مجتبی اصغری: ایام ملی شدن نفت ایران دورتر از آن است که همنسلان دهههای سوم و چهارم عمر انقلاب اسلامی ایران خاطرهای از آن داشته باشند اما اهمیت وقایع آن دوره درخشان در تاریخ کشورمان به اندازهای زیاد است که منافع مرور آن بعضا از برگزاری هزاران همایش و میتینگ درباره آنچه هنوز بر صنعت نفت و گاز کشورمان میرود، بیشتر است.
در سال ۱۲۸۰ قراردادی توسط دربار به امضا رسید که به معاهده دارسی معروف شد و به مدت نیم قرن، فصلی از تسلط انگلیس برحیات سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی ایران گشود. قرارداد دارسی به شکلی دیگر در سال ۱۳۱۲ تمدید شد و در مدتی کوتاه، به واسطه امکاندهی بیگانگان بر تمرکز تولید و تراکم سرمایه، انگلیسیها و برخی دونپایگان اروپایی دیگر را به قدرت انحصاری در عرصه جهانی رساند. در چنین فضایی جنگ دوم جهانی نیز با هدفگذاری دستیابی دیوانگان حریص و مشتاق عرصه سیاست بر سرمایههای دیگران آغاز شد.
به این ترتیب حاکمیت مطلق دولت انگلیس بر صنعت نفت ایران تا اواسط قرن بیستم میلادی ادامه یافت. با این احوال فقط از واپسین سالهای جنگ دوم جهانی بدان سو بود که منافع اساساً نامشروع انگلیس در ایران در روندی تدریجی ولی مداوم از سوی اقشار مختلف ملت مورد تعرض و انتقاد قرار گرفت. چند سال بعد و در واپسین روزهای دهه ۱۳۲۰ همین تلاشهای مردمی که با نثار جان و مال و ایستادگی و مقاومت مردمی همراه بود، منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران شد. حرکت مردم برضد تاراجکنندگان سرمایه ملی ایرانیان از تیر ماه 1325 با اعتصاب کارگران نفت جنوب آغاز شد و به تحریک شرکت نفت انگلیس و ایران (بریتیش پترولیوم)، پلیس و فرمانداری نظامی ۸۳ نفر از کارگران را به خاک و خون کشیدند. شاید جالب باشد که بدانید از طرف شرکت نفت انگلیسی، شاپور بختیار رئیس وقت اداره کار خوزستان طرف مذاکره کارگران بود! یعنی حاکمیت ایرانی، خود را بیش از آنکه مدافع ملت بداند حامی منافع شرکتهای بیگانه میدانست که عادت کرده بودند سرمایه ایرانیان را با قید «رایگان» غارت کنند. البته قطعا در آن دوره نیز آقازاده که نه اما شاهزادگانی بودند که «حقالعمل» معمول قراردادهای نفتی جهان سومی یا همان «رشوه» جهان اولیها را زهرمار میکردند.
تداوم مبارزه کارگران و پیوستن مردم به جنبش به ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ منجر شد. با اینکه انگلیسیها در مقابل این مبارزات، کشتارهایی نظیر ۲۳ تیر ۱۳۲۵ و ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را تدارک دیدند، هرگز خللی در اراده مردم به وجود نیامد. ملی شدن صنعت نفت ایران برای انگلیس مضرات اقتصادی زیادی به همراه داشت اما بدتر از آن ضربات سنگین ناشی از این ماجرا بر حقوق انحصاری نفتی بود که جبرانناپذیر ارزیابی میشد. بویژه که جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران نیروی محرکهای برای مردم دیگر کشورهای منطقه برای کسب حقوق خود بود.
پس با شکلگیری اعتراضات گسترده مردمی که از سوی بسیاری از گروههای سیاسی و نیز نمایندگانی از مجلس شورای ملی حمایت میشد، انگلیسیها جهت حفظ و تحکیم موقعیت خود در سر پلهای نفتی ایران بر آن شدند با اعطای برخی امتیازات محدود بر اعتراضات پایان دهند. مهمترین این اقدامات قرارداد گس-گلشاییان بود که به لایحه الحاقی نفت مشهور شد و دولت رزمآرا تلاش فراوان کرد تا بلکه مجلس شورای ملی آن را به تصویب برساند. اما بهرغم تمام فشارها و تهدیدهایی که وجود داشت مجلس آن را رد کرد. مدت کوتاهی پس از آن، کمیسیون نفت مجلس، طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور را به نمایندگان پیشنهاد کرد. پس از کش و قوسهای متعدد در داخل و خارج از مجلس و بالاخص مدت کوتاهی پس از آنکه رزمآرا نخستوزیر وقت در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ به دست خلیل طهماسبی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام کشته شد، مورد توجه جدی نمایندگان قرار گرفت.
دیگر مصدق در راس مبارزات مردم ایران قرار داشت. با رشد جنبش ملی شدن صنعت نفت، محافل وابسته برای سرکوب جنبش تلاشهای تازهای را آغاز کردند و همزمان، فشارهای سیاسی و اقتصادی از جانب انگلیس فزونی یافت و با اعزام ناوگان جنگی به خلیجفارس، این فشارها ابعاد نظامی یافت. در چنین موقعیتی کارگران با اعتصابها، موقعیت دکتر مصدق را مستحکمتر کردند. این رشد باعث شد که «عناصر سازشکار» از صف نیروهای جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران خارج شده و حتی عنوان کنند که حاضرند علیه مصدق با انگلیس معامله کنند! این افراد بعد از جدا شدن از جنبش، علیه نیروهای مردمی به فعالیت گستردهای دست زدند و سرانجام با همکاری آمریکاییها به دنبال چند کودتای نافرجام، ضربه نهایی را در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر مبارزات مردم وارد آوردند.
بعد از کودتا، کنسرسیوم بینالمللی بر صنعت نفت ایران چیره شد و با کمک عناصر داخلی به سرکوب خونین همه نیروهای حامی جنبش مردمی ملی شدن نفت ایران پرداخت. گرچه تنها کلمه «ملی» برای صنعت نفت باقی ماند و درآمدهای حاصله از آن به انحصارگران بیگانه تعلق گرفت، اما دستاوردهای فکری جنبش ملی شدن صنعت نفت و اندیشه آزادیخواهی و عدالت اجتماعی در تحولات اجتماعی ایران ماندگار شد. تاریخ دریچهای است برای آنها که در جستوجوی درک عبرتها از سرنوشت پیشینیان جویای فراهم کردن چراغی برای پیمودن مسیر دشوار آینده هستند. ارتباط این سطور تخلیص یافته در حد ستوننوشت روزنامه میتواند در اتهامات نفتی- اقتصادی آقازادهای که دیروز و امروز در پیشگاه محکمه عدل دنیوی حاضر شده کشف شود. حتی ممکن است کلید گشایش این دریچه تاریخی در مرور سرخط اخبار رسانههای انگلیسی و آمریکایی در چند روز اخیر درباره رای دیوان دادگاه بینالمللی لاهه با موضوع قراردادهای قدیمی نفت و گاز ایران باشد.
صحبت از زوایای محکومیت ایران در دادگاه لاهه در شرایطی که به حکم رئیس دولت، برخی متخلفان قدیمی دوباره بر کرسیهای معامله نفت و گاز کشور با نمایندگان منطقهای انگلیس و آمریکا، همان شرکای قدیمی 28 مردادی، تکیه زدهاند به حکم بالادست برای رسانهها ممنوع اعلام شده است! البته هنوز تاریخخوانی را با بخشنامههای الزامآور ممنوع اعلام نکردهاند. پس فرض ظهور مصدق و کاشانی از روزنهای تاریخی در عصر جدید احتمالا مصداقی از فانتزیپروری غیرقانونی محسوب نخواهد شد! بیایید فرض کنیم اگر مصدق و کاشانی میشنیدند در 20 مرداد سال 93 هم کنسرسیومی بینالمللی، حکم به حرمت ملی شدن نفت و گاز ایران برای ایرانیان داده است، چه میکردند؟! نمیدانیم هنوز مصدق جزئی از نماد آزادیخواهی «اصلاحطلبان» تجدیدنظرطلب در عصر حاضر به شمار میرود یا نه! ولی احتمالا بنا بر تجربه تاریخخوانی یاد شده، مصدق و کاشانی حکم به تصفیه «سازشکاران» با لابی انگلیس و آمریکا در دولت و مجلس میدادند! نمایندگان مجلس ملی را تحریک و وادار به فعالیت افشاگرانه میان ملت میکردند و آنها را که به جیب تکتک ایرانیان جریمههای بینالمللی گندهگنده تحمیل کردهاند، دست کم از وزارت و صدارت با تمسک به قانون، عزل میکردند! دوره مصدق و کاشانی هر چه بود گذشت، آیا مدرسی یافت میشود؟