چرا سنوار به جای مانیفست، رمان «خار و میخک» را نوشت؟
زندگینامهای برای مقاومت
مهدی افراز: 40 روز از شهادت بزرگمرد تاریخ انسانیت، یحیی سنوار گذشت. سنوار آن حقیقتی را که موفق شد با حیات پربار و حماسی خود در وجود تمام فلسطینیان نشأ کند، تلاش کرده در رمان خود نیز انشا کند. «خار و میخک»، یادگاری بین نسلی است که سندی بر جهت و محتوای تاریخ مبارزه فلسطین است.
سنوار برخلاف سایر رهبران مبارز برای چریکها یا سمپاتیزانهای خود مانیفست یا پروتکل نمینویسد. او مکتوبهای را به جا میگذارد که با طرح کلان آن برای مبارزه همخوان و در یک مستوی است و آن رمان است.
چرا سنوار رمان مینویسد؟ رمان مصرف فرهنگی انسانی است که مشغول زندگی است، پس اگر او با دغدغه انتقال فرهنگ و تاریخ مقاومت به جای نوشتن مانیفست یا پروتکل، برای مبارزان آینده، رمان مینویسد حتماً طرح مبارزاتی او زندگی است. او باور دارد که با تجربهای که ملت فلسطین از ناکامی ایدههای چپگرا و ملیگرا به دست آورده باید بر پارادایم اسلامی تکیه داشته باشد و در این چارچوب فکری - زیستی، مقاومت محورش با زندگی است. او در همین داستان و در خلال رفت و برگشتها با برادر بزرگترش محمود که نماینده گفتمان چپگرا و ملیگراست، بر این فهم خود نیز تکیه میکند.
رمان از روایت حال و هوای اردوگاههای ساحل غزه در زمستان 1967 آغاز و در سپتامبر 2004 در زندانهای بئر سبع پایان مییابد؛ سنوار در سطر به سطر و فصل به فصل این رساله تلاش میکند تا ضمن مرور تاریخ تطور مبارزه، امکان آینده را در درون خود از طریق درهمتنیدگی مقاومت و زندگی بارور کند. در فصول سیگانه این داستان، تناسب میان مقاومت و زندگی در 5 سویه مختلف جلوهگر شده است.
سویه اول: مقاومت با زندگی، زندگی به مثابه سبک مقاومت
سنوار در سراسر رمان تلاش میکند بگوید تنها راهحل برای مبارزه واقعی و مؤثر با اشغالگران، تغییر سبک مقاومت از یک وضعیت فوقالعاده و ویژه به وضعیتی است که نام آن زندگی است. آنچه توسط اشغالگران، اشغال شده است زندگی روزمره فلسطینیان است و اگر بناست فلسطین از غصب خارج شود باید زندگی در جریان باشد. به بیان دیگر جریان دادن مستمر به زندگی توسط مردم فلسطین، بهترین راه مقابله با آرزوهای صهیونیستی است و قدم به قدم هم برای فراخ شدن و گستردهتر شدن دایره این زندگی با محدودکنندگان آن به ضرب سلاحهای سرد و گرم، سبک و سنگین مقابله میکنیم.
«ام العبد زبالهها را تمیز میکرد و از لابهلایشان چیزهایی مثل بطریها را به زن دیگری میفروخت که جلوی درمانگاه بساط میکرد. لبنیاتی را که دیگران نمیخواستند، میخرید و از آنها ماست درست میکرد و میفروخت. از این راهها پول بخور و نمیری درمیآورد تا نیازهای بچههایش را رفع کند. شاکر بود و بچههای همسر شهیدش را به دندان میگرفت و بزرگ میکرد».
سویه دوم: مقاومت برای زندگی، زندگی بهمثابه غایت مقاومت
سنوار با یک درک عمیق اسلامی و ولایی دریافته است تا زمانی که تمام ابعاد حیاتی انسان از ظل ولایت طاغوت خارج نباشد، مسلمانی محقق نخواهد شد. شرط اول برای ورود به جهان عبودیت، رهایی شؤون عادی زندگی از ارادههای تحمیلی استکباری است. از این جهت مقدسترین و الهیترین آرمان یک انسان موحد، ساختن زندگی است. هر چه غیر از زندگی ساخته شود، ناتمام و حداقلی است. همه وجود انسان در کره خاکی باید همسو با اراده حق تدبیر شود و ظرفی که همه وجود انسان در آن تعین مییابد، زندگی است. پس یک مبارز مسلمان، همه توان و قابلیتهای خود از جمله مقاومت را مصروف حرکت در یک مسیر قدسی به نام حیات طیبه میکند. تمدن هم که بزرگترین دورنمای مأموریتی انبیا تلقی میشود در همین افق زندگیسازی است که تجلی تام و تمام یک زندگی عاری از انگارهها و ساختارهای غیرالهی و شیطانی است. سنوار در «خار و میخک» با همین فطانت پیامبرانه، خوب میداند که برای مبارز فلسطینی هم باید همین هدف حداکثری منزل و مقصود باشد، لذا در جایجای داستانش و به بهانههای مختلف در دل گفتوگوها، آزاد شدن تمام ابعاد زندگی را حدی راضیکننده برای مقاومت میداند.
«تا جایی که من میدانم، انقلابیها هم عاشقاند و هم ادیب! خندید و گفت: «درسته... اما نه برای ما، نه برای مردم فلسطین. شاید برای مبارزان ویتنام، کوبا، چین و...! شاید سرنوشت ما اینه که فقط یه عشق داشته باشیم و بس، عشق این سرزمین! عشق به این زمین، به مقدساتش، خاکش، هواش، پرتقالهاش! انگار که این سرزمین اجازه نمیدهد عشق معشوق دیگهای توی سینه عاشقش آشیونه کنه. عشق این خاک، رقیبی رو برنمیتابه!» با خنده گفتم، تو هر سهتاشی، مبارز، عاشق و شاعر! گفت: «حرامزادههای این سرزمین چیزی برای حلالزادهها باقی نذاشتن...! اشغال همه چیز رو آلوده کرده. خاکمون، آرامشمون، دریا و خیابانهامون و حتی نفسهامون رو...».
سویه سوم: مقاومت در زندگی، مقاومت به مثابه سبک زندگی
تصویر سنوار از زندگی روزمره فلسطینیان درگیر بودن همهجانبه آنها با مقاومت است، در تمام زوایای پنهان و پیدای زندگی یک فلسطینی دارد مقاومت به عنوان ابزار کوبنده در برابر اشغالگران خود را بروز میدهد. سبک زندگی این مردم برخلاف بدیلهای غربی و شرقی، در گونهای جدید از تربیت، سلامت، معاشرت، معیشت، مراودات اقتصادی و مراحل تحصیلی و آموزشی، مشحون از مقاومت شده است.
«ناگهان زمین زیرپایمان لرزید و صدای زنجیر تانک به گوش رسید که مانند هیولایی که چنگالهایش را بر زمین بکشد، پیش میآمد و تلاش میکرد در پشتی دانشگاه را از جا بکند. لحظهای نگذشت که یکی از دانشجویان با بلندگو فریاد زد: «تانک از در پشتی وارد دانشگاه شده!» و ناگهان بیش از 700 دانشجو به سمت تانک برگشتند، با نگاههایی مصمم، دلیر و بادپا. به جای فرار، به سمت آن دویدند. منظره جنونانگیزی در حال خلق شدن بود. برای راننده تانک و کسانی که با آنها بودند، روشن بود که زیر زنجیرهای آن دهها نفر را به خاک و خون خواهند کشید اما از سوی دیگر میدانستند که اگر دست همین دانشجویان به آنها برسد، اگر از تانک بالا بروند، گوشت به استخوانشان نخواهند گذاشت. تانک با عقبگردی بزدلانه دانشگاه را ترک کرد».
«در کوچه پسکوچههای محلهها و روستاها و اردوگاهها، در گوشه و کنار شهرها و خرابههای کرانه باختری، گروهها و هستههای جدیدی شکل میگرفتند. جوانان به دل درههای عمیق و پشت کوههای بلند میرفتند تا از سلاحهایی که بهتازگی به دست آورده بودند، سردربیاورند یا با تفنگهای اجدادی که سالها پیش پدران و پدربزرگهایشان مخفی کرده بودند، سروکله بزنند و طرز کارشان را یاد بگیرند. آنها برای آغاز نبردهای پیش رو آماده میشدند و مشتاق نخستین فرصت رویارویی با دشمن بودند. سلاحها را هر چند که کم بودند و ساده، در دستهای بیتجربهشان میفشردند و در سینههایشان چیزی به جوش میآمد».
سویه چهارم: مقاومت، معنای زندگی
زندگی یک فلسطینی همانند سایر انسانها نیازمند معنا و فلسفه است. در دنیای سنوار غیر از مقاومت هیچ عنصر انسجامبخش و ضرورتبخش دیگری غیر از مقاومت و مبارزه وجود ندارد، آنچه حیات را برای یک غزاوی هدفمند میکند، تلاش برای غلبه بر وضعیتی است که اشغال و سلطه بر آن تحمیل کرده است. بدون مقاومت، زندگی برایش پوچ میشود. در «خار و میخک»، شیخ احمد یاسین، آن عنصر محوری است که به عنوان مبدأیی برای این معنابخشی ظهور میکند.
«در طول شب، گروهی از مردان به رهبری شیخ احمد با هم ملاقات کردند و تصمیم به ادامه راهپیمایی و تشدید تنش داشتند، شیخ احمد امیدواری داشت که این حالت قیام و انتفاضه به یک دولت دائمی و به عادت مردم فلسطین و معنای زندگی روزمره آنها تبدیل شود و محور اصلی زندگی ما باشد و هر چیز دیگری با این محور اصلی منطبق و سازگار شود و خود را به مقتضیاتش، تحصیل، کار، بهداشت و تمام امور زندگی تا رسیدن به اهدافمان در شکست اشغال و آزادسازی سرزمینها تداوم دهد و گفت: «به برکت خدا پس سالها کار خالصانه در آموزش و پرورش، برای آماده شدن برای چنین مرحلهای بوده پس نباید توقف کنیم و نباید عقبنشینی کنیم، پیشروی میکنیم و سطح کار خود را بالا میبریم و مرحله به مرحله پیشرفت میکنیم تا رسیدن به اهداف، مردم ما ثابت خواهند کرد که در حد وظیفه هستند و مشمول عنایات الهی خواهند بود».
سویه پنجم: مقاومت امکان زندگی
در اندیشه سنوار تنها زمانی که برای شهادت آماده و مشتاق هستید، امکان مییابید در همین زندگی موفقیتهایی کسب کنید. تنها کسی که برای مرگ آماده است، میتواند بر زندگی خود تسلط داشته باشد. به همین جهت بخشهایی از «خار و میخک» به گزارش تحلیلهای مردمی میگذرد که آرام آرام فهم و جمعبندیشان این میشود که برای داشتن زندگی، چارهای جز مقاومت وجود ندارد و مقاومت تنها مسیر ممکن برای تداوم زندگی است.
«در گوشهای، چند نفر از همسایگانمان نشسته بودند چای مینوشیدند، بعضیها سیگار میکشیدند و از دلمشغولیها و نگرانیهایشان میگفتند. آنها از عزت و کرامتی که نیروهای مقاومت از زیر لگد اشغالگران بیرونش کشیده بودند، احساس افتخار میکردند و از فرداهای نامعلوم میترسیدند. آیا وضعیت به همین شکل باقی میماند؟! آیا نیروهای اشغالگر حملههای سنگینتری به اردوگاه نمیکنند؟ حرفها متفاوت بود اما نظر غالب بر این بود که باید به میدان آمد و هر کسی به نوعی میگفت دیگر چه چیزی برای از دست دادن داریم؟ فقط خانهای، آن هم زیر ساطور دشمن، پس چرا باید بترسیم؟!»