماعی نشان دهد. اگر بسیاری از مسؤولان در دولت‌های پیشین و حتی در دولت کنونی دغدغه‌ها و کاستی‌های پرولتاریا را درک نمی‌کنند علت شایع و بزرگش عدم اطلاع‌رسانی هنرمندانه توسط فیلمسازانی است که قرار است زبان گویای مردم روی پرده سینما باشند نه اینکه گفتمان سفارشی دولتی‌ها را در ادوار مختلف تصویر کنند.
با این توصیف پس از فیلم «بی‌پولی» (ساخته جاویدان حمید نعمت‌الله) فیلم 5 ستاره مهشید افشارزاده اثری نجیبانه است که در ستایش پرولتاری اجتماعی ساخته شده است و بر خلاف جریان قالب سینمای ایران در نسبت با طبقه فرودست، فرودستان اجتماعی را می‌ستاید و روی پرده عریض سینما بزرگوارانه به تصویر می‌کشد و البته کاستی‌های طبقه فرودست که بخش اعظمی از جامعه را دربر‌می‌گیرد با لحن عجیب و نجیبی به تصویر می‌کشد. پرواضح است که سازندگانش از کارگردان گرفته تا سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده دغدغه‌های مردمی دارند و درد دردمندان اجتماعی بخوبی می‌شناسند. فیلم 5 ستاره اثری کاملا نجیبانه از سینمای نجیبی است که سال‌هاست فسیل شده و دم تازه‌نفسان تازه سینماست که دغدغه مردم و درد فرودستان را به رخ مسؤولان دولتی می‌کشد، بی‌آنکه این قشر اجتماعی حقیر و کوچک برشمرده شوند. با توصیفاتی که از طلیعه روشنفکران در سطور پیشین برشمردیم نگارنده بر این موضوع تاکید دارد، فیلم 5 ستاره مورد عجیب و نجیب سینمایی است که مخاطب سینمای ایران دوستش خواهد داشت و از تماشای آن به مثابه سایر آثار سینمای ایران دچار تهوع نخواهد شد. در فیلم 5 ستاره فرودستان دیگر موجودات متوحش دروغگوی دغل‌باز نیستند بلکه تکریم می‌شوند و تلاش کارگری آنان چشمنوازی می‌کند و مخاطب می‌تواند با تمام شخصیت‌های فیلم از رضا وحیدی تا کارفرمای هتلی که محل رویدادهای اصلی فیلم است همذات‌پنداری کند. اتفاقا نگرش‌های بورژوازی طبقات بالادستی در طی درام به چالش کشیده می‌شود.  یکی از مشکلات اساسی سینمای اجتماعی این است که فاقد قهرمان است. یعنی پرسوناژ‌های فیلم‌های اجتماعی کنشی متناسب با فضایی که در آن هستند ندارند اما بر خلاف جریان سینمای اجتماعی اخته و بی‌قهرمان، فیلم افشارزاده مماس با مناسبات اجتماعی روز در سینما 7 قهرمان واقعی و دوست‌داشتنی دارد. نخستین قهرمان فیلم مریم (دیبا زاهدی) است. دیبا در دانشگاه آزاد در رشته مورد علاقه‌‌اش، دارو‌سازی قبول شده است اما می‌داند پدرش توانایی تامین هزینه‌های زندگی او را ندارد. آخر یک پیک موتوری که وظیفه‌‌اش رساندن پیتزاهای گرم به خانه‌های لوکس و شیک شمال تهران است چگونه می‌تواند هزینه تحصیل دخترش را تامین کند؟ پدر آرزومند (محمود جعفری) قهرمان ثانی فیلم افشارزاده است. او شکل خیلی از پدرهایی است که آرزوی تحصیل و پیشرفت فرزندشان را دارند اما توانایی مالی چنین کاری را ندارند و حاضرند حتی از تنها دارایی خویش که همان منزل مسکونی آنهاست بگذرند تا دخترشان تحصیل کند اما قدرت اقتصادی مطلوبی ندارند. دختر سومین قهرمان بزرگوار فیلم است که از آرزوی تحصیل انصراف می‌دهد تا پدر و مادر کارگرش به سختی نیفتند. هما، مادر مریم، در هتل هما مشغول کار است. کار خدمات انجام می‌دهد. دستشویی‌های هتل را تمیز می‌کند و دخترک در طول این سال‌ها نمی‌دانسته که ممر درآمد مادر از چه طریقی بوده است. مریم در هتلی که مادرش فعالیت می‌کند مشغول کار می‌شود و به چشم می‌بیند که مادرش چگونه موجب اعتلای ارتزاق خانواده می‌شود، در مقابل مادر زانو می‌زند و سر به دامن مادر می‌نهد و حالا که پای به حوزه فعالیت‌های اجتماعی مادر گذاشته است درک می‌کند که در طول این سالیان چه بر مادر گذشته است. فیلم بدون آنکه لحن اغراق‌آمیز هندی شده‌ای داشته باشد موجب قلیان احساس تماشاگر می‌شود و طبیعی است توده جامعه فرودست پایین‌تر از میدان هفت‌تیر تهران بدین سیاق زندگی می‌کنند و طبیعی است عمده مخاطب فیلم با لحظه‌های ناب اینچنینی که آلوده به شعار نیست همذات‌پنداری می‌کنند. مادران و پدران در فرهنگ ایرانی اغلب نخستین قهرمان زندگی فرزندان هستند اما برخی نظیر والدین مریم قهرمان‌ترند. با گذشت فیلم با رضا وحیدی (شهاب حسینی) بیشتر آشنا می‌شویم، بازمانده زلزله رودبار که توسط آهنگری، مدیر هتل بزرگ شده و رنج زیردستان و خانه‌داران خدماتی هتل را بیشتر درک می‌کند. خودش کاراکتر مستقلی دارد و با رنج خدماتی‌های مونث بیشتر آشناست. بازی غیر متعارف شهاب حسینی با چهره معصومانه‌‌اش همسان است و با شخصیت‌سازی غیر متعارفی توأمان است. از همان ابتدای فیلم مثل یک فرشته می‌ماند و مخاطب نمی‌تواند لحظه‌ای چشم از رضا وحیدی فیلم بردارد و حضور موثر و دلچسبی در اغلب نماها دارد و پس از حوض نقاشی یکی از بازی‌های خیره‌کننده حسینی با اجرای کاملا ساده را شاهد هستیم. رضا نیز با رفتارهای لطیفش به جمع قهرمانان فرشته‌خوی فیلم افزوده می‌شود. آهنگری با اجرای امید روحانی یک سوپر کاراکتر است که سایه‌‌اش را می‌بینیم اما این حضور عمق دارد حتی کارگردان نه به‌صورت برجسته بلکه با زیرکی هنگام دیدار هما با آهنگری نشان می‌دهد که وی کتاب روح مجرد یادنامه عارف کامل حاج سیدهاشم حداد که حضرت علامه حسینی‌طهرانی به تبیین و توصیف خصوصیات روحی و مدارج ایشان پرداخته‌اند را در قفسه دارد و اغلب کنش‌های آهنگری نسبت به زیردستان نشان می‌دهد وی روح بسیار بزرگی دارد و فرشته است که به کالبد آدمی درآمده است. آهنگری یکی از قهرمانان مسلم فیلم چرا در برخورد با زیردستان هیچ خودبرتربینی بروز نمی‌دهد و گره بزرگ زندگی مریم را می‌گشاید. قهرمانان بعدی زری و ملیحه، همکاران مریم هستند؛ هر کدام به مشکلی دچارند و زندگی با آنان همچنان نمی‌سازد. بهنوش بختیاری در این فیلم با اجراهای تلویزیونی‌‌اش بشدت فاصله دارد و بهناز جعفری هم که در هر فیلمی حضور دارد تکتازی می‌کند. اکت‌های متفاوت این دو سبب شده است گیرایی خرده‌روایت‌ها و شخصیت‌های مکمل صدچندان شود. البته فیلم ضدقهرمانی دارد که سراسر فیلم تنفر مخاطب نسبت به این کاراکتر برانگیخته می‌شود. اگر سحر قریشی با چنین ظرافتی کاراکتر محتشم را بازی نمی‌کرد، این همه تنفر از مناسبات بورژوازی در تماشاگر برانگیخته نمی‌شد. فیلم با این همه شخصیت حفره روایی نداشته و نسبت قهرمانان جمعی فیلم با پیشرفت روایت کاملا حفظ می‌شود و مخاطب حظ می‌برد از این فیلمی که تولید بزرگی ندارد اما عمیق و بسیار گیراست و یک کلاس درس روانشناختی برای شناخت توده‌هایی که گرفتارند، دست‌هایشان پینه بسته و آروزمند کمی آرامش هستند. فیلم زمانی اکران می‌شود که در چند وقت اخیر توده 73 میلیونی ایرانی برای اخذ یارانه‌ها ثبت‌نام کرده‌اند و به‌رغم تبلیغات گسترده دولت میزان انصراف مردمی آمار بسیار پایینی دارد. چنین اشاره‌ای پاراگرف‌های نخست این مقال را اثبات می‌کند که اغلب مردم ایران به گرفتاری معیشتی دچارند و این دولت و آن دولت ندارد. هر کدام که آمده‌اند فقط به گرانی سرسام‌آور بی‌منطقی دامن زده‌اند تا 73 میلیون ایرانی همچنان روی آرامش اقتصادی را نبینند. با این همه فیلم 5 ستاره فیلمی برای 73 میلیون متقاضی یارانه است.


Page Generated in 0/0063 sec