حجتالاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (54) وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّه الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55) وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)
آیه 54
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً
ترجمه
و بهراستی در این قرآن، برای مردم از هرگونه مَثَلی آوردیم و انسان بیش از هرچیز سَرِ جدال دارد.
مَثَل برای هدایت
بعد از اینکه روشن فرمود که شریکان خدا در دنیا و آخرت هیچکاره هستند و این حقیقت را به زبانی روشن بیان فرمود، در ادامه میفرماید: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ» قرآن کتاب هدایت است و یکی از راههای هدایت بشر، بیان حکایتها و مثلهایی است که قرآن از آن استفاده میکند یعنی قرآن از همه راههای ممکن برای هدایت که از جمله آنها مثل است، بهره میبرد تا همه مخاطبان قرآن بتوانند به حق راه یابند، بنابراین کسی نمیتواند بگوید که من قرآن را نمیفهمم. قرآن نور است و برای همگان نور است و کتاب تخصصی نیست، هم پیامبر اکرم(ص) را مخاطب خود میگیرد، هم اولیالالباب را و هم اولیالابصار را و هم مومنان را و هم اهل کتاب و هم همه مردم را. و هم از روش برهان و حکمت استفاده میکند و هم از جدال احسن و هم موعظه و هم از روش مَثَل. یعنی حقایق متعالی را که بسیار عمیق هستند، با زبانی ساده به صورت قصه و حکایت به همگان میفهماند. و این هنر خاص قرآن است که هیچکس از این سفره آماده الهی بدون بهره کنار نمیرود. یعنی معقول و فوق معقول، یعنی غیب را محسوس و شهادت میکند و به مردم ارائه میدهد تا همگان جذب آن شوند. در همین سوره چندین مثل را دیدیم تا حقایق متعالی برای ما تبین شود. در این آیه میفرماید که ما در قرآن از هر مَثَل برای تفهیم مردم نازل کردیم تا حق برای مردم آشکار شود.
انسان پرمجادله
«وَ کَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً» این مثلها چون بقیه آیات قرآن عین حکمتند، اما انسان بسیار پرمجادله است. دلیل این امر آن است که انسان موجودی ناسپاس است: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً» [اسراء: 89] «و به راستی در این قرآن از هرگونه مثلی، گوناگون آوردیم، ولی بیشتر مردم جز ناسپاسی را نپذیرفتند.» قرآن با مثل راه حق را واضح فرمود تا بشر به ایمان راه یابد و خدا را شاکر باشد. اما بیشتر مردم راه انکار و کفران را میپیمایند. چرا؟ زیرا انسان همواره ناسپاس است. «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً» [أسراء: 67] و این توبیخ و ملامت انسان است. [المیزان: 13/202] یعنی به جای اینکه شکرگزار باشد، ناسپاس است. و این نشان از دشمنی آشکار انسان دارد، او که باید دربرابر حق خاضع باشد، روش دشمنی در پیش میگیرد: «فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ» [یس: 77]. وقتی اینگونه شد، با وجود این همه آیات روشن که راه هدایت را تسهیل میکنند که به زبانی ساده و قابل فهم و در قالب مَثَل و حکایت بیان شده است، باز انسان راه جدل و لجاجت را برمیگزیند.
انسانشناسی قرآنی
گفتیم که سورههای مکی به هدف انسانسازی نازل شدهاند، این آیه انسان را معرفی میکند که چنان ظرفیتی دارد که میتواند، «أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً» باشد. این تعریف از انسانی است که کژراهه میرود. اما انسانی که به راه مستقیم الهی میرود، به بلندای عقل، شهود، ایمان و معنویت صعود میکند. یعنی از یکطرف ظرفیت سقوط به منتهای حیوانیت و شیطنت دارد و از طرف دیگر ظرفیت صعود به بالاترین مدارج فرشتهخویی را. به تعبیر دیگر انسان استعدادی بیپایان دارد، اگر این استعداد را در راه باطل به کار ببندد، چنان سقوط میکند که از ابلیس هم پستتر میشود اما اگر استعداد خود را در راه حق به کار گیرد، از فرشتگان برتر میشود. پس انسان یک نوع و حقیقت واحد نیست بلکه درباره او حقایق انسانی دارای مراتب تحقق است.
آیه 55
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّه الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً
ترجمه
و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه سنت خدا درباره عذاب پیشینیان، درباره آنان نیز به کار رود یا عذاب پیشرویشان بیاید.
دلیل عدم ایمان گناهکاران
ادامه آیه پیشین است و دلیل اینکه گناهکاران ایمان حقیقی نمیآوردند را بیان میفرماید. آنان ایمان نمیآورند، مگر اینکه خطری را از نزدیک احساس کنند اما این ایمان برایشان سودی ندارد.
«وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ» این مردمی که به گناه و شرک خوکردهاند، گویی عذاب الهی را میطلبند، و هدایت الهی که برای آنان میآید، برایشان سودی دارد، و ایمان نمیآوردند، و از پروردگار خود استغفار نمیکنند، مگر احساس کنند که خطری آنان را تهدید میکند. اگر ایمان آورده و از گذشته خود توبه میکردند، ایمان برایشان سودمند است. اما بیشتر مردم تا خطر را از نزدیک نبینند، ایمان نمیآوردند و این خطر یا «إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّه الْأَوَّلِینَ» عذاب دنیایی و زمینی است، مانند عذابهایی که بر امتهای گذشته آمده است، بر آنان وارد شود، «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً» یا بمیرند و پس از مرگ وقتی وارد صحنه برزخ شدند، در صحنه قیامت دچار عذاب شوند. در این لحظه آنان ایمان اجباری میآورند اما این ایمان برایشان سودی ندارد. زیرا فقط ایمان اختیاری برای انسان سودمند است اما ایمانی که از روی اضطرار و اجبار باشد، هیچ نفعی برای آنان ندارد. قرآن نمونههای فراوانی از امتهای پیشین بیان میفرماید که به عذاب الهی گرفتار آمدند و نمونههای مختلفی از عذابهایی را که در برزخ و قیامت دست به گریبان معاندان میشود نیز بیان میفرماید که ما نمیتوانیم در این مجال بیان کنیم.
آیه 56
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً
ترجمه
و ما پیامبران را جز بشارتدهنده و بیمرسان نمیفرستیم و کسانی که کافر شدهاند، به باطل مجادله میکنند تا با آن، حق را از بین ببرند و نشانههای من و آنچه را بدان بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند.
وظیفه پیامبران
پیامبران وظیفهای جز تبشیر و تنذیر ندارند و کسی را با اکراه به ایمان نمیکشانند: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» [یونس: 99]. «وَ َمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ» کفر کافران نباید، باعث نگرانی پیامبر(ص) و مومنان شود زیرا پیامبران وظیفهای ندارد جز تبشیر و انذار؛ و این حصر است: «إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ منذِرِینَ» یعنی پیامبران در مقام پیامبری تنها وظیفهشان تبشیر و انذار است.
مجادله کافران و هدف آن
در ادامه آیه منظور از «الناس» در آیه سابق را توضیح میدهد که مقصود از «الناس» همه مردم نیست بلکه مردمی است که کافر شدهاند: «وَ یُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ» اینکه گفتیم، انسان بیشتر از هر چیزی سر جدل دارد، منظور کافران است. کافران به وسیله باطل جدال میکنند. «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» اصل «ادحاض» «الدَّحْضُ» به معنای لغزیدن [کتاب العین: 3/101] و نابودکردن است. [مقاییس اللغه: 2/332] بنابراین امر پوچ و باطل را «داحضه» گویند. [مفردات: 308] کافران به باطل روی میآورند و به وسیله آن مجادله میکنند تا حق را پوچ و باطل کنند. آنان راهی را انتخاب کردهاند که هم خودشان را میلغزانند و هم موجب لغزیدن دیگران میشوند زیرا با باطل حق را میپوشانند و این کار را با راههای مختلف انجام میدهد تا حق را با شبهات و اشکالات بیجا از گردونه خارج کنند. «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً» و از این طریق آیات الهی و آنچه را به وسیله آن انذار میشود، به سخره میگیرند. پس کافران همه استعداد خود را بهکار میگیرند تا حق را بلغزانند و باطل را جای آن بنشانند.