|
کشورهای لاتین در حال تبدیل شدن به یک پیکره به عنوان بدیل قارهای ایالات متحده هستند
آمریکای غیراستکباری
شروین طاهری، سرویس بینالملل: تاریخ شاید تکرار شود اما نه الزاما بر اساس همان خط داستانی اولیه، بلکه بر مدار روندهای تکوینی تکرارشونده انسانی. از این منظر برای طرفداران نظریه تکرار تاریخ در نیمکره غربی، سال و دهه میلادی جاری، بسیار طعنهآمیز است. سال ۲۰۲۳ کشورهای پیشرو آمریکای لاتین در حالی با بهرهبرداری از فرصت طلایی تغییرات در نظم حاکم بینالمللی، حرکتی تاریخی برای خروج از استیلای آمریکای شمالی را آغاز کردند که درست ۲ قرن از تولد نظریه «حیاط خلوت آمریکا» میگذرد. سال ۱۸۲۳ میلادی بود که جیمز مونرو، پنجمین رئیسجمهور ایالاتمتحده، نخستین دکترین کاملا آمریکایی در زمینه سیاست خارجی را اعلام کرد. به موجب این دکترین که به نام خود «مونرو» به ثبت رسید، رژیم تازهتاسیس واشنگتن، برآمده از انقلاب علیه استعمار انگلیس، خود را به عنوان قیم کل خشکیهای نیمکره غربی زمین معرفی کرد که از قطب شمال تا قطب جنوب کشیده شده و ارض جدید یا قاره آمریکا خوانده میشد.
دکترین مونرو اگرچه در ابتدا مدعایی ضد استعماری همگام با انقلابهای استقلالطلبانه ملتهای لاتین از مکزیک تا ونزوئلا، پرو، برزیل و آرژانتین داشت و مشخصا علیه نفوذ سنتی امپراتوریهای بریتانیا و اسپانیا در مستعمراتشان در ارض جدید اعلام موضع میکرد اما از همان زمان انگیزههای امپریالیستی ایالاتمتحده آشکار بود.
اصول دوگانه سیاست خارجه که در پیام کاخ جدید سفید به کنگره اواخر پاییز ۱۸۲۳ اعلام شد، مشخصا بر تشکیل مستعمرات جدید و ممانعت از دخالت سیاسی دولتهای اروپایی در قاره آمریکا تاکید داشت. عجیب آنکه رژیم واشنگتن هنوز هم از این دکترین در توجیه دخالتهای خود در بسیاری از کشورهای آمریکای مرکزی، جنوبی و کارائیب استفاده میکند.
در حقیقت دکترین مونرو سنگبنای یک قدرت استعماری جدید بود که تا چندین دهه بعد هویت سیاسی کل قاره آمریکا و حتی عنوان آمریکا را مصادره کرد. در دهه سوم قرن نوزدهم میلادی اما کل مساحت 13 ایالت متحد شده به نیمه غربی کشور امروزی و حدود نصف مساحت آن محدود میشد و منظور از مستعمرات جدید در پیام مونرو به کنگره نیز سرزمینهای متعلق به بومیان بود که هنوز توسط اروپاییان مهاجر ساحل شرقی آمریکای شمالی کشف (اشغال) نشده بودند. آن روز از نظر رهبران واشنگتن همه این سرزمینها قاعدتا باید در شمال مرزهای همسایه قدرتمند جنوبیشان یعنی امپراتوری مکزیک میبود. رژیم واشنگتن تازه از جنگ با آنگلوساکسونها فارغ شده بود. در عین حال نیروی دریایی نسبتا قدرتمند ایالاتمتحده که عملا از گروههای مختلف دزدان دریایی تشکیل شده بود و جریان انتقال بردههای آفریقایی به قاره جدید را سازماندهی میکرد، نه فقط در محدوده اقیانوس اطلس، بلکه در قلمروی سنتی اروپاییها در دریای مدیترانه و دریای شمال هم ضرب شستهایی به پادشاهیهای بریتانیا، اسپانیا، پرتغال، عثمانی و حتی فرانسویها نشان داده بود که حامی انقلاب آمریکا بودند.
با این وجود هنوز چشماندازی ورای مرزهای مکزیک و جزایر شمالی کارائیب نداشت. آن روز آمریکاییها فقط زورشان به بومیانی میرسید که به سبک استعمارگران اروپایی سرخپوست خوانده میشدند و به دور از هیاهوی دنیای مدرن زندگی بسیار ساده کوچنشینی داشتند. نشان به آن نشان که اشغال قلمروهای شمالی مکزیک در غالب ایالات امروزی کالیفرنیا، نوادا، یوتا، نیومکزیکو، تگزاس، آریزونا، کلرادو و وایومینگ تا نیمه قرن نوزدهم به طول انجامید. همزمان با اشغال جزیره پورتوریکو در جنگ با اسپانیا، آمریکاییها متوجه آمریکای لاتین شدند. در حقیقت تعبیر «حیاط خلوت آمریکا» که تا امروز در اشاره به کشورهای آمریکای لاتین به کار میرود، چند دهه بعد از صدور دکترین مونرو عینیت یافت. ابتدا ایالاتمتحده از در دوستی با کشورهای تازه مستقل شده آمریکای جنوبی درآمد و تلاش کرد برای آنها نقش حمایتگرانهای در تقابل با قدرتهای استعماری اروپایی پیدا کند اما هر قدر نفوذ پادشاهیهای آن سوی اقیانوس اطلس بر قلمروی گسترده لاتینها از مرزهای جنوبی ایالاتمتحده تا جنوبگان کمتر میشد، واشنگتن در هیبت قدرت اول آمریکا یا «آمریکای اول» جریتر میشد.
به این ترتیب بر پایه دکترین مونرو، واشنگتن آزمون و خطا برای تبدیل شدن به بزرگترین قدرت استعماری غرب را تا اواخر قرن نوزدهم در همین حیاط خلوت لاتین انجام داد تا آنکه از 1893 سیاست رسمی امپریالیسم و توسعهطلبی آمریکایی با آغاز دور جدید جنگهای آمریکا -اسپانیا آغاز و پای یانکیها کمکم به آن سوی اقیانوس اطلس هم باز شد و شرارتهای آمریکا در قالب بیش از 180 جنگ خونین بینالمللی، داخلی و کودتا گریبان بقیه مردم دنیا را هم گرفت.
* خیزش در حیاط خلوت آمریکا
به مرور که ایالاتمتحده جای بریتانیا را به عنوان بزرگترین قدرت امپریالیستی کره زمین میگرفت، قدرت واشنگتن به طور جدی در همان حیاط خلوت لاتینش به چالش کشیده شد.
آرژانتین طی نیم قرن از ۲ دهه آخر قرن نوزدهم تا آغاز رکود بزرگ 1929 در ایالاتمتحده و اروپا، به لطف اقتصاد صادراتمحور، از رفاه و شهرت فزایندهای برخوردار شد و جمعیتش به ۷ برابر افزایش یافت.
آرژانتین جنوبیترین کلنی اروپایینشین قاره آمریکا رفته رفته جایگاه خود را به عنوان مالکالرقاب ایالاتمتحده در آمریکای لاتین تثبیت کرد. در همان مقطع مکزیک و برزیل به عنوان کشورهای به مراتب بزرگتر، پرجمعیتتر و ثروتمندتر از آرژانتین از نظر هویتی سردرگم بودند.
آرژانتین اما مشابه آمریکا کشوری بود که اکثریت قریب به اتفاق جمعیتش را مهاجران اروپایی بویژه از اسپانیا، ایتالیا و آلمان تشکیل میدادند و بومیها، مستیزوها (دورگههای بومی و اروپایی) و سیاهان در این کشور در اقلیت بودند. این عاملی بود برای آنکه آرژانتین در روند جهانی هویتخواهی دولت - ملتها سردرگم نماند و به سرعت با اختیار کردن هویت اروپایی، به تقلید توسعه غربی، از سایر لاتینها پیش بیفتد. با اینکه نیروهای سیاسی رادیکال و سپس نظامیان از دهه 1930 رفته رفته محافظهکارانی را که عامل ثبات اقتصادی شده بودند به حاشیه راندند اما تا پایان جنگ اول جهانی، آرژانتین هنوز سودای رقابت با آمریکا را در سر میپروراند. وقتی ژنرال «خوآن پرون» سال ۱۹۴۶ به ریاستجمهوری رسید، تلاش کرد با افزایش قدرت طبقه کارگر از طریق متشکل کردن سندیکاهای کارگری در قالب یک جریان سیاسی، کشورش را همانند آمریکا و اروپا تبدیل به یک قطب صنعتی کند اما در نتیجه رقابت آمریکا و شوروی بر سر حمایت از لیبرالها و کمونیستهای جامعه آرژانتین، رفته رفته زمینه یک انقلاب ظاهرا آزادیخواهانه شکل گرفت. پرون که برای حفظ قدرت در مقابل دخالتهای خارجی و طغیان اجتماعی متوسل به کودتا شده بود، سال 1955 بر اثر انقلاب موسوم به لیبرتادور برکنار شد. او آخرین امید استقلال و پیشرفت آرژانتین و دشمن شماره یک ایالاتمتحده در حیاط خلوتش تلقی میشد. پس از آن تا ۳ دهه سلسله دیکتاتوریهای نظامی(خونتا) ضعیف و دستنشانده واشنگتن، پیشرفتهترین کشور لاتین را مطابق نقشه آنگلوساکسونها به قهقهرا بردند.
شاید بیدلیل نباشد که بزرگترین چهره انقلاب کوبا که تقریبا همزمان با سقوط دولت پرون در بوئنوسآیرس آغاز شد، چهگوارای آرژانتینی بود. البته نباید فراموش کرد پیش از کوبا، این ونزوئلا، مخزن نفت مجانی آمریکا در آمریکای جنوبی بود که تلاش کرد از طریق ملی کردن صنعت نفت خود از یوغ اربابان شمالی خلاص شود. دولت رومولو گالگوس نخستین رئیسجمهور دموکراتیک این کشور اما در سال ۱۹۴۸ در کودتایی مشابه کودتای آژاکس علیه دولت مردمی مصدق در ایران ساقط شد تا استقلال ونزوئلا نیز همانند آرژانتین تا اواخر قرن بیستم به محاق رود. انقلاب سوسیالیستی کوباییها علیه حکومت دستنشانده باتیستا با آنکه نخستین پایگاه باثبات ضد امپریالیسم آمریکا را درست در چند کیلومتری ایالت فلوریدا تاسیس کرد اما متاسفانه نتوانست خود را در دیگر ملتهای تحت ستم لاتین بازتکثیر کند. حرکت انفرادی چهگوارا برای توسعه انقلاب به آمریکای جنوبی نیز با قتل او در بولیوی به شکست انجامید.
البته نباید نقش پنهان مکزیکیها را در حمایت از انقلاب کوبا نادیده گرفت اما پرجمعیتترین ملت لاتین با همه تنفری که از استکبار آنگلوساکسون داشتند، فاقد هویت مستقلی بودند که آنها را به سوی یک حرکت ضد آمریکایی سوق دهد.
اکثر مکزیکیها نیز مثل ونزوئلاییها، برزیلیها، پروییها و آرژانتینیها یا چنان محروم و مستضعف بودند که به چیزی جز مصائب زندگی روزمره نمیاندیشیدند یا تحت تاثیر فرهنگ کاتولیک بودند که از طریق کلیسای واتیکان، متحد استعمار نوین غربی کنترل میشدند. انقلاب کوبا باعث شد تا اواسط دهه 1960 میلادی، جنبش کشیشهای مبارز در آمریکای لاتین به وجود بیاید. این جنبش اما به اندازه جریانهای چپگرای کارگری و دهقانی ضد استعماری در به چالش کشیدن سلطه حکومتهای دستنشانده در سراسر آمریکای لاتین تاثیر نداشت. از آن پس توسعه اجتماعی و هویتیابی ملی، مهمترین معیارهای میزان ایستادگی ملتهای لاتین در مقابل استعمار آمریکایی بوده است.
سال 1973 تحول اجتماعی جامعه شیلی، طبق اعتراف هنری کیسینجر، وزیر وقت خارجه ایالاتمتحده با کودتای مستقیم واشنگتن علیه دولت مردمی آلنده به دست ژنرال پینوشه به خونینترین شکل ممکن سرکوب شد اما خود به الگویی دیگر برای خیزش لاتینها تبدیل شد. از آن پس طی نیم قرن اخیر نیکاراگوئه، پاناما، ونزوئلا، شیلی، بولیوی، آرژانتین و برزیل شاهد انقلابها یا خیزشهای ملی برای خارج شدن از زیر یوغ آمریکا بودهاند. این جنبشهای ملی دیگر منزوی و محدود به مرزها نیستند، بلکه در قالب اتحادیههای تجاری و سیاسی میان دولتهای لاتین نهادینه شدهاند. اتحادیه بولیواری (آلبا)، پیمان تجاری آمریکای جنوبی (مرکوسور) و اخیرا اتحادیه فراقارهای بریکس، به سازمانهایی برای متشکل کردن لاتینها در قامت پیکرهای واحد تبدیل شدهاند. مکزیک نیز با آنکه به لحاظ اقتصادی در پیمان نفتا با ایالاتمتحده و کانادا حل شده اما به لحاظ اجتماعی و فرهنگی هرگز در آمریکای شمالی هضم نشده و به عنوان یک دغدغه جدی برای آینده ایالاتمتحده باقی مانده است. امروز برزیل عضو مهم پیمان بریکس در کنار روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی است که برآنند نظم پساآمریکایی را در جهان برقرار کنند. آرژانتین نیز به دنبال عضویت در بریکس پلاس است. برزیل در کنار ونزوئلا با بهرهگیری از اقتصادهایی توانمندتر از سایر همسایگان لاتین و جوامعی که در جستوجوی هویت مستقل هستند، موتورهای خودباوری لاتین هستند. هر دوی آنها بزرگترین اقتصادهای بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی (مرکوسور) هستند که در کنار آرژانتین، پاراگوئه و اروگوئه به عنوان اعضای کامل و بولیوی، شیلی، کلمبیا، اکوادور، گویان، پرو و سورینام به عنوان اعضای مرتبط و مکزیک و نیوزیلند (از قاره اقیانوسیه) به عنوان عضو ناظر مجموع تولید ناخالص داخلی 5 هزار و 195 میلیارد دلار را در سال 2022 میلادی به ثبت رساندهاند. این به معنی تولد یک قطب جدید اقتصادی است که از حمایت سیاسی دولتهایی عمدتا چپگرا یا غربستیز بهره میبرد. این بازار هر چند هنوز رقیب مستقیم بازار آمریکای شمالی نیست و حتی با آن تبادل زیادی دارد اما میتواند سنگ بنای یک بلوک بزرگ باشد.
* هویت مشترک لاتین
از همان زمان که پیکره مستکبرانه این آمریکای اول شکل میگرفت، در سراسر قاره انگیزههایی برای رقابت با ایالاتمتحده یا خیزش علیه آن در قامت «آمریکای دوم» به وجود آمده بود. هر چند واژه آمریکا در زبانهای لاتین به معنای «معجزه» است اما در میان روشنفکران و نخبگان لاتین، دیدگاهی وجود داشته - و هنوز هم دارد- که آمریکا یک نام تحمیلی و استعماری برای بخشی از جهان است. آمریکا نامی است که پادشاهی اسپانیا اواخر قرن پانزدهم میلادی برای بیاعتبار کردن کریستف کلمب، به افتخار فرستاده ایتالیایی خود «آمریگو د وسپوچیو» که مدعی کشف بخش اصلی این قاره بود، بر آن نهاد.
بزرگترین تمدنهای آمریکای شمالی و جنوبی، یعنی تمدنهای آزتک در محدوده مکزیک و آمریکای مرکزی و تمدن اینکا در شمال غربی آمریکای جنوبی، ۶ قرن پیش توسط مهاجمان اسپانیایی برافتادند. همانند قاره آفریقا، حوزههای تمدنی باستانی بومیها در هر ۲ بخش شمالی و جنوبی قاره آمریکا چندان گسترده نبود و تا پیش از ورود استعماگران اروپایی، بیشتر بومیان بدوی بودند.
هوگو چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا جنبشی را برای تغییر نام قاره آمریکا یا دست کم قلمروی کشورهای آمریکای لاتین آغاز کرد اما مساله اینجاست که حتی اگر در رادیکالترین شکل ممکن، بومیان این قاره را وارث حقوق تمدنی چندهزار ساله این منطقه بدانیم ولی فقدان خودآگاهی تاریخی مشترک میان بومیان قارهای وسیع که از شمالگان تا جنوبگان کشیده شده، باعث شده آنها فاقد یک چشمانداز هویتی باشند. به همین دلیل تنها خودآگاهی تاریخی مشترک مردمان لاتین و بومیان قاره آمریکا به دوران پس از استعمار بازمیگردد که این حافظه تاریخی نیز توسط کلیساها و سازمانهای تحت امر غرب کنترل میشود.
با این وجود امروز هویت لاتین خود به یک عامل وحدت تبدیل شده که پیشرانهای است برای هویتخواهی نوین ملتهای 33 کشور مستقل ریز و درشت قاره آمریکا در مقابل ۲ کشور آنگلوساکسون شمالی یعنی ایالاتمتحده و کانادا. حتی جزیره کوچک سیاهپوستنشین فرانکوفیل
– فرانسویزبان - دریای کارائیب مثل هائیتی یا برزیل به عنوان بزرگترین و تنها کشور پرتغالیزبان آمریکای لاتین، رفته رفته خود را در هیات یک کل مشترک، مقابل مستکبران آمریکایی و انگلیسیزبان بازیافتهاند.
برخلاف قرن بیستم آمریکای دوم به عنوان قطب بدیل آمریکای اول یا همان ایالاتمتحده دیگر یک ایده منزوی نیست، بلکه اتحاد وسیعی از کشورهای باثبات و مستقل آمریکای لاتین را در بر میگیرد.
***
سرزمینهای غیرمستقل قاره آمریکا
دانمارک: گرینلند
فرانسه: گویان فرانسه، گوادالوپ، مارتینیک، سنبارتلمی، سن مارتین، سن پیر و میکلون
هلند: آروبا، بونایر، کوراسائو، سبا، سینت یوستاتیوس، سینت مارتن
پادشاهی بریتانیا: آنگوئیلا، برمودا، جزایر ویرجین انگلیس، جزایر کایمن، جزایر فالکند(مالویناس)، مونت سرات، جورجیای جنوبی و جزایر ساندویچ جنوبی، جزایر تورکس و کایکوس
ایالاتمتحده: پورتوریکو، جزایر ویرجین آمریکا
***
35 کشور مستقل قاره آمریکا
* آمریکای شمالی
ایالاتمتحده آمریکا (ناتو) (نفتا)
کانادا(ناتو) (نفتا) (م.م)
مکزیک(نفتا) (ن.ج.غ)
* آمریکای مرکزی
نیکاراگوئه (آلبا)
السالوادور(ن.ج.غ)
بلیز(م.م) (ج.غ)
پاناما(ج.غ)
کاستاریکا(ن.ج.غ)
هندوراس(ج.غ)
گواتمالا(ج.غ)
* کارائیب
کوبا(آلبا) (ج.غ) (ج.غ)
باهاماس(م.م) (ج.غ)
باربادوس(ج.غ)
دومینیکا(م.م) (آلبا) (ج.غ)
جمهوری دومینیکن(ج.غ)
جامائیکا(م.م) (ج.غ)
هائیتی(تحت اشغال نظامی آمریکا) (ج.غ)
سنت کیتس و نویس (آلبا) (م.م) (ج.غ)
گرنادا(آلبا) (م.م) (ج.غ)
سنت لوسیا(آلبا) (م.م) (ج.غ)
سنت وینسنت و گرانادینز(آلبا) (م.م) (ج.غ)
آنتیگوا و باربودا(آلبا) (ج.غ)
ترینیداد و توباگو(ج.غ)
* آمریکای جنوبی
جمهوری تعاونی گویان (گویان انگلیس سابق) (ج.غ)
جمهوری بولیواری ونزوئلا (مرکو) (آلبا) (ج.غ)
سورینام(ج.غ)
جمهوری فدرال برزیل (ب) (مرکو) (ن.ج.غ)
کلمبیا(ج.غ)
پرو(ج.غ)
اکوادور(ج.غ)
بولیوی (آلبا) (ج.غ)
شیلی
آرژانتین(ب+) (مرکو) (ن.ج.غ)
اروگوئه (مرکو) (ن.ج.غ)
پاراگوئه(مرکو) (ن.ج.غ)
توضیحات
* ناتو: پیمان امنیتی آتلانتیک شمالی
* نفتا: پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی
* اتحادیه بریکس(ب) و بریکس پلاس(ب+)
* مرکوسور: بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی (مرکو)
* آلبا تیسیپی: ائتلاف بولیواری برای ملل آمریکای
ما ( آلبا)
* کشورهای مشترکالمنافع: مستعمرات پیشین مستقلشده از بریتانیا (م.م)
* جنبش غیرمتعهدها(ج.غ)/ ناظر جنبش غیرمتعهدها(ن.ج.غ)
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
|