بررسی ابعاد سیاسی و اقتصادی سفرهای ولیعهد عربستان به پاکستان و هند در گزارش «وطن امروز»
تطهیر یا تطمیع!

رامین پرچمدار: روابط دوجانبه در دنیای امروز تا حدود زیادی دستخوش تغییر شده و حتی در بسیاری مواقع به «ابلاغ دیپلماتیک» یا «تحکم سیاسی» تبدیل شده است. شاید برای بسیاری از مدعیان پیکرشناسی ارتباطات در نظام بین‌الملل و حتی برای طیف عمده‌ای از تحلیلگران، ناظران و حتی دیپلمات‌های کشورمان این موضوع که امروز شاهد تحولات عجیب و غریبی در روابط دوجانبه میان ملل متحد هستیم، قابل قبول نباشد و بگویند روابط دوجانبه فعلی همان روابط دوجانبه‌ای است که طی سال‌های مختلف میان تمام دولت‌ها وجود داشته است اما برخی حامل‌های سیاسی، کدهای رسانه‌ای و حتی تصاویری که از یک دیدار منتشر می‌شود، دقیقاً خلاف این موضوع را اثبات می‌کند و آنجاست که نه تنها خبرنگاران بلکه تا راس هرم قدرت در یک کشور به این نتیجه می‌رسند که مدل نگاه‌شان (حتی به یک عکس 2 نفره) از بیخ اشتباه است!
نمونه‌های زیادی برای اثبات این ادعا وجود دارد که یکی از آنها پرونده عادی‌سازی روابط آمریکا با کره‌شمالی یا مساله آشتی استراتژیک ایالات متحده و کوبا می‌تواند باشد. زمانی که «کیم جونگ اون» نخستین ملاقات خود را با «دونالد ترامپ» انجام می‌داد، دهان تمام اصحاب رسانه و حتی سیاستمداران داخل و خارج ایران به نشانه حیرت باز مانده بود و برخی‌ها هم که خود را به کوچه پس کوچه‌های مختلف می‌زدند با تحلیل‌های بی‌پایه و اساس مشغول فرافکنی درباره یک واقعه نادر بین‌المللی بودند و در آخر اصرار داشتند بگویند تحلیلگر یا کارشناس فلان حوزه هستند! چرا که پرونده صلح واشنگتن و پیونگ‌یانگ یک دستورالعمل کاملاً مشخص در قالب «پروژه میل به شرق» بود که در سند امنیت ملی 2015 آمریکا به صورت رسمی به آن اشاره شده بود و حتی در سال‌های قبل و بعد از آن به صورت دقیق در دستور کار وزارت خارجه آمریکا و کاخ‌سفید قرار گرفت. درباره کوبا هم همین موضوع صدق می‌کند اما بخشی از آن به حصارکشی سیاسی ونزوئلا برمی‌گردد.
اما آنچه در ادامه باید مورد نظر قرار گیرد و بدون تردید
نه تنها برای تحلیل وقایع فعلی جغرافیای جنوب آسیا، بلکه برای وقایع پیش‌روی ایران هم مهم خواهد بود؛ سفر اخیر «محمد بن سلمان» به پاکستان و هند است. ممکن است بسیاری از صاحبنظران بر این عقیده باشند که سفرهای ولیعهد عربستان به اسلام‌آباد و دهلی همانند بسیاری از رفت و آمدهای او صرفاً جنبه دیپلماتیک دارد و در نهایت عقد چند قرارداد را دستاورد سفرهای وی اعلام کنند اما نکاتی در این میان وجود دارد که بخش اعظمی از آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم به ایران ربط دارد و بخشی دیگر به مسائل داخلی سعودی‌ها و وضعیت فعلی بن‌سلمان برمی‌گردد که شامل 3 محور ذیل می‌شود.
محور  سیاسی
نگاه عربستان در طول سال‌های اخیر و با توجه به میل آنها به غرب، معطوف ایالات متحده و اروپا بوده است، چرا که آل‌سعود برخلاف آل‌شیخ (بدنه افراطی عربستان که مدیریت تمام اماکن مذهبی را به عهده دارد و بنیانگذار تفکر تکفیر به حساب می‌آید) معتقد است مسیر توسعه همه‌جانبه از کانال غربی‌ها می‌گذرد و حتی حیات خود را در گرو آنها می‌داند. بدون تردید ایالات متحده و شرکای اروپایی آن هم از این موضوع کمال استفاده را به نفع خود برده و خواهند برد و حتی در این مسیر به صورتی سناریونویسی می‌کنند که کمترین چسبندگی و نزدیکی میان سعودی‌ها و قدرت‌های شرقی به وقوع بپیوندد. به عنوان مثال پادشاه فعلی عربستان با گذشت چندین سال از قطع روابط کشورش با روسیه، به این کشور سفر کرد و این بدان معنا بود که سعودی‌ها به صورت مقطعی (به دلیل اعمال فشار بر ایران در سوریه) خواهان برقراری رابطه با مسکو هستند اما به صورت کامل هیچ ارتباط پایدار استراتژیک با این کشور برقرار نکردند. این بدان معناست که ریاض بخوبی می‌داند نمی‌تواند بدون اجازه از آمریکا با کشورهای شرق آسیا ارتباط درازمدت برقرار کند، چرا که ایالات متحده همواره عربستان را ابزار فشار چند ضلعی (سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک) بر رقبای خود مانند چین، ایران و حتی روسیه می‌داند و نمی‌گذارد ریاض به صورت کامل با روس‌ها همراه شود. با این پیش‌درآمد باید به این نکته اشاره شود که عربستان سعودی در وضعیت فعلی خواهان گسترش فعالیت خود در بازارهای آسیایی است. اما چرا این کنشگری فقط 2 کشور هند و پاکستان را که در جنوب آسیا واقع شده‌اند در بر گرفته است؟ پاسخ بسیار روشن است؛ سعودی‌ها سرمایه‌گذاری اقتصادی را بر مبنای ایدئولوژی سیاسی خود انجام می‌دهند و از این منظر باید توجه داشت که پاکستان و هند 2 کشوری هستند که مراودات زیادی از منظر امنیتی، سیاسی و اقتصادی با ایران دارند. به عبارت دیگر عربستان سعودی برای اینکه بتواند در محورهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی جمهوری اسلامی را با مشکل مواجه کند، در صدد ارائه رانت‌های چند میلیارد دلاری به دهلی‌نو و اسلام‌آباد برآمده‌ است. سعودی‌ها متوجه شده‌اند که رویدادهای میدانی و تحولات سیاسی در غرب‌آسیا به نفع ایران رقم خورده و حالا باید از بال شرقی، اقدامات خود را علیه تهران چند برابر کنند. مساله دیگر وضعیت فعلی ولیعهد عربستان در داخل این کشور است. باید پذیرفت کمر محمد بن سلمان در پرونده قتل جمال خاشقجی زیر بار انتقاد جامعه بین‌الملل و قلم‌های روزنامه‌نگاران خرد شد و حتی در مقطعی او را خانه‌نشین کرد اما این آمریکا بود که به کمک وی آمد و موجب شد چهره مخدوش او حداقل در داخل واشنگتن تا حدی تطهیر شود یا به فراموشی نسبی سپرده شود. از این منظر بسیاری از مخالفان ولیعهد سعودی و حتی برخی مهره‌های قدیمی و کهنه‌کار سیاسی و امنیتی این کشور همچنان به دنبال حذف او از اریکه قدرت هستند و به این جهت ولیعهد سعودی به دنبال مانور قدرت برای مقابله با این طیف از مخالفان خود است. یعنی محمد بن سلمان سعی کرد با سفر به اسلام‌آباد و انتشار تصاویری از اسکورت هواپیمای حامل خود توسط 6 فروند جنگنده  اف17 پاکستان، اولاً به ایران بگوید که در همسایگی کشورمان در حال رفت و آمدهای مشکوک است و ثانیا به مخالفان خود بگوید همچنان به عنوان نفر دوم عربستان با قدرت تمام به فعالیت خود ادامه خواهد داد.
محور اقتصادی
مشکلات مالی و بدهی‌های سر به فلک کشیده پاکستان یکی از دلایلی است که باعث شد استقبال کم‌نظیر «عمران‌خان» به عنوان هدایت‌کننده قوه مجریه این کشور از بن سلمان را شاهد باشیم. ارقام بسیار مختلفی از این بدهی‌ها در فضای رسانه و مطبوعات منتشر شده که نشان می‌دهد «تحریک انصاف» و در راس آن عمران خان برای اداره کشور همانند نخست‌وزیرهای قبلی نیازمند کمک‌های کلان و چند میلیارد دلاری است. در این رابطه باید توجه کنیم ترامپ با ورود به کاخ سفید عملاً مقابل پاکستان قرار گرفت و حتی در برخی اظهاراتش نظاره‌گر آن بودیم که وی اسلام‌آباد را پناهگاه و دانشگاه تروریست‌ها خطاب کرده است. این موضوع ریشه در پرونده صلح افغانستان و بویژه هدایت «طالبان» توسط پاکستان دارد؛ ترامپ به دنبال آن بود تا بر اساس راهبرد جدید جنوب آسیای خود بتواند پاکستان را در ریل سیاست‌هایش قرار دهد و آن را تا حدی که می‌تواند هدایت کند اما تنها چیزی که از این فرآیند بیرون آمد، تنش میان دو طرف بود. آمریکا هر ساله ارقام مختلفی را به بهانه مبارزه با تروریسم در اختیار پاکستان قرار می‌داد و به نوعی به دنبال ارائه مشوق‌های مالی برای چرخش اسلام‌آباد به سمت خود بود تا در نهایت از این طریق اولاً صلح با طالبان را رقم بزند و ثانیا به دنیا این خبر را مخابره کند که استراتژی جدید ایالات متحده درباره جنوب آسیا با موفقیت روبه‌رو بوده و حتی می‌تواند برای مابقی پرونده‌های موجود راهگشا باشد. مولفه‌های موجود دقیقاً نشان می‌دهد که عربستان بهترین صندوق ذخیره ارزی برای پاکستان بود که خداوند آن را یکباره به عمران خان عرضه کرد! امضای چندین قرارداد اقتصادی در حوزه انرژی آن هم به مبلغ 20 میلیارد دلار، حکایت از آن دارد که سعودی‌ها از این طریق به دنبال یارکشی در همسایگی ایران هستند. اینجاست که نمی‌توان سفر محمد بن سلمان را در قالب یک تور ساده به جنوب آسیا یا شبه‌قاره قلمداد کرد.
به عنوان مثال اینکه عربستان رسماً 10 میلیارد دلار از 20 میلیارد دلار را در بندر گوادر سرمایه‌گذاری می‌کند و حتی خود را ملزم به افتتاح پالایشگاه توسط شرکت نفت عربستان (آرامکو) در آنجا می‌کند، نشان از ایجاد یک رقابت اقتصادی مشکوک علیه ایران با محوریت «بندر چابهار» دارد. مجدداً امضا شدن همین قراردادها را در هند و در دیدار محمد بن‌سلمان با «نارندا مودی» نخست‌وزیر هند می‌بینیم و کمی بعد امین ناصر (مدیر اجرایی شرکت آرامکو) در گفت‌وگو با رویترز اعلام می‌کند توافقی را با کنسرسیوم شرکت‌های پالایشگاهی دولت هند به منظور مشارکت در پروژه پالایشگاهی ۴۴ میلیارد دلاری در ساحل غرب این کشور امضا کرده است؛ پروژه‌ای که نه تنها حوزه پالایش، بلکه پتروشیمی را در بر می‌گیرد. این بدان معناست که سعودی‌های به دنبال آن هستند که با تاسیس زیرساخت‌های مناسب در پاکستان و هند، بتوانند ایران را در بحث انرژی مورد تهدید قرار دهند یا حداقل کاری کنند که چند وقت دیگر ما بتوانیم با چشم غیر مسلح از چابهار، نفتکش‌های سعودی را در بندر گوادر پاکستان و غرب هند رویت کنیم!
موضوع دیگر این است که بخشی از نیروی کار پاکستان و هند در عربستان و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس مشغول به کار هستند که برای دهلی‌نو و اسلام‌آباد ارزآوری مناسبی را به ارمغان آورده است. از این منظر با توجه به جمعیت 200 میلیونی پاکستان و همچنین جمعیت یک میلیارد و چهارصد هزار نفری هند که بخش اعظمی از آنها فقیر یا بیکارند، دولت‌های هر دو کشور به دنبال جلب نظر عربستان برای حمایت‌های گوناگون خواهند بود. تا جایی که ولیعهد سعودی در کنفرانس مشترک خبری خود با نخست‌وزیری هند از ظرفیت 100 میلیارد دلاری این کشور برای سرمایه‌گذاری خبر داده که نشان از پتانسیل‌های موجود در هند برای ادامه سرمایه‌گذاری سعودی‌ها دارد و به نظر می‌رسد چشم آرامکو به یک میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه نفت خامی است که در ساحل غربی هند به صورت روزانه تولید و استخراج می‌شود.
محور  امنیتی
در فاز امنیتی هم تا حدودی همین محورها پیگیری شده است، با این تفاوت که لفاظی سعودی‌ها علیه ایران در این حوزه بیشتر دیده شد. به عنوان نمونه عادل الجبیر (وزیر مشاور در امور خارجی عربستان) در حضور شاه محمود قریشی (وزیر خارجه پاکستان) مجدداً ایران را متهم به تروریست‌پروری کرد و در چنین شرایط بحرانی رسانه «پی‌تی‌وی» برای مدت کوتاهی صدای او را قطع کرد. جریان به اینجا ختم نمی‌شود و زمانی که شاه محمود قریشی به بهانه اعلام پایان زمان کنفرانس خواست صحبت عادل الجبیر را نادیده بگیرد و اعلام  کرد متاسفانه زمان کنفرانس خبری به اتمام رسیده، وزیر عربستانی با نادیده گرفتن صحبت او اذعان می‌کند: «من هنوز وقت زیادی دارم»!  این عملکرد عادل الجبیر اگرچه خلاف آداب و اصول دیپلماتیک است اما نشان می‌دهد یکی از اهداف سفر ولیعهد سعودی، تروریسم خواندن ایران (آن هم در حضور وزیر خارجه پاکستان) بود. هدفی که چند روز قبل در خاش و توسط عامل انتحاری گروهک تروریستی جیش‌العدل با سناریوی از پیش تنظیم شده سعودی‌های اجرایی شد تا بتوانند با همنوایی امارات آن را یک اعلام جنگ داخلی با چاشنی ظلم بر قوم بلوچ جلوه دهند که البته ادامه آن با ناکامی مواجه شد. به عنوان سخن آخر باید گفت سفر بن سلمان به هند و پاکستان را باید از یک جهت «تطهیر» چهره مخدوش ولیعهدی دانست که در عرصه بین‌المللی به قتل منتقد خود محکوم شده است و از سوی دیگر «تطمیع» اسلام‌آباد و دهلی‌نو دانست که یکی همسایه دیوار به دیوار جمهوری اسلامی اسلامی است و دیگری شریک چند ساله کشورمان در عرصه انرژی به حساب می‌آید. جالب آنجاست که هر دو دولت مستقر در هند و پاکستان بیش از آنکه با عربستان علقه‌های فرهنگی داشته باشند، با ایران دارای اشترکات فراوان هستند اما باید دید که بازی هر دو کشور از این به بعد در قبال ایران چگونه خواهد بود.