گفتوگوی «وطن امروز» با برادران محمودی، تهیهکننده و کارگردان فیلم چندمترمکعب عشق
برخلاف مشی سیاهنمایی مرسوم فیلم ساختیم
مرتضی اسماعیلدوست: فیلم «چند مترمکعب عشق»، سرچشمه دلدادگی را از فضای تنگ زیستن آغاز میکند و به مقصدی در آن سوی برفهای امیدوارانه متصل میشود. فصلی که خبر از بهاری دیگر در چارسوی خواستن میدهد. این فیلم نشان میدهد که چگونه عشق توان آن دارد که مرزهای جغرافیا را درنوردد و حتی در متراژی کوچک از فضای بودن، معرکهای جاودانه بیافریند. گفتوگوی صورتیافته با برادران محمودی از رویای شکلیافته بر این قصه بود و جمشید بهعنوان نویسنده و کارگردان و نوید در مقام تهیهکننده از چند متری گفتند که قلبی وسیع از عشق را معنا میبخشد.
***
در ابتدا میخواستم بدانم که مبنای اولیهتان از بستر عشق به مهاجرت بود یا از نگاه عبدالسلام به قصهای عاشقانه متصل شدید؟
نوید: ما به دنبال فیلمی عاشقانه بودیم و با توجه به اینکه بخشی از قصه واقعی در افغانستان صورت یافته بود، یک طرف قضیه را مهاجری افغان قرار دادیم.
جمشید: مبنای ما در چند مترمکعب عشق، بر مبنای عاشقی بود و همه چیز براساس آن شکل گرفت و به واسطه آن باید به بحث مهاجرت نیز تا حدی میپرداختیم.
چقدر با فضای مهاجران افغان آشنایی اولیه داشتید؟
جمشید: ما باید به تبعیت از قصه اولیه درباره بخشی از مهاجران افغان صحبت میکردیم. شاید این عشق میتوانست میان دو ایرانی یا هر جای دیگر هم پیش بیاید و از این جهت فیلم ما میتواند فرامکانی باشد.
به هر حال حتی پرداخت داستانی عشقی که یک پایهاش مهاجری افغان است، نیاز به آشنایی با آن مردمان دارد.
جمشید: بله. البته ما نیازی به آشنایی با کل فرهنگ افغانها نداشتیم و قصه ما تنها با مردمان مهاجر افغان در ایران بود و نسبت به آنها هم خیلی تحقیق کردیم و با آنها صحبت کردیم.
نوید: بعضیها از ما میپرسند که شما برای ساخت فیلم به افغانستان رفتهاید؟ و نمیدانند که نیازی به حضور در آنجا نیست. ما نخواستیم که درباره زندگی مردمان افغان فیلم بسازیم و تنها قصد نمایش داستانی عاشقانه و پاک داشتیم. ما به دنبال فیلمی انسانی بودیم و بحث مهاجرت در مرتبه اول اهمیت در این فیلم قرار نداشت.
معمولا آثاری که درباره مردمان افغان ساخته شده است، از هر سوی به نگاهی جهتدار و سیاسی منتهی میشود. البته در این فیلم ما با اثری سینمایی و صادقانه مواجهیم.
نوید: از لحظهای که نطفه این فیلم در ذهن ما شکل گرفت، قرار بود که قصهای صادقانه در برابر عشق بسازیم و به سمتی تمایل نیابد اما به طور طبیعی در کنار عشق در این داستان مساله مهاجرت هم پیش میآید. اصلا همه عشقها در یک بستر اجتماعی پیش میآید و ما در اینجا بستر فیلم را بر مبنای مهاجرت قرار دادیم. مساله مهم در داستان عاشقانه این است که رفتارهای اطرافیان چه تاثیری در سرنوشت عشق و دو طرف این مساله خواهد داشت. یعنی در این فیلم ما شاهدیم که طرز تلقی عبدالسلام، پدر مرونا، عشق را به کدام سمت میکشاند. اصلا قرار نبود شعاری درباره وضعیت بد مهاجران بدهیم یا درباره شرایط سخت کارگرهای ایرانی صحبت کنیم!
البته در نگاه عبدالسلام با خشمی نهفته مواجهیم که این نوع برخورد با ایرانیها تا انتها ادامه دارد.
نوید: به نظر من عبدالسلام خشمی ندارد بلکه پرسشگر است و این به دلیل شرایط خاصی بود که بر او پیش آمد و از این نظر به دنبال رسیدن به پاسخ است و تا آن لحظه به دلیل عدم رابطه، سوال خود را مطرح نکرده بود و هنگامی که شرایط انجام سوال برایش پیش میآید، به آن مسائلی که در ذهنش باقی بود، میپردازد. جمشید: به نظر من هم سکوت عبدالسلام را نمیتوان همچون خشم مطرح کرد و میتوان اعتراض دانست چرا که عبدالسلام برای خودش مرتبهای حتی میان افغانها قائل بوده و از طبقه اجتماعی متفاوتی برخوردار است. او مانند دیگر افغانها بابت وجود امنیت به ایران آمده و اینجا با مسالهای متفاوت از جایگاه اجتماعی مواجه میشود که این مساله برایش سخت است و از طرفی اهل جنجال نیست و برای همین تا آن لحظه پرسشگری، سکوت اختیار میکند.
ما حتی پس از آن سکانس نیز در ادامه به خشم عبدالسلام در برابر صابر و دیگر شخصیتها میرسیم. آنجا که در تعقیب و گریزی خشونتورزانه سراغ مرونا را میگیرد.
نوید: این نظر شماست و به نظر من و خیلی از منتقدها، عبدالسلام بعد از آن مساله کاملا قانع شده و این مساله را پذیرفته است.
البته ما در این فیلم با کارگردانی هنرمندانه و ترکیببندیهای شاعرانهای مواجهیم و میزانسن، کادربندیها و فضاسازی به شکلی جزئینگر رعایت شده است.
جمشید: لطف دارید. همه تلاش من این بود که برخلاف فیلمهای سیاهنما به سمت فیلمی با قاببندی زیبا و پرنشاط بروم و این با توجه به نماهای گرفته شده و نوع موسیقی و زیبایی تصاویر در فیلم شکل گرفته است. من دوست نداشتم این فیلم تنها بهعنوان فیلمی جشنوارهپسند شناخته شود، اگرچه حضور در جشنواره میتواند اعتباری باشد و من هم تلاش برای حضور در فستیوالهای بینالمللی را خواهم کرد اما هدف اصلیام این نبوده است. به خاطر همین هم تلاش خودم را کردم که با همه جزئیاتی که شما اشاره کردید، به سمت قابهایی زیبا بروم.
ایده اولیهتان هم بر مبنای همین نوع مواجهه با عشق بوده است؟
جمشید: در ایده اولیه قرار بود که همه افغانها در کانتینر زندگی کنند و محل قرار آن دو عاشق هم در کانتینر باشد و حتی خودشان هم تولید کانتینر میکردند اما متاسفانه در تهران نتوانستیم شرایط در اختیارگیری آن موقعیت را داشته باشیم. بعد فکر کردیم که چه امکان دیگری میتوانیم برای داستان خود ایجاد کنیم. از طرفی برای من پایان رخ داده در فیلم بسیار مهم بود که حتما در داخل کانتینر باشد و مابقی اتفاقات را میشد در مکانهایی خارج از کانتینر و در مجاورت آن شکل داد. خدا را شکر حالا هم برای فیلم بهتر شده است.
ما با طراحی صحنه هوشمندانهای هم مواجهیم که در فضایی بسته بهخوبی نمایش مییابد.
جمشید: طراحی صحنه ما بسیار با جزئیات اقدام به این کار کرده است که به قول شما نتیجهاش، کار خارقالعادهای هم شده است. این دقت در طراحی صحنه را میتوان در دیگر عوامل فنی هم مشاهده کرد و ما در صدا، تصویر، موسیقی و بازیها با شرایط خاصی مواجهیم. از طرفی ما در نیمه اول با شرایط پرنشاطی طرفیم و با بچهها صحبت کردیم که این دوگانگی شرایط در فیلم برای تماشاگر ایجاد شود.
لوکیشن محصور و نورهایی برآمده از دالان امید، بسیار به فضای زیست شخصیتها کمک کرده است.
جمشید: جالب است که ما بیش از 8 سال با این ایده درگیر بودیم و من از همان روزهای اول با توجه به فضای خاص کانتینرها به نام چند مترمکعب عشق رسیده بودم و تنها مسالهای که اصلا نمیشد از آن صرفنظر کنم، ملاقاتهای این دو عاشق در کانتینر بود.
نوید: آن لوکیشن واقعی است و ما براساس مشاهدات خود با زندگی افغانها در آن محل، بخشی دیگر از آن را بازسازی کردیم و سعی کردیم لوکیشنی متناسب با داستان ایجاد کنیم تا آن فضای خاص برای تماشاگر رخ دهد.
جمشید: واقعا نوید همراه خوبی برای من بوده است و شرایط تهیه امکانات را بهخوبی برای ما فراهم کرد. ما اتاقکهایی را در آن محل اضافه کردیم و حتی آن کانتینر هم خیلی با جزئیات ساخته شده است چرا که نمیتوانستیم کانتینری با آن شکل داشته باشیم تا آن شعاع نوری شکل بگیرد.
ما با فیلمبرداری هنرمندانهای هم مواجهیم که نماهای ضدنور و عناصر زیباییشناسانه بصری در آن، جای بحثی مجزا دارد.
جمشید: بله، کار مرتضی غفوری بسیار عالی بود. ما در 8 بخش کاندیدای سیمرغ در فجر بودیم که در همگی برای اولین بار کاندیدا میشدیم. آن دیده شدن در جشنواره سال پیش برای ما بسیار امیدوارکننده بود. ما تیم هماهنگ و همراهی داشتیم و در فیلمبرداری سعی کردیم دو نوع جنس متفاوت در رنگآمیزی را در فیلم بگنجانیم و آنها را در هم دیزالو کنیم.
همراه با اتفاقات فیلم، دوربین هم روی دست میرود. این انتخاب شما بوده است؟
جمشید: مساله سخت برای من این است که همیشه مرز دوربین روی دست و شرایط دیگر را به خاطر وضعیت خاص فیلمبرداری گم میکنم و مرتضی غفوری حواسش بود. از طرفی همه آثار قبلی کوتاه و تله خود را به طور کامل با دوربین روی دست گرفته بودم و در چند مترمکعب عشق باید تجربهای از دوربین روی دست و شرایط دیگر دوربین روی سهپایه و تراولینگ و در عین حال بازی لنز را در پیش میگرفتم و باید در اینجا بگویم که چند روز اول کاملا پوست انداختم تا با لنزها کنار بیایم.
از چه دوربینی استفاده کردید؟
جمشید: دوربین FS700 sony که دوربین متفاوت اما ثمربخشی است و خیلی از فیلمسازان فکر میکنند ما با دوربین RED کار کردیم و وقتی متوجه شوند که ما با دوربین دیگری کار کردیم، شاید متعجب شوند. به نظرم میتوان از تکنولوژی، خروجیهای خوب و متفاوتی بهدست آورد چون وقتی دوربین و امکانات جدیدی میآید، خیلی زود از شرایط گذشته خارج میشویم و امکانات قبل را نادیده میگیریم. در صورتی که شاید هنوز به کیفیت محصول جهانی نرسیدیم اما میخواهیم از ابزارهای آن با سرعت جلو بزنیم.
به نظر میرسد کارگردانی قابل توجه فیلم بسیار بالاتر از فیلمنامه آن عمل کرده است.
جمشید: فکر نمیکنم. به نظر من این عشق پاک و خاصی که ترسیم کردیم، ناشی از فیلمنامه درستی بود که پیریزی شد و همه چیز را نمیتوان در اجرا خلاصه کرد.
پایان فیلمنامه هم از ابتدا بر همین منوال بوده است؟
جمشید: نه، در فیلمنامه اولیه قرار بود پایان متفاوت و غیرخطی را کار کنیم. یعنی بیشتر تغییر در دقایق 70 تا 90 فیلم بود که من بعدا تصمیم گرفتم که آن کار را نکنم. یعنی نخواستم فیلمنامهای را که به طور خطی روایت میشود، در پایان به فاز غیرخطی بکشانم و این مساله در واقع هنگام تدوین پیش آمده است.
برخیها به کاراکترهایی مانند غفور و صاحب کارگاه بهعنوان خردهپیرنگ مینگرند. اما به نظرم آنها قابلیت رسیدن به این را ندارند.
جمشید: من هم آنها را خردهپیرنگ نمیدانم و فیلم چند مترمکعب عشق را در راستای فیلمنامهای کلاسیک میبینم. من با یک دوستی صحبت میکردم که میگفت ما تنها یک خردهپیرنگ داریم و آن ماجرای ختنه است که خارج از فضای روایی است، من در آنجا برای نمایش زندگی واقعی از وجود دکتر استفاده کردم. اما به قول شما غفور و صاحب کارگاه را در راستای روایت فیلم دانسته و آنها را خردهپیرنگ نمیدانم.
نوید: آن چیزی که شاید برخیها بهعنوان اغراق در فیلم فرض کنند، در واقع به واسطه عشقی است که براساس امید به زندگی از سوی صابر و مرونا در اطرافیان شکل یافته است. یعنی حتی پلیس هم براساس همان فضای خاص بسیار مهربانانهتر برخورد میکند. ما همه سعی خود را کردیم که با همه سختیها بتوانیم مفهوم زندگی را در همان لوکیشن افغانها تصویر کنیم و برای همین آنقدر فیلم مورد توجه قرار گرفته است. ما در آنجا سرزندگی و کار و تلاش را به مفهوم امیدواری میبینیم. اگرچه باید تلخیهایی هم به تصویر درآید.
نقطه عطف ایجادشده از بحران با تاخیر شکل میگیرد و بر این اساس با کشمکش کمی از سوی شخصیت اصلی مواجهیم.
جمشید: به لحاظ زمانی ما در میانههای فیلم به آن اتفاق میرسیم که پلیس برای افغانها شرایط خروج را مشخص میکند. به طور قطع با آوردن نقطه عطفها به سمتی جلوتر، میتوانستیم موجب درگیری بیشتر مخاطب شویم اما ما به طور تعمدی خواستیم که در عرض حرکت کنیم و با کشیدن مخاطب به تاملی بیشتر، امکان درک شرایط این مردمان را برای آنها فراهم کنیم. حتما مخاطب باید صبر بیشتری برای همراهی با چنین داستانی داشته باشد که خوشبختانه چنین هم شده است. اگر چه من هم موافق هستم که ما میتوانستیم با حوادثی پیدرپی و گرهافکنی به فیلمی پرحادثه برسیم. به نظرم اگر تماشاگر بیشتر حوصله کند و با فیلم همراهی داشته باشد، حتما میتواند به سرانجام خوبی دست یابد.
ریتم فیلم براین اساس از میانههای آن دچار رکود میشود.
جمشید: اصلا مخالف گفته شما نیستم که اگر نقطه عطف زودتر اتفاق میافتاد، ما با اثری زندهتر مواجه میشدیم اما من این نوع نگارش را بیشتر برای نشان دادن سکوت عبدالسلام ایجاد کردم تا عشق جوانانی مانند صابر و مرونا. یعنی خواستم آن سکون اولیه با پرسشی که بعدا رخ میدهد، قابل مقابله باشد.
چگونه فیلم را بهعنوان نماینده افغانستان به آکادمی اسکار فرستادید؟
نوید: ما از خردادماه پیش شرایط اکران آن را با توجه به پروانه نمایش آن داشتیم. اما طبق قانونی که برای فیلم اولیها است، نمیتوانستیم در نیمه اول سال، فیلم را اکران کنیم و بر همین اساس فیلم را بهعنوان نماینده ایران بفرستیم. ما برای اینکه بتوانیم نماینده افغانستان در اسکار باشیم با آنها صحبت کردیم و با آقای ایوبی نیز این پیشنهاد را مطرح کردیم که ایشان خیلی استقبال کرد و ما هم فیلم را در افغانستان اکران کردیم و از همان جا بهعنوان نماینده افغانستان به اسکار فرستادیم. این مساله در دنیا به شکلی کاملا مشخص درآمده و محصولی ساختهشده از چند کشور، بهعنوان نماینده یکی از کشورها حضور مییابد. مثلا فیلم گذشته که محصول چند کشور بود، بهعنوان نماینده ایران در اسکار حضور یافت.
انتظار حضور در جمع کاندیداهای نهایی اسکار را هم داشتید؟
نوید: همین حضور برای فیلم چند مترمکعب عشق بسیار ارزنده بود و بعد از ارائه به اسکار، جشنوارههای دیگری با ما تماس گرفتند و خواهان حضور این فیلم در فستیوالها شدند. برای بهترینهای اسکار در کالیفرنیای آمریکا که چند وقت دیگر برگزار میشود هم این فیلم را خواستند. حضور در جشنوارههای بزرگ به دنبالش حق خرید فیلم برای اکران عمومی در آن کشورها را خواهد داشت و همین مساله هم میتواند در ادامه به فروش حق رایت دیویدی فیلم بینجامد حتی ممکن است بعدها امکان خریداری تلویزیون از سوی آن کشورها را داشته باشد. اینها را با جزئیات برای این میگویم که بعضیها فکر میکنند، حضور در جشنوارههای متعدد، اتفاق بدی است! حضور در جشنوارهها به مانند این است که محصول تولیدی شما دارد به عرصههای بیشتری دست مییابد.
جمشید: حضور در فستیوالهای بزرگ و خصوصا اسکار، ساز و کارهای مخصوص خود را دارد و حتما باید پخشکننده آمریکایی پشت سرش باشد و از چند ماه قبل برای آن فیلم تبلیغات صورت بگیرد و بدون پشتوانه نمیتوان به دنبال موفقیت بود. اینها اسکار را مجاب برای جایزه دادن میکند. ما امسال فیلم برنده کن را در گزینههای اسکار نداریم. یعنی فیلم خواب زمستانی نوری بیلگه جیلان اصلا انتخاب نشد. البته ما هم پخشکننده فرانسوی داریم که قبلا هم پخش آثار آقای فرهادی را انجام داده است.
فیلم تا به حال توجهات ارزندهای را از سوی همه جناحها به دنبال داشته است؟
نوید: الحمدلله تا این لحظه که با هم صحبت میکنیم، هیچ منتقد و نشریه و خبرگزاری، این فیلم را سیاه و ناامیدانه ندیده است. این فیلم سرشار از امید است، چرا که فیلمی درباره عشق است و میدانید که در جشنواره هشتم منتقدان نیز بهعنوان بهترین فیلم شناخته شده است و خوشبختانه همه جناحهای سیاسی از فیلم چندمترمکعب عشق استقبال کردند. در همان جشنواره آقای نادر طالبزاده وقتی از سینما بیرون آمدند، اشاره داشتند که این فیلم تلنگری به مدافعان انقلاب است. حاجآقا مرادی این فیلم را پاکترین عشقی دانسته که مشاهده کردند. فیلم چند مترمکعب عشق را به خاطر پاکی و صداقت آن کمتر کسی در جامعه است که دوست نداشته باشد و فروش خوب آن در میان این تعداد زیاد فیلم، بر همین اساس بوده است.
به نظرتان این فیلم تاثیری فراتر از سینما در ابعاد بینالمللی هم خواهد داشت؟
جمشید: واقعا نمیدانم که چقدر توانستهایم فضای دوستانهای از روابط ایران و افغانستان را نشان دهیم. ما به دنبال نزدیکیها بودیم و اگر از این زاویه نگاه کنیم، حتما فیلم توانسته موفق عمل کند. ما به دنبال این بودیم که عشقی پاک و واقعی را نشان دهیم. در درون این فیلم، نور امیدوارانهای وجود دارد. اگرچه به ظاهر پایانی تلخ برای برخی میتواند باشد، اما در بطن آن امید نهفته است.
نوید: خوشبختانه تا به حال استقبال خیلی خوبی شده است و جدا از اینکه در ارتباط رودررو با تماشاگران به عکسالعملهای مناسبی میرسیم، در فضای مجازی هم با مخاطبان علاقهمندی مواجه میشویم که به دنبال پیشنهاد دادن به هم برای دیدن فیلم هستند و همه نشاندهنده توجه به فیلم چندمترمکعب عشق است. این نشان میدهد که اگر حرفی را بخواهیم به شکل درستی بزنیم، حتما مورد توجه همگان قرار میگیرد. وقتی شما عشقی را چنان زلال و پاک نشان میدهید که حتی یک لحظه نشانی از گناه در روابط آن وجود ندارد، میتواند مورد توجه همگان باشد. ما به شکلی صادقانه و بدون جانبداری درباره عشق صحبت کردیم.
استقبال افغانها از این فیلم چگونه بوده است؟
نوید: به نظرم با توجه به اینکه ما در فیلم چند مترمکعب عشق، بدون جانبداری و رفتن به مسائل مرزبندی، داریم صادقانه حرف میزنیم، استقبال خوبی هم از هر دو طرف پیش آمده است. ما چند شب پیش در برنامه نقد فیلم در فرهنگسرایی بسر میبردیم که آقایی افغانی که مقیم ایران هستند در جلسه حضور داشتند و گفتند که این بهترین تصویری بود که از مردمان افغانستان نمایش داده شد و همه تماشاگران به شکل پرشوری او را تشویق کردند.
جمشید: خوشبختانه هم افغانها و هم ایرانیها به اندازه از فیلم لذت میبرند و این تعابیر زیبایی که در سایتها و خبرگزاریها به شکلی شاعرانه منعکس میشود، به واسطه همین مساله بوده است. یعنی مطرح کردن پرسش بدون جانبداری و رفتن به فضایی خاص که امکان شعارگرایی دارد.
فیلم بعدیتان را هم در این فضا خواهید ساخت؟
جمشید: ما باز هم قصه اجتماعی خواهیم داشت که بخشی از آن مربوط به مهاجری است که امکان دارد افغان باشد. در فیلم بعدی هم به دنبال ترسیم عشقی هستیم که حتی میتواند مادرانه باشد. من و جمشید بر این باوریم که عشقهای امروز اصلا معنای واقعی عشق را ندارد و بیشتر بازی است. الان بسیاری از جوانان با دیدن این فیلم به عشقی واقعی پی میبرند.