|
گفتوگو ی «وطن امروز» با استاد سیدمرتضی خاتمی خوانساری درباره مختصات اجتماعی نهضت امام حسین(ع)
خونبهای بیداری
قیام و شهادت حضرت اباعبداللهالحسین(ع) در حرکت کلی اهلبیت(ع) به نوعی دارای محوریت و مرکزیت است و شیعه نیز به پیروی از ائمه خود باید نقشی محوری و اصلی برای قیام عاشورا قائل باشد. همانگونه که حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای بارها تاکید داشتند: «زندگی ائمه اطهار را که ۲۵۰ سال طول کشیده، زندگی یک انسان به حساب بیاوریم، یک انسان ۲۵۰ ساله. از هم جدا نیستند، کلهم نور واحد»، باید قیام عاشورا را به قلب این انسان 250 ساله تشبیه کرد؛ قیامی که پس از 50 سال از فوت پیامبر سبب پاره شدن چرت سنگین و پرده غفلت مردم و خواص جامعه اسلامی شد؛ بیداریای که جز با خون و شهادت پسر پیامبر و جز با اسارت دختران پیامبر تحقق پیدا نمیکرد. براستی که انسانیت و عدالت مدیون حسین و شهادت مظلومانه او است. برای تبیین و شرح بیشتر چگونگی شکلگیری این بیداری مردمی به واسطه شهادت سیدالشهدا و یارانش، با استاد سیدمرتضی خاتمیخوانساری، پژوهشگر تاریخ اسلام گفتوگو کردیم. ***
* جناب استاد خاتمیخوانساری! بر مبنای مطالعات تاریخی و حدیثی خود، حرکت امام حسین(ع) را که منجر به قیام عاشورا شد، چگونه تحلیل میکنید و این قیام را دارای چه اهداف و نتایجی میدانید؟
در ابتدا باید به این اصل توجه کرد که مشی و سیره پیامبران و معصومان تصمیم و رفتار شخصی آنها نبود، بلکه آنها را مستقیما شخص خدا رهبری میکرد و دائما خطمشی را به آنان نشان میداد. پیامبر هم میفرمودند تا به من وحی نشود، حرکتی نمیکنم. منتها ما باید شرایط هر دوره را بسنجیم. حضرت آیتالله خامنهای کتابی دارند تحت عنوان «انسان 250 ساله». علت این نامگذاری این بوده که سالی که پیامبر اسلام از دنیا رفتند، سال دهم هجری بوده، از سوی دیگر 255 هجری امام زمان به دنیا آمدند و حدود 260 هجری پدرشان شهید شدند، بنابراین از زمانی که پیامبر از دنیا رفتند تا زمانی که امام زمان غیبت کردند 250 سال میشود. منظور آیتالله خامنهای از انسان 250 ساله این است که ائمه همه یک نفر بودند و به دلیل اینکه شرایط متفاوت بود، کارهایشان متفاوت است. هر امامی در جایگاه و شرایط هر امام دیگری میبود همان کار را میکرد، چون شرایط اقتضا میکرد. در زمان پیامبر اکرم(ص) زیر بار توحید و رسالت نمیرفتند، 10 سال تمام در مکه کشت و کشتار بود و زیر بار پذیرش خدای یکتا و رسالت پیامبر نمیرفتند. مسلمانان ۳ سال در شعب ابیطالب محاصره شدند و مصائب متعددی را تحمل کردند تا اینکه پیامبر سال 13 مأمور به هجرت به مدینه شدند.
قبلا عدهای به مدینه آمده و مسلمان شده بودند و آنها تبلیغات کرده بودند و همین آمدوشدها سبب شد پیامبر تا حدودی در مدینه طرفدار پیدا کرده بودند. در مدینه از سال دوم، جنگهای بدر، احد و خیبر را راه انداختند. دشمنان پیامبر با تمام توان در مقابل رسالت پیامبر ایستادند و تا توانستند مخالفت و جنگ به پا کردند و هر کس را که توانستند علیه پیامبر بسیج کردند.
پیامبر در این مسیر دچار مشکلات متعدد شدند، البته این مشکلات و موانع مختص به پیامبر ما نبود، بلکه همه پیامبران از این دست مشکلات و موانع بر سر راه داشتند. سران شرک و کفر در دوران تمام انبیا از ترس از دست رفتن ریاست و قدرت و ثروتشان در مقابل انبیا صفآرایی میکردند. در همه دنیا دعوا سر ریاستهاست. حضرت موسی با آن همه معجزه که قرآن تعریف میکند، به حرفش گوش نمیدادند. قوم بنیاسرائیل را نفرین کرد که سرنگون شوند. بعدش هم نگذاشتند وصی ایشان بر حکومت بیاید و مدام دعوا و اختلاف داشتند. منافقین امت، همسر حضرت موسی را سوار زرافه کردند و با دشمنان جنگ کردند. همه به خاطر ریاستطلبی بود.
اینطور که بشود، اصل دین مورد خطر قرار میگیرد. حالا چه کسانی آمدند بعد از پیامبر ریاست را به دست گرفتند؟ همان کسانی که با پیامبر میجنگیدند، یعنی بنیامیه. بزرگ این طایفه یعنی ابوسفیان مسیر جنگها بر ضد پیامبر را رهبری میکرد. یعنی بزرگترین دشمنانی که یک لحظه هم به خدا ایمان نیاوردند، حکومت اسلامی را پس از مدتی به دست گرفتند.
بنیامیه همه جور جنایتی میکردند. اصلا اسلامی مطرح نبود، معاویه خودش ۵ ماه و نیم مانده بود به آخر عمر پیامبر، اسلام آورد. زمانی هم که مسلمان شد اعتقادات و باورهای اسلامی را مسخره میکرد. در زمان امام علی با امیرالمومنین درگیر شد و در جنگ صفین قرآن را سر نیزه کرد و همه اینها به طور خلاصه به خاطر پول و ریاست بود.
پس از آنکه امام علی شهید شدند، امام حسن را ناچار به صلح کردند و حکومت به دست بنیامیه افتاد. معاویه مسلط که شد، به یکی از مواد صلحنامه عمل نکرد. مثلا بنا بود پس از خودش مردم خلیفه را معین کنند، نه اینکه بنیامیه مشخص کند. دوستان علی(ع) را تهدید نکند و نکشد و... اما به هیچکدام پایبند نبود. امام حسن را هم مسموم کرد و به شهادت رساند.
حال آغاز امامت امام حسین با 10 سال پایانی حکومت معاویه همزمان شده است و معاویه در سالهای پایانی عمر خود بسیار شرارت و کشت و کشتار میکرد و شیعیان را آزار میداد. ابتدای هر منبری و در خطبههای نماز جمعه ابتدا باید - العیاذ بالله - علی لعن میشد. یزید که سر کار آمد، یک آدم نپخته و بیدین بود. اصلا وحی اسلام را قبول نداشت و قرآن را دروغ میدانست و سگبازی و قماربازی میکرد. با زن پدرش زنا میکرد. فسق و فجور او به حدی علنی و بیپرده بود که پس از شهادت سیدالشهدا گروهی از بزرگان مدینه برای تحقیق و بررسی به شام میروند و ۶ ماه هم آنجا میمانند. آنها میدیدند که یزید سگ بازی میکند و در مجلس شراب میخورد.
وقتی اینها برگشتند و وضعیت یزید و شام را برای مردم و بزرگان مدینه شرح دادند، مردم مدینه حاکم یزید در مدینه را عزل کردند و به نوعی علم مخالفت با یزید را بلند کردند. همچنین به جای حاکم یزید، پسر حنظله غسیلالملائکه را نصب کردند.
خبر به یزید که رسید، لشکری را به سوی مدینه اعزام کرد. خیلی جنایت کردند؛ تعداد زیادی از صحابه را که تا آن زمان زنده بودند کشتند. 10 تا 12 هزار دختر و زن از زنا حامله شدند. حکم قتل همه اهل مدینه را لشکر یزید داد و بسیار آدم کشتند. گفت همه مردم باید پیش من بیایند و همه غلام و کنیز بشوند. بعد از آن لشکر یزید میخواست برود کعبه را خراب کند که فرماندهاش در راه مرد و یزید هم از بین رفت و مروان آمد. ببینید امام حسین با چنین حکومتی مواجه بود. حرف زدن و سخنرانی را همه کرده بودند و از اینها گذشته بود و یزید هم میگفت تو خلافت من را قبول کن، یعنی قبول کن که خدا و دینی نباشد و شراب بخوریم و زنا کنیم و محمد هم دروغگو است، تو هم شاگرد و زیردست من باش. یقینا من و شما هم بودیم قبول نمیکردیم، چه برسد به امام حسین، لذا وقتی بناست دینی نباشد، امام جان خودش را میدهد. این بود که باید میایستادند و اینجا دیگر تقیه معنا نداشت، امام حسین هم نپذیرفت.
امام حسین از سوی خدا قدم به قدم رهبری میشدند و صحنه طوری شد که یک بیداری در میان مردم ایجاد شد، بعد از واقعه کربلا مسائل برگشت، شورشهای متعدد اتفاق افتاد.
زمان امام حسین اینچنین بود که اگر آن شهادت رخ نمیداد، قرآن و دین دفن میشد. امام حسین بیعت نکردند و مبارزه کردند. مردم کوفه از حضرت دعوت کردند اما آنها بیوفایی و خیانت کردند و حضرت در کربلا محاصره شدند و حضرت را به شهادت رساندند. منتها چون تمام این جریانات با مدیریت الهی پیش میرفت، بیداری در میان مردم ایجاد شد. بهرغم اینکه معاویه یزید را نصیحت کرده بود که در صورت عدم بیعت امام حسین، با او در نیفتد، وقتی معاویه از دنیا رفت، نامه نوشت که به محض رسیدن این نامه مخالفان را چند روز مهلت دهید تا بیعت کنند و اگر قبول نکردند، سرهایشان را با نامه بفرستید. حاکم مدینه استعفا کرد، چون جرأت نکرد این کار را کند و میگفت یزید نمیداند حسین کیست. امام حسین از مدینه خارج شد و به مکه آمد. از طرفی مردم کوفه 12هزار نامه به امام حسین نوشتند. هر نامه گاهی مشتمل بر 400 تا 500 آدم بود.
* سؤالی که ذهن خیلی از پژوهشگران و علاقهمندان تاریخ کربلا را به خود مشغول کرده، این است که چرا مردم کوفه تا این حد اصرار بر حضور امام حسین در کوفه در قالب این چند هزار نامه داشتند؟ به عبارتی نیت و قصد پنهان در پشت انبوه نامهها چه بود؟
بله! به نظر بنده یکی از علل مهم فرستادن نامههای متعدد به سمت امام حسین حرص و طمع و دنیاگرایی برخی بزرگان کوفه بود. اینها با خود گفتند اگر حسین دوباره به کوفه بیاید و مثل پدرش کار حکومت را به دست بگیرد، ما نامهنویسها همه فرماندار و شهردار میشویم! بسیاری از اینها اصلا به دنبال دین نبودند. شرایط اخلاقی مردم بویژه خواص بسیار خراب بود.
در این شرایطی که وضعیت دینی و اخلاقی مردم بسیار آسیب خورده است، تنها چیزی که میتواند مردم را متحول و بیدار کند، خون و شهادت است. امام حسین در خواب پیامبر را دیدند و پیامبر به ایشان فرمودند به عراق برو که خدا میخواهد شهادت و خون تو مردم را هدایت کند و از خواب غفلت بیدار کند. ما حواسمان نیست، اگر شهدا را در جنگ نداشتیم، وضع برگشته بود. شما مشاهده میکنید که گاهی مردم غافل میشوند، جنازه شهدا را میآورند و یادآوری میکنند که برای چه ارزشها و آرمانهایی شهید دادیم. به این راحتی جمهوری اسلامی تشکیل نشده است و مردم با دیدن این شهدا به خودشان میآیند.
امام حسین(ع) زن و بچه را با خود بردند، انسان در کوچه هم میخواهد دعوا کند، زن و بچه را نمیبرد؛ در بیابانها معلوم است از زن و بچه به کاری نمیآید و اسیر میشوند و اسیری زن و بچه بسیار تلخ است. اما حضرت برای اینکه مردم را از این گمراهی نجات دهند، زن و بچه را نیز با خود همراه میکنند. حکومت آنقدر قدرتطلب و جاهطلب بود که نوه پیامبر، حضرت زینب، دختر فاطمهالزهرا را اسیر کردند. چنین مردمی بودند. اینها دیگر فرهنگ پذیرش موعظه نداشتند.
امروز وقتی عزاداری امام حسین برگزار میشود، به مردم یادآوری میشود که امام حسین و زن و بچه در راه دین با زبان تشنه شهید و اسیر شدند، لذا قدر این دین را بدانید. اینها بیداری و هوشیاری میآورد. داستان امام حسین همه را جلب میکند، چون همه صنفی در آن بوده است، بچه 6ماهه، حر و حضرت عباس و... . این وهب نصرانی 17 روز بود که مسلمان شده بود و در کربلا شهید شد و به همین دلیل مسیحیان در کربلا سهم پیدا کردند. همسر او هم شهید شد و مادرش هم جزو اسرا بود. هر کدام از اینها برای مردم بیداری دارد که این دین و ارزشها براحتی به دست ما نرسیده است. بعد از امام حسین هم سایر ائمه شهید شدند.
* پس از شهادت سیدالشهدا شرایط جامعه اسلامی چه تغییراتی کرد و امام سجاد(ع) و اهل بیت امام حسین(ع) چه نقشی در این زمینه ایفا کردند؟
با شهادت سیدالشهدا مردم بلاد اسلامی به خودشان آمدند و کمکم شرایط تغییر کرد. آنقدر اوضاع برگشت که یزید با اینکه حکم قتل اسرای کربلا را صادر کرده بود، ناچار شد اینان را آزاد کند. به محض اینکه اینها آزاد شدند در شهرها میآمدند و گریه و عزاداری میکردند و مظلومیت امام حسین و جنایت یزید و حکومتش را تبیین میکردند. حضرت امام سجاد(ع) در طول حیاتشان پس از واقعه کربلا به هر بهانهای قضیه کربلا را به یاد مردم میآورند.
این قیام صحبت برگرداندن حقایق به قلب و فطرت مردم بود تا مردم با تمام وجودشان دیندار شوند و به فکر آخرت باشند. داستان امام حسین خاطره وحی و معجزه و بهشت و جهنم است. امام حسین و سایر ائمه میخواستند نماز و روزه فراموش نشود. حضرت سجاد در تمام این مدت، زنده بودند تا شهید شدند، هر روز روزه میگرفتند، شبها تا صبح نماز میخواندند. حکومتها پیوسته مراقب بودند که ایشان قیام نکنند. مدام سوال میکردند که امام چه کار میکنند و میگفتند که روزه هستند و نماز میخوانند. اصلا ائمه(ع) آمدند که نماز و روزه را حفظ کنند.
قیامهای پس از عاشورا که به خاطر انتقام خون امام حسین اتفاق میافتاد، مدام جریان را تازه میکرد و کربلا را مدام در ذهنها تصویر میکرد. یکی از آنها قیام مختار بود که دست آخر او هم شهید شد. مصعب به یاران مختار امان داد که جنگ نمیکنیم و پس از خلع سلاح 7 هزار نفر را گردن زد و حتی پسر عمر ناراحت شد و گفت اگر پسر زبیر 7 هزار گوسفند را در یک روز میکشت، اسراف بود.
مدام چهره مخالفان و دشمنان اهلبیت رو و بیداری مردم افزون میشد تا جایی که حکومت بنیامیه رو به زوال رفت و نابود شد و این طرف مدام حقانیت و عظمت امام حسین بیشتر نشان داده میشد.
در پایان لازم است به این نکته اشاره کنم که زمانی که امام عصر از کعبه قیام میکنند، نخستین جمله ایشان این است که «یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا»؛ آقای بهجت میفرمودند این روایت نشان میدهد زمانی که امام زمان میآید، همه دنیا حسین را میشناسند. خبرها رفته و یک چیزی که همه میفهمند، آن است که حسین با لب تشنه کنار نهر فرات مظلومانه کشته شده است. امام زمان یادآوری میکنند که این آقای مظلوم جد من بوده و همه این موارد روی بیداری و قلب مردم دنیا تأثیر میگذارد. قدر این عزاداریها را باید بدانیم، چرا که امام خمینی فرمودند این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
***
عاشورا در نگاه امام خمینی(ره)
عاشورا، قیام عدالتخواهان
مگر نه آن است که دستور آموزنده «کُلُّ یَومٍ عاشُورا و کُلُّ أَرضٍ کَربَلا» باید سرمشق امت اسلامی باشد. قیام همگانی در هر روز و در هر سرزمین، عاشورا قیام عدالتخواهان، با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخنشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگی است در هر روز و در هر سرزمین. (16/6/58)
* * *
سیدالشهدا سلامالله علیه وقتی میبیند یک حاکم ظالمی، جائری، در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند حضرت که اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری در بین مردم حکومت میکند، ظلم دارد به مردم میکند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که میتواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ نبود. لکن تکلیف اینطور میدانست که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همینطور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد در راه، برای اسلام. مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداست؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا از اینکه جان میدهیم؟ آنها هم در برابر سلطان جائری که میگفت مسلمانم، مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود؛ اگر بهتر نبود، بدتر نبود، لکن چون با ملت آنطور میکرد و مردی بود متعدی و ظالم، و ملت را میخواست زیر بار اطاعت خودش بیجهت ببرد، سیدالشهدا لازم میبیند که سلطان جائر را سراغش برود ولو اینکه جان بدهد. همین است سیره انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت میخواهد بکند بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هر جا میخواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل. پس ما مبالاتی نداریم در اینکه کشته میدهیم، کشته بدهیم؛ البته باید هم بدهیم. (3/8/57)
* * *
از حضرت سیدالشهدا سلامالله علیه خطبهای نقل شده است که در آن خطبه علت قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرمودهاند. و آن این است که فرمودهاند خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است کسی که ببیند یک سلطان جائری حلال میشمرد حُرُماتِالله را، چیزهایی را که خداوند حرام کرده است این آزاد میگذارد، و مخالف سنت رسولالله عمل میکند و عهد خدا را میشکند، اگر کسی دید یک سلطان جائری این کارها را میکند و معذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش، با عمل خودش این انحرافی که سلطان جائر پیدا کرده است تغییر نداد، خدای تبارک و تعالی حتم کرده است، حتم است بر او که این آدمی که ساکت شد در مقابل این سلطانی که حرمت احکام خدا را نگه نمیدارد، مخالف سنت رسولالله عمل میکند و عهد خدا را میشکند، این ساکت بشود در مقابل یک همچو سلطانی و قولا و عملا تغییر ندهد مسیر این سلطان جائر را، حتم است بر خدای تبارک و تعالی که جای او را هم جای همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. یعنی این سلطان جائر که اینطور اوصاف را دارد: سنت پیغمبر اکرم را تغییر میدهد و عهد خدا را میشکند و حرماتالله را سزاوار و رها میکند یعنی مُسْتَحِلّ است، ولو این آدم که این چیزها را از این آدم میبیند و ساکت است، همه کارهای واجب و مستحب هم به جا بیاورد، آدمی باشد که ۳ وقت نماز میخواند، در مساجد میرود، آدمی باشد که احکام خدا را همه را ترویج میکند، موافق رضای خدا عمل میکند، همه کارهای خوب را میکند، از همه کارهای بد هم اجتناب میکند، لکن ساکت است در مقابل سلطان جائر، به حَسَب این روایتی که نقل شده است از سیدالشهدا ـ سلامالله علیه- که به منزله علت قیام ایشان است بر ضد حکومت وقت، این است که میخواهند عمل به قول رسولالله بکنند که مبادا یک وقت تخلف بکنند و کسی که تخلف بکند جای او جای همان سلطان جائر است؛ یعنی در هر طبقهای از جهنم که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائری جا دارد، این آدمی هم که ساکت است که این سلطان جائر هر کاری میخواهد بکند، ساکت است او، جایش جای همین سلطان جائر است. (18/9/57)
* * *
اگر یک ملتی بخواهد مقاومت کند برای یک حرف حقی، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از برای ما. حضرت سیدالشهدا عدد کمی، با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خب، یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم میکرد، و از قوم و خویشهای خود اینها هم بود؛ در عین حالی که اظهار اسلام میکرد و حکومتش- به خیال خودش- حکومت اسلامی بود و خلیفه رسولالله- به خیال خودش- بود، لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت، بدون حق تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابی عبدالله - علیهالسلام- نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این [بود] که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهی از منکر کنم. اگر یک حاکم ظالمی بر مردم مسلط شد، علمای ملت، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهی از منکر کنند. در عین حالی که میدانست، یعنی به حسب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم یک عده کمی که آن وقتی که همراهانشان همه با هم بودند میگویند ۴ هزار نفر بودند لکن شب آنها رفتند، یک عدد بسیار کم 80-70 نفری، 72 نفری ماند، در عین حال او تکلیف میدید برای خودش که باید با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع؛ تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خودش و این عدهای که همراه خودش بود. چون دید که یک حکومت جائری است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است، تکلیف خودش را- تکلیف الهی خودش را- تشخیص داد که باید نهضت کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار بکند؛ هر چه خواهد شد. در عین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد این قدری نمیتواند با آن عدهای که آنها دارند، مقابله کند، لکن تکلیف بود. این یک سرمشقی است از برای شما و ما که اگر عددمان هم کم بود، باید باز استنکار کنیم. (11/9/57)
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
|