|
نگاهی به چهرههای محبوب و مؤلفههای چهره شدن در سینمای پس از انقلاب
رمز و رازهای محبوبیت
محمدرضا کردلو: مسیری که سینمای ایران در دهههای 60 و 70 طی کرد، به مطرح شدن چهرههایی انجامید که به عنوان قهرمان یا سوپراستار، شخصیتهای محبوب سینمایی این ۲ دهه را میسازند. جمشید هاشمپور و فرامرز قریبیان از جمله این چهرهها هستند. اگر چه مسیری که سینما در نیمه دوم دهه 70 طی میکند، مقدمات حذف یا تحدید قهرمانمحوری از سینمای بدنه را پیش میگیرد اما درامها و فیلمهای عاشقانه نیز با میزانی از اکشن و آنچه مورد استقبال مخاطب آن روز بود، ساخته میشوند. ابوالفضل پورعرب و فریبرز عربنیا چهرههای جدی این فیلمها هستند. چهرههای محبوب آن دهه که عکسهایشان پوستر میشد و علاقهمندان سینما دنبالشان میکردند. ***
اگر بخواهیم برای سینمای دفاعمقدس در ژانر اکشن، تنها یک شمایل قهرمان نام ببریم، بیتردید آن یک نفر «جمشید هاشمپور» است؛ بازیگری که نزدیک به ۲ دهه قهرمان اول سینمای اکشن بویژه دفاعمقدس بود. عقابها، پایگاه جهنمی، بازداشتگاه، ضربه طوفان، رنجر، پرواز از اردوگاه، باشگاه سری، هیوا، نفوذی، قارچ سمی و مزرعه پدری از جمله فیلمهای دفاعمقدسی جمشید هاشمپور هستند که او در عمده آنها ایفاگر نقشهای متناسب با سینمای اکشن بود. هاشمپور در عین حال یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران است که از سال ۴۷ تا امروز، طی ۵۲ سال در بیش از ۱۱۰ فیلم سینمایی بازی کرده است؛ فیلمهایی که عمدتا قهرمانمحور بودهاند. فرامرز قریبیان دیگر قهرمانی بود که با وجوه معنوی، قهرمان متفاوتتری را در این دهه معرفی میکرد. اما با این قهرمانها نامهربانی شد. حتی سیمرغ هم با آنها نامهربانی کرد. هاشمپور در حالی در جشنواره سیوششم فجر به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد انتخاب شد که نقشش به هیچوجه یادآور قهرمان نبود. جمشید هاشمپور برای بازی در فیلم دارکوب، به خاطر ایفای نقش یک دلال خرید و فروش نوزاد این جایزه را گرفت؛ نقشی که هیچ ارتباطی به یک قهرمان ندارد و فرسنگها با «جمشید هاشمپور»ی که از هلیکوپتر روی هوا به زمین میپرید یا با حرکتهای خارقالعاده رزمیاش همزمان ۳۰ نفر را به زمین میکوفت، فاصله داشت.
***
حضور ابوالفضل پورعرب روی پوستر یک فیلم کافی بود تا مخاطبان سینما آن فیلم را برای تماشا انتخاب کنند. وقتی فریدون جیرانی در یک گفتوگوی اینترنتی پورعرب را «اولین ستاره مرد در سینمای پس از انقلاب ایران» خطاب کرد، او پاسخ داد: «اگر ما واقعا اینقدر مهم بودیم و اینقدر در جامعه بازتاب داشتیم، لااقل در بیمارستان باید سری به ما میزدند؛ سرطان که شوخی نیست». این ستاره پولساز دهه 70، در نخستین گام با فیلم «عروس» بهروز افخمی آمد و چون یک تیپ منحصربهفرد بود، بازیهایش به سرعت مورد توجه قرار گرفت. عشقهایی که پورعرب یک طرف آنها بود، موتورهایی که او سوار میشد، عینکی که به چشم میزد و... همه مولفههایی برای خاصتر شدن پورعرب میشد. رشد سینمایی با عنوان اجتماعی در نیمه دوم دهه 80 از رونق بازیهای پورعرب کاست و همین کمکاری او را به حاشیه برد. بازیگری که در گرفتن دستمزد، همرده چهرهای مانند جمشید هاشمپور شده بود.
***
در دهههای 80 و 90 سینمای بدنه در کمدی موفقیتش را با چهرههایی مثل رضا عطاران پیش میگیرد و حضور او در هر فیلمی تبدیل به یک برگ برنده برای فروش میشود. هزارپا، مصادره، نهنگ عنبر1 و2، خوابم میاد، ورود آقایان ممنوع، من سالوادور نیستم و فیلمهای دیگر شاهدی بر این ادعاست. اکبر عبدی شاید بسیار قبلتر از عطاران ویژگیهای او را در سینما داشت. بازیهای او در نزدیک به 4 دهه اخیر، همواره غافلگیرکننده بوده و با شدت و ضعف از بازیگران بفروش سینما به حساب میآید. رضا عطاران در سالهای اخیر از عبدی هم محبوبتر و پرفروشتر شده است. از او به پولسازترین بازیگر سینما تعبیر شده است؛ 16میلیارد تومان برای «من سالوادور نیستم» (منوچهر هادی) در اکران 95، 21میلیارد تومان برای «نهنگ عنبر2» (سامان مقدم) در اکران 96 و نزدیک به 40میلیارد تومان برای «هزار پا» (ابوالحسن داودی) در اکران 97. عطاران برای بازی در هزارپا 300 میلیون تومان دستمزد به همراه 10درصد از مالکیت فیلم را دریافت کرد. این عدد برای بسیاری از چهرههای هنری دستنیافتنی است.
***
بهران رادان و تعدادی بازیگر دیگر با موج حضور چهرههای جذاب جوان به سینما میآیند. قبل از گلزار و رادان البته امین حیایی با حفظ ویژگیهای توأمان بازی در فیلمهای کمدی، اکشن و رمانتیک به سینما آمد و تقریبا تجربههای بسیار موفق و البته غیرقابل قیاسی با گلزار داشت. حامی، هتل کارتون، علفهای هرز، مزاح، مانی و ندا، زن زیادی، دایره زنگی، عروس خوشقدم، رز زرد، مهمان مامان، اخراجیها، کما، شارلاتان، شام عروسی، قلادههای طلا، شعلهور و دارکوب از جمله فیلمهایی هستند که امین حیایی در آنها ایفای نقش کرده است. حیایی چند سال رکورد تعداد بازی در فیلمهای سینمایی را هم میزند و از پرکارترین بازیگران 25 سال گذشته است. حیایی فرصت کار کردن با چهرههای مطرح سینمایی را هم داشته است.
***
از اواخر دهه 70، با تغییر فضای سیاسی و اجتماعی، فیلمهایی که از آنها به سینمای «دختر-پسری» تعبیر میکنند، ساخته شد. این عاشقانههای دهه هفتادی سینما تلاش میکنند با روایت شکاف نسلی از بازشدن فضای فرهنگی بهره ببرند. این سینما حتی «ایرج قادری» را که زمانی تیتراژ فیلمهایش فقط صدای بزن بزن بود، به سمت ساختن «سام و نرگس» میبرد و محمدرضا گلزار وارد سینما میشود؛ چهرهای که حضورش در سینما نقطه شروعی برای ورود جوانهای خوشچهره است. گلزار به یکی از بفروشترین بازیگران سینمای ایران تبدیل میشود و حتی بعد از یک دوره رکود، در سالهای اخیر با بازی در «سلام بمبئی» و «آینه بغل»، هنوز پرفروش است. گلزار از معدود بازیگرانی بود که تا سالها به عنوان ستارهای پولساز برای سینما کار کرد. در «بوتیک» نشان داد که فقط یک بازیگر خوشچهره نیست و بازیگری را میفهمد. در خبرهای مختلفی که در همه این سالها مطرح شده، از همکاری او با کارگردانهای صاحبسبک سخن به میان آمده اما این اتفاق برایش رخ نداده است. یکی از خبرهایی که سال 89 در مجامع سینمایی مطرح میشد، دستمزد عجیب و غریب (با عددهای آن موقع) گلزار برای بازی در «دموکراسی تو روز روشن» بود. اینطور در خبرها آمده بود که او برای 3 روز فیلمبرداری 90 میلیون تومان دستمزد گرفت. او نخستین بازیگر سینمای ایران بود که دستمزد 200 میلیونی گرفت.
***
با این همه سینمای ایران در 4 دهه اخیر بازیگران توانایی داشته که به واسطه آنها ماندگار شده است که از آن میان میتوان به ۳ چهره شاخص اشاره کرد. پرویز پرستویی، خسرو شکیبایی و شهاب حسینی قطعا به عنوان ۳ چهره شاخص سینما هستند که بازیهایشان محدود به ژانر خاصی نمیشد و نمیشود و شاید بتوان گفت بازیهای این سه نفر، جایگاه بخصوصی دارد. مرحوم خسرو شکیبایی با خط قرمز کیمیایی به سینما معرفی شد، با هامون مهرجویی مشهور شد و با کارهایی مانند خواهران غریب ماندگار شد. او نزدیک به 2 دهه مهمترین نقشهای سینمای موسوم به اجتماعی ایران را بر عهده داشت. پرویز پرستویی سال 66 در شکار با خسرو شکیبایی همبازی شد. با حضور جذابش در آدم برفی و سپس شناختهتر شدن با لیلی با من است به یکی از نقاط قوت سینمای دهه 70 تبدیل شد. با حاجکاظم آژانس شیشهای در اذهان ایرانیان تثبیت شد. او با بازی در موج مرده، مومیایی3، مرد عوضی، مارمولک و دیوانهای از قفس پرید تسلط و توانایی خود برای بازی در نقشهای متفاوت را ثابت کرد. پرستویی چهارمین سیمرغش را برای بازی در بادیگارد حاتمیکیا دریافت کرد.
***
سینمای موسوم به اجتماعی نیز این روزها بازیگران خاص خود را دارد؛ بازیگرانی که به پرفروش شدن آثار کمک میکنند. نوید محمدزاده و جواد عزتی از جمله آنها هستند. جواد عزتی یکی از پرکارترین بازیگران دهه 90 است که بازی در نقشهای مختلف بویژه کمدی را تجربه کرده است و به فروش فیلمها کمک کرده است. جواد عزتی اگر چه از سوی جشنواره فیلم فجر به شکل عجیبی نادیده گرفته شده است اما خود نیز در حال تبدیل شدن به یک تیپ در ملودرامها و درامهای اجتماعی است.
***
سیدشهاب حسینی در دهه 80 و اوایل دهه 90 ظهور و بروز مشابهی در عرصه انتخاب نقشهای سینمایی و تلویزیونی داشت. او با پلیس جوان در تلویزیون معرفی شد و خیلی زود به سینما آمد. «سوپراستار» و «درباره الی» او را کمکم به ستاره اول سینمای ایران در دهه 80 تبدیل کرد. او برای فیلم سوپراستار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را دریافت کرد و بعد از آن با «جدایی نادر از سیمین» همکاریاش با فرهادی را ادامه داد تا اینکه برای بازی در نقش عماد در «فروشنده» جایزه بهترین بازیگر مرد را از کن دریافت کرد. او بیشک ستاره دهههای ۸۰ و ۹۰ بوده است که فیلمهای خوب بسیار و جوایز داخلی و خارجی پرشماری در کارنامهاش به چشم میخورد. شهاب حسینی که فعالیت هنری خود را با کار مجریگری آغاز کرده بود، خیلی زود اجرا را رها کرد و وارد دنیای بازیگری شد و با تجربه نقشهای متفاوت در سینما و چند سریال پربیننده، روزبهروز شناخته شدهتر و محبوبتر شد.
بتازگی در یک نظرسنجی که توسط «سینما تیکت» برگزار شده، در میان خیل بازیگران و ستارهها، شهاب حسینی با ۶۴ درصد آرا محبوبترین بازیگر سینمای ایران انتخاب شده است. این در حالی است که چند سالی است کمکارتر از قبل است و حتی با مواضع سیاسی و اجتماعیاش با بخشهای مهمی از سینما دچار چالش شده است. انتخاب شهاب حسینی دارای پیام معناداری است. انتخاب او توسط یک سایت سینمایی که مخاطبان خاص خود را دارد، نشان میدهد در فضای عمومی توجه بسیار بیشتری به او وجود دارد. بازیگری که صراحت قابل تأملی در اظهار نظراتش دارد و بخشهایی از سینما، حتی برای حذف او تلاش کردهاند. او با حضور در نشست خبری جشنواره فیلم فجر نکاتی درباره نقش سینماگران در فضای اجتماعی ایران مطرح کرد. شهاب حسینی در واکنش به ماجرای تحریم جشنواره فیلم فجر از سوی برخی هنرمندان گفته بود: «4 سال است اصلا در جشنواره نبودهام. دینی به این جشنواره ندارم که از آن دفاع کنم. من از چیز دیگری دفاع کردم؛ از وحدت بین مردم دفاع میکنم، از جدا نکردن طیفهای مختلف. از هر تلاشی دفاع میکنم تا تفرقه میان این سرزمین ایجاد نشود». شهاب حسینی که به خاطر دفاع از جشنواره فیلم فجر حسابی مورد توهین قرار گرفته بود، با اشاره به بازتابهای مجازی نامهنگاریهای اخیرش گفت: «چیزی که من را ناراحت و نگران کرد، کامنتهایی بود که قابل بازپخش و خواندن نیست! و این غمانگیزترین قسمت ماجراست که مردمی نتوانند حرف دیگران را تحمل کنند. 2 نامه نوشتم و تمام تلاشم را کردم با ادب باشد، جواب آن فحش و فضیحت نبود. یکی من را به باد انتقاد بگیرد، اشکالی ندارد. به خاطر خودم ناراحت نیستم، خدا را شکر که تکلیفم روشن شد، فکر نمیکنم ورای توانایی خودم دیگر نیاز باشد که احترام بگذارم، تعارفها دیگر برداشته شد». در این نشست اشاره او به مسأله مهم همراهی درست هنرمندان با مردم بود: «اگر هنرمندیم و ادعا داریم صدای مردم هستیم، هزینهها را کم کنیم. قهر کردن چاره کار نیست. نمیخواهید بیایید، نیایید. با نیامدن شما چه میشود، من نوعی بمیرم دنیا آخ نمیگوید». او در ادامه گفت: «مشکلات ما با هیچ دستی از خارج از کشور حل نمیشود؛ مشکل را در درون، خودمان باید حل کنیم. هیچکس خارج از کشور نمیآید مشکلات ما را حل کند. 2 سال است دنیا را میچرخم و فهمیدم تنها راه نجات ما در داخل است». به هر ترتیب انتخاب شهاب حسینی به عنوان محبوبترین بازیگر در یک نظرسنجی موجب شد ناظران با تأمل بیشتری به رمز و رازهای محبوبیت بنگرند.
***
نداشتن قهرمان زن یکی از مسائل اصلی سینمای ایران است و با همه بازیهای خوبی که از برخی از بازیگران زن در سینما ماندگار شده، سینما نتوانسته یک قهرمان یا ستاره زن معرفی کند. اگر چه بازیگران زنی که با حضورشان به فروش فیلمهای سینمایی کمک کردهاند، تعدادشان زیاد نیست. لیلا حاتمی، ترانه علیدوستی و طناز طباطبایی و البته در مقطعی در دهههای 70 و 80، هدیه تهرانی و نیکی کریمی این جایگاه را داشتند.
ارسال به دوستان
حدیث مدعیان و خیال همکاران
منصوره طوسی: «یک محسن عزیز» تاریخ شفاهی نیست، مستندنگاری نیست، سرگذشتنگاری هم نیست. پس چیست؟
با کمی ارفاق، رمان است به سبک دراماتیک و نمایشنامه! ارفاق به این جهت که نگوییم زردنویسی است؛ روایتی است عامهپسند که در بطن آن محتواهای معرفتی به عواطف ملودرام پیوسته و از قالب تاریخ شفاهی و قواعد زندگینامهنویسی بیرون آمده و متاسفانه برای بازنمایی شخصیت و شأن شهید، از روشهای بیارزش و عوامپسندانه فروگذار نکرده است.
انتخاب مخاطب عامهپسند توسط مقدمه کتاب عنوان شده است.
نویسنده میگوید: «جاهایی که نویسنده در متن وارد شده و در میان خاطرات نظر داده و شاید و باید کرده، از سختترین قسمتهای نوشتن بود که شاید باید نمیبود! اما خدا شاهد است قصدم نشان دادن نویسنده در میان حرفهای محسن نبوده و هدفم بهتر نشان دادن محسن بود. شاید این کار برای مخاطب حرفهای خوشایند و مطلوب نباشد اما در این قسمتها بازهای از مخاطبان را در نظر گرفتهام که برای فکر کردن نیازمند تلنگر بودند و من فقط تلنگرها را به شکل شایدها گذاشتهام. باشد که به کامتان خوش آید!».
در اینجاست که آسیب جدی این کتاب به چشم میآید که چه ضرورتی وجود داشته نویسنده چنین گسترهای از مخاطبان را در نظر گرفته و مخاطب عامهپسند را (که باشد به کامش خوش آید) به مخاطب حرفهای حوزه ادبیات دفاع مقدس -که نیازمند تلنگر برای فکر کردن نیست و ورود نویسنده در متن برایش خوشایند و مطلوب نیست- ترجیح داده است؟
فانتزیهای ذهنی و عواطف شخصی نویسنده هم برای برانگیختن عواطف مخاطب در متن راه یافته است.
گفته میشود کتاب «یک محسن عزیز» روایتی مستند است که به قلمی داستانی نوشته شده و مدعای مقدمه کتاب نیز ارجحیت مستند بودن بر داستانی بودن است اما محل اشکال این کتاب این است که نهتنها داستانی بودن بر مستند بودن غلبه کرده، بلکه دست برده است به ادبیات و لحن بسیار عوامانه و گاهی سخیف و فان که نهتنها فاقد ارزش جهت الگوسازی برای جوانان است، بلکه خودش قابلیت این را دارد که به الگوی خوبی برای «بد ننوشتن» تبدیل شود!
به چند نمونه در این متن اشاره میکنم.
* با اینکه موهایی که تازه کمی بلندتر شده و حالت گرفته بود را مثل همیشه رو به بالا سشوار نزده بود اما فقط خدا از حجم قندهایی که آن روز توی دل دخترهای فامیل آب شد، آگاه است (تصویر اثرگذاری مثبت جنسیتی که باید به اثرگذاری این تصاویر روی مخاطب نوجوان دختر فکر کرد).
* ب. . . . . ن. . . . گ، بوووووووووووم، تاااق، تااااااق، تاتاتالاق (اینها پاسخگویی به نیازهای روانیِ نویسنده در جهت تلاش برای بازنمایی صحنههای نبرد است).
* محسن با خنده محجوبی خداحافظی کرد و شاید توی راه مسجد به آن دختر قدبلند دانشکده مهندسی شیمی فکر کرد. نکند تا حالا ازدواج کرده باشد؟ گرفتار جاسوسخانه اگر نشده بود؛ الان مثل دانشجوهای دیگر دانشگاه میرفت بین کلاسها گاهی سر راه دختر مورد علاقهاش مینشست و از دور تماشایش میکرد (ورود فانتزیهای ذهنی نویسنده با بنمایههای رمانتیک که کاملا در تضاد با ساختار مستند روایی است و اهداف متعالی شهید بزرگوار از تسخیر سفارت آمریکا را کمرنگ کرده و در ازای آن روایت جدیدی -ولو مستند- به خواننده کتاب داده است).
* احساس پدری را داشت که نخستینبار بعد از فرستادن دخترش به خانه بخت، برگشته باشد خانه خودشان! یعنی گروهانهایش خوشبخت میشدند؟ (تصویرسازی عاطفی؛ تشبیهات سخیف و بیربط به فضای جنگ در مناطق عملیاتی گیلانغرب، فاقد عناصری که نشان از وزانت حضور او در مناطق عملیاتی داشته باشد و صرفا برای برانگیختن عواطف مخاطب یا پاسخگویی به نیازهای عاطفی نویسنده که عموما هم خانمها درنظر گرفته شدهاند)
* انگار مامان شیر سماور را باز کرده باشد یا قوری چای را گرفته باشد زیر چانهاش و از آنجا برایش چای بریزد. آخ کجایی مامان. دلش میخواست مامان بود و دستش را زیر چانهاش میکشید. همزمان دعایی میخواند و روی زخم فوت میکرد. (تصویرسازی از شهید وزوایی هنگام مجروحیت که متعارض است با جمله وصیتنامه ایشان و نوشته روی سنگ مزارشان که گفته است «هنگام مجروحیت در سرپل ذهاب هرچه درد بیشتر میکشیدم لذت میبردم که به خدا نزدیکتر میشوم»؛ که خود کلمات ایشان الگوی بهتری است تا تصویرسازیهای عاطفی صرف).
پشت آن سنگها محسن و بچههایش مثل «کودکان مهدکودکی» روی زمین نشسته بودند و تردید و ترس و تحقیر سرخوشانه دورشان میچرخید. شیطان نشسته و دم گرفته بود. *دختره اینجا نشسته، گریه میکنه، زاری میکنه؛ افتخار من، پرتقال من، یکی رو بزن از برای من (بیانی کودکانه، استفاده از کلماتی سطحی و مبتذل، روایتی آسان و سخیف برای وجه کمدی و طنز بخشیدن به تصویر رزمندگان در نبردهای جبهه گیلانغرب و سرپلذهاب که نشاندهنده صمیمیت غیرمتعارف نویسنده با رزمندگان و شهداست).
*در همین لحظه بود که شیطان گریهکنان بلند شد رفت، تردید و ترس و تحیر هم پشت سرش دویدند (تعلیم شجاعت به بیانی کودکانه که تصویری از ذهنیتهای شخصی نویسنده است. شخصیت مثبت شهید از ابعاد غیر آیینی توصیف و روایت شده است).
مرسوم است در حوزه ادبیات دفاعمقدس برای الگوسازی از ابعاد مثبت شخصیتی شهدا روایتهایی نقل بشود و این محل اشکال نیست اما در یک محسن عزیز، نمیگوییم قدیسسازی ولی شخصیت مثبت شهید وزوایی از ابعادی غیرآیینی و گاهی از اعماق ذهنیتهای شخصی نویسنده روایت شده است.
*محسن انجیل نخوانده بود اما نوه حاجآقا مسیح که بود؛ کسی که به دوست و دشمن محبت میکرد و همه عاشقانه دوستش داشتند. (فارغ از اینکه آیا انجیل خواندن برای رزمندگان اسلام فخر است یا قرآن خواندن؛ و باز فارغ از اینکه در کلام شهید آمده که میان عراقیها تبلیغات سوء علیه پاسداران زیاد بوده، نویسنده دست زده است به روایت مثبت گفتن از تبار خانوادگی شهید که برای مخاطب شناختهشده نیست، لذا در جمله بعد تبارسازی مثبت انجام میشود)
*شاید سیدمسیح هم محبت بیاندازه را از پدرش سیدرضی یاد گرفته بود که فقط در یک فقره ۲ هزار متر زمین مرغوب بالای نیاوران را پاداش آشپزهایی کرده بود که یک سال برای هیأت امام حسین آشپزی کرده بودند (کارکرد پنهان چنین روایتی مطرح و سرشناس کردن خاندان و تبار خانوادگی شهید وزوایی است که به نظر نگارنده یادداشت میآید به بیان و سفارش خانواده شهید در کتاب درج شده باشد و این درحالی است که در کلام خود شهید مطرح شده است به تعدادی از این اسیران عراقی رگبار هم بسته بودند، پس نگاه عارفانه به این موضوع حتی از ساختار مستند تاریخی نیز عبور کرده است).
*جواب این تصمیم نردبان پله چهارم است که فقط با شجاعت و نترسی محسن و توکلش ساخته شده بود (مصادره تصمیمات جمعی و عملکرد رزمندگان به چهره مثبت شهید وزوایی که این کارکرد بارها تکرار شده است).
* آیا میتوانست با حاجاحمد کار کند و با او کنار بیاید؟ در غرب که بود دورادور شنیده بود حاجی اخلاق خاصی دارد. فکر و خیال مثل چوبی که مامان بعد از شستوشو به تشک تختش میزد بر روانش ضربه وارد میکرد. (شخصیت مثبت محسن که در تعارض و کشمکش درونی سخت -به اندازه ضربههای چوب بر تشک- با شخصیت منفی حاجاحمد متوسلیان قرار داده شده است)
*و این حرفها نه به خاطر مدل موهای محسن و تیپ مرتبش بود، بلکه حرف زدن و سکنات و کلماتی که در سخنرانیاش به کار میبرد این پالسها را میداد (تصویرسازی از ظواهر شهید که با الگوپذیریهای مخاطب عامهپسند جور درمیآید و بارها در متن تکرار شده است).
* در خانه که بود همیشه جلوی موهایش را سشوار میکشید اما به خاطر حالتی که موهایش داشتند با چند حرکت دست و شانه هم میتوانست آنها را مجاب کند که خوشفرم بایستند. (ایضا تصویرسازی مثبت امروزی پسند از ظواهر شهید)
*بیخود نبود که شبیه رسولالله شده بود. آنجا که خدا در سوره شعرا بهش میگوید «لعلک باخع نفسک...»؛ انگار میخواهی خودت را هلاک بکنی به خاطر اینها؟ (تشبیه به رسولالله که برانگیختن عواطف مثبت و مقدس مخاطب عام است)
*بعید بود این همه تاثیر فقط بر اثر نگاه نافذ و تن صدای قشنگ محسن و طرز حرف زدنش باشد. (پاورقی صفحه 146) (اگر چه عامل تاثیرگذاری شهید معنویت دانسته شده اما در عین حال توصیف خصوصیات جسمی است)
* امام هم که احتمالا آن وقت شب برای پیروزی رزمندهها دعا میکرد امیدش به محسن بود. مردم ایران هم بعد از خدا امیدشان به محسن بود. نه فقط مردم سال 61 که مردم دهههای 70، 80 و 90 هم. (ذهنیت عاطفی نویسنده که فتح توپخانه سپاه چهارم عراق را به محوریت شهید محسن وزوایی مصادره کرده و الگوی کارهای تیمی و جمعی را کمرنگ نشان داده است).
* این دعا را به جز خدا غرور هم شنید که ساعتها همانجا منتظر محسن نشسته بود. فهمید سماق مکیده بود. بخار شد و پرید. (جانبخشی به مفاهیم انتزاعی برای مثبت نشان دادن شهید وزوایی با تکیه بر فانتزیهای ذهنی نویسنده)
تصویرهای جنسیتی و غیرآیینی از شهید با بنمایههای رمانتیک در متن بارها تکرار شده است.
*خود محسن احساس میکرد وقتی توی میهمانیها از جلوی جمع دختران فامیل رد میشود، پشت سرش همهمه آرامی پا میگیرد. میدانست درباره او حرف میزنند. شیکپوشیاش هم در جذابیتش بیتاثیر نبود. محسن از ازدواج بدش نمیآمد، مخصوصا که تب ازدواج بین رفقایش گرم شده بود. حالا دیگر کمتر به آن دختر مهندسی شیمی فکر میکرد (تصویری از تاثیرگذاری جنسیتی شهید که در نوع خودش اگر نگوییم بدعتی در الگوسازی از شخصیت شهداست، دستکم ملودرامی سینمایی و کلیشهای عامهپسند و دارای بنمایه رمانتیک است که مثل این تصویر بارها و بارها در کتاب تکرار شده است و این یادداشت هشدار میدهد باید درباره تاثیرگذاری این چنین صحنهپردازیهایی روی خوانندگان کتاب بویژه اگر نوجوان و دختر باشند تدبر کرد).
*... عاشق آن دختر روسری به سر قد بلند و محجوب ترم دوم مهندسی شیمی. درست است آن روزها حیا کرد و چیزی از خاطرخواهیاش برای کسی تعریف نکرد. (بنمایه رمانتیک)
* شاید محسن دلتنگ آن دختر قد بلند دانشکده مهندسی شیمی میشد که روسری سر میکرد و باوقار بود. (بنمایههای رمانتیک)
حالا این سوالها مطرح میشود: آیا ارائه تصاویر مثبت از ظواهر شهید رویکردی جدید در حوزه ادبیات دفاعمقدس نیست؟ آیا ورود فانتزیهای ذهنی نویسنده که بر اثر شیفتگی او نسبت به سوژه ایجاد شده است، در حوزه روایتگری الگوی دیگر نویسندگان قرار نخواهد گرفت؟ آیا این خود به نوعی آسیب در حوزه روایت مستند یا تاریخ شفاهی نیست؟ آیا بنمایههای رمانتیک بدون معرفت آیینی به نوعی کلیشهشکنی و بدعت در روایت از زندگی شهدا نیست؟ ایجاد قضاوتهای مثبت و منفی در ذهن مخاطب نشاندهنده این نیست که این اثر یک کار پژوهشی نیست؟ شخصیتی را که میتوانست با جنبههای مثبت و منفی خویش به قدر کافی تاثیرگذار باشد، چرا باید از ابعاد غیرآیینی و غیرواقعی (به معنای ذهنیات نویسنده) برای مخاطب تصویر کرد؟
کتاب «یک محسن عزیز» اگر چه طبق ادعای مقدمه قرار بوده است در ژانر پژوهشی، روایتی باشد از سرگذشت قهرمانیهای شهید محسن وزوایی اما متاسفانه در طی مسیر دچار بحران گونه شده و جنبههای دراماتیک و عامهپسندی رمانهای امروزی در متن اثر گذاشته و کتاب را از گونه مستند روایی خارج کرده و عناصر ادبیات دراماتیک را به خود راه داده است. بله! با ارفاق این یک رمان عامهپسند است نه یک تاریخ شفاهی یا سرگذشتنامهنویسی. اما سوال بسیار جدیتری وجود دارد که چرا این کتاب به این روز افتاده است؟ پاسخ را در اعتراف نویسنده به احساساتش نسبت به سوژه روایت در صفحه 26، پنج خط مانده به آخر بخوانید و این را بدانید که شیفتگی سرگذشتنویسها یا مصاحبهگران تاریخ شفاهی به سوژه روایت (یا مصاحبهشونده)؛ به نوشتهها و مصاحبهها سمت و سو میدهد و این خود از آسیبهای جدی این حوزه از نگارشهای ادبی- تاریخی است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|