علیرضا مظفرینیکو*: اندیشمندان علم روابط بینالملل، گفتمان «رئالیسم» را پایه و اساس مناسبات، تعاملات و حتی تقابلات کشورها در محیط بینالمللی قلمداد میکنند. غالب نظراتی که در قرن بیستم از دل تاریخ بینالملل خارج شد، بر پایه مناظراتی بود که بین مکاتب مختلف فکری، فلسفی و سیاسی صورت گرفته بود و اولین مناظره، مناظره میان «واقعگرایان» (رئالیستها) و «آرمانگرایان» (ایدهآلیستها) بوده است.
نظریه واقعگرایی از جنگ دوم جهانی تا روزهای پایانی منتهی به فروپاشی کمونیسم (پایان جنگ سرد) گفتمان غالب و تئوری پرطرفدار کشورها در روندهای اخذ تصمیم و پروسههای سیاست خارجی بازیگران درگیر و بیطرف جنگ دوم جهانی به شمار میرفت. تا جایی که در مقاطعی «واقعگرایی» با تمامیت «دیسیپلین روابط بینالملل» یکسان فرض میشد. بهطور کلی واقعگرایی خود به 2 قسم تقسیم میشود:
1ـ واقعگرایی کلاسیک (رئالیسم)
2ـ واقعگرایی ساختاری (نئورئالیسم) (1)
این قلم بر آن است تا در این یادداشت با شرحی کوتاه از شاخصهای اصلی گفتمان واقعگرایی کلاسیک، المانهای اصلی و کاربردی این پارادایم را در نحوه تعامل مذاکرهکنندگان هستهای بازتعریف کند. «واقعگرایی کلاسیک» در آثار اندیشمندان و فلاسفهای چون هابز، لاک، آرون، مورگنتا و جان مرشایمر، نضج گرفته و پردازش شده است. از ویژگیهای مهم این مکتب تاکید بر بدذات و شروربودن انسان است که با صحهگذاری بر قدرتطلبی و خونریزی بشر همراه میشود.
واقعگرایی (رئالیسم کلاسیک) در سطوح بینالمللی با ویژگیهای زیر تعریف و شناخته میشود:
1ـ «واقعگرایی» یک نظریه دولتمحور است که بازیگران اصلی نظام بینالملل را دولتها قلمداد میکند.
2ـ «واقعگرایی» بر آنارشیکبودن نظام بینالملل تاکید داشته و معتقد است در محیط بینالملل اقتدار مرکزی وجود ندارد.
3ـ «واقعگرایان» معتقدند دولتها درصدد بیشینهکردن قدرت خود هستند. (نظریه کاملا قدرتمحور)
4ـ از منظر «واقعگرایان» هر کشور یک واحد عاقل و بسیط فرض میشود که با عقلانیت حداکثری درصدد تصمیمگیری در سطوح ملی برمیآید.
5 ـ «واقعگرایان» بر نقش حاشیهای و غیرمستقل نهادها و سازمانهای بینالمللی تاکید میکنند.
6 ـ «واقعگرایان» سیستم «چندقطبی» همراه با یک عامل توازن و ثبات در نظام هژمونیک بینالملل را میپذیرند و با نظامهای دوقطبی (در همه اشکالش) مخالف هستند.
7ـ «واقعگرایان» مدعیاند، قدرتهای بزرگ بازیگرانی خردمند هستند که ذاتا دارای تواناییهای نظامی «آفندی» هستند.
8ـ «واقعگرایان» معتقدند، دولتها غالبا شرور، بدذات و پنهانکارند و بههیچوجه دولتهای دیگر را از نیات خود مطلع نمیکنند. به بیانی دیگر بیاعتمادی به دیگران از اصول اساسی «واقعگرایی» (رئالیسم و نئورئالیسم) است.(2)
«واقعگرایان» (رئالیستها) نهادهای بینالمللی را مهم تلقی نمیکنند و بر این مساله تاکید دارند درست است که دولتها گاهی از طریق نهادهای بینالمللی عمل کرده و اعمال قدرت میکنند اما آنچه اصل است میزان سطوح توزیع قدرت میان قدرتهای بزرگ است. این دولتها و قدرتهای بزرگ هستند که به نهادها و سازمانهای بینالمللی شکل و قوام و استمرار میدهند تا با این تاکتیک بتوانند سهم خود را از قدرت جهانی حفظ و افزایش دهند. «جان مرشایمر» که از تئوریپردازان مکتب «واقعگرایی کلاسیک» است در کتاب «تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ»، اعلام میکند تنها راه قدرتهای بزرگ برای مقابله با تهدیداتی که متوجه بقای آنهاست، عبارت است از به حداکثر رساندن قدرتشان. قدرتهای بزرگ بازیگران عاقلی هستند، آنها نسبت به محیط خارجی خود آگاهند و برای بقای خود در محیط بینالملل رفتارهای استراتژیک مناسب را انتخاب میکنند. آنها باید به اولویتهای دیگر دولتها و اینکه رفتارشان چه تاثیری بر رفتار دولتهای دیگر دارد و اینکه چه میزان این تصمیمات بر روندهای استراتژیک «حفظ بقا» اثر میگذارد، توجه کنند. طبیعی است دولتهای بزرگ به دلیل عدم اطمینان از نیات دیگر دولتها، هیچگاه سرنوشت خود را به سرنوشت دیگران گره نمیزنند و برای خود مسجل میدانند که دوستیها و دشمنیها همیشه موقت بوده و آن هم برای حفظ منافع حداکثری است.(3)
از منظر واقعگرایان، قدرتهای بزرگ میتوانند از منازعه با «حاصلجمع صفر» فراتر رفته و وارد فضایی شوند که همکاری در آن با شرایطی خاص امکانپذیر باشد. آن شرایط خاص، پردازش و تقویت یک تئوری کاملا «بدبینانه» است که حاکی از فشار ساختارهای نظام بینالملل و سازمانهای جهانی و نیز ابرقدرتهای هژمونیک بر سایر کشورهای غیرقدرتمند برای تعقیب سیاستهای رقابتی در قبال همدیگر، آن هم به نفع قدرتهای بزرگ است.(4)
تحلیل گفتمان رئالیسم در روند پروسه مذاکرات هستهای با غرب:
1ـ براساس گزارههای «واقعگرایی» در نظام بینالملل سازمانها و نهادهای بینالمللی و جهانی به عنوان ابزارهایی در دست دولتهای قدرتمند محسوب میشوند. بدیهی است فضاسازیهای متعدد و تلاش در راستای صدور قطعنامههای چندگانه و اعمال تحریمهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران در این راستا معنابخش خواهد بود.
2ـ اصل و اساس «واقعگرایی» بر پایه بدبینی و شرارت انسانها و دولتها بنا شده است، این گزاره ترجمان همان تصور ذهنی ـ تاریخی غربیهاست که چندین بار هم اتفاقا به زبان آورده شده است. همان جملهای که وندی شرمن در پایان اولین دور مذاکرات با تیم جدید مذاکرهکنندگان در دولت یازدهم به زبان آورد و گفت: ایرانیان بدذات بوده و دارای لایههای رمزآلود، پنهانی و فریبکارانه متعددی هستند.
3ـ « واقعگرایان غربی» نهتنها دولت ایران را موجودی عاقل میانگارند بلکه تاکید دارند نوعی عقلانیت حسابشده در رفتارهای دیپلماتیک دولت یازدهم مشهود است که این نشانهها نهایتا ایران را متمایل (یا مجبور) به انتخاب از میان گزینههای مطروحه تحمیلی میکند. غرب درصدد است ایران را ناچار به انتخاب کند، انتخابی که در نهایت تهران نیز به سرنوشت «پیونگ یانگ» دچار شده یا اینکه سرنوشت پرونده هستهای ایران با قبول شرایط کاملا مستبدانه ضمن توافقنامه احتمالی، منجر به رهایی این کشور از بندهای تحریم میشود.
4ـ «واقعگرایان غربی» مدعیاند روابط پیدا و پنهان ایران با «حزبالله» و همچنین حمایتهای ایران از «بشار اسد» در صورت دستیابی ایران به سلاح هستهای منجر به چالشسازی و تهدیدآفرینی امنیتی برای همپیمانان استراتژیک غرب (بویژه رژیماشغالگر) خواهد شد. پس غرب مکلف است در راستای تامین امنیت حداکثری و حفظ بقای خود، مدام در مسیر دستیابی به توافق جامع و کامل سنگاندازی و مانعتراشی کند تا پروسه «ایرانهراسی» همچنان به قوت خود باقی بماند.
کلام آخر
اولین پیامد آنارشیکبودن فضای بینالمللی، بیاعتمادی دولتها به همدیگر است که در این میان بهصورت اتوماتیک تئوری و الگوی «خودیاری» تقویت خواهد شد. تئوری «خودیاری» تاکید بر این اصل است که هیچ کشوری برای تامین امنیت خودش نمیتواند و نباید به دیگران خوشبین و متکی باشد. امید به دیگری یعنی نابودی خود. پس عقلانی است براساس همه آموزههایی که غربیها در این پروسه بر آن تاکید داشته و مصر هستند، ما هم به طرف مقابل خودمان خوشبین نباشیم و به دشمن در حال گفتوگو اعتماد نکنیم.
*کارشناس ارشد علوم سیاسی گرایش خاورمیانه
منابع:
1ـ جیمز دوئرتی و فالتزاگرف، نظریات متعارض در روابط بینالملل، ص 138
2ـ سیفزاده، نظریهپردازی روابط بینالملل،
ص 120
3ـ جان مرشایمر، تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ، ترجمه چگنیزاده، ابرار معاصر، ص 107
4ـ جان مرشایمر ـ تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ ـ ترجمه چگنیزاده ـ ابرار معاصر ـ ص 344