|
یادداشتی بر مجموعه شعر «هیس! گلها خواباند» مرتضی امیریاسفندقه
نمایی از نیماییهای از قافیه سرشار!
وارش گیلانی: مرتضی امیریاسفندقه را همه میشناسند. منظور از همه یعنی حداقل همه شاعران و دوستداران شعر که شاعر انقلابند یا با آنان محشورند. این شناخت را اگر بهعلاوه کنید به سخنوری بانشاطی که استعداد او است، شهرتش را کنار محبوبیتش مینشاند؛ محبوبیتی که گاه لکنت او را در شعر میپوشاند. او مثل چند تن دیگر از شاعران انقلاب که از نخستین احیاگران قالبهای کلاسیک بودهاند، احیاگر قصیده است؛ مثل سیدحسن حسینی که احیاگر رباعی بود یا احمد عزیزی که احیاگر مثنوی و دیگران نیز... البته همه این احیاگران از شاعران نسل اول انقلاب بودند، به غیر از امیری. احیاگر به معنای اینکه همگام با عصر خود و نسل خود و با زبان آنان و زمانه خود (حتی گاه دهه خود!) سخن گفتن یا مثلاً از بطن انقلاب اسلامی برآمدن و با شاخصهها و نشانههای آن سخن گفتن؛ اگرنه بودند بزرگانی چون مهرداد اوستا و شاعران شهیری چون حمید سبزواری که نهتنها قبل از انقلاب، بلکه بعد از انقلاب هم قصیده میگفتند و به این کار و به این نام شهره هم بودند اما زبانشان زبان انقلاب یا زبان روزگار خود نبود، اگرچه اغلب یا بسیاری از اشعارشان در خدمت انقلاب بود؛ همچون مشفق کاشانی و محمود شاهرخی و... در جایگاهی دیگر و با قالبهایی دیگر. اما شاعرانی نظیر قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، سلمان هراتی، احمد عزیزی، علیرضا قزوه و... و در نسلهای بعدتر شاعرانی نظیر محمدسعید میرزایی، مرتضی امیریاسفندقه و... زبان شعرشان برآمده و زاده انقلاب است و بالطبع در خدمت انقلاب. شاعران انقلاب بالطبع ویژگیهایی دارند؛ بعضی از این ویژگیها به مضمون، محتوا و معنای کارشان بازمیگردد، یعنی اینکه شعرشان بار معانی انقلابی و اسلامی را بر دوش میکشد. حتی در اشعار غیرانقلابی و دینیشان رگهها و شاخههایی هست که این انقلابی و اسلامی بودن را نشان میدهد، یعنی بهطور غیرمستقیم و ناخودآگاه مروج مبانی فکری خود هستند. این شاعران بهواسطه همین علایق و سلایق، شکل و صورت کار خود را نیز تعیین و تبیین میکنند و چون آنان از یک چشمه فکری آب میخورند، شباهتهایی به هم دارند؛ مثلاً من هیچیک از شاعران انقلاب را ندیدم که شعرهای نیماییشان خالی از قافیهپردازی باشد و اغلب هم پررنگ! بالطبع این گرایش نمیتواند بیدلیل باشد! به زعم من، وابستگی و دلبستگی به سنتها در کل سبب این امر شده است؛ همانگونه که شاعرانه نئوکلاسیک از زاویه دیگری وابسته و دلبسته سنتها بوده و هستند و بالطبع شعرهای کوتاه و بلند نیماییشان همه دارای قافیه بوده و هست! ارسال به دوستان
یادداشتی بر مجموعه شعر «حاشا»ی رضا یزدانی
قد کشیده در نیماییها
اکبر چاووشی: من شاعر مجموعه «حاشا» را که رضا یزدانی نام دارد نمیشناسم. فقط از روی شناسنامه کتابش دریافتم که او حدود 25 سال سن دارد و در قالبهای نیمایی، غزل، رباعی و دوبیتی شعر میگوید. اگرچه یک قصیده و یک ترجیعبند هم در مجموعه شعر اخیرش گنجانده است؛ دفتری که شهرستان ادب آن را در 76 صفحه و در بهار 1397 به چاپ رسانده است. شاعری که از شعر پشت جلد کتابش تا حدی میتوان سیر و سلوک شاعرانهاش را دریافت و حد و اندازههای دلخواهش را از شعر حدس زد؛ شعری که صورت و جلوهاش از عمق و اندیشه و قرائت دیگرش از جهان نمایانتر است. نمیگوییم از معنا و محتوایش نمایانتر است، چون قرار نیست شعر معنایی بیافریند یعنی معناآفرینی برای شعر کم است و برایش افت دارد. دیدید آدمهایی را که هی «معنا معنا و محتوا محتوا» میکنند و منظورشان هم دقیقاً از معنا و محتوا چیزی جز حرفهای عاقلانه و منطقی در شعر نیست، در صورتی که شعر عرصه کشف و شهود است، عرصه فرامعناست. عقلانیت و منطق میخواهید؟ چه بسیارند آثار و کتابهای بسیار ارزشمندی که در حوزههای فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی در دسترس است. شعر کارش کشف و شهود است و رسیدن به فرامعنا یا حداقل دریافت و بیان قرائت دیگری از معانی جهانی که اینک مسخ یا مستعمل شدهاست. رضا یزدانی میگوید: ارسال به دوستان
تا همین غزل یک شعر ایرانی
رضا شیبانی: غزل غلامعلی مهدیخانی غزل استخوانداری است؛ هم رنگ و بوی کهن دارد و هم گرایشهای معتدل نوگرایی. به این غزل، آرکائیک هم گفته میشود یا به قول خودمان غزل عتیقهای. عتیقه در عین کهن بودن، کهنه نیست و دیدنش تازگی دارد. این هنر که شاعر مرز بین کهن و کهنه را دریابد، بزرگ هنری است شایان تجلیل و تحسین که در مهدیخانی این هنر نیکو موج میزند: ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|