یحیی اهری : سرعت تحولات در زمانه ما به حدی رسیده که مفهوم « نو » دیگر معنایی منتقل نمیکند؛ چه، هر پدیده نویی در آنی کهنه میشود و مجال تامل و تفکرو لذت حاصل از آن دیگر جایگاهی در زندگی امروز ما ندارد و در چنین شرایطی دفاع از «اصالت» شاید ابلهانه جلوه کند. سر الکس فرگوسن طی 2 دهه و اندی منچستری که جایگاه ممتازش را در فوتبال جزیره و اروپا از دست داده بود تا جایگاه یکی از حرفهایترین و موفقترین باشگاههای دنیا بالا کشید که این مستلزم همراهی با تحولات سریعی بود که فوتبال جهان پشتسر میگذاشت؛ برای مربی سنتیای مثل او که در فوتبال سنتی انگلیس و اسکاتلند پرورش یافته بود، کاری سختتر بهنظر میآمد. فرگوسن با دیدگاه سنتی،محلی و ملی خود، احیای منچستر را ابتدا با تربیت بازیکنان بومی نظیر گیگز، اسکولز، بکام، بات و برادران نویل در آکادمی منچستر آغاز کرد اما امروز رونالدو، نانی، یانوزای، اندرسون و برادران داسیلوا بازیکنان بینالمللی تربیت شده این آکادمی هستند. زمانی که او از منچستر رفت فوتبال مدرن به سنتی رایج نه تنها در منچستر بلکه در فوتبال جزیره تبدیل شده بود، او این کار را در پروسهای طولانی و تدریجی در منچستر انجام داد و خود نیز از یک مربی سنتی، اخمو، سختگیر و بداخلاق به مربیای مدرن، منعطف و به روز تحول پیدا کرد اما شاهکار او این بود که هم به سنت تفکر انگلیسی و هم سبک فوتبال انگلیسی وفادار ماند، نه شبیه بایرن امروز که چنان دگرگون شده که کمتر اثری از سبک فوتبال آلمانی در آن دیده میشود. در این شرایط قطعا تحول فوتبال منچستر و ارائه فوتبال مدرن در عین حفظ هویت، سبک و اصالت فوتبال انگلیسی را میتوان شاهکار نامید. شاهکار بود چون تحولات فنی، تاکتیکهای جدید و فوتبال مدرن را در درون سبک خود جذب و آن را به بخشی از سنت فوتبال انگلیسی تبدیل کرد و با اینکار در سالیان اخیر، منچستر یکی از مدعیان اصلی قهرمانی اروپا بود.بد نیست با مصداقی عینی بر اهمیت این موضوع از نظر سرالکس فرگوسن در عمل هم اشاره کنیم منچستر دو بار در فینال اروپا خود را با بارسای در اوج روبهرو دید اما هرگز به تاکتیکهای بیگانه با روح فوتبال انگلیسی مثل دفاع اتوبوسی روی نیاورد که با نبوغ تاکتیسین برجستهای مثل ژوزه مورینیو به تنها راه متوقف کردن و شکست بارسا در آن دوره تبدیل شده بود.در هر دو بار سرالکس فرگوسن سعی کرد با شیوه متفاوت و در درون سبک انگلیسی راهی برای شکست بارسا بیابد اگرچه هر دو بار ناموفق بود. با این پیشزمینه ذهنی حتی توصیه اکید فرگوسن بر انتخاب دیوید مویس به عنوان جانشینی نیز در این راستا قابل درک است؛ چراکه حضور مویس را در واقع به منزله ادامه راه او در منچستر میشد تعبیر کرد. مویس با یک قهرمانی یا حتی صعود به لیگ اروپا میتوانست به راهش ادامه دهد اما باشگاههایی در سطح منچستر و براساس معادلات جدیدی که بر فوتبال حاکم شده و با گردش مالی هنگفت، امروزه حتی توقفهای کوتاهمدت را نیز بر نمیتابند. اما حالا عصر فانخال آغاز شده است؛ مربیای با پیرنگها و تئوریهای واضح تاکتیکی که دنبالهروی کسی نخواهد بود. البته آینده پاسخ روشن خواهد داد اما اصالت و وفاداری منچستر در نمایندگی از سبک فوتبال انگلیسی چنان وقار و اعتباری به این باشگاه بخشیده که اولدترافورد تا ابد وامدار سرالکس فرگوسن خواهد ماند. پایداری، دفاع و حفظ «اصالت» در دوران تغییرات سریع و عظیم و اساسی و همراهی با آن، هنر اصلی و واقعی این پیر اسکاتلندی در عرصه مربیگری بود. به عنوان یک هوادار این شکل از فوتبال، امیدوارم راه او ادامه یابد و صرفا به خاطره خوش از دوره خاص این باشگاه تبدیل نشود.