|
فولاد خوزستان از ۳ پنجره نقلوانتقالات محروم شد
باشگاه فولاد خوزستان با تصمیم فیفا از ۳ پنجره نقلوانتقالات محروم شد. باشگاه فولاد خوزستان به دلیل بدهی به سیلوا سوارس، بازیکن برزیلی توسط فیفا از 3 پنجره نقلوانتقالاتی محروم شد و جواد نکونام، سرمربی این تیم نمیتواند بازیکنی را تا پایان لیگ بیستویکم جذب کند. فیفا البته تاکید کرد در صورت پرداخت بدهی این بازیکن، محرومیت فولادیها بلافاصله برداشته میشود.
ارسال به دوستان
همه نگاهها به نامه فیفا پس از دریافت اصلاحیه اساسنامه فدراسیونفوتبال
در انتظار چراغ سبز
زهره فلاح زاده: زمستان سال گذشته بود که فدراسیون فوتبال برای جانشینی مهدی تاج، رئیس مستعفی این نهاد، قرار بر انتخابات گذاشت اما فیفا این موضوع را متوجه شد و به ایران اعلام کرد تا زمان اصلاح اساسنامه حق برگزاری انتخابات را ندارید. اساسنامه فدراسیون فوتبال در این سالها هیچگاه به تأیید فیفا نرسیده بود. پس از آنکه فیفا جلوی انتخابات فدراسیون را گرفت، هشدار داد اساسنامه باید اصلاح شود. اصلاحیه اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران پس از چند ماه به فیفا ارسال شد اما در تاریخ ۲۹ مه (۹ خرداد 99) بار دیگر نامهای به فدراسیون ارسال و ایرادات بیشتری هم گرفته شد.
آخرین نامه ارسال شده به فدراسیون فوتبال توسط ورون موسنگا اومبا، رئیس کمیته فدراسیونهای عضو به شرح زیر است:
« به استحضار میرساند نامه و همچنین پیشنویس اساسنامه فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران(IRIFF) در تاریخ ۱۳ مه ۲۰۲۰ با موفقیت دریافت و مندرجات آن به طور کامل مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین ضمن اشاره به کنفرانس تلفنی بین فیفا و مقامات فدراسیون فوتبال ایران که در تاریخ ۲۷ مه ۲۰۲۰ برگزار شده است، شایان ذکر است فدراسیون فوتبال ایران درباره پیشنویس دستورالعمل انتخاباتی و دستورات ثابت مجمع عمومی، با وجود اینکه این اسناد از تاریخ ۳۰ اوت ۲۰۱۹ در اختیار فدراسیون فوتبال ایران بوده است، اظهارنظری نکرده است.
در همین باره، از ماهیت چندین تغییر در پیشنویس اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران که در تهران بین فیفا، کنفدراسیون فوتبال آسیا، نایبرئیس فدراسیون فوتبال آقای حیدر بهاروند و اعضای دیگر فدراسیون فوتبال مورد بحث قرار گرفته بود، بسیار متعجب و متحیر شدهایم. زیرا بسیاری از اصلاحاتی که اکنون توسط فدراسیون فوتبال ایران ارائه شده است مطابق با الزامات اجباری فیفا (طبق بند cf ماده ۱۴ پاراگراف اول، و ماده ۱۵ و اساسنامه فیفا) نیست. اصلاحات پیشنهادی مسالهساز ذکرشده، چندین ماده را شامل میشود که پیروی فدراسیون فوتبال ایران از بند i ماده ۱۴ و ماده ۱۹ پاراگراف اول اساسنامه فیفا را مخدوش میکند. یکی از موارد مهمی که اساسنامه فیفا نیز به صورت ویژه به آن اشاره میکند، این مورد است که تمام فدراسیونهای عضو موظف هستند امور خود را مستقل و بدون تأثیر ناخواسته شخص ثالث اداره کنند. به عنوان مثال حضور وزیر ورزش به عنوان یک عضو تمامعیار در مجمع عمومی فدراسیون فوتبال باعث نقض تعهدات فوقالذکر همان طور که در اساسنامه فیفا آمده است، میشود.
به طور کلی، فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا به طور مشترک عقیده دارند پیشنویس اساسنامه ارسالی فدراسیون فوتبال ایران به فیفا که در تاریخ ۱۳ مه ۲۰۲۰ انجام شده گامی در جهت اشتباه است. پیشنویس اساسنامه مشترک فیفا با فدراسیون فوتبال ایران که در تاریخ ۳۰ اوت ۲۰۱۹ (به اسناد ضمیمه شده جهت سهولت در ارجاع مراجعه کنید) انجام گرفته باید به عنوان پایهای برای اساسنامه جدید فدراسیون فوتبال ایران استفاده شود زیرا این پیشنویس قبلاً نتیجه مذاکره و مصالحه بین ذینفعان ذیربط بوده است.
در نتیجه، ما درخواست داریم فدراسیون فوتبال ایران پیشنویس اساسنامه خود را کاملا بر اساس سند تنظیم شده، با حداقل تغییرات مواد، نهایی کند و یک نسخه را به فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا حداکثر تا ۵ ژوئن ۲۰۲۰ (۱۶ خرداد) ارسال کند. علاوه بر این، ما از این فرصت استفاده میکنیم تا یادآوری کنیم اساسنامه فعلی فدراسیون فوتبال ایران با الزامات اجباری در راستای اساسنامه و مقررات فیفا، مطابقت ندارد. با توجه به موارد فوق، ما معتقدیم عدم رعایت این بخشنامه، توجه نهادهای ذیربط فیفا را برای اقدامات بیشتر جلب خواهد کرد. ما به همکاری شما اطمینان داریم و از توجهتان سپاسگزاریم. همچنین درصورت نیاز به کمک بیشتر در دسترستان خواهیم بود».
پاراگراف آخر متن فیفا بخوبی نشان میدهد در صورت اصلاح نشدن اساسنامه، این نهاد تصمیمات جدیتری درباره فوتبال ایران میگیرد، تا جایی که حتی از گوشه و کنار شنیده شده فوتبال ایران تا مرز تعلیق هم خواهد رفت.
همین باعث شد سرانجام فدراسیون فوتبال تصمیم بگیرد مانع دخالت وزیر ورزش در مجمع فدراسیون شود تا حداقل این بار با عصبانی کردن فیفا، فوتبالمان به روزهای بدتر از این نرسد.
اصلاحیه اساسنامه فدراسیون فوتبال به شرح زیر است:
۱- در نخستین گام، وزیر ورزش و معاونش از مجمع حذف شدند تا بزرگترین و مهمترین ایرادی که فیفا به اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران گرفته بود، مرتفع شود!
۲- در اساسنامه ارائه شده توسط فدراسیون فوتبال ایران عنوان شده بود کسانی که برای ریاست و هیات رئیسه فدراسیون کاندیدا میشوند باید ۱۰ سال سابقه مدیریتی در کارنامه خود داشته باشند که در اصلاحات جدید این مورد هم حذف شد. با این شرایط بازیکنانی که سابقه ملی بالایی دارند اما سابقه مدیریت ندارند هم میتوانند برای حضور در انتخابات فدراسیون فوتبال ثبتنام کنند. البته تعداد بازی ملی آنها باید ۱۰۰ بازی برای تیمملی کشورشان باشد.
۳- در اساسنامه قبلی کسب ۱۰ امضا از اعضای مجمع برای کسانی که کاندیدای ثبتنام برای انتخابات ریاست فدراسیون میشدند الزامی بود که در اصلاحات جدید این تعداد به 6 تا 8 امضا رسید.
۴- پیش از این داوران اجازه ثبتنام برای ریاست فدراسیون فوتبال را نداشتند که در اصلاحات جدید این مورد حذف شد و داورانی که تجربه بینالمللی بالایی داشته باشند میتوانند برای ریاست فدراسیون فوتبال ثبتنام کنند.
۵- در اصلاحات جدید مقرر شد اعضای کمیته انضباطی، کمیته استیناف و کمیته اخلاق توسط مجمع انتخاب شوند. پیش از این، انتصابات این ارکان توسط رئیس فدراسیون انجام میشد.
حالا باید دید فیفا اینبار اصلاحیه فدراسیون را میپذیرد یا خیر. این نهاد در صورت نپذیرفتن، کمیته عادیسازی (کمیته انتقالی) تشکیل میدهد و اساسنامه جدید را تصویب میکند.
در این صورت موارد زیر رخ میدهد:
الف- هیچ یک از اعضای برکنار شده هیأت رئیسه نمیتوانند عضو آن باشند.
ب- هیچ یک از اعضای آن نمیتوانند در انتخابات ثبتنام کنند.
پ- این اعضا معمولا با معرفی کمیته ملی المپیک یا وزارت ورزش به فیفا و بررسی و تایید فیفا منصوب میشوند.
این یعنی فوتبال ایران تعلیق نمیشود بلکه اعضای هیأت رئیسه فدراسیون تعلیق و برکنار میشوند.
***
استقبال فیفا از تغییرات اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران
فدراسیون بینالمللی فوتبال پس از دریافت پیشنویس اصلاح شده اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران ضمن استقبال از تغییرات صورت گرفته، قصد دارد این پیشنویس را برای اعلام نظر به AFC ارسال کند. پس از آنکه مسؤولان فدراسیون فوتبال اصلاحات لازم در پیشنویس اساسنامه این فدراسیون را اعمال و آن را برای فیفا ارسال کردند، مسؤولان فدراسیون بینالمللی از تغییرات صورت گرفته استقبال کردند و دیدگاه مثبتی به آن داشتند. روز نهم خرداد بود که فدراسیون بینالمللی فوتبال در نامهای به فدراسیون فوتبال ایران اعلام کرد پیشنویس ارسال شده ایرادهای زیادی دارد که باید هر چه سریعتر برطرف شود. فیفا تا روز ۱۶ خرداد به مسؤولان ورزش ایران فرصت داد ایرادهای موجود در این اساسنامه را برطرف و اصلاحیه نهایی را برای فدراسیون بینالمللی ارسال کنند. مسؤولان و هیأت رئیسه فدراسیون فوتبال هم پس از برگزاری جلسات متعدد اصلاحات مد نظر فیفا را اعمال کردند که یکی از مهمترین ایرادهای برطرف شده در پیشنویس جدید حذف وزیر ورزش و معاونش از مجمع فدراسیون فوتبال است. ضمن اینکه تغییرات دیگری هم در این اساسنامه صورت گرفته است. رسانهها خبر دادند پیشنویس اصلاح شده فدراسیون فوتبال ایران که روز جمعه برای فدراسیون بینالمللی ارسال شده مورد استقبال قرار گرفته و تغییرات مد نظر فیفا نگاه مثبت این نهاد به فوتبال ایران را به همراه داشته است. براساس این گزارش قرار است فیفا پس از بررسیهای لازم روز دوشنبه پیشنویس اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران را برای کنفدراسیون فوتبال آسیا ارسال کند تا این نهاد هم نظرات کارشناسی خود را در این باره اعلام کند. کنفدراسیون فوتبال آسیا از آن جهت که ارتباط بیشتری با فدراسیون فوتبال ایران دارد باید این پیشنویس را بررسی و نظرات کارشناسی خود را اعلام کند. اطلاعات حکایت از آن دارد که فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا روز جمعه پیش رو نظر نهایی خود درباره پیشنویس اساسنامه فدراسیون فوتبال ایران را اعلام خواهند کرد.
ارسال به دوستان
اخبار
افشاگری مهدی تاج درباره قرارداد ویلموتس
مهدی تاج میگوید وزیر ورزش در نامه دریافتی از مرکز فرهنگی ایران و هلند، مارک ویلموتس را به فدراسیون فوتبال معرفی کرد. مهدی تاج، رئیس پیشین فدراسیون فوتبال درباره زوایای مختلف قرارداد مارک ویلموتس برای هدایت تیم ملی فوتبال ایران صحبت و ابعاد جدیدی از نحوه حضور این مربی بلژیکی در ایران و جدایی و شکایت او از فدراسیون فوتبال را مطرح کرد. تاج درباره اینکه چه کسی ویلموتس را به فدراسیون فوتبال معرفی کرد، گفت: وزیر ورزش در نامهای ویلموتس را معرفی کرد. در واقع نامهای به وزیر ورزش و جوانان ارسال شده بود و او را معرفی کرده بودند. طبیعی هم بود. وزیر هم این نامه را برای بررسی و رویت به فدراسیون فوتبال فرستاد. او در واکنش به اینکه چه کسی این نامه را به وزیر ورزش و جوانان ارسال کرده بود، یادآور شد: مرکز فرهنگی ایران و هلند این نامه را به وزارت ورزش فرستاد و ویلموتس، لوپتگی و رنار را پیشنهاد کرده و گفته بود این مربیان برای هدایت تیم ملی بهترین هستند. ویلموتس سومین گزینه پیشنهادی بود و بعد از ناکامی در عقد قرارداد همکاری با لوپتگی و رنار، سراغ ویلموتس رفتیم. تاج که با اخبار ۲۰:۳۰ شبکه دوم سیما گفتوگو میکرد، درباره مبلغ قرارداد ویلموتس و دستمزد پرداختی به او گفت: اولا قرارداد او 2/2 میلیون دلار برای هر سال بود. در بیش از ۳۰ برنامه رادیویی و تلویزیونی یک مبلغ را اعلام کردند. وی همچنین درباره وجود بند پرداخت 3 ماه دستمزد به ویلموتس در صورت فسخ قرارداد از سوی هر یک از طرفین گفت: این شاهبیت موضوع است. در یک برنامه تلویزیونی کسی را آورده بودند که بشدت به ما حمله کرد و ما را بیسواد نامید و گفتند این قرارداد در نوع خود بدترین در تاریخ است. رئیس پیشین فدراسیون فوتبال اذعان کرد: ما گفتیم اگر او بد نتیجه گرفت و ما او را اخراج کردیم، فقط 3 ماه غرامت میدهیم و اگر خودش هم خواست برود، اندازه 3 ماه دستمزد میگیرد. این موضوع ظرافت قرارداد را نشان میدهد. اتفاقا این بند را هم آقای وزیر پیشنهاد کرد و به نفع ما شد. جدایی او هم به علت پرداخت نشدن دستمزد در موعد مقرر بود.
***
اقدام جالب تیم بلژیکی بیرانوند برای فصل بعد
آنتورپ قصد دارد فصل بعد با پیراهنهایی که عکس تماشاگران این تیم روی آن نقش بسته به میدان برود. به گزارش سایت دالماپورتال، رقابتهای فصل جاری لیگ بلژیک زودتر از موعد مقرر به پایان رسید و تیم بروخه به عنوان قهرمان معرفی شد. آنتورپ که علیرضا بیرانوند، دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران را به خدمت گرفته، در رده چهارم قرار گرفت. با توجه به شیوع ویروس کرونا در قاره اروپا حداقل چندین هفته ابتدایی لیگ بلژیک در فصل آینده بدون تماشاگر برگزار خواهد شد. سران تیم آنتورپ تصمیم گرفتند با پیراهنهایی به زمین بازی بروند که عکس تماشاگران این تیم روی آن نقش بسته است تا به این ترتیب یار دوازدهم آنتورپ در تمام بازیهای این تیم به این شکل حضور داشته باشد. طبق گزارش ها قرار است علیرضا بیرانوند این هفته راهی بلژیک شود و در این صورت جانشین او در پرسپولیس یعنی بوژیدار رادوشویچ دروازهبان کروات در بازیهای باقی مانده لیگ برتر به میدان خواهد رفت.
ارسال به دوستان
هدیه به مردم یا کاسبی از تراکمفروشی؟!
میکائیل دیانی: بعد از سالها کشمکش بین ارتش و شهرداری، بوستان 06 ارتش که حدفاصل خیابان پاسداران تا بزرگراه شهید صیادشیرازی در یک مساحت 50 هکتاری قرار داشت به شهرداری سپرده شد و قرار است به پارکی بزرگ تبدیل شود اما هنوز کسی سوال نکرده که شهرداری تهران بودجه ساختوساز این بوستان را از کدام محل تامین میکند؟!
به گزارش «وطن امروز»، شهریورماه سال 88 بود که قانون «فروش و انتقال پادگانها و سایر اماکن نیروهای مسلح به خارج از حریم شهرها» به تصویب رسید و به موجب آن «وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مکلفند با درخواست ستاد کل نیروهای مسلح، دولت یا شهرداریها (از طریق وزارت کشور) و در صورت موافقت فرماندهی کل قوا نسبت به فروش (از طریق مزایده یا توافق) و انتقال پادگانها و سایر اماکن تحت تملک از محدوده شهرها به خارج از حریم آنها با توافق وزارت مسکن و شهرسازی یا شهرداریها و یا سایر دستگاههای اجرایی اقدام نمایند. در ارتباط با اراضی وقفی نیز مطابق قوانین مربوط عمل میشود» و از همان زمان یکی از پادگانهایی که شهرداری اصرار جدی داشت از محدوده شهری خارج شود پادگان 06 ارتش در منطقه پاسداران تهران بود؛ پادگانی که با وسعت 50 هکتار فضای بزرگی در اختیار شهرداری قرار میدهد و همواره با مخالفت ارتش در این مورد مواجه بود. بالاخره بعد از سالها کشمکش ارتش موافقت خود را با تحویل پادگان 06 به شهرداری اعلام کرد اما شهرداری اعلام نکرده است با کدام بودجه قرار است تغییر کاربری این پادگان را کلید بزند؟
* تبلیغات شهری برای اتفاقی که هنوز نیفتاده است!
شهرداری تهران و شورای شهر پنجم پایتخت شاید پرحاشیهترین عملکرد اصلاحطلبان و حتی نماد ناکارآمدتری از دولت در نگاه مردم باشد؛ شورای شهری که 2 سال از دوران مسؤولیت خود را صرفا برای معرفی یک شهردار گذراند و در تمام این 2 سال در حال بازی اسم- فامیل با خیابانهای شهر بود تا آنجا که برای این مسأله یک کمیسیون در شورای شهر تهران هم تشکیل داد(!) و در تمام این مدت هم تمام پروژههای عمرانی شهرداری تهران بدون پیشرفت روی زمین مانده بود. اما این روزها شهرداری، شهر را از تبلیغاتی پر کرده که هنوز هیچ اتفاقی برای آن رقم نزده است. تبلیغات «بوستان به جای پادگان» در سطح شهر تهران پر شده است، درحالی که هنوز هیچ اتفاقی برای آن نیفتاده است و تنها تغییرات سندی و قانونی آن در حال انجام است. به نظر میرسد برای شورای شهری که به نماد ناکارآمدی برای مردم تبدیل شده است، شوآف حالا بیشتر از اصل کار برای مردم اولویت دارد، خاصه اینکه حالا سال آخر این شوراست و کمتر از یک سال دیگر آنها به رأی دوباره مردم خواهند نشست.
* بودجه بوستان 06 از کجا تامین شده است؟
شهرداری نهاد عمومی غیردولتی است که در بودجه دولتها جایی ندارد و باید خودش درآمدزایی داشته باشد و بر اساس درآمدهای کسبشده از خدمات شهری به هزینه برای شهر بپردازد. در این شرایط اتفاقات بزرگ غیرمنتظرهای که برای آن برنامهریزی مالی نشده باشد، میتواند به چالشی برای شورای شهر و شهرداریها بدل شود. پیروز حناچی از برنامههای کاری خود در زمان شهردار شدنش را تبدیل پادگان 06 به بوستانی برای استفاده عمومی اعلام کرده بود و تبلیغات شهری شهرداری نشان میدهد از فردا قرار است عملیات اجرایی تبدیل 35 هکتار از پادگان 06 به بوستان ارتش کلید بخورد اما هنوز بودجه برنامهریزی شده برای این مسأله اعلام نشده است!
* برجسازی برای بوستانسازی؟!
سناریوهای مختلفی برای تغییر کاربری پادگان و تبدیل آن به بوستان ارتش وجود دارد اما انگار آنچه به واقعیت نزدیکتر است، فروش بخش زیادی از زمینهای حاشیهای پادگان و اجازه تبدیل آن به برجهای تجاری و مسکونی و کسب درآمد برای تغییر کاربری پادگان به بوستان باشد.
35 هکتار از مساحت پادگان 06 تبدیل به بوستان ارتش خواهد شد و پروپاگاندای رسانهای حامی شهرداری از آن به عنوان هدیه شهرداری به مردم یاد میکند، درحالی که کسی درباره 15 هکتار باقیمانده سخنی به میان نمیآورد، 15 هکتاری که قرار است تبدیل به برجهای تجاری و مسکونی شده و سود سرشاری برای شهرداری ایجاد کند که علاوه بر هزینه تغییر ساختار پادگانی، عایدی خوبی برای شهرداری باشد.
مقامات شهرداری میگویند اجرای این طرح به 2/1 میلیون مترمربع تراکم نیاز دارد که بدان معنا خواهد بود بزرگترین تراکمفروشی تاریخ شهر تهران رخ خواهد داد و به موجب آن 30 هزار میلیارد تومان عایدی حاصل خواهد شد.
خبرگزاری موج مدعی شده است «ارتش تنها در قبال موافقت شهرداری با ساخت چند ابربرج عظیم در 15 هکتار باقیمانده پادگان، با این واگذاری موافقت کرده و برای همین از این اقدام با عنوان شهرفروشی بیسروصدای شهرداری یاد شده است. بر اساس این اخبار، درصورت ساخت این برجها در این محدوده شاهد تجمع جمعیتی بین 60 تا 100 هزار نفر خواهیم بود که میتواند برای منطقه پاسداران و خیابان گلستان که همواره از تراکم جمعیت و ترافیک رنج بردهاند، فاجعهای عینی تلقی شود».
آنچه پیش از این بین شهرداری و ارتش مورد توافق قرار گرفته بود، امکان بارگذاری ارتش در 6 هکتار از این 15 هکتار با متوسط طبقات 11و 12 طبقه بود اما با توجه به ثبت حدود 100 هزار مترمربع ابنیه ارزشمند، محدوده بارگذاری پیشنهادی از 6 هکتار به 9/2 هکتار کاهش پیدا کرد.
لذا با حجم جدید بارگذاری با کاهش« سطح اشغال» پیشنهاد افزایش حجم ارتفاع مطرح و تعداد طبقات در صورتی که ساختمان مسکونی باشد 40 طبقه، اداری 45 طبقه، گردشگری 17 طبقه، تجاری 6 طبقه و در طبقات منفی هر کدام، 2 طبقه خدمات و 8 طبقه پارکینگ پیشبینی شد.
حالا شهرداری تهران باید پاسخ دهد بوستان ارتش قرار است هدیهای به مردم باشد یا فضای سبز برجهایی که قرار است در اطراف آن سر برآورند؟!
ارسال به دوستان
خوشهچینی احزاب آمریکایی از اعتراضات نژادی
ثمانه اکوان: زمانی که صحبت از انتخابات ریاستجمهوری و احتمال انتخاب دوباره دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا به میان میآید، آمار و ارقام نظرسنجیها و پیشبینیها تا حد زیادی دچار سردرگمی و ابهام میشود. سیستم رسانهای ـ سیاسی آمریکا این روزها بیشتر از روزهای منتهی به انتخابات سال 2016 فعال شده است و فضای دوقطبی شدید به وجود آمده، اصالت و صداقت آمارها را بهشدت زیر سؤال برده است.
اگر در انتخابات سال 2016 هیچکدام از رسانههای جریان اصلی و مراکز افکارسنجی آمریکا نتوانستند پیروزی ترامپ در آن انتخابات را پیشبینی کنند، به نظر میرسد اتفاقات پیشآمده در 2 ماه گذشته اوضاع را برای این سازمانها و مؤسسات بسیار سختتر و پیچیدهتر از سال 2016 کرده است. رسانههای دموکرات و وابسته به جبهه لیبرال هر روز از عقب افتادن ترامپ در نظرسنجیها در مقابل بایدن میگویند و رسانههای وابسته به جمهوریخواهان با اطمینان از این سخن میگویند که به احتمال زیاد موضوعاتی مانند کرونا و اعتراضات نژادی، عزم طرفداران رئیسجمهور آمریکا را برای رأی دادن به او بیش از پیش کرده است.
با اینحال یک سؤال در میان غوغای رسانهای بهوجودآمده و مردمی که هنوز در خیابانها با پلیس درگیر هستند و از آنها با گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی و اسپری فلفل استقبال میشود، همچنان خودنمایی میکند: اگر اتفاقات اخیر و اعتراضات سراسری به نژادپرستی ساختاری در آمریکا در ماههای منتهی به انتخابات آمریکا انجام نمیشد، باید شاهد چه نوع برخوردی از سوی 2 حزب موجود در آمریکا نسبت به مسأله سیاهپوستان میبودیم؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهیم: اعتراضات نژادی سیاهپوستان هم در زمان ریاستجمهوری اوباما و هم در زمان ریاستجمهوری ترامپ، در 2 جنبش اعتراضی «فرگوسن» و «شارلوتسویل» وجود داشت اما چه عاملی باعث شد مرگ جرج فلوید به اعتراضی چنین کمسابقه در تاریخ ایالاتمتحده تبدیل شود؟ این موضوع با اینکه تنها در مسأله انتخابات خلاصه نمیشود اما انتخابات ماه نوامبر تأثیری بسیار حیاتی بر عملکرد جنبشهای سیاهپوستان و همچنین دموکراتهای آمریکا گذاشت. میزان عصبانیت ترامپ و تلاش او برای خفه کردن سریع این اعتراضات نیز بخوبی نشان میدهد غیر از اینکه ماجرای مرگ جرج فلوید یک تراژدی غمانگیز است و احساس سرخوردگی رنگینپوستان از وضعیت اجتماعی و سیاسی آمریکا بهیکباره باعث فوران این آتشفشان خشم شده است، اما دستهایی نیز در کار بوده است که این اعتراضات به این راحتیها پایان نیابد و در نهایت نوک پیکان حملات معترضان به سمت کاخ سفید نشانه رود.
* شکار ارواح در میانه اعتراضات
در میانه زدوخورد معترضان با پلیس آمریکا، ترامپ و مشاورانش که این اعتراضها را به ایران، چین، روسیه و برخی دیگر از کشورهای دنیا و همچنین فرمانداران و شهرداران دموکرات و بعد از آن تمام دموکراتهای سرشناس مانند اوباما، کلینتون، بایدن و نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا نسبت میدادند، به یکباره رویکرد نوینی را برای پایان دادن به اعتراضات به کار گرفتند: اعلام کردن نام گروه «آنتیفا» یا «آنتیفاشیست» بهعنوان گروه تروریستی در داخل خاک آمریکا و مقصر دانستن دموکراتها برای ایجاد آشوب و اغتشاش در آمریکا. این سیاست به این دلیل دنبال شد که ترامپ مانند همیشه دنبال یافتن مقصری برای حوادث بود و حالا که زمان انتخابات نزدیک میشد، چه کسی بهتر از هیلاری کلینتون و دموکراتهایی که با توپ پر مقابل او ظاهر شده بودند؟ ترامپ به همین دلیل در توئیتر خود در ابتدای امر این سازمان را گروه تروریستی اعلام و در مرحله بعد از کمکهای مالی بنیاد کلینتون و دیگر دموکراتهای آمریکا به این سازمان صحبت کرد. او قصد داشت با تروریستی اعلام کردن گروهی که برای سالها در آمریکا دچار رکود شده بود، تمام معترضان را به حبسهای طولانیمدت و مجازاتهای سنگین تهدید کند. با این حال جنبش آنتیفا، یک سازمان نبود که بتوان به دفاتر آن حمله کرد یا حامیانش را شناسایی و بازداشت کرد. این گروه در واقع نه یک سازمان، بلکه جنبشی بود که برای سالها از ابتدای دهه 30 میلادی در آمریکا و سایر نقاط اروپا حضور داشت و با فاشیسم، نژادپرستی و انواع گروههای سفیدبرترپندار مقابله میکرد. اعضای این گروه تنها با پوشش سیاه خود در تظاهراتها شناسایی میشدند و حتی نمادی نیز برای اقدامات خود یا فعالیتهایشان در فضای مجازی نداشتند. وزارت دادگستری آمریکا که به دستور ترامپ مجبور به شناسایی افرادی با عنوان رهبران یا لیدرهای این گروه شده بود، اعلام کرد قادر به شناسایی اعضای این گروه نیست. بدین ترتیب دونالد ترامپ که به دنبال شکار دموکراتها در میانه اعتراضات رفته بود، با شکار ارواح روبهرو شد؛ ارواحی که هیچ نشانی از آنها در میان معترضان وجود نداشت.
* نمایش قاطعیت ترامپ برای دلداری نژادپرستان
دومین اقدام ترامپ اما تهدید کردن فرمانداران دموکرات، بیلیاقت خواندن آنها و درخواست از آنها برای مقابله همهجانبه و قاطع با معترضان بود. او در واشنگتن گوشهای از قاطعیت مدنظرش را به معترضان نشان داد و در حالی برای گرفتن یک عکس با انجیل به سمت کلیسای نزدیک کاخ سفید رفت که چند دقیقه قبل از آن، نیروهای امنیتی، پلیس ضدشورش و همچنین تعدادی از نیروهای ارتش با گاز اشکآور و کتک زدن مردم، راه را برای عبور او به سمت کلیسا باز کرده بودند. این نوع خشونت بلافاصله با واکنش شدید دموکراتها روبهرو شد که سعی داشتند حداکثر استفاده رسانهای را از اقدامات خشن ترامپ در مقابل معترضان ببرند.
رئیسجمهور آمریکا اما اعتنایی به رسانهها نداشت، چرا که میدانست متفرق کردن معترضان به اسم اینکه آنها به دنبال نابودی سیستم کسبوکار و تجارت مردم در خیابانها هستند، میتواند رأی مردمی که یکبار به او رأی داده بودند را دوباره با خود همراه سازد. دوقطبیسازی ترامپ کمکم با پاسخ مورد نظر او همراه شد. گروههای سفیدپوست حامی ترامپ در شبکههای اجتماعی به جان معترضان افتادند. در خیابانها هم همین اتفاق افتاد و در برخی نقاط آمریکا غیر از اینکه معترضان و پلیس با هم درگیر بودند، گروه حامیان ترامپ نیز به میدان آمدند و شرایط به نحوی پیش رفت که رسانهها از آن با هراس بسیار بهعنوان مقدمهای برای جنگ داخلی جدید در آمریکا یاد کردند.
دموکراتها نیز که به دلایل متعدد از انتخابات سال 2016 تاکنون دنبال گرفتن رأی سیاهپوستان بودند از شرایط به نفع خود بهره بردند. یک هفته قبل از ماجرای مینیاپولیس، جو بایدن در گفتوگو با یک رادیوی آمریکایی بیان کرده بود سیاهپوستی که به ترامپ رأی دهد، اصلا سیاهپوست نیست. او با این حال چند روز بعد مجبور شد حرف خود را پس گرفته و از سیاهپوستان به دلیل این اظهارنظر عذرخواهی کند. اما گذشت تنها 2 هفته و سخنرانیهای پرشور اوباما و بایدن در حمایت از سیاهپوستان نشان داد او به خواسته خود رسیده است. تنها کار برای کمپین انتخاباتی او و تضمین رأی بالایش حالا از نظر طبقه حاکم در حزب دموکرات، انتخاب معاونی است که یا خود سیاهپوست باشد یا بتواند کارنامه قابل قبولی از خود در حمایت از حقوق رنگینپوستان به نمایش بگذارد. از نظر دموکراتها، حالا مأموریت کامل شده است. در این سوی میدان اما جمهوریخواهان نیز با وجود نشان دادن چنگ و دندان خود به معترضان (که لزوما سیاهپوست هم نبودند) قاطعیت خود را به نمایش گذاشتند و با تروریست خواندن گروهی که با گروههای نژادپرست مقابله میکرد، رأی طرفداران نژادپرست ترامپ را نیز به دست آوردند. هر 2 گروه حالا خود را پیروز میدان اعتراضات میدانند.
حالا دیگر نظرسنجیهای صورتگرفته توسط رسانههای دموکرات، بایدن را جلودار رقابتها نشان میدهند و شبکههای خبری طرفدار ترامپ نیز معتقدند او توانسته پایگاه رأی خود را در میان سفیدپوستان و کسانی که سال 2016 به او رأی دادند مستحکمتر کند.
* تکلیف اعتراضات چه میشود؟
2 حزب دموکرات و جمهوریخواه نشان دادهاند برنامهای برای پیگیری خواستههای معترضان ندارند. تاکنون نه کسی از معترضان به قتل جرج فلوید یا دیگر سیاهپوستانی که اخیرا به دست پلیس کشته شدهاند، عذرخواهی کرده و نه هیچکدام از فرمانداران از راهکارهای خود برای مبارزه با نژادپرستی حاکم در سیستم انتظامی آمریکا خبر دادهاند. نمایندگان کنگره نیز اصولا راهکاری برای بهبود وضعیت رنگینپوستان ندارند و برخی از آنها با شدیدترین حملات لفظی سراغ مردم و معترضان رفتهاند. اعتراضات شکلگرفته نیز در طول چند روز گذشته اصولا از نوع جنبشهای اعتراضی «بیسر» بوده است و مشخص نیست برای پایان یافتن حضور معترضان در خیابان، دولت باید با کدام یک از گروهها و جنبشهای حاضر وارد مذاکره شود. تمام روندهای موجود به اضافه اجرای مقررات منع آمد و شد در بسیاری از شهرها و ایالتهای آمریکا نشان میدهد به احتمال زیاد این اعتراضات نیز با نتیجهای همراه نخواهد بود و دو حزب سیاسی آمریکا توانستهاند هر کدام میوه مورد نظرشان را از این مسأله چیده و در نهایت کنار میروند. این جنبش اعتراضی مانند جنبش اعتراضی والاستریت با مجموعهای وسیع از بازداشتها و زدوخوردها در نهایت تا چند روز آینده پایان مییابد و احتمال میرود کشته شدن سیاهپوستی دیگر در مقابل دوربین تلفنهای همراه در آینده بتواند جرقه اعتراض بینتیجه دیگری را در برخی از شهرهای آمریکا بزند.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
اختلالات سیگنالی آقای ترامپ
مهدی محمدی: پالس اخیر ترامپ درباره مذاکره با ایران اصلا غیرمنتظره نبود. در واقع قرار بود کار در همین ایام به همین جاها برسد. برنامه دولت آمریکا، از همان روز اول که کمپین فشار حداکثری علیه ایران را کلید زد، برخلاف تصور بسیاری از تحلیلگران، قرار بود دقیقا به همین نقطه برسد. هدف اصلی پروژه فشار حداکثری در کوتاه مدت متوقف کردن استراتژی مقاومت فعال ایران، در میانمدت وادار کردن ایران به مذاکره و در بلندمدت ایجاد یک زیرساخت داخلی براندازی در ایران بوده است. پس از شهادت سردار سلیمانی و ورود جریان مقاومت به فاز اخراج عملیاتی آمریکا از منطقه، جمعبندی دولت آمریکا ظاهرا این است که تلاش برای متوقف کردن راهبرد مقاومت فعال بیفایده است و گروههای مقاومت تصمیمی تاریخی گرفتهاند که ممکن است فراز و نشیب داشته باشد اما متوقف نخواهد شد. بعد از شکلگیری این جمعبندی، دولت آمریکا فاز میانمدت پروژه خود را جلو انداخته و درخواست برای مذاکره را آشکار کرده است. احتمالا تصور تیم ترامپ این است که میتوانند از طریق پیشکشیدن ایده مذاکره، زنجیره انتقام سردار سلیمانی را سست کرده و از شدت عملیات ضدآمریکایی مقاومت در منطقه بکاهند.
این یک ارزیابی قدیمی ولی همچنان بشدت معتبر است که مذاکره اساسیترین مکمل پروژه فشار است. استراتژیستهای آمریکایی از یک دهه قبل گفتهاند که بدون مذاکره، فشار بیفایده است و تا سیاست یک مسیره فشار، به سیاست دو مسیره فشار/ مذاکره، تغییر نکند، آمریکا به چیزی که میخواهد نخواهد رسید. مذاکره، آخرین مرحله پروژه فشار و «به نتیجه رساننده» آن است. بدون مذاکره، فشار، ابتر است و صرفا به تولید مقاومت بیشتر منتهی میشود بدون اینکه آمریکا را به هدفی که دارد برساند؛ حتی برعکس، در شرایط فقدان مذاکره، فشار میتواند به «واکنش» طرفی مثل ایران منجر شود - چنانکه شده - و آمریکا را با صورت تشدید شده همان چیزهایی مواجه کند (برنامه موشکی، منطقهای و ...) که برای متوقف کردن آنها، به فشار روی آورده است. بنابراین وادار کردن ایران به مذاکره برای آمریکا یک مسأله کاملا راهبردی است و بدون آن، کل پروژه فشار حداکثری میتواند معکوس شود.
از حیث زمانی، تقریبا هیچ غافلگیریای وجود ندارد و همه چیز طبق برنامه پیش رفته است. ترامپ هم بر اثر بحران کرونا (که مهمترین مزیت کارنامه اقتصادی او یعنی ایجاد اشتغال را تقریبا به طور کامل از بین برده) و هم با شورشهای اخیر که او را به خطری برای آرامش و امنیت جامعه آمریکا بدل کرده، با موقعیتی بشدت تضعیف شده روبهرو است و حتی میتوان گفت در آستانه یک فاجعه قرار دارد. در پیش بودن انتخابات در آمریکا ترامپ را وادار کرده به ریسکهایی بیندیشد که شاید بتواند موقعیت بشدت بحرانی او در سیاست داخلی آمریکا را تا حدی بهبود بخشد. ترامپ اکنون شدیدا نیازمند یک پیروزی در سیاست خارجی است و با توجه به بنبستی که در پروژههای دیگر نظیر چین، ونزوئلا و کرهشمالی گرفتار آن شده، تنها مسیر محتمل برای شکلدهی به یک فرآیند مذاکراتی و در نهایت یک توافق نمایشی را ایران میداند. همزمان احتمالا هستند کسانی در آمریکا که به دولت آمریکا مشورت داده باشند غربگرایان ایرانی نیز وضعیتی شدیدا بحرانی دارند و بدون یک اتفاق بزرگ مثلا در حوزه مذاکره با آمریکا شانس خود را برای بقا در سیاست داخلی ایران برای سالها و- از جمله در انتخابات 1400- از دست خواهند داد.
از این منظر میتوان گفت هم ترامپ و هم غربگرایان ایرانی یک منفعت مشترک در سوق دادن فضا به سمت افزایش تمایل و تقاضا برای مذاکره دارند و ترامپ صرفا این پروژه مشترک را آشکارسازی کرده است. انجام پروژه تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا درست در این زمان خاص، احتمالا این سیگنال اشتباه را به نحو تقویت شده برای طرف آمریکایی ارسال کرده که دولت ایران متقاضی مذاکره است و به دنبال یک نقطه شروع میگردد. بنابراین، کاملا طبیعی است که آمریکا تصور کرده باشد میتواند با پیش کشیدن بحث مذاکره مستقیم، به فضای سیاست داخلی ایران در ماههای آینده شکل بدهد.
تا اینجای کار هم البته اتفاق تازهای نیفتاده است. همین فرآیند به نحو بسیار پیشرفتهتر و مستقیمتر، در سفر سال گذشته حسن روحانی به نیویورک تکرار شد اما به دلیل اختلاف در این باره که اول باید تحریمها برداشته و بعد مذاکرات آغاز شود یا برعکس، تلاشهای سطح بالا در نیویورک هم به جایی نرسید. مشکلی که ترامپ و تیم او قادر به درک آن نیستند این است که مجموعه رفتار دولت آمریکا در 5 سال گذشته، پروژه مذاکره را از اساس منتفی کرده و طرفداران آن را در آستانه یک حذف تاریخی از محیط سیاست داخلی در ایران قرار داده است.
نخستین دلیل آن است که تجربه برجام قرار بود به «اجباری شدن مذاکره در همه حوزهها» برای ایران بینجامد اما ترامپ کاری کرد که در همان حوزه هستهای هم دیگر مکانیسم مذاکره قابل دفاع نیست و روند کاهش تعهدات هستهای در دولتی در حال پیگیری است که زمانی تلویحا میگفت تمام فناوری هستهای را باید تعطیل کرد ولو طرف مقابل هیچ امتیازی هم ندهد!
دلیل دوم این است که حماقت ترامپ در صدور دستور مستقیم ترور سردار سلیمانی، مذاکره را به یک پروژه ممنوع در ایران تبدیل کرده است. من میدانم - و اطلاعاتی هم هست - که صهیونیستهای دور و بر ترامپ به او گفته بودند ترور سردار سلیمانی با حذف یک مخالف بسیار قدرتمند مذاکره و تضعیف جدی ایران، روند مذاکره را تسهیل خواهد کرد اما مثل بسیاری موارد دیگر، ذهن گاوچرانی ترامپ در این باره هم اشتباه فاحشی کرد، اشتباهی که احتمالا تا آخر عمر او را رها نخواهد کرد. در ایران هیچ کسی که خواهان بقا در صحنه سیاست داخلی باشد نمیتواند با قاتل حاج قاسم سلیمانی دست دوستی بدهد. شکلگیری یک مقاومت روانشناختی- اجتماعی بر سر راه مذاکره با آمریکا پس از شهادت سردار سلیمانی پدیده بسیار مهمی است که احتمالا در آمریکا هیچکس درک درستی از آن ندارد و بنابراین کسی مانند ترامپ نمیتواند بفهمد که نشستن بر سر میز مذاکره با او، برای یک سیاستمدار ایرانی چه مهلکهای ایجاد خواهد کرد.
علاوه بر این، ایران کاملا درک میکند سود هر نوع مذاکره احتمالی در شرایط فعلی، فقط قرار است به ترامپ برسد و ایران هیچ نفعی در آن نخواهد داشت. این ترامپ است که گیر افتاده و برای تقویت موضع انتخاباتی خود نیاز به یک پیروزی دارد. شروطی که او برای توافق با ایران مقرر کرده و سیستم بشدت ضدایرانی ای که اکنون درون دولت آمریکا مستقر شده، امکان کوچکترین انتفاعی از مذاکرات برای ایران را از بین برده است و هرگونه مذاکره صرفا به معنای تصمیم دولت ایران برای واگذاری اعانه انتخاباتی به ترامپ خواهد بود و نهاد مذاکرهکننده در ایران را به بخشی از کمپین انتخاباتی ترامپ تبدیل میکند. طبیعی است در تهران کسی انگیزهای برای عصا گذاشتن زیر بغل ترامپ نداشته باشد، اگرچه سیگنالی که ترامپ مبنی بر انتظار ایران برای مذاکره با دموکراتها پس از شکست انتخاباتی او دریافت کرده هم چندان دقیق نیست.
البته هستند غربگرایانی در ایران که مدتهاست آرزو دارند دوباره دموکراتها بر سر کار بیایند و باب مذاکره گشوده شود اما این گروه، چندان جایی در آینده سیاست ایران ندارد. روندهای موجود نشان میدهد به دولت و مجلس در ایران کسانی شکل خواهند داد که قصد دارند یک بار برای همیشه همانطور که اقتصاد ایران را از نفت خلاص میکنند، سیاست در ایران را هم از سندروم مذاکره نجات بدهند و با فرض اینکه تا ابد مذاکرهای وجود نخواهد داشت کشور را اداره کنند.
واپسین نکته هم اینکه ترامپ با سیاست خود مرز میان توافق و تسلیم را از بین برده است. اکنون حتی افراطیترین غربگرایان در ایران هم نمیتوانند تصویری از یک معامله احتمالی با ترامپ بدهند که فاصله معناداری با تسلیم کامل داشته باشد. اگر ایران، میان مذاکره یا عدم مذاکره مخیر بود شاید چیزی برای انتخاب کردن داشت اما وقتی مجبور به انتخاب میان تسلیم و مقاومت باشد، هیچ انتخابی جز مقاومت وجود ندارد، چرا که تسلیم، نقطه آغاز تشدید فشارها به میزانی است که هرگز مقاومت اجازه رشد فشارها به آن اندازه را نمیدهد.
این شاید مهمترین خروجی پروژه فشار حداکثری بوده است. این پروژه بنا بود با تغییر محاسبات مردم و حاکمان در ایران همه گزینهها را به یک گزینه، یعنی مذاکره تقلیل بدهد اما کاری که عملا کرده این است که دقیقا همین گزینه را حذف کرده است. اکنون حاکمان و مردم در ایران به جای چگونه مذاکره کردن، به این فکر میکنند که چگونه راهی پیدا کنند که هرگز مجبور به مذاکره نباشند. وقتی این معادله کاملا برعکس شد، معنای مذاکره هم به طور کامل عوض میشود و آن روز البته فصل جدیدی در سیاست در ایران خواهد بود.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|