|
اخبار
نکتههای اربعینی در آپارات
همزمان با اوجگیری موج عزیمت زائران اربعین به کربلای معلی، بازار ویدئوهای آموزشی در زمینه نکات مرتبط با پیادهروی در فضای مجازی گرم شده است. این در حالی است که پیادهروی اربعین در کنار ظرفیتهای معنوی و اجتماعی، بستری ویژه برای کسب تجربه در زمینه پیادهرویهای طولانی و در شرایط خاص شده است و به همین دلیل بخشی از تجربیات زائران سالهای قبل، به سرفصلهایی آموزشی برای زائران جدید تبدیل میشود. وب سایت آپارات از ابتدای ماه صفر امسال، با همرسانی ویدئوهای آموزشی در فضای پیادهروی اربعین مواجه شده است. ویدئوهایی آموزشی در قالبهای فردی یا توسط موسسات و موکبها، در مباحثی چون «تکنیکهای پیادهروی»، «مدیریت تغذیه»، «راهکارهای مرتبط با کاهش حجم کولهبار»، «راهکارهای مرتبط با اقامتهای موقت» و... منتشر شده و در دسترس کاربران و علاقهمندان است. ویدئوهای اربعینی بارگذاریشده در آپارات، حاوی نکات و آموزشهایی است که شاید حتی بعد از چند نوبت حضور در پیادهروی اربعین، همچنان تازگی داشته باشد. فقط کافی است «پیادهروی اربعین» را در سایت جستوجو کنید.
***
پژمان جمشیدی و محسن کیایی روی صحنه تئاتر
پژمان جمشیدی و محسن کیایی بهزودی در نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی علی احمدی روی صحنه خواهند رفت. نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» که پیشتر نیز در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته بود، میزبان بیش از ۴۵ هزار تماشاگر شده و به عنوان یکی از آثار پر مخاطب و پرفروش تئاتر در دهه ۹۰ به شمار رفته است. پژمان جمشیدی و محسن کیایی مانند ۲ دوره قبل ایفاگر نقشهای اصلی این نمایش هستند. خسرو احمدی در مقام تهیهکننده، امیرسپهر تقیلو و سیدعماد عامری به عنوان مجری طرح و سجاد باقری به عنوان مدیر تولید در این نمایش حضور دارند. اطلاعات تکمیلی تاریخ و مکان اجرا و همچنین عوامل نمایش بهزودی اعلام میشود.
***
جنا رولندز بازیگر «دفترچه خاطرات» درگذشت
جنا رولندز که با بازی تاثیرگذار خود در فیلم «زنی تحت تاثیر» الهامبخش یک نسل بود و در بسیاری از فیلمهای جان کاساوتیس و همچنین فیلم عاشقانه «دفترچه خاطرات» بازی کرد، در ۹۴ سالگی از دنیا رفت. حدود ۲ ماه پیش «نیک کاساوتیس» پسر او که کارگردانی مادرش را در «دفترچه خاطرات» بر عهده داشت، خبر داد که این بازیگر برنده ۳ جایزه امی و ۲ نامزد اسکار به آلزایمر مبتلا شده است. نقشآفرینی رولندز در نقش میبل لانگتی در درام «زنی تحت تاثیر»، نقشی بود که برای وی نوشته شده بود و وی با بازی در آن (سال ۱۹۷۴) به کارگردانی همسرش جان کاساوتیس، نخستین نامزدی اسکار خود را کسب کرد. «گلوریا» در سال ۱۹۸۰ دیگر فیلم به یادماندنی این هنرمند است که به کارگردانی همسرش ساخته شد و برایش دومین نامزدی اسکار را به ارمغان آورد. رولندز به پاس تلاشش در سینما جایزه اسکار افتخاری سال ۲۰۱۵ را نیز دریافت کرد. جنا رولندز که در دانشگاه ویسکانسین تحصیل کرده بود، در نیویورک در آکادمی هنرهای دراماتیک تحصیل کرد و چند ماه پس از آشنایی با جان کاساویتس در سال ۱۹۵۴، با وی ازدواج کرد. وی در دهه ۱۹۵۰ در تلویزیون کار کرد و سال ۱۹۵۲ برای نخستین بار در برادوی روی صحنه رفت. از رولندز فرزندانش، نیک، زوئی و الکساندرا و چند نوه و همسر دومش رابرت فارست که سال ۲۰۱۲ با وی ازدواج کرد، به جا مانده است.
***
آغاز نمایش «قلب رقه» در مناطق بدون سینما
اکران مردمی فیلم سینمایی «قلب رقه» به کارگردانی خیرالله تقیانیپور همزمان با سینماها در شهرهای بدون سینما نیز آغاز شد. فیلم سینمایی «قلب رقه»، داستان پاسدار مدافع حرمی به نام رضا است که در شهر رقه سوریه (پایتخت داعش) در جستوجوی یک اسیر ایرانی به نام حاج عباس است. حاج عباس اطلاعات بسیار ارزشمندی دارد و داعش قصد دارد وی را به رژیم صهیونیستی تحویل دهد. رضا برای یافتن حاج عباس، مسؤول رسانهای داعش در رقه میشود و در این میان همسرش ریما را که فکر میکرده کشته شده در میان داعشیها پیدا میکند. این فیلم به نقش گرانبهای سربازان حاج قاسم در مبارزه با داعش و تأمین امنیت ایران و محور مقاومت در دل آشوبهای سخت منطقه پرداخته است. شهر رقه به مدت ۴ سال پایتخت داعش بوده است. واحد اکران مردمی جشنواره عمار این امکان را فراهم کرده تا فیلم سینمایی «قلب رقه» در شهرها و مناطق بدون سینما نیز امکان نمایش داشته باشد. جهت ثبت درخواست اکران این فیلم در مساجد، حسینیهها، سالنهای فرهنگی شهر، دانشگاهها، حوزههای علمیه و... به نشانی اینترنتی
ekranmardomi.ir/movie/the-heart-of-aqqah مراجعه کنید. فیلم «قلب رقه» به تهیهکنندگی سعید پروینی، محصول بنیاد سینمایی فارابی و بنیاد رسانهای بیان است و نخستین بار در جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۲ به نمایش درآمد.
***
رویداد داستاننویسی «سبک زندگی اربعینی» برگزار میشود
رویداد داستاننویسی «سبک زندگی اربعینی» با حضور فعالان حوزه نویسندگی برگزار میشود. این رویداد با گفتمانسازی در حوزه اربعین و همچنین ترغیب و تشویق به روایتگری و داستاننویسی مرتبط با ایام اربعین و سبک زندگی اربعینی، با هدف جهانیسازی این اتفاق و ماندگار کردن سبک زندگی در تمام ایام سال برگزار میشود. داوری این رویداد ۱۴ شهریور به کار خود پایان میدهد و آثار منتخب پس از داوری در دوره اول و اهدای جوایزی از جمله هدایای نقدی، سفرهای زیارتی و غیره وارد مرحله دوم میشوند. در مرحله دوم نیز پس از ارزیابی و بررسی ابعاد مختلف نوشتهها، از میان 10 متن برتر که بر مبنای شاخصهای سبک زندگی اربعینی نوشته شده باشند، کلاسهای آموزشی ارتقای سطح در حوزه نویسندگی و داستاننویسی برگزار میشود.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
یک انیمیشن حرص برانگیز
نگاهی به چهارمین فصل «من نفرتانگیز» که با وجود ضعفهای بسیار به فروش 750 میلیون دلار رسید
گروه فرهنگ و هنر: انیمیشن «من نفرتانگیز ۴» یک انیمیشن با درونمایه کمدی و ماجراجویانه است که به عنوان چهارمین فیلم اصلی و ششمین فیلم با امتیاز برند رسانهای «من نفرتانگیز» توسط کریس رناد و پاتریک دلج کارگردانی شده است. کریس رناد علاوه بر کارگردانی به عنوان صداپیشه، هنرمند استوریبرد و طراح نیز سابقه فعالیت دارد و قسمتهای اول و دوم همین مجموعه «من نفرتانگیز» و انیمیشنهای دیگری مانند «زندگی پنهان حیوانات خانگی یک و ۲» محصول ۲۰۱۶ و ۲۰۱۹، همچنین «لوراکس» ساخته ۲۰۱۲ را هم کارگردانی کرده است.
میتوان از اینجا شروع کرد که نمایش و فروش «من نفرتانگیز 4» یکی از مهمترین اتفاقات هنری و حتی میتوان گفت اجتماعی سال 2024 جهان است که میتواند محل بحث و تحلیل کارشناسان سینمایی و تحلیلگران فروش فیلمها باشد. «من نفرتانگیز 4» در حالی فروش 760 میلیون دلاری را با هزینه تولید 100 میلیون دلاری به ثبت رسانده که یکی از ضعیفترین انیمیشنهای سالهای اخیر صنعت انیمیشن جهان و ضعیفترین دنباله سینمایی مینیونها با نام تجاری «من نفرتانگیز» است. حال سوال این است: چرا «من نفرتانگیز 4» را ضعیفترین دنباله این فرانچایز (برند رسانهای) میدانیم و از آن مهمتر چگونه این کارتون ضعیف توانسته با این کیفیت، سومین فیلم پرفروش 2024 و جزو باشگاه 700 میلیون دلاریهای سینمای آمریکا شود؟
برای تحلیل موفقیت این انیمیشن، در وهله اول باید به فرانچایزهای رسانهای و به عبارت سادهتر، برندهای رسانهای توجه کرد؛ اینکه یک کاراکتر، عروسک یا شمایل چگونه مورد تاکید سازندگان قرار میگیرد و درباره آن، کارتون، عروسک و بازی میسازند و اینگونه با تبلیغات گسترده یک برند رسانهای محبوب و جذاب تولید میشود. در سالهای اخیر بخوبی قابل مشاهده است که فرنچایزهایی مانند جنگ ستارگان و کارهای دنیای سینمایی مارول هیچ مشکلی در تایید تولید قسمتهای آیندهشان نداشتهاند، زیرا میدانند از موفقیت مالی کافی برخوردار خواهند بود. یکی از این فرنچایزها، اگرچه شاید به اندازه ۲ مورد دیگر که نام بردیم بر جهان مسلط نباشد، «من نفرتانگیز» است.
عامل دوم تماشایی شدن «من نفرتانگیز 4»، ریتم جذاب و موقعیتهای متعدد و کاراکترهای متنوع است. این تنوع و تکثر به قدری سر مخاطب را گرم میکند که اصلا زمان تحلیل و پیگیری خط اصلی داستان و پیرنگها را پیدا نمیکند. این تمهید ساده اما فریبندهای است که سازندگان فیلم و انیمیشن در جهان در سالهای اخیر بشدت دنبالهرو آن بودهاند، یعنی شلوغکاری و پرداختن به جلوههای بصری جذاب برای انحراف ذهن تماشاگر از بسط و ربط اتفاقات و عمق شخصیتها و اتفاقات.
یکی دیگر از جنبههای مثبت کارتون «من نفرتانگیز 4»، تصویر جذاب و گیرایی است که از خانواده و روابط خانوادگی ارائه میدهد. شخصیت اصلی فیلم یعنی «گرو» یک خانواده 6 نفره شامل ۴ فرزند دارد که با وجود پرداخت سطحی و گذرا به هر یک، لحظات جذابی را ایجاد میکند و تصویری گرم و دلنشین از بچهها و روابطشان با خانواده به نمایش میگذارد. اوج این موفقیت در رابطه بچه نوزاد و پدرش گرو نمایان میشود، مسیری کاملا کلاسیک که از بیتوجهی و سردی بچه به پدرش به عشق، احترام و حمایت میرسد و در این مسیر شامل افت و خیزهای جالب دراماتیکی هستیم که این رابطه پدر و پسری را باورپذر و ماندگار میکند.
در مقابل، موارد ذکر شده و مزیتها و نقاط قوتی که برشمرده شد، برخی ایرادات قابل توجه و حتی ویرانگر در فیلمنامه و ساختار انیمیشن «من نفرتانگیز 4» وجود دارد که آن را فارغ از اسم و رسم مینیونها در حد یک اثر نمایشی ضعیف قرار میدهد. نخستین ایراد و عیب غیرقابل انکار «من نفرتانگیز 4»، فیلمنامه ضعیف آن است؛ فیلمنامهای فاقد چفت و بسطهای دراماتیک که مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد و در لحظاتی به ملغمهای تبدیل میشود که فقط در حال ایجاد موقعیت و شخصیت جدید و تازه است، غافل از اینکه به کارکرد و ارتباط این شخصیتها فکر کند. در نهایت نیز با یک ارتباط بیربط، ماجرای پیرزن به شخصیت «ماکسیم لو» پیوند میخورد تا بتوان پایانبندی به ظاهر قابل قبولی را برای کارتون در نظر گرفت.
شخصیتپردازی ضعیف، دیگر مشکلی است که از فیلمنامه «من نفرتانگیز 4» بیرون زده و به عبارتی شخصیتها فدای موقعیتها میشوند. آنقدر موقعیت و اتفاقات کوچک و بزرگ، بیربط و با ربط در طول انیمیشن اتفاق میافتد که تماشاگر، به خاطر نمیآورد شخصیتهای فیلم اصولا کدامند و قرار است کدام قصه را دنبال کند. تنوع و تعدد کاراکترها به نوعی به راهکاری برای عدم شخصیتپردازی یا شخصیتپردازی ضعیف آنها تبدیل شده و سازندگان به پرورش کاراکترهای زیاد و آب و رنگ بخشیدن به جای عمیق و بارورکردن آنها پرداختهاند. شاید یکی از توجیحات طرفداران و سازندگان این کارتون این باشد که ۳ قسمت از مجموعه «من نفرتانگیز» و ۲ قسمت قبلتر مینیونها پخش شده و لزومی به توضیح و تبیین کاراکترها وجود ندارد، این در حالی است که تماشاگری که میخواهد بتازگی این دنباله را تماشا کند، دچار ابهامات زیادی درباره انگیزه و عملکرد کاراکترها میشود که هیچگاه پاسخش را در طول 95 دقیقه اثر، پیدا نمیکند.
حضور کاراکترهای بانمک و جذاب مینیون از مهمترین دلایل اقبال به دنباله «من نفرتانگیز» بوده به نوعی که خارج از کار، عروسکها، ایموجیها و بازی مینیونها از پراقبالترین و محبوبترین کاراکترهای نمایشی صنعت انیمیشن در قرن بیستویکم به شمار میرود، حال آنکه در ورژن چهارم این انیمیشن از حضور این پتانسیل جذاب به حداقلیترین شکل ممکن و بدترین فرم ساختاری استفاده شده است. مینیونها در روند کلی «من نفرتانگیز 4» به واقع در حاشیه هستند و در بخشیهایی کامل برای خالی نبودن عریضه به کار برده شدهاند. در بخشهایی که آن 4 کاراکتر مینیون تداعیگر ابرقهرمانهای مارول هستند و از آن الگو پیروی کردند نیز باورپذیری و کارکرد این شخصیتهای ظریف و بامزه به کار نیامده و به نوعی، هدر و تلف شدهاند تا بتوان مدعی شد عدم استفاده از ظرفیت مینیونهای جذاب از اصلیترین ایرادات «من نفرتانگیز 4» است.
کشدار بودن قصه را نیز میتوان به این ایرادات اضافه کرد، با این حال شاهد فروش روزافزون این محصول آمریکایی در سینما هستیم تا مشخص شود در وهله نخست برند رسانهای و در درجه دوم محبوبیت انیمیشن و فانتزیهای خوشآب و رنگ در دنیای جدید تا چه حدی موثر و پولساز است. در ادامه گزیدهای کوتاه از نقد منتقدان سرشناس وبسایتهای سینمای و روزنامههای انگلیسیزبان ارائه شده است. پیتر بردشاو در روزنامه بریتانیایی گاردین با دادن نمره 60 از 100 به این کارتون نوشته است: «این محصول ایلومینیشن هرگز به نبوغ بهترین آثار رقیبشان، پیکسار، نزدیک نشده است، با وجود اینکه به وضوح از شخصیت «سیندرم» انیمیشن «شگفتانگیزان» (۲۰۰۴) وام گرفته است. در واقعیت، مینیونها همیشه بیمزهترین و خستهکنندهترین بخش فیلمهای «من نفرتانگیز» بودهاند اما همچنین باید گفت آنها بدون شک بخش مهمی از فرمول موفقیت و هویت تجاری این مجموعه هستند و با سرگرمیهای دیوانهوار بدون کلام، بچههای کوچک را جذب میکنند و شانس موفقیت فیلم در مناطق غیرانگلیسیزبان را افزایش میدهند».
وندی آیدی در وبسایت اسکریندیلی با تخصیص نمره 70 از 100 درباره آن نوشته است: «من نفرتانگیز ۴» شاید دوباره چرخ را اختراع نکند با اینکه در بخشی یک ویلچر با لاستیکهای غولآسا درست میکند اما نمایشی سرزنده و طرفدارپسند را عرضه میکند که شاید از نظر پیرنگ کمی کممایه باشد اما تا خرخره مملو از شوخیهای متنوع است».
رافائل موتامیر در وبسایت سینمایی اسلشفیلم به این اثر نمره 50 از 100 داده و نسبت به آن انتقادات جدیتر و تندتری دارد: «من نفرتانگیز ۴» آنقدر خط داستانی دارد که احساس میکنید در حال تماشای یک سریال آنتولوژی ۱۰ قسمتی هستید. جای تعجب ندارد که هر کدام از این قصهها به سرعت برای مورد جدید بعدی رها میشوند. به نظر میرسد «من نفرتانگیز ۴» به جای تکیه بر فیلمنامه، انتظار دارد تماشاگران خودشان شخصیتپردازی را انجام دهند. هیچکدام از شخصیتها از زمان فیلم اول تغییری نکردهاند و حتی سنشان هم بالاتر نرفته است. این باعث میشود فیلم بیشتر شبیه یک قسمت دیگر از یک سریال تلویزیونی به نظر برسد تا شروع یک سهگانه کاملا جدید».
ارسال به دوستان
به انگیزه هشتادمین زادروز علی حاتمی، فیلمساز سرشناس سینما
مرد نکونام
بهراد رشوند: مرداد امسال اگر بود ۸۰ ساله میشد و اگر آنقدر غمناک و ملالآور در روز پنجشنبه ۱۴ آذر سال ۱۳۷۵ بند سفر از پا نمیگشود، بیشک شاهد چندین و چند اثر شاهکار و غیرقابل تکرار دیگر به تالیف او، روی پرده نقرهای سینمای ایران بودیم.
«علی حاتمی»؛ مردی که او را به واسطه قلم روان و انسجام موزون کلماتش در وصف دیالوگهای گرانبها، به لقب «سعدی سینمای ایران» میشناسند. لیک کملطفی است اگر بخواهیم تنها او را با نبوغش در خلق مونولوگها و دیالوگهای پرطمطراق و آهنگین، یادآور شویم. القابی بسان سعدی، شاعر، ترانهسرا و سراینده اشعار سینما، تنها اشاره کوچک و خردبینانهای است به شخص شخیص و وجاهت والامقام آقای کارگردان. نه اینکه معادلگیری و اشارات کلامی و سعی بر تخلصسازی برای شخصی شهیر اشتباه و به قیاسی مع الفارق تلفی شود اما به یاد داشته باشید که او «علی حاتمی» است. زبان در تلفظ بیانش عاجز و کلام برای توصیف جایگاهش محقر است. حرف از قداستسرایی و غلونماییهای پوشالی نیست. اساسا اهالی قلم و صاحبان سخن، چهبسا بزرگان عرصه نوشتن، چه زمامداران گوهر بلاغت، نقطهای دارند برای پایان بخشیدن به خلق سیاهه و آفرینش سخن. این نقطه که دگرشکلی از همان سکوت است، بیانکننده همان عجز مزبور در تکلم یک هنر مشهود است. از این رو چینش کلمات و مزین کردن جملات برای تبیین کارنامه کاری حاتمی، بیراههای به ثمن بخس است. با این حال تنها تماشای آثارش میتواند بخوبی هرچه تمام، معنابخش روزنه نگاه او به هنر هفتم باشد.
بدون تردید مجموعه «هزاردستان» از برترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران به شمار میرود و شاید بهترین مثال باشد برای تعریفی مختصر از خدمات متعددی که علی حاتمی جهت اعتلای سینمای ایران داشته است؛ از احداث شهرک سینمای غزالی، که با جزئیات فکر شده و المانهای بصری دقیق، به ایده خود حاتمی برای ضبط سکانسهای تنها یک برهه از داستان سریال طراحی شده است تا بعدتر که به لوکیشنی ثابت برای بسیاری از فیلمها و سریالهای تاریخی مبدل شد، همچنین حساسیت و وسواس بهشدت بالا در ثبت ولو یک پلان که به گواه عوامل سریال، کار فیلمبرداری چند روز تنها به علت پیدا کردن دکمه قبایی برای زمان قاجار تعطیل شده یا مثال دیگری از فیلم «سوتهدلان» که برای گریم شخصیت مجید از گریمور سرشناس فیلمهای فلینی استفاده شده است. یا بازیگیری هوشمندانه از ۵ شوالیه سینمای ایران، انتخاب موسیقیهای متناسب با اتمسفر داستان، دیالوگهای تاملبرانگیز و مبهوتکننده و شخصیتپردازیهای جامع و کامل، همان احترام به درک و شعور بیننده و ارتقای نوع نگاه مفسر که این روزها با کمدیهای سخیفند و سفیهمحور و تنها با شوق فروش به هر قیمت، به معنای هیچ قلمداد شده است. از نکات قابل توجه فیلمنامه اکثر آثار حاتمی میتوان به برداشتهای آزاد او از وقایع تاریخی اشاره کرد؛ یک نگاه ساختارشکنانه و یک جسارت ستودنی که برخلاف فیلمهای زمانه خود قد علم میکند. تصویر تلخ و غمانگیزی که از سرنوشت سفیر دوره قاجار در «حاجی واشنگتن» به نمایش میگذارد، یا انجمن مجازاتی که به قلم او در «هزاردستان» علیه ظلم و جور و استبداد به کینخواهی میپردازند، «کمالالملک» نقاشی که رو به دوربین، رنگ سرگذشتش را قلم میزند، «دلشدگانی» که موسیقی سنتی ایرانی را به گوش ینگه دنیا میرسانند، «مادری» که قداست سفره خانواده را ارج مینهد و شوربختانه «تختی» که بیانتها، به سوی خالقش پر میکشد.
قلم او آفریننده صحنههای چشمنواز است، نثر او وزن نظم دارد، درد را میفهمد، عشق را میداند و در یک کلام تمامیت ترادف حیات را ازبر است؛ واجآرایی اعجابآور «چشمها خمار از تراخم است و چهرهها تکیده از تریاک» که با قربانی گوسفند در سفارت ایران، طعم صحنه را با ادویه مونولوگی ماندگار جاودانه میکند یا آنجا که با «ملتی که ادبش قناعت را فضیلت میداند»، «قحطی هر ساله» را در قاب نمایش به شیون میکشد؛ نگارش سکانسی که جهالت و غفلت را در ۳ ترکیب کلمه با یک درونمایه مفهومی بازگو میکند: «جماعت خواب، اجتماع خوابزده، جامعه چرتی» جایی که زندگی با «مادر مُرد از بس که جان ندارد» به سادگی وصف میشود، جایی که نوشته، تصویر میشود و صحنه، نماینده اندرز است.
باری! نوشتن از «علی حاتمی» بسی سخت و بسیار دشوار است؛ نویسنده و کارگردانی جزئینگر که با اصول و نگرشی متفاوت، در کسوت یک مولف، الگویی برای هر سینماگر ایرانی محسوب میشود؛ شخصی که شاعرانه حکایت میکرد، استادانه به تصویر میکشید و عاشقانه برای کارش ارزش قائل بود. علاقهمند به نوشتن داستانهای تخیلی برای اتفاقات کاملا حقیقی. پاسدار زبان و فرهنگ ادبیات پارسی.
استاد بلامنازع فیلمسازی، که به عقیده نگارنده حتی لقب شاعر سینما در تاویل و تفسیر جایگاهش در عرصه سینماگری و نویسندگی، ناتوان است.
افسوس که میشد تا چندین و چند سال و حتی در این دوره، از تماشای آثار جدیدش لذت برد. افسوس که آن توده سرطانی منحوس، حاتمی را از ما گرفت. لیک همچنان میشود او را در یکایک نماهای آثارش جست، با قلمش زندگی کرد و نظارهگر جهان مصور ذهنش بود. گویی سعدی شیرازی، آن مصراع معروف را برای سعدی سینما سروده بود.
«علی حاتمی»؛ مرد نکونامی که هنوز زنده است، زنده در تمامی آثار زندگی خویش. او نور و چراغ سینماست و به قول خودش: «آیین چراغ، خاموشی نیست».
ارسال به دوستان
در بیستودومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلمتئاترهای شاخص خانه هنرمندان ایران مطرح شد
«نامههایی به تب»؛ روایتی از ادیپ، آنتیگونه و ایسمنه
بیستودومین برنامه سلسله جلسات نمایش فیلمتئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران، به نمایش فیلمتئاتر «نامههایی به تب» (محصول ۱۳۹۰ ) به کارگردانی سیامک احصایی و نویسندگی محمد چرمشیر اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلمتئاتر، نشست نقد و بررسی آن با حضور عباس غفاری (میزبان)، سیدمحسن حسنزاده (منتقد تئاتر) و سیامک احصایی (کارگردان) برگزار شد.
عباس غفاری در این نشست گفت: این نمایش در زمان اجرای خود با واکنشهای متفاوتی مواجه شد. معتقدم سیامک احصایی یکی از بهترین طراحان صحنه بعد از انقلاب است. حتی در کارهایی که او کارگردانی کرده نیز شعور طراحی صحنه در بخشهای مختلف نمایش دیده میشود. یکی از کارهای مهم احصایی این است که پانتهآ پناهیها را به عنوان بازیگر به تئاتر ما معرفی کرد. البته ایشان، پیش از این هم بازی میکرد اما بیشتر در زمینه دستیاری کارگردان فعال بود.
سیامک احصایی در ادامه این نشست اظهار کرد: البته من از خانم پناهیها خواهش کردم که در کارهایم بازی کند. درباره اینکه چه شد کارگردانی تئاتر را شروع کردم نیز باید بگویم بسیار ایده تصویری داشتم که نمیشد آنها را به زور به کارگردانها قبولاند، بنابراین علاقهمند بودم تصاویر ذهنی خود را روی صحنه ببینم و از این رو کارگردانی تئاتر را آغاز کردم. هیچوقت از متن به تصویر نرسیدم، بلکه از تصویر به متن رسیدم. برای این نمایش نیز ابتدا تصویری در ذهن داشتم و بعد در صحبت با آقای چرمشیر، متن این کار را انتخاب کردیم.
او گفت: زمانی که متن محمد چرمشیر را خواندم پی بردم آیین نهفتهای در آن نهفته است. بیان زیبایی از شرایط اجتماعی ما نیز در این متن وجود داشت، بنابراین تصمیم گرفتم تمام تصاویر و شرایط اجرا نیز بر مبنای یک آیین باشد. ما در این اثر، نیمه انسان - نیمه خدایی را میبینیم که نه انسان، نه روزگار و نه تقدیر برای او کاری نمیکند تا اینکه میمیرد. فکر کردم که باید برای مرگ او آیینی داشته باشم و آن آیین تبدیل به تصاویر و اتفاق این نمایش شد. با همه این تفاسیر، هیچ تغییری در متن آقای چرمشیر انجام ندادم و فقط روی آن کار کارگردانی کردم. در نهایت درباره این کار باید بگویم حسم نسبت به آن، این است آن کاری را که دوست داشتم انجام دادم. در واقع اگر نقصی وجود دارد، طبیعتا از شرایط آگاهی و اجرایی از طرف من بوده است.
سیدمحسن حسنزاده به عنوان منتقد تئاتر در ادامه این نشست گفت: آقای احصایی مانند تعداد دیگری از همکاران ما مدتی است کار نمیکنند و محروم از آثارشان هستیم. دیدن دوباره این نمایش حسی از همان فضای دلنشین و اتمسفر خاصی را که در اواخر دهه 70 تا اوایل دهه 90 در تئاتر ما وجود داشت برایم زنده کرد. در آن زمان گروهها جدا از تمام تلاشهایی که میکردند، برای روی صحنه بردن یک اثر نمایشی دغدغه داشتند و هنوز این دغدغهها از جنس هنر بود و همه عوامل معنای خود را داشتند. در واقع اگر خود شما، مخاطب آن زمان تئاتر بوده باشید، در جریان تفاوت آن با زمان حال خواهید شد. البته این حرف کتمان تمام تلاشهای نسل من و بعد از من و بچههای خوشذوق کنونی نیست. در واقع میخواهم بگویم شاید در آن زمان، این دغدغه تکثیر یافته و هنرمندان تئاتر یکدستتر بودند. او افزود: این برنامه ما نمیتواند جلسه نقد و بررسی باشد. نقد هم میتواند یک عنصر پویا و همراه با یک اثری باشد که در زمان زندگی آن اثر و زنده بودن و شکل اجراییاش به صورت صحنه و فرآیندی که وجود دارد، به کمک کارگردان بیاید و همراه او شود به شکلی که کارگردان از فضای نقد بهره ببرد. ما در این جلسه به همه ابعادی میپردازیم که میتواند قابل ارائه و گفتن در اینجا باشد. در مقطع زمانی تولید این نمایش، کارهای آقای احصایی و همکاریای که با محمد چرمشیر داشتند، به لحاظ تاریخی هم اهمیت دارد؛ چون این دوستان وارد مسیری شدند که شکل متعارف اجرا و نمایشنامهنویسی کمی تغییر کرد و در آن فضا بدون تردید نمیتوان نقش محمد چرمشیر را انکار کرد و نادیده گرفت. در واقع اگر محمد چرمشیر نبود، حرف نو به لحاظ اجرا در تئاتر ما کمتر دیده میشد.
حسنزاده در ادامه صحبتهایش گفت: آقای چرمشیر از معدود نمایشنامهنویسانی است که با آگاهی از این موضوع به سمت شکل نمایشنامهنویسی مدرن میرود که پایه اصلی آن اجرا، آگاهی و شناختی است که از اجرا دارد. مشخصا وقتی این اتفاق در کنار کارگردانی قرار میگیرد که مساله اصلیاش تصویر و اجرا است، سبب شده در متن چرمشیر هم مداخلهای کند و شخصیتها متکثر شوند تا به آن آیینی که مد نظرشان است برسند. حتی جغرافیا توسط کارگردان نادیده گرفته شده و ما با یک بیمکانی محض با تمام نشانههای خاص خود مواجه هستیم. ما شاهد جهانی هستیم که در کابوسهای آنتیگونه زنده میشود و همه این موارد با همین نگاه میتواند وارد دنیای نمایش شود. این عناصر در کنار هم زمانی معنا پیدا میکند که نمایشنامهنویس و کارگردان به دغدغه مهمتری فکر میکنند که همان صحبت احصایی مبنی بر قالب بودن بحث تصویر است؛ در واقع تمام موقعیت صحنه در فرآیندی قرار میگیرد که ما میتوانیم آن را در کلمه اجرا خلاصه کنیم.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|