printlogo


کد خبر: 43349تاریخ: 1389/3/10 00:00
سرنوشت 10 دزد گریان و خندان

گروه حوادث:

10 دزد که از سوی پلیس بازداشت شده‌اند به جزئیات چگونگی ورود به دنیای تبهکاران پرداختند. برخی می‌خندیدند و بعضی گریه می‌کردند. همه دلایلی داشتند که سعی می‌کردند دزدی‌هایشان را توجیه کنند.

 

هدیه شوم پدر

پدرم مردی معتاد است و مادرم که از دست کارهای او خسته شده بود در سال 72 طلاقش را گرفت و دنبال زندگی خودش رفت. متاسفانه حضانت من بیچاره به پدرم سپرده شد و در سنین کودکی و نوجوانی طعم تلخ فقر و بدبختی را چشیدم. مدتی در یک تعمیرگاه مشغول کار شدم. پدرم به خاطر اینکه بتواند پول‌هایم را از دستم دربیاورد و با این تفکر غلط که اگر من همدردش باشم هیچ وقت او را ترک نخواهم کرد مرا به دام مواد مخدر انداخت.

باز اعتیاد پدر

اعتیاد شدید پدرم به مواد مخدر آینده 2 خواهر بی‌گناهم را خراب کرد و من نیز نقره‌داغ شدم. جوان 19 ساله که به اتهام سرقت موتوسیکلت دستگیر شده است، گفت: از 10 سالگی غیرتم گل کرد و به خاطر اینکه خانواده‌ام را از بدبختی و فقر نجات بدهم ترک تحصیل کردم و به عنوان دستفروش مشغول کار شدم. من در کمتر از یک هفته با 2 جوان غریبه که مثل خودم در کنار خیابان بساط می‌کردند رفیق شدم. تصمیم گرفتیم پولدار بشویم و با نقشه‌ای که دوستم کشید دست به سرقت موتوسیکلت زدیم.

زن سارق

زن 19 ساله که اهل یکی از شهرهای شمالی کشور است و به اتهام کشوزنی دستگیر شده است، گفت: 6 ساله بودم که پدرم فوت کرد و پس از گذشت 2 سال مادرم عروس شد. متاسفانه ناپدری‌ام که به مواد مخدر اعتیاد دارد مرا با نگاه شیطانی خود رنج می‌داد و می‌ترسیدم حتی یک لحظه با او در خانه تنها باشم، به همین خاطر سر ناسازگاری گذاشتم. من به ناچار به خانه مادر بزرگ پیرم رفتم و در آنجا به خاطر نبود کنترل لازم، با زن همسایه که زنی فاسد و معتاد بود رفت و آمد برقرار کردم. او در مدت کوتاهی مرا به دام مواد مخدر انداخت و سپس پیشنهاد سرقت داد و...!

دزد دانشجو

جوان دانشجو در بیان داستان زندگی‌اش گفت: پدرم چند سال پیش بازنشسته شد. او مردی پرتوقع و زودرنج است و همیشه با ناله و فغان از دوره و زمانه می‌نالد و زیاده‌خواهی او اعصاب همه را توی خانه به هم می‌ریزد. از یک سال قبل برای فرار از جو ناآرام خانه و حرف‌های تکراری پدرم، به گروه دوستانی پناه بردم که مرا به دام مواد مخدر انداختند. متاسفانه در این شرایط نابسامان، از طریق یکی از دوستانم با نحوه سرقت لوازم داخل خودرو آشنا شدم.

دزدی به خاطر عشق

پسر جوان دستی به موهای فشن و سیخ‌سیخی خود کشید و گفت: وضع مالی پدرم خیلی خوب است ولی ما همیشه با هم مشکل داریم چون انتظار داشتم برایم یک خودروی مدل بالا بخرد و مرا جلوی دختری که دوستش دارم سرافراز کند نه اینکه فقط بگوید، بی‌عرضه مفت‌خور! من که از سربازی هم معاف شده‌ام تنها به خاطر اینکه به پدرم ثابت کنم تنبل و خنگ نیستم و چون می‌خواستم حالش را بگیرم و از همه مهم‌تر به خاطر دوست دخترم که آرزو دارد زندگی مرفهی در آینده برایش درست کنم دست به سرقت زدم.

دختر سارق

افسانه 23 سال دارد و پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده‌اند. او همراه مادر خود به مشهد آمده است و در یک میهمانپذیر مشغول کار شده‌اند. متاسفانه گرفتاری‌های مادر افسانه و بی‌توجهی به مسائل تربیتی موجب شد او در محل کار خود با مردی شیطان‌صفت ارتباط مخفیانه برقرار کند. دختر جوان از طریق این مرد ابتدا به دام مواد مخدر افتاده است و سپس همراه او دست به سرقت از مغازه‌ها و همچنین اموال مسافران می‌زده که با اعلام شکایت یکی از شهروندان دستگیر شده است.

ازدواج اشتباهی

کیوان جوان 26 ساله‌ای است که به کریستال اعتیاد دارد. او با دختری که مورد پسند مادرش بوده، ازدواج کرده است. داماد جوان در کمتر از 4 ماه از خانه پدر همسر، باجناق و کارت عابر بانک مادرزنش سرقت کرده است و در آخرین مورد، شبی که برای میهمانی به خانه خاله همسرش رفته، طلاجات صاحبخانه را نیزتوی جیبش گذاشته و مرتکب سرقت شده است.

عشق بستنی

جوان 23 ساله مي‌گويد: من گچكار هستم درآمد خوبی دارم اما هر چه در می‌آورم خرج مواد مخدر می‌شود. امروز داشتیم با موتوسیکلت دور می‌زدیم که همسرم گفت، هوس بستنی کرده‌ام. به او گفتم، آماده باش تا مثل همیشه سرقت کنیم. ما با سرعت به زن جوانی که در کنار خیابان قدم می‌زد نزدیک شدیم و نامزدم کیف دستی او را قاپید و قصد فرار داشتیم که ناگهان کنترل موتوسیکلت از دستم خارج شد و با یک خودروی پژو 206تصادف کردیم و به این ترتیب به دام افتادیم.

شوخی با دزدی

پسر جوان که به اتهام زورگیری به همراه 3 تن دیگر از دوستانش دستگیر شده است، گفت: من از کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و در مغازه نجاری دایی‌ام مشغول کار شدم. متاسفانه دایی جواد که آدم رفیق‌بازی است مرا در مدت کوتاهی به دام مواد مخدر انداخت. اما شوخی شوخی سارق زورگیر شدم. یک روز نزدیک غروب در کوچه‌ای خلوت مردی را دیدم که با گوشی تلفن همراه گرانقیمتی مشغول صحبت کردن است. یکی از دوستانم گفت، بیایید گوشی او را سرقت کنیم. ما راه این مرد را که از ترس به لکنت زبان افتاده بود سد کردیم و با تهدید چاقو و توسل به زور، گوشی تلفن همراه و مبلغ 80 هزار تومان وجه نقدش را گرفتیم.

اعتیاد همه‌کاره

پسر جوان اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: به خدا این نخستین‌باری است که کیف‌قاپی کرده‌ام. من اعتراف می‌کنم که مثل پدرم به سیگار، مشروبات الکلی و مواد مخدر اعتیاد دارم ولی دزد نیستم. متهم 19 ساله افزود:‌ هر چه بدبختی می‌کشم از دست پدرم است. او با رفیق‌بازی حریم خانه ما را شکست و الگوی خوبی برایم نبود. متاسفانه از 14 سالگی دوست دختر داشتم، سیگار می‌کشیدم و... .


Page Generated in 0/0046 sec