خودم را
تمام خودم را
با همه دلواپسیهایش
با تمام دردهایی که خوب شدنشان طول کشیده
با بینظمی که در حال و هوای دلش اتفاق افتاده
با وقتهای ملاقاتی که به تاخیر افتاده
بیا که بسپارم به تو
این من دلتنگ را بگیر از من
که بلد نیست دوست داشتنش را
برای تو زلال کند
زبانش نمیچرخد این بار هم
دروغ بگوید به تویی که
تمام دلواپسیهای هفته و ماه و سالم را میکشی به دوش...
رد پای تو را
همه غیر من دیدهاند
و دلم ندیده به خودش ردی
آدرسی، نشانی، نگاهی از تو
تا بگیرم ردای مهرت را...
برگرد عزیزم، یکی چند قدم
و به پاهای زخمیام نگاه کن
که تیغ خورده
از خارهای مسیرهایی که به غیر تو ختم شد
به دلم مدیونم این روزها
حالا بدجور میخواهمت
و کلافه کرده دنیا را این کمبودت...
گاهی ندیدنت آنقدر پر درد
گاهی آنقدر نفسگیر
گاهی آنقدر سنگین
که فقط مرگ طلبکاریم از دنیای بیتو...
با فکر تو
تمام دو نفرههای عالم را میبرم زیر سوال
باباجانم، کجاست چتر نگاهت که پر کند
این همه تنها رفتن را ...
لعنت به دقایقی که داغت را گذاشته بر دلمان
وقتی که نیستی
تمام هست دنیا...
وقتی که نیستی...