printlogo


کد خبر: 47497تاریخ: 1389/4/2 00:00
موج خون!

 

در شماره گذشته خوانديد كه زندگي يك زن و مرد به خاطر عدم تفاهم و دور شدن از روابط عاطفي باعث بروز اختلافات غير قابل حل شد و مرد خانه به تلفن هاي همسرش مشكوك شد و ... .

مژگان توی اتاقش به خواب رفته بود و پسرم نیز مشغول بازی بود. به سراغ همسرم رفتم و آرام او را بیدار کردم و گفتم: چرا وقتی گوشی‌ات را برداشتم این حرکت زشت را انجام دادی و مرا به شک و تردید انداختی؟ او سرش را پایین انداخت و جواب داد؛ مدتی است که فردی مزاحمم می‌شود و پیشنهاد دوستی می‌دهد. می‌خواستم موضوع را به تو بگویم اما وقت نداشتی
حرف هایم را بشنوی. من با شنیدن این حرف از کوره در رفتم و گفتم: پس هر وقت من سرم شلوغ باشد تو هر کاری که از دستت برآید انجام می‌دهی؟ چشمم روشن! این را بدان که از این لحظه از داشتن تلفن همراه محروم هستی و اگر ببینم با تلفن صحبت می‌کنی با چاقو به حسابت می‌رسم. مژگان لبخندی زد و گفت: تمام لحظاتی که با تو باشم هیجان‌های منفی در زندگی‌مان جریان دارد و هیچ وقت نخواستی نیم من بشوی! خوب است حالا دست بزن هم پیدا کرده‌ای و تهدید به مرگ می‌کنی! خب، درستش نیز همین است کسی که پول و مقام دارد هر کاری می‌تواند انجام بدهد. حدود نیم ساعت از این گفت‌وگو گذشت و مژگان مرا صدا زد و گفت: امشب خانه خاله‌ام دعوت هستیم آماده شو به میهمانی برویم تا روحیه‌مان عوض بشود. من بلافاصله حرفش را قطع کردم و گفتم: چند بار به تو بگویم از این خاله زنک بازی‌ها بدم می‌آید. حوصله ندارم به خانه خاله‌ات بیایم و چرت و پرت‌های جمعی را گوش کنم که همه فکر و عقلشان، نوک بینی‌شان است. تو اگر می‌خواهی بروی با آژانس برو. آن شب همسرم به همراه پسرم به میهمانی رفتند و ساعت حدود یک شب بود که بازگشتند. مرد جوان نفس عمیقی کشید و افزود: روز بعد من مرخصی گرفتم و اعصابم خیلی خرد بود. نزدیک ظهر یکی از دوستان قدیمی مژگان به خانه ما آمد و من که سرم بشدت درد می‌کرد به داخل اتاقم رفتم تا کمی استراحت کنم اما لحظه‌ای که شنیدم مژگان با تلفن صحبت می‌کند خونم به جوش آمد و با ضربه چاقو او را زخمی کردم. مژگان تا یک قدمی مرگ پیش رفت و خدا واقعا رحم کرد چون اگر چند دقیقه دیرتر به بیمارستان رسیده بود جان خودش را از دست می‌داد. نمی‌دانم چرا این کار را کردم اما حالا واقعیت‌هایی برایم روشن شده است که اگر کمی با تامل و تفکر به مسائل زندگی خود نگریسته بودم آنها را روشن و واضح می‌دیدم و نیاز نبود در گرداب زندگی گرفتار شویم. من اشتباه کردم و می‌خواهم زندگی خود را از نو بسازم اما...!

مژگان که از این حادثه، جان سالم به در برده است در گفت‌وگو با خبرنگار پلیس گفت: همسرم از روزی که گرفتار وسوسه و حرص و طمع شد من و بچه‌ام را نمی‌دید و فکر می‌کرد برای رسیدن به خوشبختی باید بهترین‌ها را داشت در صورتی که ما بهترین‌ها (سلامتی، امنیت و جوانی) را داشتیم و از آن غافل مانده بودیم. من از چندی قبل تصمیم گرفتم کاری بکنم تا او مرا ببیند، وقتی لباس‌های زیبا می‌پوشم، به آرایشگاه می‌روم یا دکوراسیون خانه را تغییر می‌دهم. حتی غذای مورد علاقه‌اش را می‌پزم تا توجه نشان دهد و ببیند من و پسرش هم در زندگی او هستیم. ولی افسوس که او عواطف و احساساتم را به مسخره می‌گرفت. با هیچ یک از اقوام رفت و آمد نمی‌کرد و خودش را یک سر و گردن بالاتر از دیگران می‌دید. من هیچ خیانتی به همسرم نکرده‌ام و هیچ وقت تعهدی که به شوهر و فرزند دارم را فراموش نخواهم کرد و از همه اینها مهم‌تر حاضر نیستم نجابت و پاکی خودم را زیر پا بگذارم و در پیشگاه خداوند سرافکنده بشوم. اما از چندی قبل در حضور او گوشی تلفن را دستم می‌گرفتم و مسخره بازی در می‌آوردم. آن روز هم با تلفن دوستم الکی صحبت می‌کردم تا ببینم عکس العمل او چیست که ناگهان عصبانی شد و با چاقو مرا مجروح کرد. دکتر علیرضا نبی، مشاور خانواده معتقد است: این حادثه تاسفبار می‌تواند زنگ خطری برای تمام زوج‌هایی باشد که تنها گناه آنان، ضعف شناخت لازم نسبت به یکدیگر است. آیا واقعا چگونه مردی با تحصیلات عالیه و دارای فرزند، آنچنان بايد از همسرش متنفر بشود که او را با چاقو مجروح کند؟ در پاسخ به این سوال باید بگوییم شناخت نداشتن نسبت به روح و روان همسر باعث ارتکاب خطا در واکنش نسبت به کنش‌های او می‌شود. وی افزود: ما باید مدیریت بحران را جدی بگیریم و آنرا بیاموزیم و زنان جامعه نیز باید مطالعه خود را نسبت به جنس مردان افزایش دهند و بدانند که در حقیقت مرد دارای چه ساختار روحی و روانی است؟ وی خاطرنشان کرد: خواندن سرگذشت‌های اینچنینی چه تاثیری می‌تواند داشته باشد؟ بی شک خانواده‌ها باید بدانند اینگونه سرگذشت‌ها می‌تواند بسیار موثر و بازدارنده باشد. به طور مثال اگر یک مرد بداند گفتن الفاظ محبت‌آمیز به افراد مونث خانه باعث ایجاد فضای اعتماد به نفس و آرامش در خانواده می‌شود، قطعاَ بارها از این جملات زیبا برای مخاطب قرار دادن مادر، همسر، دختر یا خواهر خود استفاده می‌کند. فاطمه(س)، علی(ع) را اینگونه صدا می‌فرمودند: «آقای من»... و امام علی (ع)، حضرت فاطمه زهرا (س) را با نام دخت پیامبر خطاب می‌کردند. فاطمه(س) حسنین را اینگونه صدا می‌فرمودند
«‌ای نور دیدگانم! ‌ای میوه دلم». وی خاطرنشان کرد: ابراز احساسات پاک زن و شوهر نسبت به همدیگر باعث ایجاد فضای محبت و احترام می‌شود و حاصل این فضای زیبا، فرزندانی سالم و مفید به حال جامعه خواهد بود. «از استادی شنیدم که می‌گفت: مردی پیش من آمد و گفت استاد! من همسرم را دوست ندارم، چه کنم؟ من گفتم دوستش داشته باش...! آن مرد فکر کرد من متوجه جمله او نشدم و بار دیگر سوالش را تکرار کرد و من هر 2 بار همان پاسخ را به او دادم. در نهایت در حالی که عصبانی شده بود به او گفتم دوست عزیز! دوست داشتن یک فعل است نه احساس!» آری واقعیت همین است؛ دوست داشتن را باید تمرین کرد، چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید...! آفرین به خانمی که همین حالا گوشی تلفن را بردارد و با احساس تمام به همسرش بگوید: «خدا قوت عزیزم...!» و درود به مرد شجاعی که همین حالا گوشی تلفن را بردارد و با عشق به همسرش بگوید: عزیزم، به داشتن تو افتخار می‌کنم.

پايان


Page Generated in 0/0135 sec