به بهانه هفدهمین سالروز درگذشت رسول ملاقلیپور
چهلچراغ سینما
محمد محمدی: رسول ملاقلیپور هنرمند 51 ساله در اوج و به ناگهان پر کشید؛ فیلمسازی که نه در بستر بیماری افتاد و نه با کارنامه رو به افول از دنیا رفت. او با یک شروع فوقالعاده و پایان مثالزدنی نام خود را در سپهر سینمای ایران به یادگار گذاشت؛ هنرمندی که از «سقای تشنه لب» آغاز کرد و با عاشورا پرونده فیلمسازی خود را برای همیشه بست و سینمای ایران را با یادگارهای ماندگارش تنها گذاشت.
ملاقلیپور 17 شهریور سال 1334 در تهران متولد شد. از سنین نوجوانی عکاسی را به صورت آماتور شروع کرد و سال 1354 بازیگری تئاتر را به خاطر فن بیان و از بین بردن لکنت زبان انتخاب کرد اما عکاسی را به شکل حرفهای ادامه داد. سال 59 با شروع جنگ به عنوان عکاس و خبرنگار از آخرین روزهای مقاومت در خرمشهر عکس و خبر تهیه میکرد. با آخرین نفرات مجبور به عقبنشینی به شرق خرمشهر شد، این در حالی بود که با دوربین سوپر 8 توانست برای بار دوم فیلمبرداری را همزمان با عکاسی تجربه کند.
او در خاطراتش درباره خرمشهر و آن روزها میگفت: خرمشهر در حال سقوط بود، فقط مسجد جامع باقی مانده بود. نه رزمندگان فشنگی داشتند و نه ما فیلم برای عکاسی داشتیم؛ دیدم بهروز مرادی روی دیوار مسجد جامع که پر از ترکش بود نقاشی میکند. گفتم بهروز چه کار میکنی؟ مسجد را دارند با تانک میزنند! بهروز گفت: رسول اینبار که آمدی، بیشتر با خودت فیلم بیاور! چون این جنگ تمام میشود و ما پیروز میشویم و همین عکسها، فیلمها و نقاشیها از آن باقی میماند. رسول پس از پایان جنگ بسیار تلاش کرد درباره خرمشهر فیلم بسازد ولی هرگز نتوانست! یکی از دلایلش بازسازیهای انجام شده بود، در حالی که او اصرار داشت در همان فضای جنگزده فیلمش را بسازد که هرگز نشد.
ملاقلیپور نخستینبار سال 1362 با دوربین 16 میلیمتری «نینوا» را ساخت. فیلم قصه رزمندهای نوجوان به نام ابوالفضل است که به عنوان آرپیجیزن در گردان خود مشغول خدمت است. او مأمور بازگرداندن یک مجروح به پشت جبهه میشود و در حالی که آشکارا از این موضوع ناراحت است، کارش را انجام میدهد. در مسیر بازگشت، موتور او خراب شده و ابوالفضل به ناچار پای پیاده به سمت نیروهای خودی حرکت میکند.
او 2 سال بعد از ساخت این فیلم در 1364 «بلمی به سوی ساحل» را ساخت. داستان این فیلم اواخر مهر 1359 هنگامی که خرمشهر در خطر سقوط قرار دارد رخ میدهد. یک گردان از پاسداران به فرماندهی مرتضی برای کمک به رزمندگان این شهر از تهران حرکت میکند و چون جادههای آن حوالی در دست عراقیهاست، آنان باید از بندر ماهشهر به وسیله هلیکوپتر خود را به خرمشهر برسانند.
یک سال پس از تولید فیلم «بلمی به سوی ساحل» و اقبالی که در سینماها کسب کرد، ملاقلیپور «پرواز در شب» را کارگردانی کرد که در پنجمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم شد. فرجالله سلحشور، جعفر دهقان، علی یعقوبزاده، تاجبخش فناییان، سیدجواد هاشمی، مصطفی لاجوردی، کامران نوروز، اکبر نیکرو و رضا مقیسه بازیگران فیلم بودند. داستان آن درباره یک گردان از نیروهای ایران است که در محاصره ارتش دشمن قرار گرفتهاند و ارتباطشان با قرارگاه مرکزی قطع میشود.
ملاقلیپور سال 1367 پس از به پایان رسیدن جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه، فیلم «افق» را ساخت و در پایان دهه 60 «مجنون» را با همراهی مسعود کرامتی و محمدرضا علیقلی تهیه کرد. «مجنون»، «خسوف» و «پناهنده» سهگانه ملاقلیپور پس از پایان جنگ تحمیلی به حساب میآیند که در آن نگاه فیلمساز به جامعه بیش از هر چیز نگاه رزمندهای است که پس از سالها از جنگ بازگشته و ناباورانه به جامعه خود مینگرد. «نجاتیافتگان»، «سفر به چذابه»، «کمکم کن»، «هیوا»، «نسل سوخته»، «قارچ سمی»، «مزرعه پدری» و «میم مثل مادر» دیگر آثار این فیلمساز در دهههای 70 و 80 بود که همگی مورد استقبال اهالی سینما و منتقدان قرار گرفت.
برای رسول ملاقلیپور با گذشت 17 سال از درگذشتش بزرگداشتهای متعدد و مختلفی برگزار شده است اما این هنرمند را نه در اینگونه کارها و برنامهها بلکه باید در «نینوا»، «سفر به چذابه»، «پرواز در شب»، «افق»، «قارچ سمی»، «هیوا» و حتی در فریمهای «عکس خرمشهر» و «حمید و فاطمهاش» یافت. ملاقلیپور را باید در «مهدی» فرمانده گردان کمیل یافت که برای سینمای ایران به میدان جنگ رفت. او را باید در «سلیمان» و «قارچ سمی» دید که مجنونوار بعد از جنگ تحمیلی همچنان بوی خاکریز و سنگرهای جبهه را میداد. او را باید در «نصرت» افق دید که بینام و نشان، تنها و دلکنده از دنیای امروزی به خط میزد، رسول را باید در «حمید» هیوا دید که چشمانش پشت ویزور دوربین همیشه قرمز بود و کسی سفیدی آن را ندید. آری! رسول سینمای ایران همان «وحید» و «مراد چلچراغ» سفر به چذابه است. براستی او «چهلچراغ» سینمای ایران بود.