علیرضا پورصباغ: اغلب منتقدان سینمایینویس از منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده مولف یاد میکنند یعنی هر فیلمی که وی در مقام تهیهکننده ساخته، فارغ از آنکه کارگردان چه کسی است، امضای منوچهر محمدی پایش بوده است. تهیهکننده مولف تقریبا در برهوت سینمای ایران نعمت به شمار میرود اما بیاییم با نگاهی مکاشفهگر، موتیفهای مولف چند فیلم اخیر محمدی را با دقت بررسی کنیم. درام فیلم «طلا و مس» بر این بنا شده که شخصیت محوری داستان در کسوت روحانیت به همسرش نمیتواند بگوید دوستش دارد. یعنی روحانیتی که به لکنت زبان دچار است. آنوقت فرش قرمز برای حضرت منوچهر محمدی پهن کردند که بیایید ببینید، این تهیهکننده مولف، مقام شامخ روحانیت را چنین و چنان نشان داده است. در بررسی موتیفهای مولف محمدی و گاها هتاکانه به اقشار مختلف روحانیت، باید گفت دوستان عجولانه در مورد «طلا و مس» تصمیم گرفتند. اتفاقا روحانی که در گفتن یک دوستت دارم به همسرش عاجز است میتواند تصویر استاندارد روحانیت در قاب باشد. حالا کارگردان فیلم کمدی مثل «ده رقمی» با ساخت این فیلم میشود کارگردان ارزشی. به چه سادهانگاری مبتذلی دچاریم که با یک فیلم از یک کارگردان درجه دو سینما که تا قبل از «طلا و مس» اثر شاخصی در سینما نساخته است و به سینمای تجاری دچار بود در سایه منوچهر محمدی برچسب ارزشی الصاق میکنیم. فیلم بعدی منوچهر محمدی «بوسیدن روی ماه» تصویر مجعولی از خانواده شهداست. مادران شهید به کاراکتر نسل چهارمی فیلم میگویند دو شهیدی که با هم دوست بودهاند، در مثلثی عشقی قرار گرفته بودند. نوارهای کاست آنان را نشان میدهند که تلویحا تصویر شهید زمینیتر و ملموستر شود و این مطلب به مخاطب القا شود شهدای جنگ ابی و داریوش هم گوش میدادند. این از همان موتیفهای شیطنتآمیز منوچهر محمدی است که برای مصادیق و انگارههای باارزش اقدام به ساختن تصاویر مجعول میکند. حالا با همین دست فرمان فیلم «حوض نقاشی» ساخته میشود. موتیف مولف منوچهر محمدی در این فیلم زمانی بروز پیدا میکند که کاراکتر رضا به دلیل اعمال فشارها و تحریمها از کارش بیکار شده و به سندرومی مجعول دچار است که میگوید تحریم چیز بدی است. آیا با تمام این مصادیقی که در فیلمهای اخیر منوچهر محمدی وجه نمایشی به خود گرفتهاند میتوان او را ارزشی نامید؟! آیا با در نظر گرفتن همین مصادیق ساده نمیتوان انگارههای علیه حاکمیت را در فیلمهایش جستوجو کرد؟! در طول این سالها کسی هم در مقابل چنین مفاهیم مجعولی مقاومت نکرد و به فیلمهایش برچسب ارزشی هم زدند. محمدی با ساخت فیلمهایی مثل «مارمولک»، «طلا و مس» و «فرشتهها با هم میآیند» نشان میدهد دیدگاه نادرستی به جایگاه روحانیت دارد. آیا روحانیت باهوش صرف نمایش زندگیاش بر پرده سینما باید فریب کلیت را بخورد یا با نگاه جزئینگری آثار منوچهر محمدی را دنبال کند. ضمنا محمدی آنقدر باهوش است که همیشه یک روکش ارزشی چاشنی آثارش میکند و با همان روکش ارزشی مدیران فرهنگی نهادهای مختلف ارزشی که بودجه فیلمهایش را تامین میکنند، توجیه میکند. بدین ترتیب پول عامل زایش قدرت میشود و منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده مولف ارزشی شناخته میشود. فیلم شیطنتآمیز اخیر منوچهر محمدی در واقع دنبالههای همان شیطنتهای همیشگی این تهیهکننده است.
سازنده در جلسات نقد و بررسی مدعی است که با دستمایه قرار دادن منویات رهبری سعی در برجسته کردن سبک زندگی اسلامی داشته و در بستر اصلی درام سعی میکند افزایش جمعیت را از دریچهای موثر نمایش دهد اما این ادعا کاملا واهی است و فیلم «فرشتهها با هم میآیند» با بررسی تمام جزئیات فیلم، پیامی معکوس را به مخاطب انتقال میدهد که داشتن فرزند مشقات فراوانی دارد. فیلم در واقع از همان موتیفهای ریاکارانه به سبک منوچهر محمدی بهره میبرد. روایت فیلم با احمد و لیلا، زن و شوهر جوانی آغاز میشود که هر دو مشغول تحصیل هستند؛ احمد در حوزه و لیلا در مدرسه. احمد، طلبه جوانی است که ضمن تحصیل به کار ساختمانی- فعالیت یدی- مشغول است و لیلا باردار است. در مراجعه به رادیولوژی و دکتر زنان و زایمان این زوج متوجه میشوند قرار است صاحب سه فرزند شوند. اولین طعنهگاه محمدی در همین بخش از فیلم اتفاق میافتد؛ زنی باردار که صاحب دو فرزند است و سومین فرزندش در راه است در بیمارستان رو به طلبه جوان فیلم که ملبس به لباس روحانیت است میگوید: یک روز میگویید یک بچه کافی است، فردا میگویند برای هر بچه یک میلیون تومان میدهند، یک روز میگویند فرزندان بیشتری بیاورید و... . تصور کنید در نخستین بزنگاه نمایشی فیلم یک پرسوناژ فرعی به طلبهای که شغل منبری ندارد و با پیشفرضهایی که در فیلم وجود دارد اعم از نداشتن شغل حکومتی با عتاب، طعنه و لغز و لنترانی این زن مواجه میشود و این زن اعتراض میکند که هر روز برایمان یک تصمیم میگیرند. اگر فرض بر این باشد که افزایش جمعیت در سالهای آینده موجب مشکل بحران نسل جوان در ایران میشود و خواست راهبردی مقام معظم رهبری است، این دیالوگ را چگونه میتوان تفسیر کرد؟! گویا مسؤولان نهاد ارزشی حامی فیلم در خواب هستند و شیطنتهای تهیهکننده مولف را درک نمیکنند که همین سخنان در واقع نقد فرمایشات راهبردی رهبری است و پرسوناژی که در مقابل این هجمه میایستد ملبس به لباس روحانیت است. این شیطنتهای ارزشی سازنده کاملا ملموس و قابل درک است. در هر سینمایی در ایام پخش فیلم مراجعه میکردید مردم برای این دیالوگ دست میزدند یا میخندیدند. مشخص است مخاطبان شیطنت سازنده را درک میکنند و واکنش نشان میدهند. اگر سازنده قصد دارد منویات رهبری را در قالب سینما عملیاتی کند این راهش نیست و با استناد به همین دیالوگ، فیلم قالب زننده و توهینآمیزی پیدا میکند. اگر فرموده رهبری را یک توصیه اجتماعی تلقی کنیم هرگونه ایستادگی کردن در مقابل چنین نگرشی به صورت دراماتیک تنها از پس سازنده مارمولک برمیآید. در ادامه روایت داستان، روحانی که به فعالیت یدی مشغول است صاحب سه فرزند میشود که یکی از آنان بیمار است و نیاز به مراقبت بیشتری دارد. احمد قهرمان اصلی فیلم مجبور میشود تن به حضور در یک فیلم سینمایی بدهد و با زبان بیزبانی، سازنده اعلام میکند طلبه فیلم برای تامین معاش حاضر میشود در فیلم سینمایی نقش خودش را بازی کند تا هزینههای زندگی را تامین کند و مثلا به کاری خارج از عرف تن دهد و در ادامه با مشکلات عدیدهای مواجه میشود و از مسؤولان حوزهای که در آن درس میخواند مورد عتاب و نقد قرار میگیرد. پس از به دنیا آمدن فرزندان تمام بار دراماتیک فیلم به شکل اغراقآمیزی به بازنمود رنج این زن و شوهر برای نگهداری فرزندان خلاصه میشود. مثلا نرگس، فرزند بیماری که به دنیا آمده است و نیاز به مراقبت بیشتری دارد تا مرگ پیش میرود اما زنده میماند. البته شکل این نمایش جنبههای اغراقآمیز و غیرقابل باوری دارد اما تاکید ابعاد نمایشی فیلم این است که والدینی که صاحب چندین فرزند هستند با چالشها و مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند یا در یکی از صحنههای پایانی فیلم که فرزندان کمی بزرگتر شدهاند یکی از آنان از پلههای خانه به پایین پرت میشود و احمد در بزنگاه پرت شدن فرزند را در آستانه آسیب دیدن نجات میدهد و این المانهای نمایشی که موتیفهای مولف و شیطنتآمیز محمدی است در فیلم متجلی میشود با وضعیتهای نمایشی ذکر شده فیلم بر این موضوع دلالت میکند که چندفرزندی اوج رنج و مشقت است و به صورت شخصی سبک زندگی اسلامی در فیلم متجلی نیست. مثلا در صحنهای که احمد توسط دختر همسایه حین فیلمبرداری از گروه جدا میماند با لباس روحانیت شروع به دویدن میکند و زمانی که این فیلم در حضور اصحاب رسانهای جبهه فرهنگی انقلابی نمایش داده شد حاضران در سالن به این روحانی در حال دویدن میخندیدند. یعنی از یک صحنه نمایش کوچک برای خندیدن به این طلبه جوان کمال استفاده میشود تا بازهم شیطنتهای آقای تهیهکننده ارزشینما بروز پیدا کند. یا مثلا در صحنهای کاراکتر صاحبخانه احمد هنگام وداع، الانبی ماهوارهاش را به همراه وصیتنامه به احمد میدهد و به او وعده میدهد پس از بازگشت از حج دیگر اخبار ماهواره را تماشا نخواهد کرد اما پس از بازگشت از حج صدای آلارم بیبیسی فارسی در پسزمینه صداها از منزل صاحبخانه دائما شنیده میشود. یعنی حج رفتن نیز تاثیری بر دلبستگیهای خبری کاراکتر کریم نگذاشته و اگر نمابهنما بخواهیم فیلم را تحلیل کنیم موتیفهای شیطنتآمیز فراوانی میتوان یافت اما تهیهکننده فیلم ریاکارانه با ژست ارزشی و پول نهاد ارزشی فیلمی ساخته است که عملا به هجو مفهوم انتظار میپردازد و جالب اینجاست فیلم توهینآمیز میهمان داریم توسط نهادی تولید میشود که سال گذشته داعیه ارزشمداری و ارزشمحوری را داشت و از نمایش برخی فیلمهای سینمایی سر باز زد و جنجالهای فراوانی آفرید. واقعا نمیتوانیم تولیدات مسالهدار این نهاد را باور کنیم یا حرکت انقلابیاش در مواجهه با فیلمهایی که آلوده به مضمون خیانت بودند. این نهاد فیلم هتاکانه دیگری را با عنوان «حق سکوت» در توهین به روحانیت منبری تولید کرده که در کشاکش وضعیت اقتصادی بسیار بد برای خریدن خانه اقدام به سرقت وجوهات مردمی میکند. حالا باید این نهاد ارزشی در مقابل افکار عمومی جوابگو باشد که ما دم خروس را باور کنیم یا موتیفهای شیطنتآمیز تهیهکننده مولفش را.