|
بازخوانی ترور شهید مجید شریفواقفی
منافق علیه مجاهد
16 اردیبهشت 1354 «مجید شریفواقفی» یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در پی ایستادگی بر مواضع اسلامی خود و نپذیرفتن مواضع جدید و التقاطی برخی رهبران این سازمان، به دست سران این گروه به شهادت رسید. سازمان مجاهدین خلق – منافقین - سابقهای مشحون از تروریسم در پرونده خود دارد. مجید شریفواقفی از نخستین اعضای پرنفوذ این سازمان بود که به مخالفت با گرایشهای مارکسیستی رهبران جدید سازمان پرداخت و زمانی که قصد کنارهگیری از سازمان را داشت، به شکلی خونین حذف شد.(1) ارسال به دوستان
نامه جلال آلاحمد به امام خمینی(ره)
فدای سر شما...
شهریورماه هر سال، سالگشت رحلت «جلال آلاحمد» از نویسندگان برجسته تاریخ معاصر ایران است. همو که «سیدحسین» نام دارد، شناسنامهاش وی را «سیدجلالالدین سادات آلاحمد» مینامد و به «جلال آلاحمد» مشهور است. جلال هفتم فروردین 1303 در محله سیدنصرالدین تهران به دنیا آمد. پدرش «سیداحمد طالقانی» روحانی بود و پس از اینکه جلال تحصیل در دبستان را به پایان رساند، او را مجبور کرد ترک تحصیل کند و در بازار مشغول کار شود. جلال نیز چنین کرد، اما دور از چشم پدر در کلاسهای شبانه مدرسه دارالفنون درس خواند. در همین زمان به اصرار پدر برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت اما زود به ایران بازگشت و از تحصیل علوم دینی منصرف شد. سال 1322 از دارالفنون دیپلم گرفت و برای ادامه تحصیل راهی دانشسرای عالی شد و جزوهای با نام «عزاداریهای نامشروع» ترجمه و منتشر کرد. سال 1323 به عضویت «حزب توده ایران» درآمد و فروردین سال 1324 اولین داستانش با نام «زیارت» در مجله «سخن» منتشر شد. چند ماه بعد هم مجموعه داستان «دید و بازدید عید» را به چاپ رساند. سال 1325ش پس از پایان تحصیل در دانشسرای عالی، معلم شد. در حزب توده نیز زیر نظر «احسان طبری» (از سران این حزب) ماهنامه «مردم» را راه انداخت و 6 ماه نیز مدیر چاپخانه حزب توده- چاپخانه شعلهور – بود. سال 1326ش او و تعدادی از اعضای حزب توده به رهبری «خلیل ملکی» از آن حزب کناره گرفتند. علت کنارهگیریشان پیروی حزب توده از سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی و رهبر آن «استالین» بود. آنها سپس حزب دیگری به نام «حزب سوسیالیست توده ایران» را راه انداختند که دوام چندانی نیاورد. جلال برای مدتی از سیاست کناره گرفت و به تألیف و ترجمه پرداخت. آلاحمد سال 1329ش با «سیمین دانشور» نویسنده و استاد دانشگاه ازدواج کرد. در همین سال دوباره به عالم سیاست بازگشت و ابتدا در «حزب زحمتکشان ملت ایران» به فعالیت پرداخت و با آغاز نهضت ملی و نخستوزیر شدن «محمد مصدق»، حزب دیگری به همراه خلیل ملکی، به نام «نیروی سوم» راه انداخت و نشریههای مختلفی چون علم و زندگی، شاهد و نیروی سوم را اداره میکرد. مجموعه داستان «زن زیادی» و ترجمه «دستهای آلوده» اثر «ژان پل سارتر» را نیز سال 1329ش منتشر کرد. بعد از وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و شکست نهضت ملی ایران، از نیروی سوم کناره گرفت. از این پس آلاحمد به سبب شکستهای پی در پی سیاسی، سکوت پیشه کرد. خود درباره این دوره از زندگیاش میگوید: «فرصتی بود برای به جد در خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت...» و حاصل آن کتابهایی است چون: «اورازان، تاتنشینهای بلوک زهرا، جزیره خارک (دُرّ یتیم خلیج)، سرگذشت کندوها، مدیر مدرسه و.... سال 1341ش او سردبیر نشریهای شد به نام «کیهان ماه». در شماره اول این نشریه از آلاحمد مقالهای چاپ شد که ساواک آن را سانسور کرد. این مقاله در حقیقت فصل اول کتابی بود به نام «غربزدگی» که در آن آلاحمد به دنبالهروی سیاسی و اقتصادی از غرب انتقاد کرده بود. روی سخن در این کتاب نظام شاهنشاهی بود که از نظر آلاحمد مملکت را به سمت مستعمره بودن میبرد و به مصرفکننده شرکتهای خارجی بدل میکرد. سانسور نتوانست کاری کند و غربزدگی به صورت مخفی منتشر شد و مخالفان و موافقان بسیاری یافت و تا سالها بعد عده بیشماری بویژه نسل جوان کتاب را مطالعه و تحت تأثیر آن قرار گرفتند. آلاحمد در نیمه آخر سال 1341ش برای مطالعه در کار نشر کتابهای درسی از طرف وزارت فرهنگ راهی اروپا شد. سال 1343ش نیز به شوروی رفت. سپس به حج مشرف شد. سفر وی به حج در فروردین 1343 و چند روز پس از آزادی امام خمینی(ره) از زندان رژیم شاه صورت گرفت. جلال در 21 فروردین و 6 روز پس از آزادی امام خمینی(ره) نامهای از مکه مکرمه برای ایشان نوشت. متن نامه که بعداً ساواک آن را در منزل امام خمینی(ره) کشف کرد چنین است: ارسال به دوستان
عشق است«هیأت ملت»
حسین قدیانی: فلان توافق با همه معایبش و با همه امتیازات نقدی که در ازای مشتی وعده نسیه داده، چیزی بیشتر از یک اسم رمز یا اسم مستعار نیست. در ورای این بازی نقشها، نقشههایی بس خطرناکتر از توافقکها کشیدهاند! که چی! که خمینی بشود فقط یک قاب عکس روی دیوار! یک احترام ظاهری لیکن هنگام اجرا، صرفنظر از وصیت امام و پیام شهدا کار خودشان را بکنند! در مواجهه با عکس امام و شهدا سر تعظیم فرود آورند اما هنگام عمل، هم صحیفه امام را بپیچانند، هم وصیت شهدا را. اینکه امام گفته «اگر از صدام بگذریم از آلسعود نخواهیم گذشت» یک احترامکی برایش قائل شوند اما درست در هنگامه فاجعه منا، خیلی ظریف و در عین حال خیلی زمخت اظهار دارند: «عربستان از داعش و دیگر تروریستهای تکفیری ضربه خورده... و عربستان دوست ماست» و از این حرفهای ذیل عنوان اخوک عبدالله! اینکه باری نوشتم آدمی میتواند فقط وزیر دولت وقت باشد، نه وزیر نظام جمهوری اسلامی، نه وزیر خمینی بتشکن و نه وزیر خون شهدا، دقیقا از ورای همین منظر است. کار را به جایی رساندهاند که وزیر خارجه آلمان در همین تهران و در حضور آقایان، امیدوار به تغییر رفتار جمهوری اسلامی در قبال کشورهای منطقه میشود و حتی از اسرائیل هم نام میبرد! «همان اسرائیل نجس» از دیدگاه امام خمینی. والله نقشهها کشیدهاند برای انقلاب و انقلابیها. در این نقشه، این جماعت همه حقی دارند، حتی حق دارند در برابر تهمت تقلب به یک انتخابات باشکوه 40 میلیونی سکوت کنند، بر «دروغ اکبر» ماله بکشند، زمینهساز تحریم شوند، آبروی نظام را ببرند، آنگاه بیآنکه اندک عذری بخواهند صندلینشین هم بشوند! کوچکترین اعتراضی هم به جماعت کنی، انگبارانت میکنند که اخلاق را زیر پا گذاشتهای! خود مجازند هر رگ گردنی را علیه ملت و نمایندگان ملت کلفت کنند، در جوار این همه شهید منا، هنوز هم با بشکههای سعودی نرد عشق ببازند، امام راحل و شهدای ادوار انقلاب را رسما و علنا بپیچانند، ما اما حق حتی یک اعتراض هم نداریم! که اگر اعتراض کنیم، حوالهمان میدهند به جهنم! واقعا کسی هست تصویر و تصور کند مظلومیت حزبالله را؟! چند روز دیگر یومالعیار عاشوراست و کمی بیشتر اگر به حضرات رو بدهیم یارای این وقاحت را خواهند داشت که از «اخلاق سکولار» بر فرق جواب نه به اماننامه شمر هم چماق بلند کنند! والله نقشه این است که از انقلاب اسلامی صورتی باقی بماند عاری از سیرت انقلابی. یک انقلاب اسلامی که اسمش البته همان انقلاب اسلامی باشد اما خالی از محتوای ضد ظلم! به انقلاب اسلامی چه مربوط که عربستان آبشخور اصلی تروریستهای تکفیری است؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که آمریکا اول حامی بشکههای سعودی است؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که وزیر خارجه آلمان چشم در چشم آقایان در مقام تطهیر اسرائیل نجس و حرامزاده برآید؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که حرم عقیله بنیهاشم در خطر است؟! فوق فوقش باید با داعش هم به بازی برد- برد برسیم و دیگر آن راه پرافتخار را نرویم که سردار شهید حاجحسین همدانی رفت! با این حساب ایراد اصل کاری حتی به امام خمینی هم بازنمیگردد بلکه بیتعارف باید سوال از حسینبن علی(ع) کرد که چرا فرمودند یکی چون من هرگز با یکی چون یزید بیعت نمیکند؟! و شگفتا! تا یک کلام حرف از انقلاب و انقلابیگری میزنیم، مشکلات اقتصادی مردم را برایمان لیست میکنند! کانه مقصر رکود اقتصادی، عنصر بلندبالای مقاومت است؛ یا لباس بدون جلیقه ضدگلوله سردار سلیمانی یا لباس آغشته به خون سردار مدافع حرم! یا شعار «مرگ بر آمریکا» یا شعار «هیهات منا الذله!» از چماق اخلاق سکولار که عین بیاخلاقی است نترسیم، نهراسیم، انقلابی باقی بمانیم و از حضرات بپرسیم که اگر رواداری با دشمن، نتیجه اقتصادی مد نظر را نداشته، گناه خون سردار همدانیها چیست؟ و شگفتا از نفاقشان که تا دیروز مواضع خود را با ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|