|
آنچه روزی قرار بود صدای بیصدایان باشد، حالا ملک سرمایهداران شده است
اینترنت و انحصارگرایی گسترش جهل به جای دانش
دنیل آورباخ/ برت کلارک*: بدون شک، اینترنت تأثیر عمیقی بر جهان گذاشته است. همانند اکثر بحثها درباره فناوری، در این مورد نیز بحث بر سر آن است که این پیشرفتها مثبت بوده است یا منفی. هواداران، با شوری آرمانشهری، جار میزنند که عصر جدیدی از دموکراسی فرارسیده است که امکان ارتباطات نامتمرکز، به چالشکشیدن قدرت کنترل شرکتهای بزرگ و مشارکت تودهای مردم در مهمترین تصمیمات پیش روی بشر را مهیا کرده است.(1) شکاکان به شیوههایی اشاره میکنند که اینترنت از طریق آنها، به جای دانش، جهل و اطلاعات نادرست را اشاعه داده، توان هنرمندان برای امرار معاش را تحلیل برده و انزوا، ناخشنودی و بیگانگی را تشدید کرده است.(۲) با وجود اینکه این استدلالها مزایا و معایب بالقوه اینترنت را روشن میکنند، مستعد آنند که زمینه کلانتر اقتصاد سیاسی را که اینترنت درون آن به وجود آمده است، نادیده بگیرند یا کنار بگذارند. در کتاب «قطع ارتباط دیجیتالی؛ چگونه سرمایهداری از اینترنت علیه دموکراسی استفاده میکند»(۳) رابرت دبلیو. مکچسنی از پرداختن یکسویه به موضوع فراتر میرود و تحلیلی ظریف از توسعه اینترنت در متن سرمایهداری انحصاری ارائه میدهد. این تحلیل، علاوه بر محدودیتهای این فناوری در وضعیت کنونیاش، پتانسیلهای عظیم آن را هم عیان میکند. مکچسنی بر تنشها و تناقضات برآمده از جایگاه اینترنت در چارچوب نوعی اقتصاد سیاسی کلانتر تمرکز میکند. سرمایهداری توسعه فناوری را شکل میدهد و در همین حال، توسعه فناوری نیز بر مناسبات اجتماعی و کنشهای متقابل درون جامعه تأثیر میگذارد. در حالیکه اینترنت فرآیند انباشت سرمایه را با چالشهایی مواجه میکند، در کل تحت فرمان این فرآیند درمیآید. ظرفیت بالقوه اینترنت برای افزودن به ثروت عمومی تا حد زیادی در جهت افزایش ثروتهای خصوصی بوده است.(۴) مکچسنی در تحلیل تاریخی خود روند تجاریسازی اینترنت، زوال کنونی روزنامهنگاری و تهدیداتی را که متوجه دموکراسی است دنبال میکند. این روندها از سازوکارهای طولانیمدت سرمایه انحصاری تبعیت میکنند. با وجود این، مکچسنی مدعی است مقطع کنونی نقطه عطف بحران است، یعنی زمانی که شرایط برای تغییر انقلابی مهیاست، تغییری که ضرورتاً شامل دگرگونی نظام سیاسی-اقتصادی و اینترنت میشود. مکچسنی مینویسد اینترنت نقطه اوج «تحقیقاتی است که با یارانه و هدایت حکومت در طول دهههای بعد از جنگ دوم جهانی انجام میشد و اغلب، واحدهای نظامی و دانشگاههای تحقیقاتی برجسته اجراکننده آن بودند». (ص ۹۹) فناوری نامتمرکز و دسترسپذیر آرپانت(۵)، سَلَف اصلی اینترنت، تا حد زیادی مخلوق محققان و دانشمندانی بود که در حاشیه شرکتهای بزرگ و نهادهای نظامی کار میکردند. بنا بر دیدگاه مکچسنی، بهدلیل همین دسترسپذیری بود که آرپانت در ابتدا برای شرکتهای بزرگ و انحصاری ارتباطات راه دور، مانند ایتی اند تی(۶)، جذابیت ناچیزی داشت. آنها در آن زمان فکر میکردند چنین چیزی سودی در بر ندارد. (ص۱۰۰) اواسط دهه ۱۹۹۰ بود که اینترنت از دایره خدمات عمومی، مانند اناساف نت(۷)، خارج و به کالایی خصوصی تبدیل شد که در انقیاد فرمانهای ارزش مبادلهای و نیروهای بازار قرار داشت. این دگرگونی در برخی موارد اثری تعیینکننده داشت، از جمله اینکه چه کسانی میتوانند به اطلاعات دسترسی داشته باشند، چه اطلاعاتی بیش از بقیه دسترسپذیرند و اینکه محتوای اینترنت چه چیزی باشد. از نظر مکچسنی، کنترل شرکتهای بزرگ بر اینترنت نتیجه 4 عامل اساسی است: نخست، سیاستگذارهای دهه ۱۹۹۰ که شرکتها در آن چیرگی داشتند؛ دوم، سیاستهای ناروشن درخصوص مقررات اینترنت؛ سوم، فرهنگ سیاسی نئولیبرال در دهه 90؛ چهارم، حباب مالی اینترنت در اواخر همان دهه که اینگونه القا کرد که اینترنت آماده خصوصیسازی بیشتر است. (ص۱۰۴ تا ۱۰۸) با فراهم ساختن این امکان که منافع خصوصی کنترل توسعه و طراحی اینترنت را در دست بگیرند، خوشبینی کوششهای ضدتجاری سابق بدل به هیولایی برای انباشت سرمایه با پیامدهای اجتماعی قابلتوجه شد. اینترنت به ابزاری برای ارضای نیازهای سرمایه تبدیل شد و نه نیازهای عموم. با کمک انحصارهای موجود که دولت از آنها حمایت میکرد، صنایع کابل و تلفن کنترل مطلق کابلها و باقی زیربناهای لازم برای دسترسی به اینترنت را در دست گرفتند. تغییرات در تعریف قانونی مودمهای کابلی بهعنوان «خدمات اطلاعاتی» بهجای «خدمات مخابراتی» این امکان را به شرکتهای انحصاری کابل و تلفن داد که بازار خدماتدهندگان اینترنت یا آیاسپی را قبضه کنند. بهدنبال آن، کنترل انحصاری بیشازپیش تثبیت شد. در دهه ۱۹۹۰ بازار آیاسپی با انبوه خدمتدهندگان، بسیار رقابتیتر شد. تا اواسط دهه ۲۰۰۰ این چشمانداز تغییر کرده بود. مکچسنی خاطرنشان میکند تقریباً «۲۰ درصد خانوارهای آمریکایی تنها به یک خدماتدهنده با پهنای باند بالا دسترسی دارند» و «۹۶ درصد از ۸۰ درصد خانوارهای باقیمانده، دستبالا، فقط 2 گزینه را برای دسترسی با پهنای باند بالا در اختیار دارند». (ص۱۱۲) بنابراین اکثر خانوارها برای دسترسی به اینترنت، عملاً حق انتخابی ندارند. فرمانروایی انباشت سرمایه بر اینترنت مجموعهای از پیامدهای اجتماعی متناقض را ایجاد کرده است. برای نمونه درحالیکه اطلاعات و سرگرمیهای آنلاین بهشکل گستردهتری در دسترس قرار میگیرد و بر روی کاغذ، در اختیار همگان قرار میگیرد، دسترسی واقعی همچنان عمیقاً نابرابر باقی مانده است. دسامبر ۲۰۱۰ در ایالات متحده ۴۰ درصد خانوارها در خانههایشان به اتصالات پهنای باند بالا دسترسی نداشتند. این تقسیمات زمانیکه آنها را جزئیتر کنیم، قابلتوجهتر هم میشود: ۸۰ تا ۱۰۰ درصد خانههایی که در محلههای ثروتمندتر قرار دارند دارای اتصالات پهنای باند بالا هستند، در حالی که خانوارهایی که در بخشهای فقیرشده همان شهر هستند به سختی به نصف این میزان اتصالات دسترسی دارند. (ص۱۱۷) همزمان با گرایش هرچهبیشتر محتواها بهسمت فرمتهای با حجم بالا، مانند ویدئوهای زنده که نیازمند اتصالات اینترنت پرسرعتتری هستند، اتصالات پهنای باند بالا نیز دارند به ضرورت تبدیل میشوند. در رابطه با تقسیمبندی دیجیتال جهانی، ما شاهد نتایج مغایری در 2 سوی شکاف هستیم. تخمین زده میشود تا سال ۲۰۱۹، تقریباً ۵۱ درصد جمعیت جهان آنلاین خواهند بود. درحالیکه این شکاف کماکان عظیم باقی خواهد ماند اما در مقایسه با شکاف مرتبط با وسایل متصل به اینترنت، رنگ خواهد باخت (در شکاف دوم، تلفن همراه و تبلتها و «وسایل هوشمند» مطرحند). در آمریکای شمالی در سال ۲۰۱۴، بهطور میانگین بهازای هر نفر 1/6 وسیله متصل به اینترنت وجود داشته است. در آمریکای لاتین، بهازای هر نفر این عدد در حد ناچیز ۲ وسیله متصل است و درعینحال، در خاورمیانه و آفریقا همچنان حولوحوش یک وسیله بهازای هر نفر باقی مانده است. همگام با رشد «اینترنت اشیا»، کسانی که توان دسترسی به وب از طریق وسایل مختلف را دارند در مقایسه با کسانی که ابزارهای کمتری دارند، بهشکل موثرتری میتوانند از مزایای اینترنت بهره ببرند.(۸) پیامد دیگر این است: انحصاریکردن خدماتدهندگان اینترنت بهدلیل نبود رقابت، گرایش دارد به محدود و کندکردن ابداعات از نظر کیفیت، سرعت و امکان دسترسی به پهنای باند بالا. کمپانیهایی مانند ایتی اند تی و همینطور ورایزن از پروانه انحصاری مربوط به بخش بسیار بزرگی از امواج الکترومغناطیس برخوردارند و آنها این طیف امواج را بیمصرف باقی میگذارند. در نتیجه دیگر شرکتهای آیاسپی نمیتوانند از آنها استفاده کنند. (ص۱۱۵) همانطور که در بالا اشاره شد، بیشتر مناطق در ایالات متحده برای انتخاب آیاسپی خود تنها دو گزینه جدی پیش رو دارند. متعاقباً ایالات متحده، در مقایسه با کشورهای ثروتمند دیگر، یکی از گرانقیمتترین سیستمهای پهنای باند بالا را در جهان دارد. (ص۱۱۴) ارسال به دوستان
متن کتاب «تیهری میسان»، نویسنده فرانسوی درباره حادثه 11سپتامبر
دروغ بزرگ
مردی که علیه آمریکا و اسرائیل جهاد به راه انداخت، مردی که FBI برای سرش 5 میلیون دلار جایزه گذاشت، مردی که اردوگاههای آموزشیاش در افغانستان مورد حمله موشکهای کروز واقع شدند، در بیمارستان آمریکایی دوبی مورد معالجه واقع شد، با رئیس دفتر محلی سیا گپ زد و سپس تحت حمایت ارتش پاکستان در راولپندی تحت معالجه واقع شد. این شوخی دوستان نزدیک و جنگجویان القاعده را دچار سردرگمی کرد. برای مثال بنا به گفته آمریکاییان، آزمایشگاه ال شیفا در سودان توسط بنلادن مشغول تولید سلاحهای شیمیایی کشتار جمعی بود. به همین دلیل، آن مرکز توسط نیروی هوایی ایالات متحده در سال 1998 بمباران شد. با وجود این، ناظران بینالمللی که برای بازرسی خرابهها آمدند، دریافتند که آن آزمایشگاه چیزی غیر از آسپیرین تولید نمیکرد. کارخانه بهطور مشترک به اسامه بن لادن و صلاح ادریس تعلق داشت. سیا ادریس را متهم به توطئه برای ساخت سلاحهای شیمیایی و کمک مالی به جهاد اسلامی در مصر کرد. داراییهای مالیاش بلوکه شد، اما در مه 1999 مخفیانه داراییهایش آزاد شد. ادریس امروزه 75درصدآیای اس دیجیتال سیستمز (IES Digital Systems) و 20 درصد پروتک (Protec) را توسط یک شرکت واسطه خارجی بهنام گلوبال سکیوریتی سیستمز (Global Security Systems) کنترل میکند. اکنون،آیای اس دیجیتال سیستمز، مسؤول مراقبت ویدئویی از تعدادی شرکت دولتی و نظامی بریتانیاست، همان گونه که بارون کوکس به اطلاع مجلس عوام رسانید، در حالی که پروتک (Protec) مسؤول مراقبت و امنیت 11 نیروگاه اتمی انگلیس است. درباره محمد عطا که FBI او را متهم به عضو بودن در القاعده میکند و ادعا میکند که کماندوهای کامیکازه (انتحاری) را در 11 سپتامبر هدایت و رهبری کرد و حساب بانکیاش برای تامین بودجه عملیات مورد استفاده قرار گرفت، او نماینده سرویس جاسوسی داخلی پاکستان (ISI) بود که به عنوان شاخهای از سیا شناخته میشود. در جولای 2001 ژنرال احمد محمد، مدیرآیاسآی (ISI)، یکصد هزار دلار به حساب بانکی محمد عطا در ایالات متحده حواله کرد، (تایمزایندیا گزارش داد). این خبر هیچ عکس العملی در ایالات متحده بهوجود نیاورد. در نهایت از ژنرال محمود خواسته شد بعد از معرفی جانشینش بازنشسته شود. احترامات صورت گرفته توسط ایالات متحده آمریکا علیه بن لادن متقاعدکننده نبود. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|