مهدی طاهرخانی: همه آن موفقیتها را به اسم محمد مایلیکهن نوشتند اما این همه واقعیت نبود. ردپای استانکو در تیم سال 1996 بسیار مشهود بود. یکی مربی کروات که برخلاف همه مربیان ایرانی اعتقاد داشت کریم باقری باید به دروازه حریف نزدیک باشد تا دروازه خودی. یک مربی که میدانست چگونه از زوج میناوند و شاهرودی توأمان استفاده کند. او حتی تعریف خاص خودش را از سرعت ویرانگر مهدویکیا داشت. آن نسل که جان گرفت بیتفاوت از آنکه معمارش مایلی بود یا استانکو، فوتبال ما یک دلخوشی بزرگ به خودش داد. آن روز که کیا، دایی، کریم و خداداد زیر نظر بهترین مربیان وقت جهان در بوندسلیگا فعالیت میکردند ما امیدوار بودیم نسل بعدی مربیان این فوتبال، مردانی متفاوت از گذشته خواهند بود. ما که روزگاری رایکوف و راجرز را داشتیم و به واسطه این حضور توانسته بودیم به نوکقله در آسیا برسیم، حالا به خاطر انقلاب و جنگ و تحریم مجبور به تحمل شرایط دیگری بودیم اما حضور آن نسل در اروپا این وعده را میداد که سواد را به فوتبال تزریق میکنیم. تقصیر ما نبود. دارالفنون را دیده بودیم و فکر میکردیم بازیکن زیر نظر مربی بزرگ کار کند به خودی خود مربی بادانش میشود اما هرگز اینگونه نبود و نیست. نسل اول رفت و بازگشت. نگاه کنید، علی دایی تقریبا هیچ فرقی با امیر قلعهنویی ندارد. تیمهایشان به یک شکل بازی میکنند و برخورد آنها با محیط پیرامونشان هم به یک شکل است. تازه «قلعهنویی اروپا ندیده» فعلا با فاصله موفقترین مربی تاریخ لیگ برتر به شمار میرود. کریم باقری در طول یک فصلی که دستیار دایی بود نشان داد هیچ آیندهای در مربیگری ندارد. او بیشتر به فکر پولش بود تا پیشرفت. خداداد عزیزی برخلاف زمان بازیگریاش هرگز در مربیگری موفق نبود، تنها حاشیه داشت و دعوا. بازیکنی که زیر نظر برند شوستر در افسیکلن کار کرده معلوم نیست چه چیزی از سرمربی سابق رئالمادرید آموخته. مهدویکیا فعلا کنار علی دوستی است و مشخص نیست کی میخواهد دوره حرفهای مربیگری را ببیند و وضعیت بقیه هم تقریبا شبیه به یکدیگر است اما تنها یک نفر مسیر جداگانهای را در پیش گرفته. وحید هاشمیان که 90 درصد دوران حرفهای فوتبالش را در آلمان پشتسر گذاشت در ایران و با لباس پرسپولیس از فوتبال وداع کرد اما میدانست که برای موفقیت باید مسیری را برود که دیگران نرفتند. بازیکن سابق بوخوم و بایرنمونیخ با اینکه در آغاز لیگ سیزدهم پیشنهاد دستیاری حسین فرکی در فولاد را داشت اما ترجیح داد در دسته چهارم، پنجم آلمان مربیگری کند. وحید در ایران نماند تا نهایتا 2 سال بعد شبیه یکی مثل دایی نشود. فوتبال ما اشتباه فکر میکرد. برای موفقیت و مربی خوب شدن علاوه بر مدیریت مادرزاد و کاریزماتیک(آنچه پروین و قلعهنویی دارند) احتیاج به علم روز هم است، علمی که با دیدن فوتبالهای روز جهان و به همین سادگی کسب نمیشود. باید سختی کشید. باید مثل هر علم دیگری دوره آکادمی خودش را طی کند. محمد تقوی، بازیکن سابق تیم ملی و استقلال که یک دههای میشود در انگلستان زندگی میکند به تازگی در پیج رسمیاش در یکی از شبکههای اجتماعی فاش کرده جهانبینیاش به عنوان یک مربی کاملا تغییر یافته است. تقوی در توضیح این موضوع میگوید: وقتی وارد کلاسهای حرفهای فوتبال شدم تازه فهمیدم چگونه میشود از همین امروز فوتبال فردا را پایهریزی کرد. این همان کلید موفقیت است که در فوتبال اروپا پیش از این کشف شده و برای آن احترام فراوانی قائل هستند. به استثنای مربیان جوان که ناگهان ساختار فوتبال جهان را تغییر میدهند، افرادی مثل گوآردیولا و آنتونیو کونته فارغالتحصیلان این آکادمی هستند. در فوتبال ما تصور بر این است که امثال گوآردیولا پس از آویختن کفشها ناگهان لباس مربیگری را بر تن میکنند اما هرگز اینچنین نیست. در فوتبال ما مربیای مثل قلعهنویی تنها با یک بال در حال پرواز هستند. او مادرزاد مدیریت را بلد است، فوتبال را درک میکند و در انتخاب بازیکن شم خوبی دارد اما فوتبال تیمهایش تنوع لازم را ندارد. همه چیز در سانتر و ضربه ایستگاهی خلاصه شده. بدون تردید او در حال حاضر بهترین در ایران است اما وقتی افتخارات برونمرزی او را مشاهده میکنید میبینید تنها افتخارش این است که استقلال فصل گذشته به واسطه قرعه خوب به جمع 4 تیم آسیا رفت و آنجا بود که حقایق روشن شد البته نباید از این واقعیت چشمپوشی کرد که تیم کرهای(افسیسئول) از لحاظ مهره سرآمد بود اما اگر قلعهنویی همان آموزشهایی را میدید که امروز وحید هاشمیان در حال سپری کردنش است، قطعا او میدانست در چنین شرایطی چگونه بازی را به نفع خودش برگرداند. از امیر قلعهنویی تا حسین فرکی و علی دایی همه تقریبا سطح مربیگریشان شبیه هم است اما آنچه فوتبال فردای ایران احتیاج دارد تا بینیاز از کیروشها شود، مسیری است که وحید هاشمیان طی میکند. شاید وحید از حیث ارتباط روحی و عاطفی با بازیکنش به صورت غریزی مشکل داشته باشد، شاید وحید هرگز به واسطه عدم شناخت از واقعیتهای نهان و پیدای این فوتبال نتواند در ایران مربی موفقی شود اما تردید نکنید مرد همیشه منضبط فوتبال ما یک روز در بوندسلیگا مربیگری خواهد کرد. مربیان بینیاز از آموزش فوتبال ایران آیا تا به حال از خود پرسیدهاند چرا در طول این 2 دهه یکی از آنها را یک تیم قطری و اماراتی نخواسته است؟ چرا قطبی به جیلیگ میرود اما امیر قلعهنویی ما با این همه افتخار یک نیمچه پیشنهاد از ترکمنستان هم ندارد! جواب این سوالات را پیش از این وحید هاشمیان دریافته است. برای متفاوتترین مربی حال حاضر ایران آرزوی موفقیت کنید که موفقیت او میتواند این سیکل بسته سنتی را بشکند.