|
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با عبدالکریم خیامی درباره نامه رهبر انقلاب به دانشجویان دانشگاههای آمریکا
پیام به فطرت انسانی
رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامهای به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای آمریکا، ضمن ابراز همدلی و همبستگی با اعتراضات ضدصهیونیستی این دانشجویان، آنان را بخشی از جبهه مقاومت دانستند و بر تغییر وضعیت و سرنوشت منطقه حساس غرب آسیا تأکید کردند. برای بررسی بیشتر این نامه با عبدالکریم خیامی، عضو هیات علمی دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) به گفتوگو نشستیم.
* یکی از وجوه مورد بحث و تحلیل اعتراضات دانشجویان و اساتید دانشگاههای آمریکا و اروپا درباره بحران غزه و همراهی مردم با آنهاست. پیش از این، این مدل از سرکوب و خشونت نسبت به دانشجویان را کمتر شاهد بودیم، چرا چنین سرکوبی در آمریکا و کشورهای اروپایی علیه دانشجویان صورت گرفته است؟
ما با تمدنی مواجه هستیم که اگرچه کماکان تمدن مسلط بر تمدن امروزی است اما مدتها و سالهاست از بنبستهای معرفتی، فکری و فلسفی رنج میبرد و آن که زودتر از دیگران این را متوجه شد که این تمدن دچار خلأها و شکافهایی است، نهاد علم آن تمدن بود. جامعهشناسان و فیلسوفان و اساتید رشتههای مختلف علوم انسانی و علوم اجتماعی مدرن این مباحث و این بنبستها و خلأها یا این تعارضها و پارادوکسها را متوجه شده بودند و فراوان هم آن را تذکر دادند و تلاش کردند راههای جایگزین را ارائه کنند.
از همان موقع که این تعارضات در قرون 19 و 20 به اوج میرسد، حاکمیتهای این تمدن به سرکردگی آمریکا تلاش میکردند از طریق تعامل نهاد سیاست با نهاد علم و ایجاد برخی اصلاحات ساختاری و تقنینی، اینها را درمان کنند. بویژه در اوج معارضهای که بین 2 بخش تمدن غرب یعنی بلوک مارکسیستی با بلوک کاپیتالیستی یا سرمایهداری رخ داد، این بده بستانها بیشتر بود.
هرچه جلوتر آمدیم، این خلأهای فلسفی و معرفتی به خلأهای اخلاقی - عاطفی منجر شد و برخی نیازهای جدید جامعه بشری را نتوانست جواب بدهد. از جایی به بعد شاهد هستیم بیش از آنکه تعامل نهاد علم با نهاد سیاست به اصلاحات سیاسی یا فرآیندی یا ساختارهای سیاسی منجر شود، بیشتر به افزودن بر جنبههای هنری یا رسانهای و لاپوشانی این خلأها و نقصها از سوی حاکمیت منجر شده است. یعنی در دهههای اخیر این شکافهای معرفتی به جای اینکه منجر به اصلاحات به صورت واقعی شوند، پوشیده و پنهان میشدند.
از نظر من 3 عنصر قدرتمند، نمای ساختمانی را که درون آن پوسیدگیهای متعدد دارد، پوشانده است و نمای زیبا و فریبایی را درست کرده است که عبارت است از: ۱- هنر اومانیستی ۲- تکنولوژی و فناوری ۳-رسانه.
این 3 با هم تعامل دارند و با این 3 عنصر نمایی فریبا ساخته میشد تا آن درزها و سوراخهای خالی این تمدن مسلط، خیلی بروز داده نشود.
جنگهایی که آمریکا در چند دهه اخیر در منطقه غرب آسیا راه انداخت، آرام آرام برخی از این فریبایی رسانهای، هنری و فناورانه این تمدن را تا حدی نشان داد و این پوسیدگیها بیرون زد و این دالهای خالی و این پارادوکسها قدری بیرون زد و به نمایش درآمد.
به صورت طبیعی عموم مردم این عبور از مرزهای اخلاق و احساس را زودتر درک میکنند اما به اصطلاح وقتی به عرصه دانشگاه و نهاد علم میرسد و حاکمیت آمریکا نگاه میکند میبیند نهاد علم به جای اینکه در کنار او باشد و کماکان با طراحی پروژههایی بتواند این مدیریت را انجام دهد، خود او به فطرت پیوسته است. لذا خیلی برای او سنگینتر میآید و سیاستمداران بیشتری واکنش نشان میدهند و پیوستگی دانشگاههای کشورهای آمریکایی و اروپایی نیز باعث میشود این لرزه و لرزش خیلی سریعتر طنین بیندازد و سرایت کند.
چون عموم دانشگاههایی که از علم مدرن غربی استفاده میکنند سرچشمه و سرمنشأ آن دانشگاههای آمریکا هستند و وقتی آن دانشگاهها به تنش منجر میشود و کارشان به این منازعه علم و سیاست میرسد، بلافاصله دانشگاههایی که آبشخورشان آنجاست نیز تحت تاثیر قرار میگیرند و این افشای عبور از مرزهای اخلاق و عاطفه و فطرت همه را در بر میگیرد.
* تا اینجا اشاره کردید که نهاد علم وقتی به تعارضی پی میبرد و آن را در لایه سیاست نمیبیند طبیعتا واکنش نشان میدهد. ما در کشور خودمان گاهی اوقات شاهد هستیم برخی از این نوع تحلیلها و نگاهها خیلی عقبتر هستند. در صورتی که ادبیات غربی در کشور جاری و ساری است اما به روز بودن واکنشها مورد انتقاد است. برای مثال خود مساله فلسطین و انسان حاضر در فلسطین را شاید نتوانستیم برای جامعه خودمان از طریق دانشگاهها یا مراکز علمی بازنشر کنیم و در تشییع شهید رئیسی این انتقاد قدری برجستهتر شد که این جمعیت مشارکتکننده در تشییع را چگونه میخواهید بشناسید و چرا این پدیدهها را برای جامعه ترسیم نمیکنید؟ این اتفاقی که در کشور خودمان به وجود میآید از چه بابت است و چطور باید آن را تحلیل کرد؟
به نظر بنده دو سه عامل و خاستگاه دارد؛ یک عامل این است که برخی روشنفکران یا برخی فعالان دانشگاهی ما عادت به ترجمه و محو شدن در ترجمهها و عادت به دست دوم بودن یا شهروند درجه چندم بودن در مباحث علوم انسانی دارند و به رغم اینکه دانشگاهیاند قدرت عبور از این سطح یا از این سبک یا از این نمای فریبا و پی بردن به خلأها، بنبستها، تعارضها و تناقضهای دستگاه فلسفی اخلاقی حاکم بر تمدن غرب را ندارند. بسیاری از رشتههای علوم اجتماعی سروکارشان با نوشتهها، کتابها و مقالات و اندیشمندانی است که میوههای آن دستگاه فلسفی هستند و خودشان به اصطلاح ریشه و ساقه این دستگاه نیستند. ممکن است ما نظریههای جامعهشناسی و روانشناسی و نظریههای ارتباطات و امثالهم را بخوانیم اما متوجه پارادایمهایی که در پستوی این نظریهها و مکاتب هست نشویم.
عامل دوم واقعا عقبماندگی زمانی است. یعنی برخی اساتید ما ممکن است با تحولات اخیری که در خود دانشگاههای علوم انسانی غرب رخ داده آشنا نباشند و کماکان در بخشی از ترجمههای 100 سال پیش مانده باشند. اگرچه دانستن آنها بسیار مهم است اما ماندن در آنها درست نیست و جبهههای جدیدی که برخی منتقدان مهم غربی که در دانشگاه یا در نهاد علم هستند را متوجه نشدهاند.
یک خاستگاه یا عامل سومی هم وجود دارد و آن اینکه اینجا در کشور ما حاکمیت و نهاد سیاست بسیار پررنگ به مساله فلسطین و غزه میپردازد. رسانههای رسمی حاکمیت نیز بسیار بسیار پررنگ و همه روزه و گاهی همه ساعته در حال توجه دادن و برجستهسازی موضوع فلسطین و غزه هستند و این چند دهه است که به این شکل است. این حجم پرداخت رسانهها و سیاستمداران کشورمان به موضوع غزه و فلسطین ممکن است در برخی از بدنه دانشگاهی ما این ذهنیت را ایجاد کرده باشد که موضوع فراوان درحال گفتن است، به عبارتی او وقتی حرفی درباره غزه میزند و میخواهد از مظلومیت مردم غزه بگوید احساس میکند چون فراوان بهصورت شب تا صبح گفته میشود، احساس نمیکند او هم باید نقشآفرینی کند. حال آنکه نهاد دانشگاه باید بتواند تئوریهای این را بیان کند و وارد گفتوگوهای علمی با نهادهای علمی جهان شود. این کاری است که باید در دانشگاها و حوزههای ما صورت بگیرد. این بحث فقط ویژه دانشگاهیان ما نیست، بلکه حوزویهای ما نیز مشاهده میکنید که آن واکنش جدی ندارند.
عامل چهارمی نیز وجود دارد؛ برخی که به جمهوری اسلامی انتقاد دارند و مایلند همیشه فاصلهگذاری کنند و در جبهه منتقدان و - نه الزاما اپوزیسیونها و معاندان - باشند ولی فاصله بگیرند، حس میکنند در همه مقولات حتی مقولاتی که آشکاری آن در این حد است، با جمهوری اسلامی همراهی نکنند. یعنی کل دنیا از اساتید و دانشجویان گرفته تا مردم عادی به صحنه آمدهاند اما اینها از غزه حمایت نمیکنند تا مبادا دفاع آنها از غزه در سبد جمهوری اسلامی ریخته شود(!) این هم یک سادهانگاری و سطحیسازی و پا گذاشتن روی مسائل فطری و انسانی است که باید بخشی از این دانشگاهیهای ما به این توجه کنند و از این حالت خارج شوند. البته در عین حال بسیاری از اساتید و دانشجویان و حوزویان ما در دل هزاران پایاننامه، رساله، مقاله، پژوهش، سخنرانی، نشست و همایش بسیار بسیار فراوان به این موضوع پرداختهاند و این بخش بسیار بزرگی است که حس میکنم برخی اوقات صاحبان قلم و صاحبان تریبون و صاحبان رسانه در حق دانشگاه کملطفی میکنند.
* به ۳ مقوله هنر، رسانه و تکنولوژی اشاره کردید که غرب از آن بهره میبرد تا آن بدنه فرسوده خود را پنهان کند و نگذارد به این سادگی آشکار شود. ما در لایه رسانه با یک وضعی روبهرو هستیم که شاید بتوانیم اینطور ادعا کنیم غرب در هر چیزی افول کرده در این لایه رسانه با قدرت در حال تصویرسازی است. سوالی شاید بین جامعه مطرح باشد که اگر فضا اینقدر قوی است، دانشجویان و اساتید از چه طریق متوجه مساله فلسطین میشوند و این چطور واکنش آنها را برمیانگیزد. اگر ممکن است در این زمینه توضیح دهید. رهبر معظم انقلاب در نامهای که به دانشجویان معترض آمریکا ارسال کردند به آنها خطاب کردند شما عضوی از این جبهه مقاومت هستید و طرف درست تاریخ ایستادید. آیا شاهد تغییر تاریخی نیز هستیم و این مساله آغاز شده است؟
در بحث رسانه عبارتی پرکاربرد داریم که آن «رسانههای مسلط» یا «رسانههای غالب» است. این رسانهها ممکن است سینما باشند، ممکن است شبکههای اجتماعی باشند یا رادیوها، تلویزیونها، شبکههای ماهوارهای و مطبوعات. همه اینها یا حتی رمانها و کتابها، رسانه هستند. ما در دنیا شاهد کثرت بسیار عجیب و شگفتآوری از رسانهها هستیم. یعنی در ظاهر امر ما با رسانههای بسیار بسیار متکثر و فراوان و رنگارنگ مواجه هستیم اما صاحبنظران فراوانی با تحقیقات بسیار دقیق نشان دادند این ظاهر بسیار متکثر در داخل خودش مالکان و صاحبان بسیار محدود و معدودی دارد. یعنی اگر ریشه اینها پی گرفته شود دیده میشود شاید بالای ۸۰-۷۰ درصد این رسانهها به چند شرکت یا چند کمپانی معدود در دنیا میرسد.
خب! این موضوعی بود که چند دهه قبل کسانی مانند هربرت شیلر یا نوآم چامسکی و امثال آنها به آن دقت کرده و در آثارشان بخوبی نشان داده بودند چگونه قدرتهای بزرگ در این سایهها و پشت صحنهها اجازه نمیدهند رسانههای خرد و کوچک مستقل، رشد کنند و میبینید خودشان انواع و اقسام رسانهها را تولید میکنند.
اتفاقا این شرکتهای بسیار بزرگ که اندک هستند و سالانه و ماهانه با همدیگر جلسه برگزار و تبادل نظر میکنند، یهودیهای صهیونیست هستند که در پیوند با نظام اقتصادی سرمایهداری کار میکنند و کارکردشان بقا و استمرار نظام اقتصادی است و البته هم به دلیل منافع اقتصادیشان و هم اعتقادات صهیونیستیای که دارند، یکی از وظایف مسلم خود را بقای رژیم صهیونیستی میدانند.
عموم مردمان جهان و ماهایی که مصرفکننده رسانهها در دنیا هستیم با این کثرت ظاهرا مستقل و رنگارنگ رسانهای مواجه هستیم اما دانشمندان عرصه اقتصاد سیاسی رسانه دهها سال است که این را تذکر میدهند.
فکر میکنم علت اینکه دانشجویان و بویژه اساتید بسیاری از این دانشگاهها در چند ایالت آمریکا و تعدادی از کشورهای اروپایی به این اعتراض پیوستند، چند چیز است.
نکته اول شدت فاجعه است. این فاجعه در ۸۰-۷۰ سال اخیر عمر این رژیم صهیونیستی بیسابقه است و این حجم از کشتار ناشی از عصبانیت مالیخولیایی است. فاجعه اینقدر بزرگ بود که به رغم تلاش رسانههای غالب برای تعدیل و کمرنگ کردن آن، موفق نشدند آن را کوچک کنند.
نکته دوم، ما با صحنههای خارج از رسانههای مسلط مواجه بودیم که این هشدار و پیام را میرساند. انسانها و شخصیتهایی که خودشان رسانه شدند و موضع گرفتند و شبکه ارتباطات انسانی خارج از رسانههای مسلط، این را منتقل کردند. حضور میدانی و رخدادهایی که در میدانها رخ داد و اعتراضاتی که در پارلمانها اتفاق افتاد و نوشتههایی که بر دست افراد در برخی نشستهای علمی و جهانی اتفاق افتاد و در برخی از مجامع رسمی جهانی صحبتهایی مطرح و نوشتههایی نشان داده شد و اظهارنظرهایی صورت گرفت و... توانست پس از مدتی بر رسانههای اصلی حاکم بر جهان آمریکایی و اروپایی غلبه کند.
نکته سوم؛ رسانههای اجتماعی و برخی شبکههای اجتماعی است که زمینهای شد و توانستند برخی پیامها را منتقل کنند. بویژه در چند ماه اول حمله رژیم صهیونیستی به غزه فقط چند نفر فلسطینی داریم که با تلفنهای همراهشان تصاویری را مخابره و بعد رسانههای وابسته به جبهه مقاومت آنها را بازنشر میکنند و در نهایت تعدادی اندک از اینها از فیلترها عبور میکند و در رسانههای غالب نشان داده میشود اما مصرفکنندگان و کاربران فضای مجازی آرام آرام توانستند با محصولات همین تعداد اندکی که با تلفنهای همراه معمولیشان تولید محتوا میکردند، آشنا و کمکم آگاه شوند.
نکته و دلیل چهارمی که به نظرم اساتید دانشگاه و دانشجویان وارد این مساله شدند این است که با جانسختی حاکمیت آمریکا مواجه شدند. به عبارتی نهاد علم نتوانست از سازوکارهای متعارف پیشین خود در گفتوگو با نهاد حاکمیت به نتیجه برسد و احساس کرد پایبندی حاکمیت ایالات متحده آمریکا به اسرائیل، دیگر به طرز فجیعی ابتدائیات اخلاق و فطرت را هم زیر پا گذاشته است و به عبارتی بنبست جدید عاطفی هم رخ داد. بنبستهای معرفتی را که داشتیم الان تعارضها و پارادوکسهای عاطفی و اخلاقی هم بیرون زد و نهاد علم احساس کرد باید در صحنه دیگری اعتراض خود را نشان دهد.
فکر میکنم حوادث اخیر دانشگاههای آمریکایی و اروپایی را باید غلبه فطرت بر فناوری نامید؛ باید غلبه رسانه محفلی بر رسانههای غالب دید. از نظر اسلامی به نظرم زمانش بود که بر اساس آیات قرآن به کلمه سواء یا کلمه السواء که در آیات قرآن است، وارد گفتوگو با سایر ادیان یا حتی انسانها به صورت کلی شویم و این اتفاق رخ داد و قطعا پیام اخیر رهبر معظم انقلاب به این قبیل دانشجویان و اساتید را ذیل گفتوگو بر اساس کلمه و مفاهیمی که همه قبول داریم و میتوانیم برای آن بایستیم میتوان فهمید و امیدوارم که انشاءالله به نتایج شکوهمندتری برسیم.
* پیام رهبر انقلاب را شاید بشود در ۴ محور دستهبندی کرد؛ دانشجویان معترض را جذب کرد، یعنی دعوت کرد و به عنوان اعضای جدید جبهه مقاومت پذیرفت؛ کسانی که در طرف درست تاریخ ایستادند. محور بعدی اینکه آمریکا و انگلیس مسببان و حامیان اصلی رژیم صهیونیستی هستند. محور بعدی به راهبرد رسانهای که یا در خدمت غرب هستند یا رشوهبگیر آنها هستند نقد وارد کرد و محور بعدی قرآن و تعبیر تاریخ غرب آسیاست که حتمی است و به سمت جدیدی خواهد رفت. نکات شما درباره این صورتبندی که ارائه کردم چیست؟
این نامهها را نیابد در مقطع ۱۴۰۳ فهمید و تحلیل کرد. این یک پیوستار تاریخی چهل و چند ساله یا حتی بیش از آن دارد. شاید بتوانیم از دهه ۳۰ و ۴۰ به یاد آوریم تعدادی از علمای ما، شخص حضرت امام(ره)، شهید مطهری و دیگرانی علیه رژیم تازه شکلگرفته آن موقع اعتراض میکردند و بر منبرها سخن میگفتند. این چشمهای بوده که شاید ۶۰ سال قبل آغاز شده و روز قدسی که بزرگان انقلاب پیشنهاد دادند و حضرت امام آن را تایید و تصویب کردند، از این نمونه است. این چشمه حرکت کرده و اگرچه این میان گل و لای و خاک گرفته اما به نظر میرسد آرام آرام توانسته به تدریج به رغم اینکه عده و عده و فناوریهای رسانهای و ارتباطی چندانی نداشته اما چون بر اساس فطرت انسانی بوده، به عمق دستگاه تئوریپرداز و تمدن غرب رسیده است.
زمانی حضرت امام به گورباچف رهبر شوروی نامه مینویسند. نامههای پیشین رهبر انقلاب به جوانان اروپا، گفتوگوهای فراوانی که دانشمندان ما در محافل آکادمیک تلاش کردند تبیین کنند و از طرفی برخی از خود دانشمندان محقق و منصف آمریکایی و اروپایی و برخی از چهرههای مستندساز و رسانهای آمریکایی و اروپایی که وجهه انتقادی را آغاز کردند، همه اینها عقبه این کار است.
من احساس میکنم این چشمه از آن زمان آغاز شده و آرام آرام آمده و الان توانسته در قلب دستگاه تئوریپرداز در تمدن غربی برسد و آنجا را به صحنه کشمکش اینچنینی تبدیل کند. من این نامه را در ادامه این راستا میدانم اما الان رسیده و بخش اجتماعی جامعه آمریکایی با نهاد علمیاش تا حدی هماهنگ شده و توانسته است این لرزه را وسعت ببخشد.
شما واکنش سران آمریکا به نامههای پیشین رهبر انقلاب با این نامه اخیر را مقایسه کنید؛ هنوز چند ساعت از انتشار این نامه نگذشته بود که رئیس مجلس نمایندگان آمریکا و سخنگوی او واکنش نشان میدهد و کاملا در این واکنش نگرانی آنها را میبینیم. اگر این موثر نبود تلاش میکردند مانند دفعات قبل سکوت کنند. چون استراتژی آنها در دفعات قبل این بود که با سکوت اجازه دهند این منتشر شود اما این بار، چون این انتشار از همان ابتدا قدرت دریافت پیام داشت و یک جمع بزرگی آمادگی ارتباط گرفتن با این را داشتند، مشاهده میکنید که چند نفر از سیاسیون آمریکا به این نامه واکنش نشان میدهند و اظهار نگرانی میکنند. البته برخی دیگر نیز مواضع دیگری میگیرند. این تازگی واکنشها نسبت به پیامهای قبلی نشاندهنده این است که استعداد و ظرفیت تازهای در میان دانشجویان و اساتید به وجود آمده است که ما میتوانیم آنها را متصل به جبهه بزرگ مقاومت بدانیم.
* به عنوان سوال پایانی، اگر بخواهیم با دستگاه محاسباتی دوره جنگهای جهانی مقایسه کنیم یک بمباران گسترده در یک وسعت زیاد باعث میشد مردم علیه آن دولت و جریان مستقر شورش و سعی کنند آن را براندازند و از آن عبور کنند. شاید ما در غزه عکس این قضیه را شاهد بودیم و اگر دوباره انتخاباتی در غزه برگزار شود حماس رای بالایی خواهد داشت. از سمت دیگر باید انتظار داشته باشیم با این جنایتهای وحشتناکی که رژیم صهیونیستی انجام میدهد شاهد فرار مردم به سمت رفح و از آن طرف به سمت مصر باشیم اما هیچ تصویری از این مساله گزارش نشده و هیچکس اعتراضی علیه حماس ندارد. یعنی فراتر از اینکه حماس در حال مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن است، مردم هم مقاومت میکنند. ما با چه انسانی در غزه مواجهیم که اینگونه ایستادگی میکند و پیش میرود؟
ما در درون ایران نیز این تجربه را داریم و برای ما تازگی ندارد. من اهل دزفول هستم و شهر دزفول زیر بمبارانها و موشکبارانهای بسیار فراوانی بود. شهر کوچک با خانههایی که چندان نیز استحکام نداشتند و مرتب موشکها و بمبارانها و راکتهای گوناگونی بر سر این مردم، اعم از زن و کودک فرود میآمد و صحنههای بسیار بسیار دلخراشی بود. شما نه تنها جمعیتهای اعتراضی در این شهر و امثال دزفول نمیدیدید، بلکه مردم معمولا بر همان خرابههای ناشی از موشکباران صدام، اجتماع میکردند و شعارهایی علیه آمریکا و در حمایت از مقاومت و رزمندگان اسلام سرمیدادند. این تجربه درونی ماست که الان پس از سالها در کشور دیگر چه در غزه و فلسطین در یک سو و چه در یمن به شکل دیگر و برخی کشورهای دیگر میتوانیم این را مشاهده کنیم.
نکته اول اینکه حماس جزو مردم و از مردم و با مردم فلسطین است. این یک شعار نیست و بسیاری از خانوادههایی که در غزه هستند یک نفر یا ۲ نفر از اعضای خانوادهشان در حال جنگ و مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی هستند. یعنی ما با جامعهای جدا از مبارزه و شهادت مواجه نیستیم. دیپلماتترین آدم حماس که فردی به نام اسماعیل هنیه است، خانواده خودش وسط میدان در حال شهید دادن هستند یعنی هیچ فاصلهای میان حاکمیت (حماس) و مردم نیست یا حتی فاصلهای بین بخش سیاسی حماس با صحنه شهادت و جانبازی و جانفدایی وجود ندارد.
آنها بر این باورند ما با دیگری مواجه نیستیم بلکه امر واحدی هستیم که همزمان در تونلهای زیرمینی غزه در حال مقاومت با این دستگاه بزرگ نظامی اسرائیل هستیم و همزمان مذاکره کنیم. یعنی این ما هستیم و دویی وجود ندارد.
نکته بعد اینکه مردمان غزه با تجربه چند دههای مواجه هستند. اینها مردمانی نیستند که 2 ساله، 10 ساله و 20 ساله تحت این ستم باشند. این مردم وعدههای آمریکایی و اروپایی را دیدند و تهی بودن آن را تجربه کردند. وعدههای برخی حاکمان خودشان را که وابستگی کامل به آمریکا داشتند و روی وعدههای آمریکایی حساب باز کرده بودند دیدند. اینها همه نوع تجربههای مسیرهای جایگزین یا جانشین مقاومت را تجربه کردند. کار از سخن و تبیین گفتاری گذشته است. چیزی که بتواند به جای مقاومت برای آنها فریبا و جذاب باشد ندارند که سراغ آن بروند. همه نوع مذاکره و تفاهمنامه و همه نوع قرارداد و مصالحه و اتکا به همه نوع کشور خارج از فلسطین از این جمله است که جذابیتی برای آنها ندارد. همه اینها تجربه پیوستار تجربی این مردم است. آنها بهتر از ما میدانند تنها مسیر همین مسیر مقاومت است. اگر تا پیش از این بخشی از جامعه فلسطین و غزه فکر میکرد میشود مسیرهای دیگر را طی کرد اما امروز همه بر مقاومت متفقند، چون مسیرها طی شده و به بنبست رسیده است و از نزدیک نتایج آن را هم میبینند.
یعنی این رخداد جهانی در طول این چند دهه سابقه نداشته است و هیچ مسیری در مواجهه با رژیم صهیونیستی به اندازه این ۹-۸ ماه اخیر طرفدار جهانی برای فلسطین پیدا نکرده است. اینقدر موج اجتماعی و سیاسی و اخیرا علمی و حتی «به رسمیت شناختن کشور فلسطین» وجود نداشته است. یعنی نه تنها جهان اسلام بلکه الان در قلب ایالات متحده آمریکا و لندن و پاریس، تورنتو و واشنگتن محل راهپیمایی است و الان به دستگاه توجیهگر و آکادمیک تمدن غربی نیز رسیده است و احساس میکند این رژیم صهیونیستی به تمام آنچه هدفش اعلام کرده بود نرسیده است. به نظرم در وسط سختیها و دشواریهای غیرقابل وصف، این مردم مظلوم، آرام آرام طعم شیرین پیروزیها و فتحهای جدید را خواهند چشید.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|