printlogo


کد خبر: 4840تاریخ: 1393/2/29 00:00
ارزیابی جشنواره کن و جوایزی که با رویکردهای ایدئولوژیک اهدا می‌شود
چه کسی گفت سیاسی نیست؟!

غلامرضا مقدم: پس از دهه 60 میلادی سینما از کارکرد‌های هنری به مفهوم آرت فاصله گرفت و ماهیت ایدئولوژیک به خود گرفت. در همین دهه بود که سینما به عنوان ابزاری رسانه‌ای کارکردی صرفا هنری نداشت بلکه هنر- صنعت- ایدئولوژی خوانده می‌شد. البته تحلیل چنین نگرشی در میان سینماگران ما که پرچمدار شعار هنر برای هنر هستند کمی دشوار است و نمی‌شود درباره شکل سینمای مبتنی بر ایدئولوژی در دومین دهه از قرن بیست و یکم سخن گفت. تقریبا پس از پایان این دهه بود که جریانات ایدئولوژیک در قالب آثار سینمایی نمود پیدا کردند. سینما پس از دهه 60 دوران کلاسیک و روایتگری براساس قصه‌هایی صرفا انسانی (مبتنی بر علوم انسانی) را پشت سر گذاشت و سرگرم‌سازی از طریق این هنر - صنعت جنبه‌های ایدئولوژیک‌تری به خود گرفت. پس از آغاز دوران جدی «سینمای ایدئولوژیک» اغلب هنرمندان، فیلمسازان و حتی منتقدان وابسته به «سینمای ایدئولوژیک» برای ارزیابی آثار سینمایی خود که اساسا اتکای مکتبی با پشتوانه ایدئولوژیک داشت به دنبال آوردگاه‌های رقابتی جهانی می‌گشتند. بدین صورت جشنواره‌ها و آکادمی‌های فیلم تحت تاثیر این تغییر جهانی به محافل ایدئولوژیک‌تری بدل می‌شدند. طبیعی است برای اینکه ثابت کنیم جریان ایدئولوژیک پس از دهه 60 میلادی جشنواره‌ها را تحت تاثیر قرار داده است ابتدا باید برای فرمالیستی‌های وطنی که کاسه داغ‌تر از‌ آش هستند ثابت کنیم جریان سینمای جهانی و جشنواره‌ای چفت و بست ایدئولوژیک دارد. کافی است برای ارجاع به این موضوع به میزگردی که شبکه کابلی TCM (شبکه تخصصی پخش فیلم و نقد) برگزار کرد، اشاره شود. در این میزگرد بزرگان نقد از جمله دیوید بوردل، کریستین تامپسون و راجر ایبرت فقید و مکتب نیویورکی‌ها از جمله وودی آلن، مارتین اسکورسیزی، جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ کنار این 3 منتقد بزرگ نشستند و جملاتی که استیون اسپیلبرگ به زبان می‌آورد معادلات فرمالیست‌های وطنی را که برداشت دیگری از سینما و جشنواره دارند، برهم ریخت. اسپیلبرگ سخنی بر زبان می‌آورد که 3 کارگردان حاضر در این میزگرد در مقام تایید سخنش بر می‌آیند. وی توضیح می‌دهد: جنبش سینمایی مکتب نیویورکی‌ها در جریان تولید هالیوودی پررنگ شد به این دلیل که اعتقاد داشته و داریم که «درام» براساس ایدئولوژی شکل می‌گیرد. پس اگر آثار من و 3 کارگردان حاضر در این جمع را بررسی کنید درخواهید یافت برخلاف سنت‌های فرمالیستی اعم از اکسپرسیونیستی آلمانی، موج نوی فرانسه و نئورئالیسم، محتوای فیلم و جنبه‌های مفهومی و ایدئولوژیک اثر باید بر فرم قالب باشد. در ادامه این میزگرد وودی آلن در این جلسه به متلک در میان حرف اسپیلبرگ می‌آید و می‌گوید: اگر سینما نبود من فروید می‌شدم. (تا به صورت شوخی روی سخنان اسپیلبرگ صحه گذارد.) اسپیلبرگ در ادامه اشاره می‌کند: من و لوکاس فیلم‌های فضایی خود را براساس نگره‌های ایدئولوژیک تازه تجربه شده «اریک فوندیکن» در مجموعه «کتاب خدایان» و «ارابه خدایان» که (یک جریان ایدئولوژیک ضد توحیدی را بنیان گذاشت) ساختیم. چون در دوره‌ای خاص من و لوکاس اعتقاد داشتیم آفریننده ما فرازمینی‌ها هستند و در آن دوران نگرش ما نسبت به وجود خداوند کاملا نسبی و تا حدودی الحادی بود. این مثال کوتاه از محفل و جمعی سینمایی نشانگر این است که سینما در دوران معاصر اتکای ایدئولوژیک دارد و هر جشنواره‌ای تثبیت‌کننده ایدئولوژیست‌هایی است که در قالب فیلمساز در آن حضور دارند.  چون در این مقال تصمیم داریم ریشه‌های ایدئولوژیک جشنواره‌ها را ارزیابی کنیم کافی است یکی از این جشنواره‌ها که در حال برگزاری است را بررسی کنیم تا به موجب این ریشه‌یابی اثبات کنیم ورود هر اثری از کشورمان به این جشنواره‌ها به معنی خوش‌رقصی با ایدئولوژی‌های متکثری مبتنی بر ایدئولوژی‌های دست‌ساز بشری است که سینما از آن بهره می‌برد برای تثبیت نگرش‌های ظاهرا مدرن بشری. از این رو اثبات می‌کنیم جشنواره‌هایی که تابلوی فرمالیستی دارند مانند کن، ونیز و برلین، کارکردی کاملا ایدئولوژیک دارند.  برای پی بردن به بطن ایدئولوژیک جشنواره سینمایی همچون کن که فستیوال ایدئولوژیک‌تری است کافی است آثاری که در این جشنواره موفق شده‌اند جوایز مختلفی را دریافت کنند، بررسی کنیم تا بهانه جوایز ایدئولوژیک عیان‌تر شود.  جشنواره فیلم کن از سال 1939 تا 1964 براساس نگره فرمالیستی جوایز خود را اهدا می‌کند اما زمانی که لیست جوایز جشنواره کن را از میانه دهه ۶۰ میلادی بررسی کنیم عیان‌تر می‌شود که شکل انتخاب اثر برگزیده بسته به نگرش‌های ایدئولوژیک متناسب با همان دوران است. از سوی دیگر بسیاری در کشور فرانسه معتقدند سینمای موج نو به این دلیل دوام نیاورد که سینمای کاملا فرمالیستی در کشوری فلسفه‌زده که تعداد بیشماری فیلسوف در تاریخ خود دارد، غیرممکن است. مگر در کشوری که تعداد فیلسوفان سرشناسی که در آن زندگی می‌کردند از تعداد همه فیلمسازانش تا امروز بیشتر بوده، سینمای موج نو با شکل‌گیری مبتنی بر فرم می‌تواند دوام بیاورد؟! آیا در کشور فلسفی و کاملا ایدئولوژیکی مثل فرانسه، رسوخ نگره‌های محتوایی سینمای فرمالیستی موج نو محلی از اعراب می‌تواند داشته باشد؟ براستی چرا چنین می‌شود؟! طبیعی است با مرگ سینمای موج نو، نئورئالیستی ایتالیایی و اکسپرسیونیستی آلمان در اواسط قرن بیستم، فیلمسازان کشورهای مختلف به جریان ایدئولوژیک برآمده از هالیوود گرایش بیشتری پیدا کردند. با تغییر رویکردهای سینما و ورود سینمای ایدئولوژیک، جشنواره فیلم کن رویکردهایش را به سرعت تغییر داد و به صورت طبیعی آثاری که در دهه 70 جایزه می‌گرفتند ریشه و اساس ایدئولوژیک داشتند.  جشنواره کن در سال‌های نخست برگزاری عمدتا به عنوان میزبان آثار هالیوودی شناخته می‌شد و فیلم‌های آمریکایی نظیر آدم اتحادیه اقیانوس آرام (سیسیل بی دومیل، کارگردان 10 فرمان)، برخورد کوتاه (دیوید لین) و مرد سوم (کارول رید) جایزه می‌گرفتند و یک‌سال در میان برای خالی نبودن عریضه فیلم‌های فرانسوی و ایتالیایی جایزه را از آن خود می‌کردند. یعنی یک‌سال، سینمای آمریکایی با گرایشات روایی کلاسیک و سال دیگر آثار فرمالیستی با سبک و سیاق نئورئالیسم ایتالیایی و موج نوی فرانسوی موفق به اخذ جوایز مختلف می‌شدند. گاهی هم مخالف‌خوانی سیاسی جشنواره را تسخیر می‌کرد و مثلا اورسن ولز و آثار مخالف‌خوانش موفق به اخذ جوایز اصلی می‌شد. به هر حال جشنواره کن به سیر سرگردانی ایدئولوژیک دچار نبود و نگره‌های ایدئولوژیک و سیاسی در جریان انتخاب و اطلاق جوایز موثر بود و جشنواره پاتوقی هنری به شمار نمی‌رفت.
فیلم سیاسی، مخالف‌خوان و ضد جریان؛ محبوب کن!
حتی چنین نگاهی در دوره دوم جشنواره از سال‌های 1964 تا 1974 وجود داشت و فیلم‌های سیاسی نظیر شاهکار جان فرانک هایمر که اساسا فیلمی متعرض به میلیتاریسیم آمریکایی و مناسبات سیاسی آلوده بود، در بخش مسابقه جشنواره پذیرفته نمی‌شد. بافت جشنواره کن همواره بر نگره‌های فرمالیستی می‌کوفت تا اینکه بعد از اتمام جنگ ویتنام، تغییرات سیاسی ایالات متحده از یکسو و تقویت جریان فکری چپ (با گرایشات سوسیالیستی) توسط افرادی نظیر ژان پل سارتر از سوی دیگر و تسری نگاه چپگرایانه به جشنواره، رویکردهای ایدئولوژیک این جشنواره را تحت تاثیر قرار داد و پس از تغییراتی از این دست، فیلم‌های جریان معترض و خلاف جریانی که توسط فیلمسازان آمریکایی ساخته می‌شد مورد لطف گردانندگان جشنواره قرار می‌گرفت. آغاز تغییر روند اعطای جوایز با فیلم «مش»(mash)  آغاز شد. اگر بخواهیم از زاویه فرمالیست‌ها جشنواره را ارزیابی کنیم آثار موج نوی فرانسه باید جایزه می‌گرفتند اما عمدتا فیلم‌های ایدئولوژیک آمریکایی این جوایز را می‌ربودند. مش (mash) رابرت آلتمن، فیلمساز مخالف‌خوان آمریکایی از نخستین فیلم‌هایی بود که با تغییر نگاه ایدئولوژیک جشنواره موفق به اخذ مهم‌ترین جایزه این جشنواره شد.  مترسک (جری شاتزبرگ) از آن دسته فیلم‌هایی بود که با رویکردی کاملا سوسیالیستی به نقد سرمایه‌داری جامعه آمریکایی می‌پرداخت (این فیلم بارها از رسانه ملی پخش شده است). این فیلم که با نگره‌های ضدسرمایه‌داری ساخته شده و طبقات پایین‌دستی را تحت سیطره قوانین انحصاری سرمایه‌داری نشان می‌دهد، موفق می‌شود در دهه 70 جزو معدود فیلم‌های آمریکایی باشد که جایزه این جشنواره را کسب می‌کند. در دهه 70 جریان فکری چپگرا در کن به فیلم‌های نه‌چندان درخوری مثل اینک آخرالزمان (فرانسیس فورد کاپولا) و مکالمه از همین کارگردان جایزه بهترین فیلم را اعطا کرد. در دورانی که اوج جدال شرق و غرب بود و متفکران فرانسوی و اندیشمندان این کشور دائما بر طبل سوسیالیسم می‌کوبیدند و طبیعی بود فیلم‌های مخالف‌خوان محبوب داوران و حاضران در این جشنواره بود و در دورانی که فیلم‌های آمریکایی در حاشیه جشنواره به نمایش درمی‌آمد، برخی کارشناسان وطنی در این بوق می‌دمند که جشنواره‌های معتبر جهانی مثل کن اصلا سیاسی نیستند اما نگاهی به فیلم‌هایی که در چند دهه گذشته از این جشنواره جایزه گرفته‌اند نشان می‌دهد براساس مناسبات سیاسی- ایدئولوژیک جوایز اصلی را دریافت می‌کردند. مگر می‌توانیم منکر شویم در دوران جنگ سرد عمدتا فیلم‌های با نگرش‌های کاملا چپ در جشنواره کن جایزه گرفته‌اند. مگر می‌توانیم منکر شویم فیلمی مثل گمشده اثر کارگردان یونانی‌تبار سینما، کوستاو گاوراس، با نگره‌های چپ کمونیستی (درباره کودتای ژنرال پینوشه در شیلی) در 1982 جایزه گرفت. در این دوره فیلم راه (yol) یلماز گونی هم توانست تقریبا با مفاهیمی کاملا کمونیستی جایزه جشنواره از آن خود کند. کن در قلب اروپا و با فاصله‌ای نه‌چندان از بلوک شرق جوایزش را عمدتا به فیلم‌هایی کاملا با رویکردهای چپگرایانه سنتی اعطا می‌کرد. یلماز تقریبا یک هفته بود که از زندان‌های ترکیه آزاد شده بود و پس از مدتی آزادی به کن آمد و توانست جایزه این جشنواره را از آن خود کند. بازخوانی این موضوع عملکرد این جشنواره در قبال امثال جعفر پناهی را نشان می‌دهد، فیلمسازی که نگره‌های کاملا ایدئولوژیکش در این جشنواره موفق به اخذ هیچ جایزه‌ای نشده اما پس از دستگیری محبوب جشنواره می‌شود و صندلی خالی برایش در نظر می‌گیرند.
جنگ با ادیان
فیلم بریتانیایی «ماموریت مذهبی» ساخته «رولند جافه» که سال 1986 برنده نخل طلای کن شد، داستان یک عده از مسیحیان در قرن 18 میلادی است که برای نجات قبیله‌ای بومی در آمریکای جنوبی در برابر خطرات قانون برده‌داری در پرتغال تلاش فراوانی می‌کنند. آیا می‌توان گفت رویکرد هیات انتخاب کن و مسیری که برای جایزه گرفتن این فیلم فراهم شده است، ایدئولوژیک نیست؟ آیا می‌توان در مواجهه با متن محتوایی این فیلم در دورانی که تکفیر مسیحیت مد ایدئولوژیک پیروان سارتر است، قابلیت‌های ایدئولوژیکش را نفی کرد؟
در سال 1987 فیلم «زیر خورشید شیطان» ساخته «موریس پیاله» از فرانسه برنده نخل طلا می‌شود. این فیلم نیز درباره تقابل خیر و شر است و داستان آن درباره کشیشی ظالم و حسود است که کشیش مهربانی سعی در زنده نگاه داشتن روح خدایی او دارد ولی او همواره تحت سلطه شیطان است. این دو در تلاشند تا روح دختری که مرتکب قتل شده است را از شیطان در امان نگاه دارند. به عبارت دیگر 2 نگره ایدئولوژیک متفاوت درباره گروه‌های دینی دستمایه فیلم دیگری قرار می‌گیرد و به تدریج می‌توان دریافت فیلم‌هایی عرفی‌گرایی که رویکرد رادیکالی نسبت به مفاهیم دینی دارند، موفق به اخذ جایزه جشنواره فیلم کن می‌شوند.
دهه 90 و جوایز ایدئولوژیک آمیخته به نگره‌های فلسفی!
اما در دهه 90 جوایز کن صورت ایدئولوژیک خود را تغییر می‌دهند و به آثاری نخل طلا اهدا می‌شود که براساس مکاتب ایدئولوژیک برآمده از متن فیلسوفان فرانسوی ساخته می‌شوند. هیچگاه نمی‌توان منکر شد در تنها موردی که فیلمی از ایران موفق به اخذ جایزه اصلی این جشنواره شده (طعم گیلاس عباس کیارستمی) متن و محتوای اثر به این دلیل مورد تقدیس واقع می‌شود که فیلم کیارستمی بازتابی پوچگرایانه از نگره‌های سارتری است. بلوغ ایدئولوژیک در جشنواره کن پس از سال 2000 شکل جدی‌تری به خود می‌گیرد؛ ارزیابی جوایز یک دهه اخیر می‌تواند بروز ایدئولوژیک این جشنواره را عیان‌تر کند.
عصر ایدئولوژیک‌تری در پیش است؟!
نگره‌های ایدئولوژیک آقای هانکه که به آقای فیلسوف در میان مطبوعات آمریکایی شهرت دارد با لحاظ کردن نگره‌های ایدئولوژیک و با مبنا قرار دادن رویکردهای اگزیستانسیالیستی موفق می‌شود در فاصله 3 سال برنده 2 نخل طلا ‌شود؛ اولین‌بار برای فیلم «روبان سفید» در سال 2009 میلادی و آخرین بار سال گذشته همزمان با برگزاری شصت و پنجمین دوره از رقابت‌های کن، برای فیلم «عشق». فیلمی که 2 سال قبل برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیز شد. فیلم عشق در واقع پیوندگاه ایدئولوژیک با فلسفه بومی فرانسوی مبنی بر اصالت وجود و رویکرد پوچگرایانه به محتوای زندگی است. پرواضح است که غلظت ایدئولوژیک این اثر چنان پررنگ است که فیلم دو جایزه معتبر را کسب می‌کند فارغ از اینکه در داخل منتقدان شبه‌فرمالیستی از کشف جهان ایدئولوژیک فیلم غافلند و فرم بشدت تلویزیونی فیلم را ستایش می‌کنند. در صورتی که روزنامه‌های معروف آمریکایی در ستایش از فیلم تیتر می‌زنند: زنده‌باد اگزیستانسیالیسم.  اگر گفتیم و نوشتم که کن جشنواره‌ای ایدئولوژیک است پر بیراه نگفتیم؛ یکی دیگر از فیلمسازانی که آثارش مورد لطف و تفقد جشنواره کن قرار می‌گیرد ترنس مالیک است.  «درخت زندگی» ساخته «ترنس مالیک» برای متجلی ساختن زیبایی‌شناسی، روانشناسی و ایمان دینی در پیوند با نظم‌ ریاضی‌‌گونه‌‌ ذهن‌ لودویک ویتگنشتاین‌ توجه جامعه سینمایی در کن را به خود جلب می‌کند. مالیک در پرسش‌های‌ بنیادین‌ فلسفی‌ نه‌ در معنا و مفاهیم‌ انتزاعی‌ بلکه‌ به‌ سمت‌ مصالحی ایدئولوژیک رفته‌ و در طرح پرسش‌های الحادی به‌ زبان‌ فرم نزدیک می‌شود و زبان‌ را هم‌ مبدأ و هم‌ غایتی‌ به‌ حساب‌ می‌آورد که‌ معنا و بی‌معنایی‌ واقعیت‌ و غیرواقعیت،‌ ممکن‌ و غیرممکن‌ و... را با آن‌ ارزیابی‌ می‌کند. مبدأ و غایت‌ قرار دادن‌ زبان‌ و سنجیدن‌ و تفسیر همه‌ چیز با ساختار زبان‌ سبب می‌شود ترنس مالیک به دلیل به فرم نزدیک کردن ایدئولوژی، جایزه جشنواره کن را از آن خود کند.
 «عمو بونمی که می‌تونه خاطرات زندگی گذشته‌اش را به یاد بیاره» از تایلند در سال 2010 بهترین فیلم بخش رقابتی معرفی شد. دلیلش کاملا مشخص بود و تیم برتون، رئیس هیات داوران در حاشیه جشنواره فیلم کن اعلام می‌کند که به کنفوسیوسی‌ترین فیلم تاریخ سینما جایزه اهدا می‌کند.
 در سال 2008 فیلم «کلاس» ساخته «لاورنت کانته» نخل طلا را کسب کرد. فیلم به تعبیر بسیاری از تحلیلگران سینمایی راجع به ساختار نظم نوین جهانی تئوری‌هایش را در قالب داستانی اجتماعی ادا می‌کند.
 فیلم «4 ماه، 3 هفته و 2 روز» ساخته «کریستین مونیگو» نخل طلا را در سال 2007 به دست آورد. طبیعی است ایسم‌های متعدد غربی در قالب ایدئولوژی متکثر قدرتمند متجلی می‌شود و فیلم می‌تواند جایزه سال 2007 را از آن خود کند. فیلمی که مفهوم اصالت رحم را در داستانی نه چندان پیچیده بررسی می‌کند و فمنیسم از جای‌جای آن می‌بارد.
 «بادی که به مرغزار می‌وزد» به کارگردانی «کن لوچ» موفق به کسب نخل طلای 2006 شد. طبیعی است یک در میان گرایشات سیاسی جشنواره کن بروز می‌کند و این‌بار با رویکردی سیاسی و خاص به رادیکال‌ترین فیلم تاریخ سینما در باب تجزیه قدرت‌های جهانی جایزه می‌دهد.
 2005؛ در این سال «بچه» ساخته برادران داردن بهترین فیلم معرفی شد. فیلمی که ریشه در مکتب و اخلاق «امانوئل لویناس» دارد و برادران داردن جایزه این فصل سینمایی را به دلیل بروز همین نگرش می‌ربایند.
 2004؛ در این سال نخل طلا به فیلم «فارنهایت 9/11» ساخته مایکل مور رسید. باز هم فیلمی رادیکال و سیاسی در باب مفهوم جداافتادگی قدرت‌های بزرگ از توده‌های مردمی جایزه سال 2004 را می‌گیرد.
 2003؛ فیلم «فیل» ساخته‌ معروف «گاس ون سنت» در این سال نخل طلا را گرفت. شونت(violence)  مفهومی فلسفی است که در فلسفه قسر معنا می‌شود و در مقابل طبیعت به کار می‌رود. در طبیعیات ارسطویی دو نوع حرکت شناخته می‌شود؛ حرکت طبیعی(natural)  و حرکت قسری(violent). در واقع از نگاه فلسفی خشونت شیوه‌ای خلاف فرم و طبع است. (چه طبع انسانی، چه طبع جامعه انسانی). در فیلم فیل گاس ون سنت، با تبیین‌های زیست‌شناختی اندیشمندانی مثل کنراد لورنز یا دزموند موریس این نگره بررسی می‌شود و ادعای فیلم این است که انسان‌ها ذاتا پرخاشجو و خشن هستند و این خشونت را ذاتی انسان‌ها و بخشی از غرایز آنها بر شمرد.
 2002؛ «پیانیست» ساخته رومن پولانسکی جایزه بهترین فیلم را گرفت؛ یک فیلم سیاسی رادیکال برای حل کردن جریان متفکر روژه گارودی در فرانسه و اروپا.
طبیعی است با بررسی دقیق‌تر مشخص می‌شود الگوی ایدئولوژیک جشنواره برای اهدای بهترین جایزه مشخص و واضح است و تصمیم‌گیری کلان سیاسی و ایدئولوژیک مقطعی و احساسی توسط گردانندگان جشنواره اتخاذ نمی‌شود. هر جشنواره‌ الفی که در دنیا برگزار می‌شود، ایدئولوژی خاص خود را دارد و امکان ندارد فیلمی که در کن جایزه می‌برد در برلین و ونیز موفق باشد چرا که طبق آنچه گفته شد جشنواره برلین به آثاری که غیرسیاسی و ایدئولوژیک در نسبت با مکتب فرانکفورت نباشند جایزه‌ای اعطا نخواهد کرد. از همین رو است که امثال کیارستمی هیچگاه در جشنواره برلین جایزه‌ای کسب نمی‌کنند و در عوض در گعده فکری کن جایگاه ویژه‌ای دارند. به همین ترتیب می‌توان جوایزی که در برلین اعطا شده را بررسی کرد و گفت منتسبان برلینی هیچگاه در کن موفقیتی کسب نمی‌کنند.
 


Page Generated in 0/0072 sec