غلامرضا مقدم: آنچه در فرهنگ سینمایی ما «سینمای گلخانهای» نام دارد به جریان شبهروشنفکری الصاق میشود. شاید برای چنین سینمای قشری، مصداق واژه شبهروشنفکری عنوان مناسبی نباشد و به جای استفاده از سینمای روشنفکری لغت مصطلح «سینمای سنخی» کاربردیتر به شمار رود. آفت «سینمای سنخی» دوری از مناسبات و دغدغههای مردمی است و اتفاقا زمانی ضد مردمی، ضد توده و ضد فرهنگ اطلاق میشود که با فرهنگ عمومی چالش پیدا میکند. دستمایههای داستانی چنین سینمایی ضمن ملبس بودن به نگرههای فرمالیستی با چنگاندازی به مدرنیسمنمایی با فرهنگ عمومی هرکشوری ستیز میکند.
«سینمای سنخی» ریشههای ایدئولوژیک متکثری دارد و این نگرههای ایدئولوژیک سینمای سنخی ریشه در ایسمهای فرنگی دارد. البته عرفیگرایی از منظر جهانی در لباس مدرنیسم، عمدتا با ارزشهای اعتباری فرهنگ عمومی چالش پیدا میکند. فمنیسم واژه همیشه تکراری در اغلب نوشتارهای سینمایی است که درباره آثار زنمحور یا زنانه کاربرد دارد و از ایسمهای مهمی به شمار میرود که در تاریخ سینما ریشهای به قدمت بیش از 50 سال دارد.
سینمای فمنیستی، کاتالیزوری است که زمینهساز تحرکات اجتماعی زنان در جوامع جهان سومی میشود و تقریبا سینمای فمنیستی فرزند شوم جشنوارههای درجه یک جهان است. نمونه متاخر این زایش شوم فیلم «آبی گرمترین رنگ است» (عبدالطیف کشیشه) است که جهان قائم به ذات زنانهای بنا میکند که در نهایت منجر میشود به زندگی اجتماعی مبتنی بر همجنسگرایی. جشنواره کن و سینمای فرانسه با پرچم سینمای مستقل ایدئولوژیک چنین آلودهای را بنیان نهادند.
شکل جهان سومی سینمای فمنیستی، با تاکید روی چارچوب پویشهای اجتماعی زنان سعی میکند نگرههای اجتماعی جوامعی را که عمدتا سبک زندگی آنان مبتنی بر نگرههای دینی است، بررسی کند. چنین سینمایی در پیوست با تحولات اجتماعی منتج از دوم خرداد با بروز رنگینکمان سینمای جشنوارهای رشد فزاینده غیرقابل پیشبینی در سینمای ایران داشت. شاید به جرات بتوان گفت سینمای روشنفکری ایران پرچمدار سینمای فمنیستی در خاورمیانه به شمار میرود که اثبات آن در ادامه این نوشتار خواهد گنجید.
شاید در میان آثار فیلمسازان زن، همچون پوران درخشنده، تهمینه میلانی و رخشان بنیاعتماد غلظت نگرههای فمنیستی آنچنان نیست اما برخی فیلمسازان مرد در 30 سال اخیر نگاه فمنیستیتری به جایگاه زن در تاریخ معاصر داشتهاند. فیلمسازان مذکری که تحت لوای نگرههای فمنیستی هنجارها و اسلوب فرهنگ عمومی را با پرسش و چالشهای جدی مواجه کردهاند. این طیف فیلمسازان فمنیست نگاهی کاملا عرفیگرا به جایگاه زن داشته و دارند. اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد موج عظیمی از «سینمای سنخی» با نگرههای فمنیستی تولیدات جشنوارهای سینمای ایران را شامل میشد. فیلمهایی نظیر «دایره» جعفر پناهی، «پنج بعدازظهر» سمیرا مخلمباف، «گبه» مخملباف، «نیوه مانگ» بهمن قبادی، «سگهای ولگرد» مرضیه مشکینی و بهمن قبادی، «روزی که زن شدم» مرضیه مشکینی و «ده» عباس کیارستمی به بررسی محدودیتهای اجتماعی زنان به شکل اغراقآمیزی میپرداخت. این نگرش التقاطی و بشدت بیمارگونه نسبت به جایگاه زنان، از دریچه سینما به سراسر خاورمیانه تسری یافت. با اینکه چنین نگرشهای سیاهی نسبت به جایگاه زنان نسبتی با فرهنگ عمومی ایران نداشت اما به یک جریان قالب در سینمای ایران بدل شد. تفکر «فرمالیست فمنیست» سینمای ایران محدود به کارکردهای داخلی نبود و اثرات چنین سینمایی با اسلوب و الگوهای جشنوارهای به خاورمیانه و کشورهای دیگر تسری یافت. فیلمهای «سنگ صبور» و «وژمه» (نمایندگان افغانستان در اسکار2013 و 2014) تولیداتی هستند که چنین نگرشهای عرفیزدهای را در نسبت با نگرشهای دینی نسبت به جایگاه زنان مطرح میکنند. مثلا صدیق برمک، فیلمساز افغان و مواضع او نسبت به فرهنگ عمومی افغانها ملغمهای از مخملباف، پناهی و قبادی است.
سینمای فمنیستی سیاه محدود به کشورهای اطراف همچون افغانستان و تاجیکستان نمیشود و به تدریج به سایر کشورهای در حال صدور است.
فمنیسم سیاه از ایران تا عربستان
فیلم «وجده» اولین تولید عربستان سعودی و نماینده این کشور در اسکار نتوانست موفقیتهای آنچنانی برای پذیرفته شدن در میان چند فیلم اصلی کسب کند اما وجده را میتوان نمونه گلدرشت تأسی از سینمای سنخی فرمالیستی فمنیستی ایران در نخستین تولید کشوری که در آن شرایط فیلمسازی بشدت محدود است، دانست. در بررسی اجمالی نخستین مشخص است نگرش عرفی فیلمسازانی نظیر مخملباف و پناهی سیر تکاملی پیدا میکند و در نخستین تولید سینمایی عربستان آن هم در قالب دیگری متجلی میشود.
«وجده» ساخته هیفا المنصور، فیلمساز زن اهل عربستان سعودی، روایت دختر 11 سالهای است که در ریاض، پایتخت عربستان سعودی زندگی میکند و آرزو دارد دوچرخهای داشته باشد و بتواند با عبدالله، یکی از بچههای محله مسابقه دهد اما بر اساس قوانین کشور عربستان دختران حق دوچرخهسواری ندارند و برای همین هم هر چه اصرار میکند، مادرش برایش دوچرخه نمیخرد. چند خط ابتدایی داستان یعنی گریز از قوانین سنتی و شرعی در یافتن همبازی مذکر در دوران کودکی دقیقا اپیزود نخست از فیلم «روزی که زن شدم» به کارگردانی مرضیه مشکینی و فیلمنامهای به نگارش محسن مخلمباف (همسر مشکینی) را در ذهن متبادر میکند. از طرف دیگر مادر وجده با شوهرش که قصد دارد یک بار دیگر ازدواج کند و سر او هوو بیاورد درگیر است و در این میان وجده تلاش میکند خودش پول خرید دوچرخه رؤیاییاش را فراهم کند. طبیعی است که تصویری که جشنوارههای فرنگی از عربستان میخواهند به نمایش بگذارند توجه به جایگاه زنان در عربستان است با اینکه فیلمساز در فیلمش بحث حق رأی، حق راندن اتومبیل و حتی حق حضور در اجتماعات بدون همراهی یک مرد از خویشاوندان زن را مطرح نمیکند اما خط قرمزهای جامعه اسلامی را در فیلمش مورد هدف قرار میدهد.
روایت فیلم از محدودیتهای کلان در جامعه عربستان عبور میکند و مانند فیلمهایی چون «نیوهمانگ» (بهمن قبادی)، «قطعه ناتمام» (مازیار میری) و «روزی که زن شدم»، اصرار به پویش اجتماعی زنانه دارد. کارگردان هم با شرایط حاکم عربستان برای انتقال مفاهیم مد نظرش دختری بزرگسال را به عنوان شخصیت اصلی معرفی نمیکند بلکه با ترفند دراماتیکتری دست روی کاراکتر وجده، دخترک 11 سالهای میگذارد که در حومه ریاض - پایتخت عربستان سعودی - زندگی میکند و بزرگترین آرزویش خرید دوچرخه است. آرزویی که با در نظر گرفتن سنتها و فرهنگ عمومی، گناه بزرگی در کشورش محسوب میشود زیرا که او دختری نوجوان در یک جامعه اسلامی و سنتی است. با این حال و به رغم همه مخالفتها او میخواهد هرطورشده به این آرزوی به ظاهر ناشدنی جامه عمل بپوشاند و هر چه در مقابل وجده برای رسیدن به آرزویش قرار میگیرد سدی برای مفهوم فمنیستی پویش زنانه به شمار میرود و جامعه با بافتی اسلامی در نوع تربیت و روش که در فیلم تصویر میشود، نوعی آموزش بنیادگرایی در مقابل پویش اجتماعی - فمنیستی وجده به شمار میرود.
در آنچه مقابل این دختر قرار میگیرد برای نشان دادن خواستههایش، مبارزه این دختر در برابر بنیادگران (به زعم کارگردان) به شمار میرود. جدا از داستان فیلم که در واقع بازگوکننده حقوق بشر بویژه درباره زنان است، حتی اگر این فیلم را یک فیلم سفارشی از سوی عربستان سعودی ندانیم آزادی حجاب، طرز پوشش کارگردان و بازیگر دختر نوجوان فیلم (وعد محمد) در طول برگزاری جشنواره کمی عجیب به نظر میرسید، مگر آنکه حرف کارگردان را بپذیریم که کشورش در حال تغییر است و این تغییر یعنی اشاعه نگرههای فمنیستی در قدم نخست برای چالش اساسی با مقوله حجاب. نمایاندن تبعیض جنسی در این کشور متن اصلی روایت را در برمیگیرد. وضعیت زنان در عربستان سعودی، تیره و سیاه تصویر میشود. فیلم وجده بدون آنکه به طورمستقیم قوانین حاکم بر عربستان سعودی را که برمبنای دین اسلام تدوین شده، به نقد بکشد، این قوانین را بویژه زمانی که به نوجوانها میپردازد، زیرسؤال میبرد. چالش اصلی فیلم این است چرا دختر نوجوان فیلم که آرزوی خرید دوچرخه دارد باید مطیع حرام و حلال باشد. درجایی از فیلم وقتی وجده نمیتواند به دلیل بیپولی دوچرخه مورد نظرش را خریداری کند تصمیم میگیرد با شرکت در مسابقه خواندن قرآن در مدرسهاش شانس خود را بیازماید. بدین معنا که او برای رسیدن به هدفی که طبق قانون و عرف کشورش حرام شمرده میشود از حربهای دینی استفاده میکند. او شب و روز به خواندن قرآن میپردازد ولی زمانی که در مسابقه برنده میشود مدیر مدرسه به او میگوید جایزه نقدی این مسابقه به برادران فلسطینی تعلق خواهد گرفت. با همین یک جمله دیدگاه جهانی مسلمانان در حمایت از برادران فلسطینی مورد هجمه قرار میگیرد و مشخصا فمنیسم در مقابل رویکرد پاسبانی مسلمانان از فلسطین میایستد. از طرفی دخترنوجوان و سرکش در حالی که همچنان در اندیشه خرید دوچرخه است باید شاهد اندوه مادرش باشد که با اعلام ازدواج دوم شوهرش مواجه است. در چنین جامعهای مردها هستند که در خانه حکومت میکنند. دریک صحنهای از فیلم وقتی وجده در برابر شجره خانوادگی میایستد متوجه میشود در شجرهنامه نام او نوشته نشده است. وجده روی تکهکاغذی نام خود را مینویسد که البته بعدها این تکه کاغذ برداشته میشود. در پایان وجده به آرزوی خود میرسد و مادر برای او یک دوچرخه خریداری میکند، شاید بتوان دوچرخه را سمبلی از یک انقلاب فمنیستی دانست در جامعهای که قوانین تنها برپایه دین و سنت بنا شده است. مادر که خود از خرید دوچرخه برای دخترش امتناع میکرد حالا میپذیرد دخترش آنگونه که دوست دارد زندگی کند. مستند «زنان بدون سایه» از کارگردان فیلم از جمله آثاری است که در آن سنتهای زنستیزانه حاکم بر این کشور با دیدی انتقادی مطرح میشود. در فیلم «وجده» نیز شرایط دشوار زنان در عربستان سعودی دستمایه قرار گرفته است. حیفا المنصور(کارگردان) در متن بازتصویری داستان «وجده»، زندگی روزمره زنان و روابط و مناسبات اجتماعی ـ سنتی حاکم بر جامعه بسته عربستان سعودی را نشان میدهد؛ جامعهای که به زندانی نامرئی برای زنان تبدیل شده است. وجده به عنوان نمادی از نسل جوان این کشور، با برآوردن آرزوی بهظاهر دستنیافتنی خود، علیه این قید و بندهای تبعیضآمیز میشورد. المنصور درباره فیلم خود میگوید: «شرایط زنان در عربستان سعودی که کشوری محافظهکار است و ممنوعیتهای زیادی برای زنان در آن وجود دارد، بسیار دشوار است ولی هدف من از ساختن این فیلم، تنها نمایاندن جنبههای سخت و تیره نبود. من میخواستم بگویم با وجود سختیها باید مبارزه کنیم». نخستین فیلم سینمایی عربستان سعودی که اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره ونیز داشت، با سرمایه و همکاری یک شرکت آلمانی تهیه شده است؛ شرکت تولید فیلم «راتسور». این شرکت تجربیات زیادی در ساختن فیلمهایی دارد که به مسائل کشورهای اسلامی و خاورمیانه میپردازند. «والس با بشیر» فیلم انیمیشن اسرائیلی به کارگردانی آری فولمن، از جمله این کارهاست. فولمن در این فیلم به رویدادهای جنگ خاورمیانه در دهه 80 میلادی در لبنان، بویژه به کشتار صبرا و شتیلا میپردازد.