|
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطنامروز» با زینتالسادات بهشتی، خواهر شهید بهشتی درباره ابعاد شخصیتی آیتالله شهید دکتر بهشتی
منش بهشتی انقلاب
تیرماه، یادآور نام و یاد شخصیتی است که هنوز که هنوز است فریادهایش در دفاع از عدالت و آزادی به گوش میرسد و هنوز که هنوز است سخنانش برای نسل جوان جذابیت و گیرایی دارد؛ شهید آیتالله سیدمحمد بهشتی. متاسفانه شهید بهشتی شخصیت مغفول انقلاب ما است، در حالی که بیش از هر زمان دیگری به بازشناسی این شخصیت نیازمندیم. مدارای او با سلایق گوناگون، اعتقاد راسخش به آزادی و اخلاق نبویاش در برخورد با مخالف، همگی برای تکتک اعضای خانواده انقلاب درس و الگویی است که باید نصبالعین ما قرار بگیرد. از شهید بهشتی گفتن و شنیدن، با همه ملاحتها و شیرینیهایش، در قاب یک صفحه روزنامه نمیگنجد و مجال وسیعتری میخواهد تا حق مطلب ادا شود، لیکن آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید. از این رو پای صحبتهای شیرین خانم «زینتالسادات بهشتی» خواهر کوچکتر شهید بهشتی نشستیم. او که اکنون دهه 70 زندگیاش را میگذراند، با لهجه شیرین اصفهانی برای ما خاطرات شهید بهشتی را روایت کرد؛ از پدری کردن برای خواهر کوچکترش تا پدری کردن برای مخالفانش. ***
* ابتدا تشکر میکنیم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. شما فرزند چندم خانواده بهشتی هستید؟
ما ۲ دختر و یک پسر بودیم. فرزند اول خانواده خواهر بزرگترم بود که ۲ سال بزرگتر از برادرم بود، فرزند دوم شهید بهشتی بودند و من هم آخرین فرزند هستم.
ارتباط شخصی دکتر بهشتی و رفتارشان با من مانند پدر و فرزند بود. ما با هم 20 سال اختلاف سن داشتیم و ایشان خیلی احساس فرزندی به من داشتند و من هم نسبت به ایشان همینطور بودم. یعنی آنقدر رفتار پدرانه، استادانه و مهربانانهای با من داشتند که من وقتی در سن 12 سالگی پدرم را از دست دادم، کمتر احساس فقدان پدر را کردم، چون ایشان خیلی از این نظر مراقب بودند که یک وقتی به من آسیبی نرسد. ارتباط ما با هم خیلی صمیمی و نزدیک بود. خدا برادرم را رحمت کند، من با شهادت ایشان هم برادرم و هم پدرم را از دست دادم.
* ممنون میشوم برای ما از فضای خانوادگی خودتان بفرمایید. این فضا چگونه بود که شخصیتی با افق شهید بهشتی در آن تربیت شد؟
مادر ما فرزند آیتالله خاتونآبادی بودند. آیتالله خاتونآبادی، یکی از مجتهدان تراز اول و از زهاد و عباد بزرگ زمان خودشان بودند. پدرم نیز حجتالاسلام سیدفضلالله حسینیبهشتی از روحانیون این شهر و امام جماعت مسجد لومبان اصفهان بودند.
ای کاش میتوانستم فضای تربیتی حاکم بر خانه پدریمان را برایتان ترسیم کنم. آقای دکتر بهشتی در یک فضایی پر از محبت و عطوفت رشد کردند. میتوان گفت عنصر محوری در شیوه تعامل پدر و مادرمان با ما عنصر محبت و رحمت بود. عنصر دیگر استفاده بهینه از سرمایه عمر و زمان بود. اینکه شما میبینید و در خاطرهها و کتابها میخوانید که دکتر بهشتی آنقدر در کارهایشان برنامهریزی و نظم داشتند و از تمام لحظات زندگیشان استفاده میکردند، به خاطر این بود که مادر عزیزم بسیار بر این مساله تاکید داشتند. این را میخواهم بگویم که ما مدیون این پدر و مادر هستیم که یک فضای خیلی عالی برای رشد بچههای خود مهیا کرده بودند.
مادرم حافظ قرآن بودند و علاوه بر علوم قدیم کاملاً به علوم جدید وارد بودند. ایشان روشنفکر و با سواد بودند و در زمان خودشان بسیار پیشرو بودند. ما افتخار میکنیم به اینکه در پرورشمان چنین مادری داشتیم، چرا که آموزش و پرورش در منزل ما توأمان حاکم بود.
پدرم یکی از روحانیون مبرز اصفهان بودند. ایشان شبها کتبی از ائمه اطهار(ع) میآوردند و برای ما میخواندند و فردا شب ما باید پاسخ سوالات ایشان را میدادیم؛ پدری که همیشه از هر نظر مراقب پرورش فرزندان خود بودند.
مادر عزیزم همیشه یک فضای بسیار لذتبخش و دوستداشتنی برای ما فراهم میکردند. ایشان همیشه خوشرو و خوشبرخورد بودند و با انس و الفت با ما رفتار میکردند.
من که آخرین فرزند خانواده بودم، یاد ندارم زمانی پدر و مادرم کوچکترین برخورد بدی با هم داشته باشند. همه اینها در رشد بچهها اثر دارد، همیشه پدرم، مادرم را با عنوان «خانم» صدا میکردند و مادرم هم همیشه پدرم را با لفظ آقا صدا میکردند. این فضا، فضایی بود که بچهها کوچکترین کمبودی در آن احساس نمیکردند. از این جهت ما مدیون جد مادریمان نیز هستیم که مادرم در دامن چنین عالم متخلقی پرورش یافتند.
من همیشه در صحبتهایم میگویم که نگویید بچههایمان مشکل دارند، اول ببینید که شما برای تربیت آنان چه فضایی را فراهم کردید. من در این زمینه خیلی مدیون پدر و مادر عزیزم هستم.
یک خاطرهای هم برایتان بگویم. پدربزرگ من سیدمحمدهاشم بهشتی در شب عروسی مادر ما، بعد از اینکه میهمانان میروند، از ایشان میخواهد مفاتیح بیاورند و یک دعای کمیل بخوانند. مادرم میگویند نیازی به مفاتیح نیست، دختر خانم 14 ساله شروع میکند از حفظ دعای کمیل را خواندن و ترجمه کردن. پدربزرگم بسیار از این قضیه شگفتزده میشود و میگوید الحمدلله ما به جای یک عروس، یک عالمه به خانه آوردهایم و از ایشان میخواهد در مقام استاد به سایر فرزندان ایشان نیز علوم دینی تدریس کند.
باور کنید مادر علاوه بر اینکه احساس مسؤولیت به فرزندان خود میکردند، نسبت به مسؤولیتی که پدربزرگ من به ایشان داده بود نیز احساس وظیفه میکردند. ما همیشه یک فضای بسیار عالی داشتیم.
* یکی از بخشهای جذاب شخصیت شهید بهشتی ارتباط ایشان با جوانان و اهمیت به مساله تربیت و تعلیم جوانان است. ممنون میشوم در این باره مشاهدات خود از شهید بهشتی را برای ما روایت کنید.
دکتر بهشتی عجیب به شخصیت جوانان اهمیت میدادند. چهارشنبهشبها ایشان در منزلشان با جوانان به بحث و گفتوگو میپرداختند. ایشان با انس و الفتی مثالزدنی با جوانان برخورد میکردند. ایشان از تکتک آنها نظر میپرسیدند و یادداشت میکردند. در این جلسات از دبیرستانیها تا دانشگاهیها حضور داشتند و این رفتار به دلیل این بود که برادرم نشان دهند نظر توی جوان برای من قابل احترام است. در واقع این سبب تشویق میشد تا جوان در جلسه بعدی با مطالعه بیشتر وارد جلسه شود.
از طرف دیگر به جوانان منزل هم بسیار اهمیت میدادند. من دقیقا یادم هست شبی از اصفهان به تهران عازم بودم، تا اینکه وارد خانه برادرم شدم، برادرم گفتند خواهرم امشب قرار است که ما یک جایی برویم، گفتم نکند که من مزاحم برنامههای شما شدم، گفتند نه! اتفاقا ما هم دوست داشتیم شما هم شرکت کنید. آن شب را وعده کرده بودند که بازدید عید فرزندشان آقای علیرضا بهشتی بروند، یعنی به این مقدار برای فرزندانشان اهمیت و شخصیت قائل بودند. در آن جلسه که جلسهای رسمی ولی پر از مهر و محبت بود و من اصلا نمیتوانم آن لحظات را فراموش کنم، دکتر بهشتی به پسرشان گفتند بگو ببینم برنامههای شما به چه صورت بوده و چه کارهایی انجام دادید؟ ایشان به همه فرزندان التفات و توجه داشتند به طوری که در همان شب از تکتک فرزندان تفقد و از کارها و برنامههایشان سوال میکردند. به طور مثال حتی سر سفره هم به دخترشان میگفتند: ملوکسادات ترجمه روزنامه جمهوری اسلامی چه شد؟ آقا محمدرضا بگو برنامههایی که برای شما تنظیم کرده بودم، به کجا رسید؟ یعنی حتی آن لحظهای که ایشان سر سفره غذا مینشستند، از جوانانشان فاصله نداشتند و همین باعث شده بود این حالت زیباکه داشتند به جوانان جامعه هم انتقال دهند و این برای من بسیار جالب بود.
از طرف دیگر رفتار و برخوردشان با پاسدارانشان هم بسیار جالب بود. یک شب شامی تهیه شده بود و بنا بود برای پاسداران بفرستند، بعد از همسرشان پرسیدند: آیا برای پاسدارها نوشیدنی داریم؟ همسرشان گفتند: نه آقای بهشتی! به اندازه خودمان هست. شهید بهشتی گفتند: تمام این نوشیدنیها را از سر سفره جمع کنید، اگر هست همه میخوریم و اگر پاسدارها نخورند من هم به هیچ عنوان نه خودم میخورم و نه اجازه میدهم بچهها بخورند. ببینید این روحیه امروز چقدر در بین مسؤولان ما وجود دارد؟ الان هم الحمدلله همه فرزندان شهید بهشتی در ردههای علمی و اجتماعی جایگاه ویژهای دارند. آن زمینه پاک و صادقانه و سالمی که آقای دکتر بهشتی در محیط منزل برنامهریزی داشتند، الان در فرزندانشان مشهود است.
اگر ما بخواهیم جوانانمان رشد کنند و وقتی که برایشان میگذاریم مثمرثمر قرار بگیرد، باید با جوانانمان نزدیک و صمیمی باشیم، باید بدانیم چگونه باید با جوانان برخورد کنیم ولی متأسفانه آنقدر گرفتاریهای اقتصادی و غیراقتصادی و این فضای مجازی بین خانوادهها فاصله ایجاد کرده است که اصلا پدر نمیداند بچهاش کلاس چندم هست! این وضع واقعا درد بزرگ جامعه ما است.
* متأسفانه شهید بهشتی مورد هجمه شدید دشمن و اتهامات ناجوانمردانه گروههای مغرض و جوانان ناآگاه بودند. شیوه برخورد ایشان با مخالفان و این جوانان بعضا ناآگاه به چه شکل بود؟
اجازه بدهید در این زمینه به یک خاطره زیبا و قابل تامل اشاره کنم. شخصی تعریف میکرد شب هفتم تیرماه یک کسی از کرمان به تهران آمده بود و زمانی که دکتر بهشتی مشغول وضو گرفتن بودند، به آقای بهشتی میگوید: آقای بهشتی! من پیامی از جوانان کرمانی برای شما دارم. جوانان کرمانی برای شما پیام دادند و گفتند به دکتر بهشتی بگویید ما را حلال کند و هر طور که هست از ایشان حلالیت بطلبید که ما درباره ایشان خیلی اشتباه فکر میکردیم. داداش در پاسخ میگویند: آقای عزیز! شما به جوانان بگویید قبل از اینکه شما از من حلالیت بطلبید، من شما را حلال کردم. وقتی برادرم به شهادت رسیدند امام فرمودند مردم وقتی بیدار شدند که دیگر بهشتی در کار نبود! بعد از شهادت برادرم یکسری از این جوانان که اسیر تبلیغات شده و فریب خورده بودند، آمده بودند و سرشان را به دیوار منزل میکوبیدند و میگفتند چرا ما درباره شهید بهشتی اینگونه فکر میکردیم.
آن روز مردم 2 دسته بودند؛ برخی از آنها «مرگ بر بهشتی» میگفتند و جمع دیگری هم «درود بر بهشتی» میگفتند. یادم میآید آن روز داداش لبخندی به طرف افرادی که مرگ بر بهشتی و درود بر بهشتی میگفتند، زده و عنوان کردند مهم نیست. مهم این است آن عزیزانی که میگویند مرگ بر بهشتی، به اشتباهات خودشان پیببرند.
شهید بهشتی همیشه میگفتند وقتی کسی با بدبینی و توپ پر سراغ شما میآید، به جای اینکه با او مقابله کنید و او را با عصبانیت از خود برانید، آغوش خود را برای او باز کنید و خود را جای او بگذارید و ببینید چرا به شما بدبین است. در این صورت است که میتوانید آتش خشم او را فروبنشانید و او را جذب کنید. صد حیف که دیگر بهشتی در بین ما نیست!
یک موضوعی را هم عرض کنم؛ من مقداری گلایه دارم، به این خاطر که وقتی نزدیک هفتم تیرماه میشود، همه یادشان میآید چنین شخصیت باعظمتی داشتند و از دست دادند ولی یکی از واحدها و برنامههای دانشگاهی را نمیگذارند تا روی کتابهای شهید بهشتی کار شود و جوانان ما با این اندیشه و منش ایشان آشنا و بر این اساس تربیت شوند. کسی تاکنون این کار را نکرده و این باعث تأسف است. بسیاری از خاطرههای زندگی شهید بهشتی میتواند الگو برای مسؤولان ما باشد. خوب به یاد دارم در یکی از برنامهها در یک راهپیمایی قرار بوده برادر صحبت کنند. به ایشان میگویند آقای بهشتی بروید بالا و روی این ماشین صحبت کنید. با این حال، ایشان پاسخ داده بود که این مال بیتالمال و حقالناس است و من این کار را نمیکنم. بنابراین چند صندوق میگذارند و برادرم روی آن صحبت میکنند.
متاسفانه به روش شهید بهشتی با جوانان برخورد و تعامل نشده است که این وضع جوانان امروز ما در جامعه است و امروز جوانان ما لجبازی میکنند، چرا که اینها آغوش بامحبت از کسی ندیدند. روش اصلی دکتر بهشتی این بود که اول فضا را دوستداشتنی میکردند و بعد به مردم پاسخ میدادند و این خیلی فرق دارد با اینکه من اول یک برخورد خشن داشته باشم و بعد هم با همان برخورد خشن بخواهم پاسخ سوال و مشکلی را بدهم. این اصلا درست نیست.
باز هم این سوال را مطرح میکنم. آیا در این برهه زمانی هم افراد نسبت به شخصی که مشکل دارد، همان دید را درباره بچههای آن خانواده دارند؟ یا آنها را هم به عنوان یک مجرم میبینند؟
همین چیزها دردآور است؛ واقعا حیف است وقتی 7 تیر میرسد ابعاد شخصیتی شهید بهشتی بازگو میشود اما روی آن کار نمیشود.
من خودم یکی از آنهایی بودم که همواره گلایه میکردم و به داداش میگفتم چرا شما نسبت به این همه توهینهایی که منافقین میکنند، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهید؟ ایشان همیشه در این زمینه میگفتند: مهم این است که من راه خودم را ادامه بدهم. من برای رضای خداوند گام برمیدارم.
باید بگویم ایشان گوششان بدهکار به این مسائل نبود و همواره میگفتند وقتی آدم یک مسیر الهی را برای کاری انتخاب کند پس برایش مهم نیست دربارهاش چه بگویند و در نهایت هم که ایشان را به شهادت رساندند.
* در چند سال اخیر شاهدیم گزیده سخنرانیهای دکتر بهشتی در فضای مجازی به صورت فزایندهای در حال انتشار و گسترش است. گویی بعد از بیش از 40 سال از شهادت ایشان، جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب به سخنان و آرمانهای شهید بهشتی گرایشی دوباره پیدا کردهاند. به نظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟
شهید بهشتی هم در زمان حیاتشان و هم بعد از شهادتشان مظلوم بودند، همه به این مساله واقف هستیم اما توجه به این نکته نیز ضروری است که اندیشه ناب هیچگاه از بین نمیرود شاید علت محبوبیت شهید بهشتی و اندیشهشان برای جوانان امروز همین مساله باشد. انسان در ۳ حالت میتواند برای خود باقیات صالحات قرار دهد و از این دنیا برود؛ یکی اینکه بتواند فرزندان صالحی تربیت کند و هر چقدر مردم از این فرزندان صالح استفاده کنند و رشد پیدا کنند، این میشود صدقه جاری برای آن پدر و مادر. دومین باقیات صالحات سنت نیکو است. سومین باقیات صالحات اثر، کتاب، نوشتهها و اندیشهای است که یک انسان از خودش باقی میگذارد. به نظر من شهید بهشتی باقیات صالحاتی همچون اندیشه و منش خود را برای جوانان ما به یادگار گذاشتند که اثر آن را امروز در بین جوانان انقلابی و مسلمان مشاهده میکنیم.
***
سیاستِ عینِ دیانت
دکتر بهشتی در برابر توهینها و تهمتها میگفت الان وقت آن نیست وقتم را صرف این کنم که «کی چه چیزی گفت» یا «کی چه چیزی نگفت»؛ چون دیگران از عملکرد ما متوجه میشوند. وقت من آنقدر گرانبهاست که نمیآیم از آن برای دفاع از خودم استفاده کنم؛ چه باشیم و چه نباشیم، دیگران قضاوت خودشان را میکنند.
برای شما هم بگویم وقتی مشکلات آقای بنیصدر پیش آمد، برخی افراد توهینهایی به خانواده او میکردند اما برادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت خودش مشکل داشته اما درست نیست به خانوادهاش توهین شود؛ مگر آنها چه گناهی کردهاند؟!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|