|
گفتوگوی «وطن امروز» با دکتر محسن الویری درباره نسبت مناسک با رشد دینداری و فضیلتهای دینی
میل جهانی به مناسک
کارکرد ایجابی مناسک منوط به حفظ پیوند با امر قدسی است
هر ساله در ایام محرم و صفر بحثها و گفتوگوهایی درباره مناسک بویژه راهپیمایی اربعین میان جامعهشناسان و دینپژوهان صورت میگیرد. در روزهای اخیر در صفحه اندیشه «وطن امروز» در سلسله گفتوگوهایی به نسبت میان مناسک و رشد دینداری و فضیلتهای اخلاقی پرداختیم. در این مجال سراغ حجتالاسلام محسن الویری، عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم رفتیم و با وی به گفتوگو نشستیم. این استاد دانشگاه معتقد است توجه به امر دینی و مناسک و شعائر دینی در حد وسیعی در سطح جهان در نسلهای جوان کشورهای مختلف گسترش پیدا کرده و جلوههای آن در کشورهای اروپایی، آمریکا و آمریکای لاتین دیده میشود اما شاید ایران پرچمدار و پیشتاز اقبال به امور دینی در جهان امروز باشد. به تعبیر معروف فوکو که انقلاب ایران را دمیدن روح در جهان بیروح میدانست، ایرانیان پیشتاز بازگشت به دین بودهاند. بازگشت به دین و آشکار ساختن تمایل به دین، در همه جای جهان از جمله در ایران به چشم میخورد.
* * *
* به عنوان سرآغاز بحث بفرمایید اساسا نسبتی بین شرکت در مناسک (مراد ما در این مصاحبه از مناسک مربوط به عزاداری سیدالشهدا و مراسم اربعین، زیارت، اعتکاف، مراسم احیا و مواردی از این دست است) و رشد فضیلتهای اخلاقی وجود دارد و ما باید از مناسک چنین انتظاری داشته باشیم؟
با 2 نگاه و رویکرد متفاوت به مناسک میتوان نگریست؛ یکی نگاه جامعهشناختی و مردمشناختی و دیگری نگاه دینی.
در نگاه جامعهشناختی و مردمشناختی مناسک که معادل Rituals به کار میرود به مفهوم مجموعه آیینهایی است که در جوامع انسانی برای ایجاد ارتباط با ارزشهای دینی و ایجاد ارتباط با اسطورهها و نیروهای ماورایی صورت میگیرد. این مناسک عملا نقشی ایجابی دارند و کسی برای مناسک نگاه سلبی قائل نیست. در نگاه جامعهشناختی و مردمشناختی به مناسک کوشیده میشود افراد نسبت به یک موضوعی که نقش تقدس برایش قائل هستند ولی آن را از دست دادهاند و در اختیارشان نیست، به شکلی رفتارهایی انجام دهند و تکرار کنند تا به این وسیله با آن پدیده ماورایی، قدسی و ارزشمند ارتباط برقرار کنند. با این تعریف از مناسک در نگاه جامعهشناختی، طبیعی است که بگوییم از این منظر، یک نگاه مثبت و سازنده به مناسک وجود دارد.
در نگاه دینی هم به همین ترتیب است. ریشه کلمه مناسک (یعنی ن ـ س ـ ک ) در قرآن در قالب مشتقاتی به کار رفته است. مثلا در آیه 162 سوره مبارکه انعام میفرماید: «قُل إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیَایَ وَ مَمَاتِی للهِ رَبِّ العالَمِینَ» که برخی واژه نُسُکِ را به معنای مطلق عبادت گرفتهاند. یعنی عبادتهای مختلف و نماز و زنده بودن و مردن من برای خداوند متعال است. برخی آن را فراتر از عبادت به معنای مجموعهای از آیینها و رفتارها در نظر گرفتهاند.
همچنین در سوره مبارکه حج آیه 34 میفرماید: «وَلِکُلِّ أُمَّه جَعَلنَا مَنسَکا لِّیَذکُرُواْ اسمَ اللهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الأَنعام فَإِلَهُکُم إِلَه وَاحِد فَلَهُ أَسلِمُواْ وَبَشِّرِ المُخبِتِینَ»؛ خداوند میگوید ما برای هر امتی منسکی قرار دادیم که به یاد خدا بیفتند و نام خدا را ببرند و نام خدا را زنده نگه دارند. مفسران ما در اینجا هم منسک را گاهی قربانگاه گرفتهاند و گاهی به معنای مطلق عبادت در نظر گرفتهاند و گاهی آن را به معنای رفتارهای دینی دانستهاند؛ طبق این نظر اخیر، منسک به معنای مجموعه چیزهایی یا هر چیزی است که میتواند رنگ و بوی دینی داشته باشد و خداوند مجموعهای از آنها را با هدف خاصی برای هر جامعهای قرار داده است.
اگر خود را محدود به مشتقات مصدر نسک نکنیم، واژه شعائر یکی از نزدیکترین واژهها به مفهوم مناسک است و در آیه 32 همین سوره مبارکه حج، خداوند خاستگاه تعظیم شعائر را پرواپیشگی و تقوا معرفی میکند: «ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَالله فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ چیزی که خاستگاهش تقوا باشد نمیتواند از فضائل اخلاقی گسسته شود.
بر این اساس، در نگاه دینی هم مناسک با پدیده رشد فضائل پیوند خورده؛ وقتی که نماز برترین مصداق نسک به حساب میآید، پیداست که بقیه نسک و مناسک هم باید پیوندی با نماز داشته باشند و رشحهای از آنچه که در نماز است در آنها هم وجود داشته باشد و چنین چیزی نمیتواند فضیلتساز نباشد. در آیه 34 سوره حج میفرماید: «لِّیَذکُرُواْ اسمَ اللهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَه الأَنعَمِ»؛ بردن نام خداوند تقدس میآورد و این تقدس سازندگی دارد. در آخر آیه نیز میفرماید: «بَشِّرِ المُخبِتِینَ» یعنی به متواضعان و فروتنان مژده بده. رابطهای که بین بخش پایانی آیه شریفه و مباحث پیشینی وجود دارد حکایت از سمت و سوی فضیلتساز و انسانساز مناسک به حساب میآید.
بنابراین میتوانیم بگوییم در نگاه دینی به مناسک و نگاه جامعهشناختی و مردمشناختی به مناسک در هر دو ویژگیهای مشترکی دیده میشود که از جمله آن فضیلتسازی است. در هر دو نگاه، مناسک به صورت جمعی انجام میشود یا دستکم در نگاه درون دینی بیشتر مناسک ما جنبه اجتماعی دارند. حتی آن دسته از آیینها و احکام دینی که فردی است مثل روزه اما طرز بیان قرآن «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیَامُ» با صیغه جمع بیان شده است و درباره بقیه مناسک از جمله نماز و حج هم توصیه شده به صورت جمع انجام شود. توصیه به عبادتهای جمعی زیاد است، پس جمعی بودن یا برتر بودن جمعی بودن اجرای مناسک در هر دو دیدگاه مشترک است. نمادین بودن در هر دو دیدگاه وجود دارد. رفتارهایی که در مناسک انجام میشود هر کدام پیام خاصی منتقل میکند. هویتبخش بودن در هر دو مشترک است. در نگاه دینی خداوند میگوید برای هر امتی منسکی قرار دادهایم و این مناسک رابطه هویتی با هر امتی دارد. حتی در آنجا که میگوید: «إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحیَایَ»؛ نماز من، عبادات من و مناسک من از آن خداست، یعنی مناسک رابطهای با چیستی من و هویت من برقرار میکند.
آنچه خیلی مهم است این است که در هر دو نگاه دروندینی و بروندینی، معطوف بودن مناسک به یک مرجع بالا و کوشش برای ارتقا دادن خود با حقیقتی بالا وجود دارد. چه در نگاه جامعهشناختی و مردمشناختی و چه در نگاه دینی اصولا مناسک اگر رشددهنده فضائل و تعالیبخش و سازنده انسان نباشد، نمیتوان به آن امر، مناسک گفت. با این توضیحات در پاسخ به پرسش شما میتوان گفت رشد فضیلت اخلاقی یکی از خروجیهای مورد انتظار ما از مناسک است.
* با وجود چشمگیر بودن شرکت مردم در مناسک، برخی معتقدند وضعیت مناسبی در مولفههایی نظیر صداقت، اعتماد، خیرخواهی و... در ایران وجود ندارد، چرا شرکت در مناسک به رشد این فضیلتها منجر نشده است؟
اجازه بدهید با نگاه درون دینی دو نمونه از مناسک دینی یعنی نماز و حج را در نظر بگیریم و بعد به پاسخ پرسش شما بپردازیم.
به عنوان مثال در سوره مبارکه عنکبوت در آیه 45 میخوانیم: «اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاه تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُالله أَکْبَرُ وَاللهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» بخشی از این آیه شهرت دارد و به فراوانی گفته میشود که نماز نسبت به پارهای از بدیها و اموری که منکر شمرده میشود بازدارندگی دارد.
درباره حج مرحوم فیض کاشانی در کتاب ارزشمند اَلْمَحَجَّهُ الْبَیْضا در اواخر جلد دوم که درباره اسرار حج صحبت میکنند سخنی از امام صادق(ع) درباره اسرار حج میآورند و میگویند حالا که این بحث تمام میشود مناسب میدانم درباره چرایی احکام حج به این سخن امام صادق(ع) استناد کنم. در قسمتی از این توضیحات میگویند وقتی شما لبیک میگویید، این پاسخ صادقانه بدون ریا و خالصانه به دعوت خدا است. وقتی طواف میکنید، همراه فرشتگان عرش خدا دور عرش خدا گردش میکنید. هروله کردن یعنی دوری جستن از کسانی که از دور شما پراکنده میشوند و تشویق به اینکه باید از این جور افراد دوری جست. وقتی به منا میروید به خود میگویید باید از غفلت خود بیرون بیایید و به سرزمین شناخت و آگاهی بروید. وقتی به عرفات میروید دارید به خطاهای خود اعتراف میکنید. وقتی ذبح میکنید یعنی حنجره کششهای نفسانی و طمعها را میبرید. در رمی جمرات در حقیقت به کششهای نفسانی و پستی و امور نکوهیده سنگ میزنید. آنجا که سر میتراشید عیبهای ظاهری و باطنی خود را میتراشید و دور میکنید. به همین ترتیب امام صادق(ع) تا آخر یکایک اعمال حج را با رمز و راز و سری بیان میکنند و مرحوم فیض کاشانی آنها را در کتاب خود آورده است.
در پاسخ به سوال شما من هم میپرسم مگر نه اینکه طبق آیه شریفه، نماز باید ما را از بدیها و منکرات باز بدارد؟ مگر نه اینکه نمازگزار باید از بدیها دوری بجوید، پس چرا این اتفاق نمیافتد؟! مگر حجگزار با استناد به گفته امام صادق(ع) نباید حنجره هوا و هوس را ذبح کند و به بدیها سنگ بزند و از هوس فاصله بگیرد؟ چرا اینطور نیست و چرا نمازگزاران و حجگزاران ما از بدیها دور نیستند؟ پاسخ این است که وقتی نمازگزاران و حجگزاران به روح نماز و حج توجه ندارند و فقط شکل برگزاری برایشان مهم است و میخواهند آن را درست انجام بدهند و دغدغهای بیش از این ندارند و به اینکه چرا باید انجام بشود آگاهی ندارند و از فلسفه و حکمت نماز و حج دور هستند، نمیتوان انتظار داشت که ثمره مطلوب نماز و حج برای آنها حاصل شود. وقتی کسی از عالمان دینی آنها را متوجه بعد معنایی این دو عبادت نکرده باشد و کسی اینها را در ذهن مؤمنان برجسته نکرده باشد، طبیعی است که نمازخوان فکر کند به محض اینکه صورت نماز را به جا آورد، کارش را خوب انجام داده و انتظار بیشتری نداشته باشد و کسی که حج رفته نفس راحتی بکشد و فکر کند این فریضه را به مطلوبترین شکل انجام داده است، زیرا ظاهر، قالب و فرم بخوبی انجام شده است و احساس نمیکند چیزی ورای این اعمال و فراتر از آنها بر عهدهاش باشد.
عین این بحث درباره مناسک هم صدق میکند. برخی متدینان یا مردم عادی شکل مناسک و قالب آن را اجرا میکنند و همین که در یک مراسم عزاداری حاضر شوند و بر سر و سینه بزنند و حتی گریه کنند گمان میبرند نفس انجام این اعمال، نقطه پایان و مطلوب اجرای مناسک است و دیگر هیچ امتدادی برای این مناسک در دیگر ابعاد زندگی خود متصور نیستند. به نظر میرسد عامل اصلی اینکه حضور گسترده در مناسک به افزایش فضائل اخلاقی مانند صداقت و اعتماد و مانند آن نمیانجامد همین امر یعنی بسنده کردن به قالب و شکل و اهتمام نورزیدن به محتوا باشد.
در دستهای از روایات به زیبایی به این نکته اشاره شده است. امام صادق علیهالسلام در جایی فرمودهاند: «القَصدُ إلَىالله بالقُلوبِ أبلَغُ مِن القَصدِ إلَیهِ بالبَدَنِ، وحَرَکاتُ القُلوبِ أبلَغُ مِن حَرَکاتِ الأعمالِ»؛ یعنی آهنگ خدایی داشتن و به سمت و سوی خدا رفتن با دل، رساتر از این است که انسان با بدنش این کار را انجام بدهد. دل اگر تکانی بخورد تکان خوردن دل رساتر است و انسان را آسانتر به مقصد میرساند تا حرکات اعمال. شبیه این مضمون از امام جواد علیهالسلام هم نقل شده است که فرمودند: «القَصدُ إلَىالله تعالى بالقُلوبِ أبلَغُ مِن إتعابِ الجَوارحِ بالأعمالِ»؛ آهنگ خدا کردن با دلها رساتر از خسته کردن اعضای بدن با اعمال است. چه بسا اعمال انسان با معیارهای ظاهری کامل باشد ولی وقتی دل همراهی نداشته باشد انسان به مقصد مطلوب نمیرسد. بدن همان اعضا و جوارح است، بدن همان کارهای ظاهری عبادات و مناسک را انجام میدهد و اگر دل انسان با اینها همسو نباشد بدن به یک سمت میرود و دل انسان به سمت و سوی دیگری میرود و نتیجه مطلوب حاصل نمیشود. اگر اعمال فقط جوارحی باشد و فقط نمازم را بخوانم، روزهام را بگیرم، حجام را انجام بدهم و سختی به خودم بدهم و نمازم را بخوانم اما دل همراه نباشد، نتیجه مطلوب حاصل نمیشود. با استناد به این دسته از روایات وقتی مناسک تنها در اعضا و جوارح منحصر بماند و به قلب سرایت نکند و فقط بدن من درگیر این مناسک باشد و فقط گامهای من در اربعین همراهی کند و دستهای من در عزای سیدالهشدا به سر و سینه بزند و قلب من تکانی نخورده باشد این مطلوب نهایی نیست، نه اینکه این کارها سودی نداشته باشد بلکه سود مطلوب و نتیجه مطلوب را به دنبال ندارد.
وقتی مناسک بدون روح واقعی و باطن واقعیاش انجام میشود مثل این میماند که میخواهیم به شهری آبرسانی کنیم، لوله کشی آب انجام شود ولی آبی درون لولهها جریان نداشته باشد. تا آب نباشد فایدهای ندارد؛ مناسک فرم و شکل است و باطن و محتوا میخواهد.
بنا بر این اگر در دهههای اخیر مردم به طور گستردهای در مناسک شرکت میکنند ولی مولفههای دینداری و فضیلتهایی مثل صداقت و خیرخواهی، اعتماد و... رشد مطلوب نداشته است به خاطر تبلیغ و ترویج محض شکل و ظاهر و فرم و قالب جوارحی مناسک و دور ماندن از روح و محتوای مناسک است.
* شما گویا بر این نظر هستید که تهی شدن مناسک از محتوا سبب شده مناسک آن نتیجه مطلوب را ندهد و مثلا به رشد دینداری و فضیلتهای اخلاقی منجر نشود. در اینجا اما این اشکال وجود دارد که گویا شما ارتباطی دوسویه میان مناسک و رشد فضیلتهای اخلاقی قائل هستید که به نظر براحتی نتوان این ارتباط را برقرار کرد. از این حیث که نمیتوان در یک کیس واحد، در یک مورد پژوهش واحد، مشخصا به این نتیجه رسید که افزایش مناسک در یک فرد موجب کاهش رشد اخلاقی شده است، در حالی که ممکن است رشد یا کاهش فضیلتهای اخلاقی او حاصل متغیرهای مختلف دیگری باشد. در اینجا به نظر میرسد ما با یک معضل اثرسنجی روبهرو هستیم.
مسأله اثرسنجی علمی و مستند کردن گزارهها به پژوهشهای میدانی را کاملا قبول دارم و بنده هم بر این باورم که در این گونه مسائل باید انواع مطالعات و تحقیقات میدانی هم انجام شود، ولی اگر توجه داشته باشید بحث حقیر در حقیقت یک بحث نظری بود و عرض کردم چه در رویکرد جامعهشناختی و مردمشناختی و چه در رویکرد دینی، اجرای مناسک دستکم در جوامع پیشاپستمدرن در پیوند با یک امر قدسی و ماورایی و متعالی انجام میشود و خود را در پیوند با اینگونه امور دیدن و کوشش برای نزدیک کردن خود به این گونه امور لاجرم یک امر و یک فرآیند فضیلتساز است. کارکرد ایجابی مناسک منوط به حفظ پیوند آن با آن امر قدسی و متعالی و زنده نگاه داشتن محتوا و انگیزه اصلی است که آن مناسک را ایجاد کرده است و هر وقت این پیوند ضعیف یا گسسته شود، مناسک کارکرد خود را از دست خواهد داد و حتی ممکن است به اصطلاح کارکردهای آن تبدیل به کژکارکرد شود. در نگاه دروندینی نیز نگاهی به اهمیت و ضرورت پیوند مناسک با تحول درونی انسانها و محدود نماندن آن به ظواهر و اعمال ظاهری ارائه کردم. پژوهش میدانی که نمیتواند جدا از مبانی و پشتوانههای نظری انجام شود. بنده هم قبول دارم که میزان اثربخشی مناسک بر رشد فضایل اخلاقی نیازمند پژوهش روشمند است ولی اینکه از اساس رابطهای بین مناسک و فضایل اخلاقی برقرار باشد، محصول یک تأمل نظری است نه تحقیق میدانی.
* کنشی مانند مناسک را اگر به افزایش سطح ایمان، اخلاق و... منجر نشود، میتوان کنش دینی دانست؟ آیا این مناسک را میتوان صورتی از دینداری قلمداد کرد؟
پاسخ قطعا مثبت است. قطعا این عمل دینی است. ما به این نوع کارها نمیتوانیم صفت دیگری بدهیم یا آنها را ذیل مقوله دیگری قرار بدهیم. مثلا نمیتوانیم بگوییم اینها فعالیتهای اقتصادی یا فرهنگی هستند، چون اینها با انگیزه دینی و به عنوان رفتار دینی انجام میشود و قطعا همه آنها دینی هستند اما اینکه «چه جور فعالیت دینی هستند که آن ثمره لازم را ندارند؟» در پاسخ باید گفت امر دینی و اگر تعبیر دقیقتر به کار ببرم امر ایمانی یک امر دارای درجات مختلف است و در اینجا هم باید نگاهی مبتنی بر درجات و درجهبندی به اینها داشته باشیم. اینها رفتارهای دینی هستند ولی حداقل امر دینی هستند، یعنی در درجات پایین امر دینی و ایمانی قرار دارند.
همانطور که در سوال قبلی اشاره کردم اگر کسی نماز بخواند ولی نمازش بازدارندگی از بدیها را نداشته باشد به لحاظ فقهی نماز خوانده است، کارش را انجام داده و حداقل و کف کار انجام شده است و به افرادی که نمازشان بازدارندگی از بدی ندارد، نمیگویند باید نمازهایش را قضا کند. در تاریخ تمام فرمانروایان خونریز و سفاک حاکم در جهان اسلام هم نماز میخواندند و هم حج بهجا میآوردند، بنابراین نمیتوان گفت به لحاظ فقهی این نماز، نماز نیست؛ نماز است، ولی نماز مطلوب نیست.
برای توضیح بیشتر باید عرض کنم مثلا در روایتی گفته شده: «لاصلاه لجار المسجد الا فیالمسجد»؛ یعنی کسی که همسایه مسجد است و در مسجد نماز نمیخواند، نمازش نماز نیست. به لحاظ فقهی ولی اینطور نیست که نماز همسایه مسجد در خانهاش قبول نباشد و نیاز به اعاده داشته باشد. معنی این روایت این است که آن نماز در خانه، نماز مطلوبی نیست و بهتر است همسایه مسجد، نمازش را در مسجد بخواند. در روایت مشهوری از امام صادق(ع) که از پیامبر (ص) نقل میکند آمده است: «مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ کسی که صبح از خواب برخیزد و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد در زمره مسلمانان به حساب نمیآید. امروز فجایع غزه را میبینیم ولی در بسیاری از کشورهای اسلامی مسلمانان اهتمامی به مساله فلسطین ندارند. این به معنی آن نیست که خیلیها که این درد را ندارند در وقت مرگ در قبرستان مشرکان دفن خواهند شد، خیر، اینها هم در قبرستان مسلمانان به خاک سپرده میشوند و از اسلام خارج نمیشوند هر چند در این روایت فرمودهاند اینها مسلمان نیستند. مفهوم این نوع روایات آن است که اینها مسلمان مطلوب نیستند ولی حداقل مسلمانی در آنها وجود دارد. امام صادق(ع) در ادامه روایت میفرماید: کسی فریاد دادخواهی مسلمانها را بشنود و به آنها پاسخ مثبت ندهد مسلمان نیست. این مسلمان نبودن به معنی آن است که مسلمان مطلوب نیست ولی از اسلام خارج نمیشود.
بنابراین مناسک رایج بین ما که رشد فضایل اخلاقی را به همراه ندارد، از دینی بودن خارج نیست، قطعا امر دینی به حساب میآید و نمیتوانیم آنها را جزو امور غیردینی قرار بدهیم اما امر دینی با نمره بالا نیست و حداقل امر دینی است؛ کف امر دینی به حساب میآید نه سقف امر دینی. نرسیدن به نتیجه مطلوب اینها را از امر دینی خارج نمیکند. امر دینی است ولی ویژگیهای مطلوب و شرایط مطلوب را ندارد. به عبارت دیگر، امر دینی درجات مختلفی دارد و مناسک گسسته از روح و محتوا، در درجات بالا نیست ولی حداقل امر دینی به حساب میآید.
* در سالهای اخیر بر اساس پایشها، با توجه به اینکه تغییر محسوسی در اعتقادات و باورها نداشتهایم اما گویا شکل عمل به دینداری تغییر کرده به طوری که تقید به شرعیات و فرایض کمرنگ شده و به جای آن مناسک برجسته شده و به متن آمده است. به طور کلی جستوجو برای امر معنوی در دنیا نیز افزایش یافته است و در ایران نیز این بعد همیشه برجسته بوده که در قالب عواطف دینی یا تجربههای دینی مانند زیارت و... بروز و ظهور مییابد. این تغییر رویکرد از چه حیثی است و چه دلایل اجتماعی و فرهنگی دارد؟
به عنوان پاسخ میتوان به 3 نکته اشاره کرد. نکته اول افزایش کوشش برای دست یافتن به امر قدسی و افزایش معنویت و افزایش توجه به امور دینی در سطح جهانی؛ واکنشی است که مردم جهان به دوران مدرن و پدیده مدرن و سکولاریسم نشان دادند. با پایان یافتن دوران مدرنیته و با ورود جهان به دوران پستمدرن و با پایان یافتن سلطه سکولاریسم و پوزیتیویسم، تمایل به مجموعه کارها و رفتارهایی که نوعی گریز از اینها را نشان میدهد، دیده میشود.
پدیدههای بشری از نوعی حالت پاندولی برخوردارند که در دورهای رونق میگیرند و همه به سمت آنها اقبال نشان میدهند و بعد با اتمام دوره پاندول در مسیری خلاف مسیر اول حرکت میکنند. ما امروز در این شرایط هستیم. دورهای رواج مدرنیته و سکولاریسم بود و همه به آن اقبال نشان میدادند و امروز با پایان یافتن سلطه اینها در سطح جهانی به مسیری خلاف آن روی آوردهاند. توجه به امر دینی و مناسک دینی و شعائر دینی در حد وسیعی در سطح جهان در نسلهای جوان کشورهای مختلف گسترش یافته و جلوههای آن در کشورهای اروپایی، آمریکا و آمریکای لاتین دیده میشود. ایران هم تافتهای جدا بافته از جهان نیست و در همین مسیر قرار دارد، با این تفاوت که شاید ایران پرچمدار و پیشتاز اقبال به امور دینی در جهان امروز باشد. به تعبیر معروف فوکو که انقلاب ایران را دمیدن روح در جهان بیروح میدانست، ایرانیان پیشتاز بازگشت به دین بودهاند ولی بازگشت به دین و آشکار ساختن تمایل به دین، در همه جای جهان از جمله در ایران به چشم میخورد. البته رو آوردن به امور دینی یک موضوع یکپارچه نیست و بویژه ما در کشورمان شاهد هستیم که برخی کسانی که به مناسک علاقه نشان میدهند مانند حضور در مراسم شبهای قدر و حضور در مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) در روزهای تاسوعا و عاشورا و حضور در مراسم اربعین، به برخی دیگر از امور شرعی پایبندی مطلوب ندارند. حتما مشاهده کردهاید که معمولا یکی از سوژههای عکاسان در این مراسم زوم کردن روی آقایان و خانمهایی است که پوشش آنها با پوشش شناختهشده و مورد پذیرش جامعه دینداران تناسبی ندارد.
شاید به عنوان یک فرضیه بتوان گفت عامل اقبال به این دسته از مناسک به رغم اهتمام کمتر به دیگر رفتارهای دینی، واکنش منفی مردم ایران به شکل رسمی دینداری است. درباره مسائلی مانند نماز خواندن و مانند اینها حق انتخاب و آزادی عمل مردم کم است، چون باید این اعمال را در قالب مشخصی انجام بدهند اما درباره عزاداری، آزادی عمل آنها بیشتر است و به هر شکلی که دوست دارند میتوانند در آن حضور یابند و به لحاظ زمان و مکان و نوع همراهانی که با خود میبرند با تنوع بیشتری روبهرو هستند. این نکته را درباره شبهای قدر یا اربعین هم میتوان ذکر کرد. هرچند مراسم و مناسکی مانند اربعین و اعتکاف و شبهای قدر هم در رسانههای رسمی تبلیغ میشود ولی چنین به نظر میرسد که چون حق انتخاب مردم در این نوع مناسک خیلی بالاتر است، در کوشش برای فاصله گرفتن از مناسک و دین رسمی، این دسته از اعمال دینی را انتخاب میکنند.
نکته سوم که به نظر میرسد بر حضور مردم در مناسکی مانند اربعین اثر مثبت داشته است، مساله آسانتر شدن عمل به برخی مناسک است. یعنی کمکهایی که حکومت برای آسانتر شدن برخی مراسم دارد، مردم را به این سمت سوق میدهد. مثلا برای اربعین که یک سفر خارجی به حساب میآید و افزون بر عشق وافر و بیمانند و نهادینه شده مردم به سیدالشهدا علیهالسلام، نفس سفر به خارج از کشور هم جاذبه دارد، فقط یک گذرنامه 65 هزار تومانی نیاز است و اندکی ارز و تسهیلات کمکهای جادهای قابل توجه هم وجود دارد، طبعا بر شوق مردم به حضور در این مناسک افزوده میشود. اخیرا دیدم رسما اعلام شده است خودروهای دارای خلافی بالا در مسیرهای اربعین متوقف نمیشوند. شاید کسی بگوید اتفاقا باید در اینجا مقررات و قوانین سختگیرانهتر اجرا شوند، کسی که زائر امام حسین است باید از تمام بدیها دور باشد و باید از قانونگریزی هم فاصله داشته باشد، ولی ملاحظه میکنید که در اینجا کاملا برعکس است و طبعا این نوع حمایتها در افزایش مشارکت مردم اثر مثبت دارد.
به نظرم این 3 عامل، عامل افزایش توجه به مناسک در سطح جهانی و ملی است.
* اساسا معیار ارزیابی دینداری در جامعه ایران چیست؟ افزایش مناسک و مساجد و مراسمها و... را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد؟ چه نسبتی بین مناسک و دینداری حقیقی میتوان برقرار کرد؟
پاسخ به این پرسش خوب شما، کاری تخصصی است و مطالعه میخواهد و حتما باید گروهی متشکل از جامعهشناسان، روانشناسان و دینشناسان در کنار هم قرار بگیرند و درباره این شاخصها تصمیمگیری کنند. در «پژوهش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که اهتمام جدی به دینسنجی هم دارد کارهایی صورت گرفته که باید مورد توجه باشد. به نظر میرسد تکیه این پژوهشها عمدتا بر نمادهای بیرونی است و با احوالات قلبی که به استناد آیات و روایات مهمترین وجه دینداری است، کاری ندارند. ظواهر و مظاهر بیرونی میتواند نشانه اهتمام به امر دینی باشد، الزاما به معنی دیندارانه زیستن و دیندار بودن نیست. دینی بودن یک بحث است و دیندار بودن بحثی دیگر است، کسی در منصبی دینی مشغول خدمت باشد، کار او دینی است ولی این فرد الزاما دیندار و متدین نیست و چه بسیار کسانی که منصب دینی ندارند اما انسانی متدین و دیندار به حساب میآیند. به هر حال میخواهم تأکید کنم این نوع شاخصگذاریها دشوار است و کاری تخصصی میخواهد. توجه به درجات ایمان و درجات دیندارانه زیستن که پیش از این هم اشارهای به آن شد، در این شاخصگذاری بسیار اثرگذار است، یعنی ما نمیتوانیم و نباید صفر و صدی ببینیم و بگوییم این امر دینی است و آن نیست. توضیح داده شد که امور مناسکی حتما دینی هستند اما کدام درجه از دین و دیندارانه زیستن؟ کدام سطح از دیندارانه زیستن؟!
امیرالمومنین علی(ع) در حکمت 145 نهجالبلاغه میفرماید: «کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ». چه بسیار روزهداری که از روزهاش بهرهای جز گرسنگی و تشنگی ندارد و چه بسیار شبخیزان عبادتکننده در شب که از نماز شبانهاش بهرهای جز بیدار ماندن و خستگی ندارد. در برابر بیداری و گرسنگی اینها، بنازم به خواب و افطار زیرکان. یعنی کسی که افطار میکند و از اکیاس باشد بهتر از اینانی است که فقط رنج گرسنگی میکشند. باز هم تکرار میکنم نمیتوانیم بگوییم روزه این افراد امر دینی نیست و باید کنار گذاشته شود، امر دینی است ولی باید تکمیل بشود. این صیام و قیام نقطه آغاز است و باید تکمیل شود. این نقطه آغاز خوبی است اما نقطه مطلوب و نقطه پایان نیست.
* اگر بپذیریم مناسک در ایران فاقد کارکردهای لازم از جمله رشد فضیلتهای اخلاقی و رسیدن به دینداری حقیقی است، یا تاثیر شگرفی بر آن ندارد، اشکال کار را باید در کجا جستوجو کرد؟
در ادامه بحثهای قبلی تاکید میکنم که اگر افرادی مثل بنده لحن انتقادی به مناسکگرایی دارند به هیچ وجه به مفهوم انکار اصل مناسک و مناسکگرایی نیست. پیرو مثالی که مناسک را به لولهکشی و روح مناسک را به آب تشبیه کردم، قطعا اگر لولهکشی نباشد، نمیتوان آب را به دست مردم رساند. بنابراین اصل را انکار نمیکنم و این سخنان با کسانی که از اصل مناسک را انکار میکنند دارای خاستگاه مشترک نیست. ریشهیابی چرایی این وضعیت مطالعهای دقیق میخواهد. به نظر من، بخشی از آن ریشه تاریخی دارد و بخشهایی را به روحیات و خلقیات توده مردم ایران مربوط میدانم. همچنین، قسمتهایی را مربوط به این میدانم که مناسک به قالب و شکل و ظاهر محدود شده است و با قلب مناسکگزاران پیوند برقرار نکرده است که به تفصیل به آن پرداختم و بخشی را ناشی از غلبه تدریجی تشیع مناسکی بر تشیع معرفتی و فقاهتی میدانم که سالهاست عرایضی در این باره داشتهام. اینها عوامل عمومی هستند که در پدید آمدن این وضعیت نقش داشتهاند.
عامل دیگر مؤثر بر شکاف بین مناسک و نتایج اخلاقی آن و خالی شدن مناسک از روح واقعی خود، به نظر بنده مساله سیاستزدگی است. مرادم از سیاستزدگی دخالت دادن سیاست - که گاه تا حد یک سلیقه سیاسی هم تنزل پیدا میکند - در همه سطوح سیاستگذاری تا اقدام مناسکی است. وقتی نگاه سیاستزده شد، همه اقدامات و کمکها و حمایتها معطوف و محدود به تأمین منافع سیاسی میشود و هر جا برای ما سودی نداشته باشد نیازی به سرمایهگذاری و حمایت نمیبینیم، وقتی نگاه سیاستزده شد، کارگزاران حکومتی و دولتی به این شعائر دینی به چشم یک رفتار سیاسی یا یک وظیفه شغلی نگاه میکنند و این تغییر نگاه یقینا در کاهش برکات مناسک اثرگذار است. وقتی نگاه سیاستزده شد، هر انتقاد و مخالفتی با برخی از کارها به حساب اختلافنظر سیاسی گذاشته میشود. وقتی نگاه سیاستزده شد، همه متولیان امور فرهنگی و رسانهای کشور تابع رویکرد دولتها عمل میکنند، به عنوان مثال اگر رویکرد مذهبی حاکم بر یک دولت، گرایش به تشیع مناسکی در برابر تشیع فقاهتی و معرفتی بود، طبیعی است که تنها در تنور شکل و قالب مناسک دمیده شود و از جنبههای معرفتی و معنوی آن غفلت شود. وقتی نگاه سیاستزده شد، افرادی که نگاهی متفاوت داشته باشند، تریبون رسمی برای صحبت و مطرح کردن دیدگاههای خود نخواهند داشت. امیدواریم با تحولاتی که در دولت و در عرصه سیاسی کشور رخ داده است، برخورداری جریانها و سلایق سیاسی کشور از تریبونهای رسمی عادلانهتر شود و همه کسانی که به تعظیم شعائر بویژه شعائر حسینی معتقد هستند ولی نقدهایی به سیاستها و رویکردها و برنامههای موجود دارند، بتوانند دیدگاههای خود را در تریبونهای رسمی هم مطرح کنند. در پایان دوباره تأکید میکنم که راهحل چالشهای موجود بر سر راه مناسک، دست برداشتن از مناسک نیست، توده مردم از طریق مناسک خیلی بیشتر با مفاهیم دینی ارتباط برقرار میکنند تا از طریق مباحث علمی، بلکه باید کوشید مناسک هیچگاه از روح و خاستگاه اولیه خود جدا نشود تا بتوان شاهد نتایج اجتماعی آن بویژه در عرصه رشد فضایل اخلاقی که موضوع گفتوگوی شما بود، باشیم.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
|