|
اخبار
«روز خداحافظی» آماده نمایش در جشنواره فیلم کوتاه تهران شد
فیلم کوتاه «روز خداحافظی» به نویسندگی و کارگردانی فرزاد رنجبرنظری و تهیهکنندگی سیدمحمدهادی آقاجانی به بخش مسابقه ملی چهلویکمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران راه یافت. نقش اصلی این فیلم کوتاه را داریوش رشادت برعهده دارد. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به تیما تقیزاده، علی راد، سروشا فاضلیزاده و فرزام رنجبر اشاره کرد. «روز خداحافظی» که روایت آخرین روزهای زندگی رضا، پدر یک خانواده ایرانی است، در ژانر درام تهیه شده است. این فیلم که در شهر ساری تولید شده، جدیدترین محصول باشگاه فیلم سوره و باشگاه فیلم رویاد است. سیدمحمدهادی آقاجانی پیش از این تهیهکنندگی آثاری چون «مینو»، «بعد از نیمه شب»، «گلدان خالی» و «مادرانهتر» را در باشگاه فیلم سوره بر عهده داشته است. «روز خداحافظی» نخستین همکاری فرزاد رنجبرنظری در مقام نویسنده و کارگردان با باشگاه فیلم سوره است. این کارگردان سال گذشته با فیلم کوتاه آپولو در جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور داشت.
فرزاد حسنی مجری اختتامیه جشن مهر سینما
آیین اختتامیه سومین جشن مهر سینمای ایران شنبه ۲۱ مهر از ساعت ۱۸:۳۰ در موزه سینمای ایران برگزار میشود که فرزاد حسنی اجرای آن را بر عهده دارد.
سومین جشن مهر سینمای ایران همزمان با روز ملی سینما از ۲۱ شهریور آغاز به کار کرد و پیش از این قرار بود آیین اختتامیه آن ۱۱ مهر برگزار شود که به دلیل شهادت سیدحسن نصرالله به تعویق افتاد. این دوره از جشن امسال در ۳۱ استان کشور برگزار شد که برخی از این جشنها با حضور مدیران سازمان سینمایی کشور، مسؤولان و سینماگران و هنرمندان و افتتاح سالنهای سینمایی در استانها همراه بود. در آیین پایانی سومین «جشن مهر سینمای ایران» علاوه بر تجلیل از یک بازیگر مطرح سینما از بیش از ۳۰ سینماگر از جمله سینمادار، کارگردان، آموزشگاهدار، تهیهکننده و... تجلیل خواهد شد.
«گوهر مقصود» در فرهنگستان هنر رونمایی میشود
کتاب «گوهر مقصود» شامل منتخبی از مجموعه آثار خوشنویسی حبیب رمضانپور از سوی مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری «متن» منتشر شد. حال قرار است آیین رونمایی از این کتاب با نمایش آثاری از این هنرمند همراه در گالری لرزاده مؤسسه فرهنگی هنری صبا برپا شود. در این مراسم که با حضور استادان خوشنویسی برگزار میشود، امیراحمد فلسفی، علی شیرازی، ایرج نعمیایی و محمد شهبازی به سخنرانی میپردازند. آیین رونمایی از کتاب «گوهر مقصود» به همراه نمایشگاه آثار این هنرمند، امروز ۱۹ مهر ساعت ۱۶ تا ۱۸ در تالار ایران فرهنگستان هنر برگزار خواهد شد. علاقهمندان برای حضور در این مراسم میتوانند به نشانی خیابان ولیعصر، پایینتر از چهارراه طالقانی، شماره ۱۵۵۲ مراجعه کنند.
نسخه ویژه نابینایان «بوتیک» منتشر میشود
گروه سوینا نسخه ویژه نابینایان فیلم سینمایی «بوتیک» ساخته حمید نعمتالله را با صدای شقایق فراهانی امروز ۱۹ مهر در چارچوب برنامه فیلمخانه منتشر میکند. این فیلم روز پنجشنبه ساعت ۱۹ از طریق سایت سوینا در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. این برنامه قسمت ۳۳ از فیلمخانه سویناست که زیرنظر گلاره عباسی تولید میشود. نظارت متن و ضبط این برنامه به عهده کیوان کثیریان است و متن روایت آن را شیدا محمدطاهر نوشته و مرجان طبسی آن را میکس و تدوین کرده است.
رکوردزنی اصفهانیها در جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان
استقبال چشمگیر کودکان، نوجوانان و خانوادهها از فیلمهای جشنواره سیوششم فیلمهای کودکان و نوجوانان باعث ثبت یک رکورد تازه شد. در 3 روز نخست این جشنواره بیش از ۱۶ هزار دانشآموز، داور کودک و نوجوان و خانوادهها به تماشای فیلمها نشستند و به این ترتیب آمار تازهای از حضور مردمی در این جشنواره به ثبت رسید. سیوششمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان به دبیری مجید زینالعابدین که از شنبه ۱۴ مهر آغاز شده، امروز ۱۹ مهر در شهر تاریخی فرهنگی اصفهان پایان مییابد. این جشنواره با فراهم کردن بستری برای نمایش فیلمهایی با مضامین صلح و مقاومت، هم به تقویت پیامهای انسانی و هم به افزایش آگاهی از وضعیت کودکان در فلسطین و لبنان کمک کرد. برگزاری چنین رویدادهایی در ایران میتواند پاسخی به خشونتهای منطقه و نشاندهنده تعهد ایران به حمایت از کودکان در این مناطق باشد.
بازیگر «صبح اعدام» تئاتر روی صحنه میبرد
ارسطو خوشرزم، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون پس از کسب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از
چهل و دومین جشنواره فیلم فجر در سومین تجربه کارگردانی خود نمایش «مشتبا داداش صیغهای حسین آدیداس» نوشته کهبد تاراج را اوایل آبان در تئاتر شهر روی صحنه میبرد. مجید رحمتی نیز به عنوان مشاور کارگردان در این نمایش او را همراهی میکند. ارسطو خوشرزم پیش از این نمایش خیابانی «روایت غیر خطی کهنهسربازان جنگ کنار خطوط موازی» را سال ۱۳۸۸ و نمایش «عشق من حامد بهداد» را سال ۱۳۹۸ روی صحنه برده است. او برای بازی در فیلم «صبح اعدام» بهروز افخمی در جشنواره اخیر فیلم فجر سیمرغ گرفت. در خلاصه داستان این نمایشنامه که سال ۹۹ توسط نشر نیو به چاپ رسیده، آمده است: «حسین و مشتبا در ژاپن به هم میخورند؛ حسین یک کفش برای مشتبا محرمی آورده است ولی...».
ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم «در آغوش درخت» دومین ساخته بابک خواجهپاشا
در آغوش مخاطب
بهراد رشوند: تنها با یک نگاه کلی و اجمالی به لیست فروش فیلمهای حاضر در گیشه، بهراحتی میتوان به یکهتازی سری فیلمهای کمدی روی پرده نقرهای سینمای ایران دست یافت. آثاری بر پایه تبلیغات گسترده رسانهای که با بهرهگیری از تیمهای بازیگری سرشناس، ارائه یک تیزر تماما زرد و بیمحتوا و تنها با هدف کسب تجارت، بیتفاوت نسبت به درک و شعور مخاطب، سربسته از قِبل قدرت هنر هفتم، چپاول هنری میکنند. فیلمهایی که اکثرا با مطرح کردن شوخیهای جنسی لاطائل و طرح داستانهای فاقد تفکر، مدعی گرفتن خنده از جانب مخاطب هستند و شوربختانه، مخاطبانی که ملعبه دست تهیهکنندگان مبتذلساز و عشق اسکناس میشوند. چه در گام اول و اکران فیلم در سینما، چه در گام دوم که حال با رندی هر چه تمامتر و همکاری پلتفرمهای فیلم و سریال تحت عنوان «اکران آنلاین»، بیننده را مجبور به خرید بلیت برای تماشای آثاری عاری از هرگونه محتوا میکنند.
در این میان، فیلمی مهجور، دور از تبلیغات پر سر و صدا، بدون داشتن نامی چندان آشنا در اسامی بازیگران و سازندگان، با اسمی شاعرانه و مُهر کانون پرورش فکری کودکان، اثری ۸۰ دقیقهای را به بیننده عرضه میکند. «در آغوش درخت» فیلمی است که از همان دقایق ابتدایی، گرتهبرداری ساختاری خود از اتمسفر فیلمسازی «عباس کیارستمی» را به نمایش میگذارد. قابهای سبز و رنگانگی که یادآور «خانه دوست کجاست؟» میشوند و دیالوگهای ساده و عینا مفهومی که از قرابت معنایی خود با «طعم گیلاس» میگویند. پیرنگ کلی قصه با ردپای فیلمهای «مجیدی» و «میرکریمی» در میانه فیلم جان گرفته و با تیتراژ پایانی و معرفی این دو به عنوان مشاور کارگردان، رسمیت میپذیرد.
داستان درباره زوجی به نام کیمیا و فرید است که با وجود داشتن 2 فرزند با نامهای طاها و علیسان، به علت وسواسهای ذهنی و مشکلات جزئی و روانی کیمیا، قصد جدایی از یکدیگر را دارند. میتوان گفت پلانهای افتتاحیه، کلیت ماجرای فیلم را به صورت نمادین افشا میکنند. در پلانهای اول یک طبیعت سرسبز و چشمنواز میبینیم و در ادامه، فضای بیاحساس و یک پلان از تاریکی سقف تونل ظاهر میشود، که در تصویر بعد با اتصال به روشنایی آسمان به اتمام میرسد. این دقیقا خلاصهای است مختصر از همه آن چیزی که این سینمایی به ما نشان میدهد. همه چیز با دیالوگهای بامزه و معرفی کاراکتر دوستداشتنی رضا با نقشآفرینی خوب روحالله زمانی آغاز میشود؛ آنجا که جوانی جاهل و خام با آن لهجه شیرینش در سودای مکالمه با دختری که برای برادرش فرید کار میکند، از دوستش مشاوره میگیرد و با پرسش این سوال که آیا بهتر است با چشم راستش به دلبرش چشمک بزند یا چشم چپ، آغازگر دیالوگهایی میان او و دوستش میشود که یک موقعیت شیرین و بامزه را خلق میکند تا هم توجه مخاطب را جلب کرده باشد و هم لبخندی بر لبانش بنشاند. در صحنه بعد ما میبینیم سرانجام او با چشم چپش به صورت ناشیانهای چشمک میزند که این خود اشاره زیرکانهای است به تپشهای بیامان قلبش که طبعا همان سمت چپ بدنش را شامل میشود. فیلم از حیث دیالوگنویسی، بشدت فکر شده و با ظرافت عمل میکند. دیالوگهای به ظاهر سادهای که در بطن خود سرشار از معانی و مفاهیم تاملبرانگیز هستند. همانند سکانسی که کیمیا در محل پرورش ماهی، به زعم خود ماهی مرده را از میان دیگر ماهیها جدا میکند و ناگهان با حرکات ماهی، مرد کارگر میگوید: «از آب که میان بیرون، تازه میفهمن چه خبره و قدر آب رو میدونن» یا آنجا که فرید خطاب به پسرش میگوید: «بعضیها تا ۴۰ سالگی هم مرد نمیشن اما تو از همون ۵ سالگی مرد بودی» از طرفی ما با طرح سری دیالوگهای دیگری همراه هستیم که گاهی خندهدار هستند، گاهی احساسات را نشانه میروند و با تکرار بجا و درست، اثر لازمه را به تماشاگر وارد میکنند. به عنوان مثال تکرار دیالوگ «رضا نه، عمو رضا» که بارها در جریان فیلم به کار میرود و حتی لحظهای تکراری یا لوث نمیشود. از لحاظ خلق صحنههای قابل توجه و اثرگذار، میتوان به ۳ موقعیت اشاره کرد که از قضا در هر سه آن، شخصیت علیسان، فرزند کوچک خانواده حضور دارد. آنجا که کیمیا به هدف تمرین جدایی، طاها را به بهانهای از علیسان جدا میکند و ناگهان چند لحظه بعد طاها با دیدن صحنه رها شدن بادکنک در آسمان، متوجه افتادن علیسان در آب میشود و به سرعت برای نجات او میدود، با همه توان او را از آب بیرون کشیده و رضا نیز به کمکش میآید. قابی تماشایی از رابطه این ۳ شخصیت و پیوند لاینفک میان آنها که با حساسیت بالا تصویربرداری شده است.
صحنه دیگر به قایم باشکبازی طاها و علیسان مربوط میشود، لحظهای که علیسان در پیدا کردن طاها ناکام است، او را صدا میزند و گویی دیگر بازی برای او اهمیتی نداشته و تنها به دنبال برادر بزرگترش میگردد. القای حس دلهره کودک و بازیگیری بینقص از بازیگر خردسال، از نکات جالب توجه و نقاط قوت این سکانس به شمار میرود. صحنه سوم مجددا به سکانسی دیگر از جدا کردن طاها و علیسان و این بار توسط فرید باز میگردد. پدر با فرزند بزرگتر سوار ماشین شده و ما شاهد نمای پشتی از فرزند کوچکتر، ایستادن او و نگاههای پرحرف و غیرقابل تماشایش هستیم؛ یک پلان لحظهای و زودگذر به قامت یک تابلوی نقاشی پرسخن.
فیلم آکنده از جزئیات خرد و کلان در شخصیتپردازی و اشارات استعارهای و سمبلیک از سوی سازنده است. وسواسهای کیمیا که حتی به جزئیترین کلمات نیز ربط پیدا میکند. همانند آنجا که به همراه فرید در ماشین نشسته و به گفتن کلمه «پنجره» عوض «شیشه» از سوی فرید واکنش نشان داده و تاکید میکند بارها به او گفته است که «کله» برای گوسفند به کار میرود و «سر» برای انسان! ترس و وحشت از تشابه رنگ گوسفندان و سنگ قبر گورستان، فوبیای فاصله و جویدن انگشتان دستان، همه آن خرده حساسیتهای روانی کاراکتر کیمیا است که با کدگذاری به ما معرفی میشود و در ادامه میبینیم پس از گم شدن فرزندانش، او هم گله گوسفندی را که رو به ماشین است جدا میکند، هم از تابلوی ۱۵ کیلومتری ارومیه عبور، ایضا بر فوبیای فاصله خود غلبه و دستانش را به ماشین چسبانده تا انگشتان دستش را گاز نگیرد و کارگردان با همین چند نکته ریز، با شکست «ترس فاصله» در راس هرم، تلویحا از برطرف شدن تیکهای عصبی کیمیا میگوید که عامل منتفی شدن طلاق میان زوج او و فرید میشود. 2 سکانس در ماشین به سر میرود که کارگردان به صورت هوشمندانه از یک عنصر مشترک بهره برده است. تصادف! در سکانس اول فرید سعی میکند با حرفهایش، کیمیا را بخنداند اما نهتنها در انجام این کار موفق نبوده بلکه چیزی نمانده بود با پدرش نیز تصادف کند. در صحنهای مشابه و سکانس دوم ما دوباره تلاشهای فرید را، این بار برای خنداندن طاها میبینیم. مجددا نهتنها او در کارش موفق نمیشود، بلکه با جعبه جوجه اردکها نیز برخورد میکند. در ادامه همین صحنه فرید آهنگی را برای طاها، زمزمه میکند. صدای او قطع، ملودی آهنگ پخش و ناگهان با ابتدای موسیقی متن فیلم و مقداری از نتهای غمگین درآمیخته میشود. یک پیشگویی صوتی از سکانس پیشروی مخاطب. سکانس تشبیه جدایی به انگشتان 2 دست از طرف کیمیا برای طاها را خاطرتان هست؟ 2 انگشت زخم دیده که از هم جدا میشوند و با وجود همراهی سایر انگشتان همچنان جای زخمشان باقی است.
اشارهای نمادین به غلط بودن اساسی مقوله جدا کردن این 2 برادر از هم. بازی مارال بنیآدم در نقش کیمیا عالی و حرفهای است، جواد قامتی بخوبی شخصیت فرید را ایفا میکند، روحالله زمانی پس از حدود ۱۰ سال از فیلم «خورشید»، جایگاه خود در بازیگری حرفهای را تثبیت کرده، بازیگیری از بازیگران 2 کاراکتر بچه بویژه علیسان بینقص و قابل تحسین است و در نهایت تیم بازیگری، اجرای استانداردی را از خود به نمایش میگذارد. گم شدن طاها و علیسان، بشدت یادآور حال و هوای «درباره الی» فرهادی است که البته با کیفیت بسیار پایینتری از منظر فیلمنامه همراه است. سکانس مربوط به پیدا کردن بچهها بیش از اندازه کشدار میشود و بهکارگیری عنصر باران برای ملتهب کردن روند داستان کمی کلیشهای است. دروغ گفتن فرید به کیمیا درباره انکار مطرح کردن موضوع جدایی برای طاها، بدون پیگیری رها میشود و به طور کل بخش دوم فیلم و تونل تاریک مزبور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، از ضعفهای فیلمنامه داستان بهشمار میرود. از زبان ترکی و زیرنویس فارسی، به صورت کم، به اندازه و بجا استفاده شده و این موضوع برخلاف «آتابای» برای تماشاچی، خستهکننده و ملالآور نمیشود.
تکمله: میتوان گفت نخستین فیلم بابک خواجهپاشا، جزو آن دست معدود فیلمهایی است که این روزها، جهت احترام به دیدگان مخاطبان ساخته میشود. «در آغوش درخت» فیلمی است خوش ساخت، با داستانی به نسبت روان و اتمسفری تماشایی و جذاب. فیلمی که در ازدحام کمدیهای سخیفانه و پیشتازی ابتذال در پرده سینما، بدون ذرهای جنجال و ادعا، اثری است قابل احترام و فراخور تماشا.
ارسال به دوستان
نگاهی به قصه زنی که نه سیاه بود نه سفید؛ او تنها نگاهی انسانی به جنایات غزه داشت
ایستاده در جهت درست تاریخ
گروه فرهنگ و هنر: «نام من راشل کوری است» عنوان نمایشنامهای بر اساس یادداشتهای راشل کوری است؛ کتابی که نه به قصد فرشتهسازی یا وانمود کردن چهره اهریمنی از او، بلکه برای معرفی وجه انسانی او منتشر شده است.
راشل کوری تنها مسافری نبود که وقتی به خاک غزه قدم گذاشت، تفاوت را میان آنچه شنیده با آنچه دیده بود، احساس کرد؛ تفاوتی که تنها هدفش پوشاندن چهره مظلومانه کودکان بیپناهی بود که هر از گاهی طعمه موشکهای اسرائیل میشدند؛ موشکهایی که بارها توسط سران و رسانههای غربی گفته شده بود تنها مناطق نظامی را هدف قرار میدهند.
اما در میان تمام مسافرانی که طی جنگ 6 روزه به غزه آمدند، این تنها راشل کوری بود که جان خود را بر سر آرمانهایش داد؛ بلندگو به دست گرفت... فریاد زد... سعی داشت از کودکان بیپناه غزه که در حصاری گرد آمده بودند، دفاع کند... اما بولدوزر اسرائیلی که کار خود را ماهرانه انجام میداد، راشل را به خانههای پر از آرزویی فرستاد که در چند سال اخیر خرابشان کرده بود... همه مبهوت این صحنه بودند. کسی باور نداشت سرباز اسرائیلی بدون در نظر گرفتن راشل و با زیر گرفتن او، خانههای فلسطینیها را دوباره به مخروبه تبدیل کند... اما شد.
«نام من راشل کوری است» اثری است شامل نامهها و ایمیلهای وی که با ویرایش آلن ریکمن و کترین واینر منتشر شده است. هرچند به نظر میرسد اهمیت این کتاب بیشتر بر جنبه یادداشتهای او از سرزمینهای اشغالی باشد، اما در کتاب نکاتی مطرح میشود که دیگر زوایای شخصیتی او را به مخاطب مینمایاند؛ ویژگیهایی که تاکنون شاید کمتر به آن اشاره شده است.
کترین واینر در یادداشت خود درباره اینکه او و ریکمن حین تبدیل این یادداشتها به نمایشنامه در پی چه چیز بودهاند، همچنین درباره اینکه یادداشتهای راشل کوری چه شخصیتی از او را بازتاب میدادند، مینویسد: «امیدوار بودیم دریابیم چه چیزی باعث شده بود راشل کوری با کلیشه جوانان مصرفگرا و سیاستگریز امروز فرق داشته باشد. پس از اینکه از پدر و مادر وی اجازه تبدیل کلمات او به نمایش را گرفتیم، یک بسته بزرگ برایمان آمد: ١٨٤ صفحه از نوشتههای راشل که بیشترش را قبلا ندیده بودیم. این نوشتهها زنی را آشکار کرد که هم عادی بود و هم فوقالعاده: شعر درباره گربهاش، دوستانش، مادربزرگش، وزش باد و از سن بسیار کم، درگیر شدن پراحساس با مسائل جهان، برای اینکه جای خودش را در آن پیدا کند. در قدیمیترین نوشته سیاسیای که پیدا کردیم راشل در 10 سالگی شعری نوشته بود درباره اینکه چقدر «همه جا کودکان آزار میبینند» و چقدر آرزو دارد «گرسنگی را تا سال 2000 پایان دهد».
نمایشنامه «نام من راشل کوری است» اولین بار سال 2005 توسط آلن ریکمن در لندن اجرا شد؛ نمایشی که توانست جوایز متعددی را برای بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر از آن خود کند. اجرای نمایشنامه حاضر به دلیل محتوای سیاسیای که داشت در کشورهایی مانند آمریکا با محدودیتهایی مواجه شد؛ محدودیتهایی که خود در نهایت حکایت از اهمیت این اثر داشت.
راشل در بخشی از کتاب که برشی از ایمیل او به خانوادهاش است، مینویسد: «در حال حاضر 2 هفته و یک ساعت است که به فلسطین آمدهام، واژه برای توصیف آنچه میبینم، کم است. نمیدانم این همه کودک چگونه بدون هیچ پشتوانه و حتی خانهای اینجا زندگی میکنند. شما نمیتوانید آنچه را که من میگویم تصور کنید. هر کس دیگری تا زمانی که اینجا را از نزدیک و با چشمان خودش ندیده و حس نکرده باشد، نمیتواند بفهمد من از چه چیزی صحبت میکنم. بعد از خراب شدن خانهها، جایی برای زندگی و حتی آب و غذایی برای ادامه حیات وجود ندارد. این چیزی است که در غزه در حال رخ دادن است. میخواهم شما را با این ایمیلها با اقیانوسی از دردهای مردم بیگناه آشنا کنم...».
«نام من راشل کوری است» توسط حسین درخشان به زبان فارسی ترجمه و در قالب مجموعه «دور تا دور دنیا» از سوی نشر نی روانه بازار کتاب شده است. در انتهای ترجمه فارسی کتاب، یادداشتی از سوی خانواده راشل منتشر شده که در بخشی از آن آمده است: «این نمایش درباره آرمان مشخصی که راشل در حال دفاع از آن جان داد، در چارچوب ارزشهای وسیعتر مورد احترامش است و همین است که پیام او را نیرومند و فراگیر میسازد. راشل خود، عزیزانش و دنیایش را به پرسش گرفت. این نمایش نشان میدهد کار را با طنازی، ظرافت و حسن ظن انجام داده است. با وجود همه آنچه به قصد فرشتهسازی یا اهریمنسازی از راشل نگاشته شده، این نمایش در انسانی ساختن او موفق است... آنچه راشل در رفح شاهد بوده است، ماجرایی واقعی است.
ماجرای او و ماجرای خانوادههای فلسطینی که او با آنان زندگی میکرد. این کل ماجرای کشمکش اسرائیل/ فلسطین نیست، ولی یکی از ماجراهای اشغال فلسطین به دست اسرائیل است که به ندرت بازگو شده است. اگر در طول تعریف کردن داستان احیانا گیج و گم شدید، به توصیه یکی از نویسندگان نمایشنامه و کارگردان نخستین اجرای آن، آلن ریکمن عمل کنید: «به راشل بازگردید. به آنچه نوشته است و بگذارید واژههایش شما را با خود ببرد».
ارسال به دوستان
حیفا در مقابل ضاحیه
مهدی بختیاری: همزمان با نخستین سالگرد عملیات توفان الاقصی، حزبالله لبنان بیش از همیشه مشغول هدف قرار دادن شهرهای مهم غاصبان صهیونیست در شمال سرزمینهای اشغالی از جمله حیفاست.
حزبالله لبنان از فردای عملیات توفان الاقصی یعنی 8 اکتبر 2023 وارد جنگ شد و هدف اصلی آن فشار به رژیم صهیونیستی برای پایان دادن به جنگ در غزه و در سطح دوم، کاستن از فشار ارتش صهیونیستی بر این منطقه بود.
حزبالله برای رسیدن به این هدف، گام به گام اقدام به گسترش میدان نبرد با هدف ناامنسازی مناطق شمالی سرزمینهای اشغالی کرد که به آوارگی ۱۰۰ هزار نفر از سکنه این مناطق انجامید.
این وضعیت در شمال سرزمینهای اشغالی، یکی از بزرگترین مصائب دولت نتانیاهو بود که همزمان با جنگ در جنوب (نوار غزه)، حالا باید فکری هم برای شمال و بازگرداندن آوارگان آن - برای کاستن از فشار خردکننده مخالفان و ساکنان سرزمینهای اشغالی - میکرد.
ناگفته نماند حزبالله با پیشبینی اجتنابناپذیر بودن نبرد زمینی در مرزهای لبنان و سرزمینهای اشغالی، در طول این 12 ماه به شکلی هدفمند اقدام به هدف قرار دادن پایگاهها و تجهیزات ارتش اسرائیل در طول مرز با لبنان کرد.
با این حال طی هفتههای گذشته، با تشدید فشارهای ارتش اسرائیل به ضاحیه (محل اصلی استقرار حزبالله و اصلیترین محل زندگی شیعیان در بیروت) که به شهادت تعدادی از رهبران و فرماندهان حزبالله از جمله آیتالله شهید سیدحسن نصرالله، سیدفوأد شکر، ابراهیم عقیل، علی کرکی و دیگران انجامید و همزمان با بمباران بسیار شدید و مداوم ضاحیه، حزبالله نیز بر دامنه عملیاتهای خود افزود و این موضوع بویژه با اقدام (البته نهچندان همهجانبه) ارتش اسرائیل برای ورود زمینی به لبنان، تا شهرهای مهم اسرائیل در شمال فلسطین اشغالی از جمله حیفا نیز گسترش یافت. در جنگ 33 روزه سال 2006 نیز یکی از بزرگترین تهدیدات حزبالله علیه صهیونیستها زدن شهر حیفا و مابعد حیفا بود. حیفا مهمترین شهر در شمال سرزمینهای اشغالی از لحاظ اقتصای، صنعتی و نظامی برای رژیم صهیونیستی است و ناامن شدن آن میتواند حجم زیادی از آوارگان را روی دست اسرائیل بگذارد.
در واقع اگر تا چند هفته قبل نتانیاهو مجبور بود برای بازگرداندن سکنه شمال تلاش کند، حالا باید فکری برای ساکنان آواره مهمترین شهر شمال سرزمینهای اشغالی داشته باشد.
عملیات اخیر موشکی حزبالله در حمله به حیفا که با اصابت موفق به این شهر نیز همراه بود، سطح درگیری در شمال سرزمینهای اشغالی را یک قدم جلوتر برد. پدافند اسرائیل موفق به هدف قرار دادن موشکهای حزبالله نشد و تصاویر منتشرشده از این شهر نشان میدهد ظاهرا حزبالله لبنان در حال تجدیدنظر در هدفگذاری برای شلیک پرتابههای خود است.
پیش از این، زدن مستقیم شهرها در دستور کار مقاومت لبنان نبود اما به نظر میرسد این تنها راهی است که میتواند افسار ماشین جنگی و جنایتکار اسرائیل در ضاحیه را بکشد.
همه اینها در حالی است که حزبالله لبنان بویژه در طول 18 سال گذشته از جنگ 33 روزه، اقدام به تقویت هرچه بیشتر توان موشکی و پهپادی خود کرده و حالا این پرتابهها (اعم از موشکهای بالستیک، کروز و پهپاد) میتوانند همه نقاط سرزمینهای اشغالی - از شمال تا جنوب - را مورد اصابت قرار دهند.
با ترور رهبران و فرماندهان حزبالله و عزم اسرائیل برای یکسره کردن کار این حزب، جای تردید باقی نمیماند که آنچه در این مقطع میتواند حزبالله را از زیر بار سنگین این ضربات بیرون آورد و حتی بالاتر از آن، نقشی تعیینکننده در نحوه ادامه این جنگ داشته باشد، افزودن بر برد موشکها، استفاده بیشتر از موشک و پهپاد برای هدف قرار دادن نقاط بیشتری در عمق سرزمینهای اشغالی و البته تجدید نظر اساسی و سریع در انتخاب اهداف است.
حزبالله باید موازنه رعب و وحشت را تغییر دهد و برای این منظور حیفا یکی از بهترین اهداف است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|