|
دور دنیا
نخستین واکنش دبیرکل حزبالله لبنان به آتشبس غزه
دبیرکل حزبالله لبنان در سخنرانی خود به مناسبت توافق آتشبس در جنگ غزه گفت: توافق آتشبس را که نشاندهنده ثبات قدم نیروهای مقاومت است به ملت فلسطین و مقاومت فلسطین تبریک میگوییم. مقاومت توانست آنچه را به دنبال آن بود به دست آورد ولی دشمن نتوانست به خواستههایش دست یابد و فداکاریهای غزه برای به شکست کشاندن توطئه دشمن صهیونیستی در تاریخ ثبت خواهد شد. دبیرکل حزبالله تاکید کرد: ما در برابر نقض آتشبس در لبنان شکیبایی کردیم تا فرصتی برای اجرای این توافق ایجاد شود ولی به شما (صهیونیستها) توصیه میکنم صبر ما را نیازمایید. شیخ نعیم قاسم با اعلام اینکه لبنان و حزبالله سید شهدای امت «سیدحسن نصرالله» و «سیدهاشم صفیالدین» و شهدا و مجروحان بسیاری تقدیم کردند، افزود: حزبالله به رژیم صهیونیستی اجازه نداد به هدف خود یعنی پایان دادن به مقاومت در لبنان دست یابد و مقاومت لبنان از این ماجرا، عزیز و سربلند خارج شد. دبیرکل حزبالله درباره تحولات داخلی لبنان نیز گفت: مشارکت حزبالله و جنبش امل موجب شد رئیسجمهور لبنان انتخاب شود و هیچ کس نمیتواند ما را حذف کند. نعیم قاسم از دولت لبنان خواست در برابر نقض آتشبس در لبنان که از صدها مورد فراتر رفته است، قاطع باشد و تاکید کرد: این وضع نمیتواند ادامه یابد. دبیرکل حزبالله همچنین به مرجعیت و ملت و حشدالشعبی عراق بابت حمایت از آرمان فلسطین، همچنین به یمن و رهبر بینظیر آن سیدعبدالملک و ملت آن بابت فداکاریهایشان درود فرستاد و تاکید کرد: راهحلی جز بازگرداندن فلسطین به صاحبان آن وجود ندارد.
***
دیدار جوزف عون با دبیرکل سازمان ملل
رئیسجمهور جدید لبنان پس از دیدار با دبیرکل سازمان ملل متحد بیان کرد لبنان بر عقبنشینی نیروهای رژیم صهیونیستی از جنوب کشور در چارچوب مدت زمان مشخص شده در توافقنامه آتشبس تاکید دارد. جوزف عون در این دیدار بیان کرد: تداوم حملات رژیم صهیونیستی و نقضهای این رژیم و تخریب روستاهای مرزی به طور کلی با آنچه در توافق آتشبس ذکر شده است، مغایرت دارد. از طرفی آنتونیو گوترش نیز پس از این دیدار حمایت کامل و آمادگی برای بسیج کامل جامعه جهانی به منظور ارائه هرگونه حمایت از لبنان را ابراز داشت و گفت: ما بر این باوریم لبنان بزودی بهبود خواهد یافت و دوباره به مرکز حیاتی خاورمیانه تبدیل خواهد شد. وی بیان کرد: در دیدار با رئیسجمهور لبنان این فرصت برای من پیش آمد تا همبستگیمان با ملت لبنان را که رنج زیادی بردهاند ابراز کنم. دبیرکل سازمان ملل افزود: در این دیدار حمایت کامل خود از رئیسجمهور و دولت آتی را اعلام کردم. اکنون میتوان نهادهای دولتی لبنان را تقویت و شرایط لازم را برای توانمندسازی کشور به منظور حفاظت کامل از شهروندان خود آماده کرد. وی بر امکان عقبنشینی نیروهای رژیم صهیونیستی و استقرار ارتش لبنان در سراسر این کشور و آغاز صفحه جدیدی از صلح تاکید کرد. دبیرکل سازمان ملل در پایان اظهار داشت: میدانم لبنانیها از پویایی استثنایی و استقامت و شجاعت زیادی برخوردارند و به محض پایان درگیری روند بازسازی آغاز میشود.
***
تداوم عملیات موشکی یمن علیه رژیم صهیونیستی
بعد از اعلام توافق آتشبس در نوار غزه و قبل از اجرای این توافق، نیروهای مسلح یمن همچنان به عملیاتهای خود ضد دشمن صهیونیستی ادامه میدهند. روز شنبه رسانههای عبری از به صدا درآمدن آژیر هشدار در تلآویو در پی انجام حمله موشکی از سمت یمن خبر دادند. منابع صهیونیستی اعلام کردند یک موشک شلیکشده از یمن به سمت قدس و تلآویو را رصد کردهاند. به دنبال آن صدای انفجارهایی در آسمان منطقه یطا در جنوب الخلیل هنگام تلاشهای ارتش اسرائیل برای رهگیری این موشک شنیده شد. رسانههای صهیونیستی همچنین تصاویری از لحظه فرار شهرکنشینان از سواحل مرکزی فلسطین اشغالی به دنبال حمله موشکی یمن منتشر کردند. رادیو ارتش رژیم صهیونیستی گزارش داد تنها در یک هفته، 3 موشک و یک پهپاد از سمت یمن به اسرائیل (فلسطین اشغالی) شلیک شده است. ارتش اشغالگر هم طبق معمول مدعی رهگیری موشک شد. این در حالی است که عصر جمعه سخنگوی نیروهای مسلح یمن در جمع شرکتکنندگان در تظاهرات باشکوه مردم این کشور در صنعا، در بیانیهای از چند عملیات موفق علیه رژیم صهیونیستی و آمریکا خبر داد. سرلشکر یحیی سریع همچنین اعلام کرد: در یک عملیات نظامی، به اهداف حیاتی و حساس رژیم اسرائیل در منطقه امالرشراش (ایلات) در جنوب فلسطین اشغالی با 4 موشک بالدار حمله کردیم که اهداف عملیات به لطف خداوند با موفقیت محقق شد. یگان پهپادی نیز 2 عملیات نظامی انجام داد که در نخستین عملیات، اهداف رژیم اسرائیل در منطقه یافای اشغالی (تلآویو) با 3 پهپاد مورد حمله قرار گرفت. در عملیات دوم، یک هدف مهم و حساس رژیم اسرائیل در منطقه اشغالی عسقلان با پهپاد مورد حمله قرار گرفت. وی افزود: این 3 عملیات با عملیات نظامی چهارم همزمان شد که طی آن نیروی دریایی یمن، ناو هواپیمابر ترومن آمریکا را در شمال دریای سرخ هدف قرار داد. هدف قرار دادن ناوهواپیمابر ترومن با تعدادی پهپاد انجام شد که هفتمین حمله به این ناوهواپیمابر از لحظه آمدن به دریای سرخ به شمار میرود.
ارسال به دوستان
رسانههای عبری از جایگزینی آوی دیختر به جای بنگویر خبر دادند
مخمصه نتانیاهو
روزنامه معاریو: ترامپ از نتانیاهو ناراضی است
گروه بینالملل: پس از تصویب آتشبس میان جنبش حماس و رژیم صهیونیستی، در کابینه امنیتی رژیم اشغالگر قدس نخستین تبعات سیاسی دامنگیر دولت نتانیاهو شد. ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی و رهبر حزب «عوتسما یهودیت» به همراه اعضای این حزب از دولت ائتلافی نتانیاهو کنارهگیری کردند؛ اقدامی که تا پیش از این و در اعتراض به تصویب توافق آتشبس با حماس که از سوی بنگویر ننگین خوانده شده بود درباره آن به نتانیاهو هشدار داده شده بود. بنگویر در پیامی در این باره گفت: من عاشق «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل هستم و تمام تلاشم را انجام خواهم داد تا نخستوزیر در سمتش باقی بماند اما استعفا میدهم، زیرا توافقی که امضا شد، فاجعهبار است.
اشاره این عضو راست افراطی کنست رژیم صهیونیستی و عضو کابینه دولت نتانیاهو به توافق آتشبسی است که پس از 16 ماه جنایت رژیم اشغالگر در نوار غزه انجام شده است؛ توافقی که مفاد آن به منزله شکست برای دولت رژیم صهیونیستی و اهداف از پیش اعلام شده آن به حساب میآید. دولت رژیم صهیونیستی با وجود قدرت نظامی و اطلاعاتی و تجهیزاتی برتر و همچنین پشتیبانی بدون حد و مرز دولتهای غربی و بویژه دولت ایالاتمتحده آمریکا، سرانجام نتوانست به اهداف از پیش تعیینشده خود از جمله آزادسازی اسیران صهیونیست و نابودی جنبش حماس و مقاومت غزه دست یابد.
همین مساله نیز منجر به ایجاد حس یأس و ناامیدی در بین صهیونیستها و بویژه در بین حامیان دولت راستگرای افراطی رژیم صهیونیستی شده است، زیرا آنها نتوانستند سازمانی را که از نظر قدرت، تجهیزات و نفرات نسبت به آن برتری داشتند نابود کنند و همین مساله نیز شکست سنگینی در کارنامه دولت صهیونیست ثبت کرد؛ شکستی که تحمل آن از سوی وزرای افراطی دولت رژیم صهیونیستی ممکن نبود و منجر به استعفای بنگویر شد؛ استعفایی که البته پیش از این احتمال آن از سوی دولت رژیم و نخستوزیر جنایتکار آن در نظر گرفته شده بود و به همین دلیل نیز چند ماه قبل و در میانه جنگ وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی، یوآو گالانت کنار گذاشته شد و یسرائیل کاتس جایگزین آن شد و با پیوستن گیدئون ساعر به دولت و جایگزینی وی در پست وزارت خارجه و به جای کاتس، شرایطی به وجود آمد که در صورت کنارهگیری بنگویر، دولت نتانیاهو از حد نصاب خارج نشده و سقوط نکند. از سوی دیگر لابی دولت صهیونیست با اپوزیسیون داخلی نیز منجر به ایجاد تضمینهایی برای دستیابی به توافق آتشبس شد و سران احزاب اپوزیسیون به نتانیاهو تضمینهایی را ارائه دادند که در صورت امضای توافق آتشبس، اقدامی برای سرنگونی دولت وی انجام ندهند و همین تضمین بقا برای وی منجر به امضای توافقی شد که متحدان راستگرای افراطی دولت صهیونیست را رنجاند.
البته این رنجش به اندازهای نبود که باعث توافق رهبران راستگرای افراطی و مذهبی برای خروج از دولت شود و بنگویر نیز پس از تهدیدات متعدد در مواضع آخر خود معتدلتر شد و اعلام کرد که قصد ساقط کردن دولت را ندارد. به نظر میرسد ناتوانی وی در متقاعد کردن اسموتریچ در خروج از دولت منجر به این تعدیل مواضع شده است.
از طرف دیگر گزینه جایگزین فوری نتانیاهو برای بنگویر نیز نشان از پیشبینی نخستوزیر رژیم صهیونیستی از این شرایط و ایجاد گزینه جایگزین برای بنگویر دارد. منابع عبری اعلام کردند پس از استعفای ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی از کابینه بنیامین نتانیاهو، «آوی دیختر» وزیر کشاورزی این رژیم جانشین او در وزارت امنیت داخلی خواهد شد.
طبق گزارش رسانههای صهیونیستی نتانیاهو قصد دارد بنگویر را تحت فشار قرار دهد تا حزب خود را به کابینه بازگرداند و دیختر را دوباره به عنوان وزیر کشاورزی منصوب کند اما با توجه به مواضع بنگویر و اعضای حزب او، احتمال بازگشت اعضای حزب عوتسما یهودیت به کابینه تقربیا غیرممکن است؛ حزبی که حضور آنها در کابینه منجر به افزایش فشارها به فلسطینیان کرانه باختری و همچنین اعراب اسرائیلی شد و تنشها را به حد بیسابقهای رساند و خروج آنها از دولت به غیر از نتانیاهو و سایر احزاب راستگرای افراطی متحد وی، برای هیچ گروه دیگری در داخل و خارج از رژیم صهیونیستی نامطلوب نیست. همین مساله نیز منجر به بحرانی سیاسی برای دولت رژیم صهیونیستی خواهد شد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی تا پیش از 7 اکتبر 2023 و عملیات توفان الاقصی نیز درگیر بحرانهای سیاسی متعددی بود. اعتراضات هفتگی علیه کابینه رژیم صهیونیستی و قانون اصلاحات قضایی در کنار پروندههای قضایی نتانیاهو و اتهامات فساد و رشوه تا پیش از 7 اکتبر وجود داشت و به چالش جدی و بحران سیاسی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شده بود؛ چالشی که باعث ایجاد شکاف سیاسی در بین جامعه صهیونیستها شده بود و کار را به درگیری خیابانی بین طرفداران 2 طیف سیاسی راستگرا و چپگرای رژیم صهیونیستی کشانده بود.
این وضعیت پس از 7 اکتبر 2023 نیز متوقف نشد و اعتراضات خانوادههای اسرای صهیونیست نیز به این تجمعات اعتراضی و درگیریهای خیابانی اضافه شد و در ادامه اعتراضات حریدیها به سربازی اجباری و وجود تبعیض برای آنها نیز به موضوعات جدید در جامعه صهیونیستها تبدیل شد؛ موضوعاتی که اعتراضات هفتگی، درگیریهای خیابانی و اعتصابات بیسابقه را برجا گذاشت و منجر به ایجاد فشار سیاسی به دولت راستگرای نتانیاهو شد. بنیامین نتانیاهو نیز با توافق آتشبس اخیر، تلاش کرد تا اندکی از این فشارها بکاهد اما نشانهها حاکی از این است که در آینده با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد بود بویژه با روی کار آمدن ترامپ و مواضع اخیر او علیه نخستوزیر رژیم صهیونیستی که منجر به ایجاد فشار مضاعف بر نتانیاهو شده است؛ مسالهای که از چشم رسانههای عبری نیز دور نمانده است. طبق گزارش روزنامه عبری معاریو، برخی چهرههای نزدیک به دونالد ترامپ (رئیسجمهور منتخب آمریکا) پیام نگرانکنندهای را به بنیامین نتانیاهو (نخستوزیر رژیم صهیونیستی) انتقال دادند.
به نوشته این روزنامه، نزدیکان ترامپ به نتانیاهو ابلاغ کردند رئیسجمهور منتخب آمریکا با وجود دیدارها، از او ناراضی است. معاریو در ادامه نوشت: اطلاعات فاش شده از اطرافیان ترامپ حاکی از سازش منطقهای است اما نه در دوره نخستوزیر فعلی اسرائیل و این مساله برخلاف تصورات نخستوزیر و وزرای افراطی کابینه رژیم صهیونیستی است که با روی کار آمدن ترامپ و شکست کاملا هریس در انتخابات 2024 دست به خوشحالی علنی زده بودند.
به نظر میرسد برخلاف تصورات اعضای دولت رژیم صهیونیستی، دولت بایدن دموکرات متحد و پشتیبان بهتری برای جنایات آنها در نوار غزه بود و این نشاندهنده وجود بحرانهای سیاسی در عرصه بینالمللی برای دولت نتانیاهو است.
ارسال به دوستان
نگاه
ما جنگیدیم اما برای چه؟!
علی کاکادزفولی: کتاب «سرزمین مادری؛ جنگ با تروریسم در زندگی آمریکایی»۱ نوشته ریچارد بک که سپتامبر 2024 منتشر شد، روایتی جامع، تفصیلی و بشدت انتقادی از تأثیرات ویرانگر جنگ علیه به اصلاح تروریسم بر بافت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا ارائه میدهد. این اثر با تمرکز بر روندی که از لحظات پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و ظاهرا قرار بود با هدف «محافظت از امنیت ملی» انجام شود، استدلال میکند این جنگ در عمل بهانهای شد برای گسترش یک امپراتوری ترس و نظامیگری که نه تنها مردم سایر کشورها، بلکه شهروندان آمریکایی را نیز در معرض آسیب قرار داده است. بک به عنوان کسی که در سن نوجوانی شاهد فروپاشی برجهای دوقلو و پیامدهای بعدیاش بوده، تلاش کرده تصویری چندلایه از این رویدادها و تأثیرات آن بر نسلهای متفاوت آمریکا ارائه کند. آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی تحلیلی از مهمترین محورهای مطرحشده در کتاب است که بدون مسامحه، سیاستها و ایدئولوژی آمریکا را در این جنگ به نقد میکشد.
* نقطه عطفی به نام ۱۱ سپتامبر؛ بنیانی برای گسترش خشونت
بک در مقدمه کتاب، ۱۱ سپتامبر را نه صرفاً یک فاجعه تروریستی، بلکه لحظهای محوری در تاریخ معاصر آمریکا توصیف میکند. او میگوید ایالات متحده به جای آنکه از این رویداد به عنوان فرصتی برای بازاندیشی در سیاستهای بینالمللی خود استفاده کند، این حادثه را بهانهای کرد برای توجیه جنگهای پیشدستانه، اشغال نظامی کشورهای خاورمیانه، ایجاد ساختارهای گسترده نظارتی داخلی و در نهایت، تثبیت اقتدار هر چه بیشتر در عرصه جهانی. او تأکید میکند دولت بوش پسر، با استفاده از زبان احساسی و بهرهگیری از تصاویر وحشتزای فروپاشی برجها، افکار عمومی را به سمتی سوق داد که هر گونه صدای مخالف را خیانت به کشور میپنداشت. در فضایی که «وطنپرستی» مترادف با پذیرش بیچون و چرای سیاستهای دولت شده بود، زمینه برای هر نوع سانسور، جوسازی علیه اقلیتها و اتهامزنی به منتقدان مهیا شد. او مواردی مانند حذف تدریجی مخالفان از عرصه رسانهها یا به حاشیه راندن هنرمندان و روشنفکرانی که علیه این جنگ موضع گرفتند (نظیر اعضای گروه موسیقی دیکسی چیکس یا سوزان سانتاگ) را مثال میزند تا نشان دهد چگونه فضای رسانهای و آزادی بیان در آن بازه زمانی محدود شد.
* امنیت کاذب؛ ابزاری برای اعمال قدرت
یکی از مفاهیم کلیدی در کتاب بک، اصطلاح «نمایش امنیتی»۲ است. این اصطلاح به کارهایی اشاره دارد که دولت و نهادهای امنیتی برای القای حس امنیت در مردم انجام میدهند، بیآنکه اثربخشی واقعی داشته باشد. بازرسیهای مکرر در فرودگاهها، دوربینهای نظارتی فراوان در سطح شهر، محدودیتهای ورود و خروج در اماکن عمومی بزرگ و سایر تدابیر سختگیرانه، همگی برای نشان دادن «هوشیاری حداکثری» در مقابله با تهدیدهای تروریستی است اما بک بر اساس مستنداتی از جمله آمارهای ارائهشده توسط نهادهای بازرسی داخلی آمریکا، نشان میدهد این تمهیدات بارها در آزمایشهای امنیتی شکست خورده؛ برای نمونه، عبور راحت سلاحها از گیتهای فرودگاهی در بخش تستهای امنیتی اداره امنیت حملونقل (TSA) در سال ۲۰۱۵ که نرخ شکست ۹۶ درصدی را به ثبت رساند. بک استدلال میکند چنین شکستهایی حاکی از آن است که دولت بیشتر به دنبال حفظ نوعی نمایش است تا تأمین امنیت واقعی مردم. این نمایش اما هزینههای روانی گستردهای برای شهروندان آمریکایی داشته است؛ از ایجاد ترس مداوم تا عادیسازی رفتارهای تهاجمی علیه رنگینپوستان و مسلمانان. بسیاری از خوانندگان کتاب ممکن است این سوال را مطرح کنند که اگر هدف واقعی چنین دستگاه امنیتی پرطمطراقی، پیشگیری از عملیات تروریستی است، پس چرا همچنان شاهد نفوذ آسان سلاحها و مواد منفجره به فضاهای عمومی هستیم؟ پاسخ بک ساده است: هدف اصلی این ابزارها نه مهار واقعی تهدید، بلکه تحمیل فضای وحشت به مردم و توجیه استقرار هرچه بیشتر نهادهای نظارتی و نظامی در بافت شهری است.
* گسترش نظامیگری داخلی؛ از خیابانهای بغداد تا خیابانهای مینیاپولیس
همانطور که نویسنده توضیح میدهد، جنگ علیه تروریسم عمدتا در خارج از خاک آمریکا بویژه افغانستان، عراق، سوریه و برخی کشورهای آفریقایی جریان داشته است اما او تأکید میکند در این ۲ دهه، نوعی «استعمار نظامی» در داخل خاک آمریکا هم شکل گرفته است. به بیان روشنتر، تسلیحاتی که پیشتر در عملیاتهای نظامی خارج از مرز به کار گرفته میشد، حالا در اختیار نیروهای پلیس ایالتی و فدرال قرار گرفته است. به این ترتیب، خیابانهای شهرهای آمریکا بیش از پیش به صحنه حضور خودروهای زرهی، نیروهای واکنش سریع مجهز به سلاحهای نظامی و پهپادهای نظارتی تبدیل شده است. بک رویدادهایی مانند سرکوب گسترده اعتراضات مربوط به جنبش «جان سیاهپوستان مهم است»۳ پس از کشته شدن جورج فلوید را نمونهای بارز از این روند میداند. او نشان میدهد چگونه هزاران نیروی گارد ملی و ادوات زرهی پیشرفته برای مقابله با اعتراضات مسالمتآمیز به کار گرفته شد، در حالی که روشهای گفتوگو و کاهش تنش که به طور معمول ابزار اولیه برای مواجهه با تظاهرات در جوامع دموکراتیک شمرده میشود، تقریبا به حاشیه رانده شد. وی این سیاست را امتداد «عقلانیت جنگی» میداند؛ نگاهی که هر رخداد اعتراضی را معادل یک تهدید تروریستی قلمداد میکند و در پاسخ، تنها راهحل ممکن را در اقدام نظامی و خشونت پیشگیرانه میجوید.
* ریشههای اقتصادی ترور؛ از ناکارآمدی سرمایهداری تا فرافکنی آمریکا
یکی از فصلهای بحثبرانگیز کتاب به مسائل اقتصادی میپردازد و توضیح میدهد چرا ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر تا این حد مصمم به «بازآرایی خاورمیانه» از طریق نیروی نظامی شد. بک بر این باور است نزول رشد اقتصادی آمریکا و جهان پس از دهه ۱۹۷۰ باعث پیدایش «جمعیتهای مازاد» در بسیاری از کشورهای فقیر شد. به عبارت دیگر، رشد آهسته سرمایهداری جهانی نتوانست برای همه نیروی کار سراسر جهان شغل و رفاه ایجاد کند؛ در نتیجه، گروههایی حاشیهنشین و خشمگین از وضع موجود شکل گرفتند که مستعد رو آوردن به خشونت یا اعتراض علیه نظم جهانی تحت رهبری آمریکا بودند.
این دیدگاه که «تروریسم در بسیاری موارد پاسخی به نابرابریهای اقتصادی است» نکتهای محوری در استدلال بک به شمار میآید. او میگوید ایالات متحده در مواجهه با این نارضایتیها به جای تلاش برای اصلاح ساختار اقتصاد جهانی یا کاستن از شکافهای ثروت، راهحلی نظامی - امنیتی را پیش گرفت. به تعبیر او، جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ بیش از آنکه پاسخی به تهدید «سلاحهای کشتار جمعی» باشد، تلاشی بود برای تحمیل نظم سرمایهداری جهانی بر کشوری نفتخیز که سیاستهای اقتصادی مستقلتری را دنبال میکرد و میتوانست در درازمدت، به قطبی مخالف منافع شرکتهای چندملیتی تبدیل شود.
* پروژه اسلامهراسی؛ استمرار سنت نژادپرستی در چهرهای جدید
بنا به ادعای رسمی دولت آمریکا جنگ علیه تروریسم، قرار بود با هدف محافظت از مردم آمریکا در برابر تهدیدهای بنیادگرایی اسلامی انجام شود اما بک با استناد به آمار «جنایتهای ناشی از نفرت»۴ در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر نشان میدهد یکی از نتایج مستقیم این جنگ، افزایش چشمگیر اسلامهراسی در جامعه آمریکا بوده است. بر اساس آمارهایی که نویسنده به آنها اشاره میکند، 8 برابر شدن حملات ناشی از تعصب ضداسلامی در سالهای پس از ۲۰۰۱ رقمی است که نمیتوان آن را اتفاقی دانست. بک این روند را بازتولید همان منطق نژادپرستانهای میداند که در تاریخ آمریکا بارها علیه اقلیتهای مختلف (از سرخپوستان گرفته تا سیاهپوستان و آسیاییتباران) اعمال شده است. او برای نمونه، اشاره میکند حتی در میان نیروهای آمریکایی حاضر در زندان ابوغریب یا پایگاههای نظامی در خاورمیانه، عبارات و الفاظی که برای تحقیر مسلمانان استفاده میشد، شباهت معناداری با عباراتی داشت که در گذشته علیه بومیان آمریکا به کار گرفته میشد. او در فصلهای میانی کتاب، انتخاب اسم رمز «جرونیمو» برای اسامه بنلادن در عملیات کشتن او را نشانهای آشکار از پیوند تاریخی میان «سیاست حذف بومیان» و «سیاست سرکوب مسلمانان» ارزیابی میکند.
* هالیوود و فرهنگ عامه؛ بازتولید ترس به مثابه سرگرمی
بعد فرهنگی جنگ علیه تروریسم یکی دیگر از محورهای اساسی در تحلیل بک است. او میگوید مجموعهای از فیلمها و سریالهای تلویزیونی مانند «24» یا فیلمهای ابرقهرمانی چون «مرد آهنی»۵ فضای جامعه را به شکلی نرم و پنهان به نفع سیاستهای جنگی آمریکا آماده کردند. بک این تولیدات فرهنگی را تبدیلشده به شکلهای روایی سادهای میداند که در آن قهرمانانی آمریکایی باید از یک تهدید خارجی (اغلب دارای کلیشههایی از اهالی خاورمیانه) محافظت کنند. به اعتقاد او، چنین تصویرسازیهایی نه تنها ایده «ضرورت جنگ» را در ذهن عموم نهادینه میکند، بلکه به شکافهای نژادی و قومیتی نیز دامن میزند. با گسترش این کلیشهها، هر شهروند مسلمان یا مهاجر تبدیل به «سوژهای بالقوه مشکوک» میشود که ممکن است روزی تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی باشد. بنابراین بک نتیجه میگیرد صنعت سرگرمی در ایالات متحده متأثر از همین فضای جنگی به جایی رسیده که نه تنها مخاطب را برای پذیرش خشونت متقاعد میکند، بلکه با برجستهسازی مستمر ترس، مانع پرسشگری و مخالفت گسترده مردم با سیاستهای جنگی دولت میشود.
* فضای نظارتی و محدودیتهای آزادی؛ میراث جنگی در خاک آمریکا
از دیگر پیامدهای درازمدت جنگ علیه تروریسم میتوان به رشد فراگیر ابزارهای نظارت دولتی و خصوصی اشاره کرد. بک به صورت ویژه به افزایش اختیارات آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) همچنین همکاری شرکتهای فناوری غولآسا مثل گوگل و فیسبوک با نهادهای اطلاعاتی اشاره میکند. او افشاگریهای ادوارد اسنودن را شاهدی بر این میداند که چگونه دولت آمریکا با پوشش «مبارزه با تروریسم» اقدام به جمعآوری گسترده دادههای شهروندان کرده است. بک همچنین تأکید دارد این فضای نظارتی، محدودیتهای ناگفتهای را بر آزادی بیان، آزادی اعتراض و حتی آزادی اندیشه تحمیل میکند. او اشاره میکند نسل جوان آمریکایی که بعد از ۲۰۰۱ به بلوغ رسیده است، اساسا جهانی را تجربه نکرده که در آن شنود گسترده و مانیتورینگ دیجیتال جزو بدیهیات زندگی نباشد. به تعبیر بک، نتیجه این روند، عادیسازی تهاجم به حریم خصوصی و همزمان شکلگیری نوعی بدبینی اجتماعی است که شهروندان را از هرگونه فعالیت جمعی موثر و انتقاد بلندمدت از حاکمیت بازمیدارد.
* تضعیف دموکراسی و سیاستهای داخلی؛ سکوت یا همراهی؟
سوال بزرگی که بک در آخرین فصلهای کتاب مطرح میکند این است: چرا احزاب سیاسی و ساختار دموکراتیک آمریکا نتوانستند از تعمیق این بحران پیشگیری کنند. او به دولت باراک اوباما نیز انتقاد میکند و نشان میدهد هرچند اوباما دستور تعطیلی «بازداشتگاههای مخفی» سیآیای و توقف رسمی شکنجه را صادر کرد اما برنامههای کلان نظارتی، نیز بسیاری از عملیاتهای جنگی در خاورمیانه را با شیوههای پنهانتری ادامه داد. همچنین استفاده گسترده از پهپادها برای حملات در کشورهایی نظیر پاکستان، یمن و سومالی در دوران اوباما افزایش و اساسا مفهومی به نام «نبرد بدون مرز» رسمیت بیشتری یافت.
بک از آنچه «فرهنگ مصونیت»۶ میخواند، سخن میگوید: فرهنگی که در آن مقامات ردهبالا یا نهادهای امنیتی میتوانند بدون آنکه پاسخگوی عواقب اقداماتشان باشند، به هر اقدامی دست بزنند. او مثالهایی را از بازجوییهای وحشیانه در زندان ابوغریب، تحقیر زندانیان در گوانتانامو و حتی سیاستمدارانی که علنا برای حمله به کشورهای دیگر تلاش کردند (مانند مقامات دولت بوش در ارائه اطلاعات جعلی برای توجیه حمله به عراق) ذکر میکند.
در تمام این موارد، مجازات واقعی در کار نبوده یا بسیار محدود بوده است.
* نگاه انتقادی به آینده؛ آیا پایان جنگ نزدیک است؟
با آنکه ایالات متحده در پایان سال ۲۰۲۱ (پس از نزدیک به ۲۰ سال اشغال) از افغانستان خارج شد و جنگ عراق نیز سالها پیش به پایان رسمی خود رسید، بک معتقد است «جنگ علیه تروریسم» همچنان ادامه دارد. وی نمونههای حضور نظامی آمریکا در سوریه، عراق، کشورهای آفریقایی و حتی حضور گسترده ناوهای هواپیمابر در شرق آسیا را شاهدی بر این مدعا میداند که منطق جنگی هنوز همان است، فقط ابعاد یا جغرافیایش تغییر کرده است. در فصل پایانی، بک اظهار میدارد رقابت فزاینده با چین ممکن است موج جدیدی از نظامیگری را توجیه کند؛ همانطور که پس از ۱۱ سپتامبر، «جنگ علیه تروریسم» دستاویزی برای افزایش بودجه نظامی و تحمیل سیاستهای تهاجمی شد. او نگران است این روند، بازتولید چرخه خشونت و نظارت داخلی را ادامه دهد و به تعمیق سیاستهای سرکوبگرایانه در داخل آمریکا بینجامد.
* امپراتوری ترس و دگردیسی ارزشهای آمریکایی
کتاب ریچارد بک را میتوان عصارهای از ۲۰ سال تأمل انتقادی درباره جنگ علیه تروریسم و عواقب آن دانست. بک با استناد به اسناد تاریخی، دادههای آماری و مشاهدات روزنامهنگاران و پژوهشگران، تصویری تیره و بدبینانه از چگونگی دستاویز شدن حادثه ۱۱ سپتامبر برای پیشبرد اهداف بلندمدت و امپریالیستی آمریکا ارائه میدهد. او شرح میدهد چگونه هیاهوی «دفاع از امنیت ملی» بدل به ابزاری برای گسترش کنترل دولتی، حذف آزادیهای مدنی و افزایش دخالت در سرنوشت دیگر کشورها شد. در این روایت، آمریکا به عنوان قدرتی معرفی میشود که همواره میکوشد مصون از هرگونه پاسخگویی بماند و با استفاده از دستاویزهایی همچون «تهدید تروریسم» خود را مجاز به دخالت در تمام عرصهها بداند؛ از نظارت بر ارتباطات شخصی شهروندان گرفته تا بمباران روستاهای دورافتاده در دیگر قارهها.
بک برخلاف جریان اصلی رسانهای و حتی برخلاف بسیاری از لیبرالهایی که صرفا به تغییر تاکتیکهای جنگی دلخوش هستند، تأکید دارد مشکل در ذات سیاست امپریالیستی آمریکاست و تا زمانی که این ذهنیت در لایههای قدرت پابرجاست، انتظار «پایان واقعی جنگ» سادهانگاری است.
نویسنده در نهایت، هشدار میدهد جامعه آمریکا که زمانی نماد آزادیهای فردی و حقوق مدنی به شمار میآمد، امروز درگیر بحرانی عمیق از حیث فقدان همبستگی و آزادی است. مردمی که زمانی دغدغههای روشنی درباره حفظ حریم خصوصی و کنترل قدرت دولتی داشتند، اکنون در برابر رویههای متجاوزانه امنیتی سکوت کردهاند و حتی در برخی موارد، آنها را پذیرفتهاند. او این پدیده را «هضم خشونت در فرهنگ روزمره» مینامد؛ خشونتی که نه تنها در خارج از مرزها، بلکه در خیابانهای داخلی، در مدارس و حتی در روابط اجتماعی نمود یافته است.
----------------------------------------------
پی نوشت:
1. Homeland: The War on Terror in American Life
۲. Security Theater
۳. Black Lives Matter
۴. Hate Crimes
۵. Iron Man
۶. Impunity Culture
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|