|
نگاهی به چگونگی مواجهه قوامالسلطنه با ملی شدن صنعت نفت
روی پنهان جناب اشرف
وحید بهرامی: قوامالسلطنه یکی از سیاستمداران پررمز و راز دوران حکومت پهلویها بود که در مدت 25 سال، چهار بار به نخستوزیری انتخاب شد. او که در عرصه سیاست، به حیلهگری و خطرپذیری شهرت داشت، به دلیل شخصیت و رفتار متکبرانهاش با محمدرضا پهلوی، در دهه هشتم عمر خود تقریبا از چشم شاه افتاد و سال 1327 به نشانه نارضایتی، لقب افتخاری «اشرف» از او پس گرفته شد و از دایره سیاست طرد شد. در تمام سالهای پس از آن، قوام تلاش کرد دوباره به صحنه سیاست بازگردد؛ عملی که برای سیاستمداران مطرود شاه بسادگی میسر نبود اما تیرماه 1331، ماه ناکامیها، ماه آخرین نبرد نافرجام قوام برای بازگشت به سیاست بود. او در تدارک چنین بازگشتی که زمینههای آن را از مدتها پیش هموار کرده بود، به یکباره و بر خلاف تصور همگان در روز 26 تیرماه 1331 بعد از استعفای مصدق، درست در بحبوحه جریان ملی شدن نفت به نخستوزیری انتخاب شد. در این نوشتار قصد داریم پشت پرده علت و چرایی انتخاب شدن قوام در تیرماه 1331 به نخستوزیری را بررسی کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که او در ماجرای نهضت ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار انگلیس، در کدام جبهه ایستاده بود. ارسال به دوستان
میانمار دستپخت خونآلود آمریکایی- صهیونیستی
ماشاءالله ذراتی: درگیریها و کشتارهای خونین میانمار که توسط عوامل آمریکایی- صهیونیستی همچون «بنیاد سوروس» و «موساد» و دستگاه رسانهای غرب تقویت و دامن زده میشود، 3 هدف عمده را دنبال میکند: اخلال در پروژههای حیاتی سرمایهگذاری و انرژی چین در میانمار، سوق دادن مسلمانان منطقه به افراطیگری و احیای حس انتقام و در نتیجه «خشونت پایدار» در منطقه جنوب شرق آسیا و در نهایت ایجاد اختلاف میان کشورهای عضو «آ.سه.آن»، بویژه اندونزی و مالزی از یک طرف و میانمار از طرف دیگر. میانمار با واقع شدن بین هند و جنوب شرقی آسیا، بین چین و اقیانوس هند، دروازهای حیاتی برای آمریکاست تا به تلاش استراتژیکش برای مقابله با پیشروی روزافزون چین ادامه دهد. زمانی که ایالات متحده پس از 5 دهه حکومت خونتا به میانمار کمک کرد تا وارد دوره گذار شود، این کشور قرار بود از چین فاصله بگیرد و به سمت غرب متمایل شود اما عکس این اتفاق رخ داد. میانمار یکی از دستاوردهای سیاست خارجی ریاستجمهوری باراک اوباما و دستگاه نفوذ جرج سوروس بود. آمریکا در زمان اوباما از طریق عادیسازی روابط دیپلماتیک و لغو عمده تحریمهای اقتصادی دیرینه، دستگاه نظامی میانمار را متقاعد کرد از قدرت خارج شده و راه را برای روی کار آمدن آنگ سان سوچی پس از انتخابات هموار کنند. شهریور 95 ایالات متحده آمریکا، میزبان آنگ سان سوچی بود. باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا از برنامهای سودآور برای میانمار سخن گفت و اینکه بالاخره بعد از یک دهه وضعیت در این کشور تغییر خواهد کرد. وی همچنین گفت واشنگتن آماده است تحریمهای اضافی علیه میانمار را لغو کند. بازدید سوچی از آمریکا و لابی ایالات متحده درباره انتخاب سوچی به عنوان برنده جایزه صلح نوبل فرصتی بود تا واشنگتن پروسه انتقال میانمار از یک حکومت نظامی به سمت دموکراسی تحت قیمومت آمریکا را که از سال 2011 شروع شده، زیر نظر بگیرد. اما به دلایلی که در ادامه شرح داده خواهد شد همه چیز بر وفق مراد آمریکا پیش نرفت و چین به نوعی به مهره آمریکا پیشنهادات بهتری داد. آنگ سان سوچی، رهبر دولت میانمار دعوت رکس تیلرسون همتای آمریکایی خود را برای سفر به آمریکا به منظور شرکت در نشست وزرای خارجه آ.سه.آن در اردیبهشت 96 رد کرد. اگرچه علت این موضوع سفر سوچی و هیات همراه وی به کشورهای اروپایی اعلام شد اما برخی ناظران پرهیز میانمار برای قرار گرفتن در وضعیتی را که علیه چین اقدام علنی و بینالمللی داشته باشد از جمله دلایل اصلی این موضوع تفسیر کردند. گسترش روابط چین با کشور همسایه خود تا آنجا پیش رفت که خردادماه 96 دولت میانمار جذب سرمایهگذاری غربی را رد کرد و در عوض پکن این موضوع را پیگیری کرد. چین همچنین اعلام کرد روابطی آزاد با میانمار بدون نگرانی از موضوعات مرتبط با حقوقبشر خواهد داشت و همچنین برنامه حمایتی سیاسی و اقتصادی برد- بردی را برای توسعه مناسبات 2 کشور ارائه میکند. یکی از مهمترین دلایل رقابت قدرتها در میانمار ذخایر عظیم نفت و گاز سواحل میانمار است. ایالت راخین میانمار به نقطه مشترکی برای منافع چینیها، هندیها و آمریکاییها تبدیل شده است، زیرا سال 2004 ذخایر عظیمی از انرژی در ایالت راخین کشف و باعث شد چین فورا از این فرصت برای اقدام در جهت احداث خط لوله انتقال گاز از میانمار به چین بهرهبرداری کند. جدا از مباحث انرژی، در بعد گردشگری نیز سواحل «Ngapali» میانمار در منطقه راخین جزو زیباترین سواحل آسیا بوده و جذابیت ویژهای برای سرمایهگذاران و هتلداران یهودی دارد. شاید کوچ مسلمانان از منطقه راخین، نخستین قدم در احیا و بازسازی این منطقه گردشگری توسط سرمایهگذاران یهودی محسوب میشود. علاوه بر اینها ساحل میانمار به تنگه «مالاکا» یکی از بزرگترین آبراههای راهبردی جهان دسترسی دارد. تنگه «مالاکا» اقیانوسهای هند و آرام را به هم متصل میکند. نزدیک به یکچهارم از محمولههای نفتخام دنیا از این تنگه عبور میکند که پس از تنگه هرمز مهمترین شاهراه حملونقل دریایی نفت در دنیا بهشمار میرود. چین قصد دارد با احداث خط لولهای از سواحل میانمار ضمن استفاده مستقیم از ذخایر نفت و گاز این سواحل، وابستگی خود به مسیر ترانزیتی تنگه مالاکا را کاهش دهد. این خط لوله که 2 هزار و 520 کیلومتر طول دارد از منطقه «کیاپیو» میانمار به ناحیه «رویی لی» در استان «یون نن» در جنوب غرب چین کشیده شده است. این استان دقیقا در منطقه مرزی نزدیک به درگیریها قرار دارد و هزاران نفر از آوارگان روهینگیایی در میانمار از این مرزها وارد چین شدهاند و این احتمال وجود دارد که مناقشات گسترده در این ناحیه، خط لوله نفتی را نیز در معرض آسیبپذیری قرار دهد و به همین دلیل 2 کشور همواره از این بابت ابراز نگرانی کرده و خواستار رفع این مساله با همکاری یکدیگر هستند. در این بین آمریکا بیش از یک دهه است سعی دارد با تقویت بنیانهای لیبرال- دموکراسی در میانمار موضع چین را تضعیف کند و ضریب نفوذ این کشور در میانمار را کاهش دهد. سند شورای روابط خارجی آمریکا با عنوان «میانمار: زمان تغییر» -18 ژوئن 2003- گویای تلاش آمریکا و بازوان نفوذ این کشور همچون «USAID» و بنیاد سوروس در پیریزی نظم لیبرال در میانمار است. در این راستا تقویت و گسترش ناامنی و کشتار مسلمانان مظلوم بهانه لازم را برای آمریکا جهت ورود جدیتر این کشور به میانمار به بهانههای بهاصطلاح حقوقبشری فراهم میکند و تنها در این بین مسلمانان مظلوم قربانی این منازعه و رقابت ژئوپلیتیک و ژئوانرژی هستند. علاوه بر آمریکا و چین، بررسی و مطالعه تاریخ روابط میانمار و رژیم صهیونیستی نیز حکایت از روابط عمیق و امنیتی 2 کشور دارد. سابقه روابط دیپلماتیک میانمار و رژیم صهیونیستی به سال 1953 میرسد. میانمار جزو نخستین کشورهای آسیایی بود که این رژیم را به رسمیت شناخت و صهیونیستها در حوزههای نظامی، کشاورزی و آموزشوپرورش با میانمار همکاری دیرینهای دارند. اسرائیل با توجه به تشدید خشونتها علیه اقلیت مسلمان روهینگیا در میانمار در سیاست خود در زمینه فروش اسلحه به این کشور تجدیدنظر نکرده است و نفوذ امنیتی موساد در این کشور و نقش اسرائیل در این نسلکشیها یک گمانه جدی و قابل تامل است. آنچه مشخص و مبرهن است فقر فرهنگی و بیسوادی در میانمار و همچنین گروههای اقلیت مسلمان و نفوذ غرب در میان نظامیان و حاکمان این کشور زمینهساز و عامل ظلم و کشتار مسلمانان مظلوم روهینگیا به دست عوامل آمریکایی- صهیونیستی بوده است. جمهوری اسلامی ایران باید ضمن محکومیت این کشتارها و فعالسازی ظرفیتهای سازمان کنفرانس اسلامی با همکاری و مشاورت هند و چین با حضور در صحنه آموزش و ارتقای فرهنگی مردم میانمار و مسلمانان روهینگیا، ضمن جلوگیری از شکلگیری هستههای افراطگرایانهای همچون داعش در منطقه جنوب شرق آسیا زمینهساز صلح و آرامش پایدار در آن منطقه باشد. ارسال به دوستان
تعلقات صهیونیستی هویدا
مدرسهای که امیرعباس هویدا در آن خواندن و نوشتن آموخت، شاخهای بود از «آلیانس جهانی اسرائیلی» که در 1860 (1246 ق) در جهت همدردی با یهودیان و رسیدگی به گرفتاریهای همکیشانشان در سراسر جهان بر پا شد. مرکز این انجمن در پاریس بود و بنیانگذارش «آدلف کرمیو» و چند تن از روشنفکران یهودی بودند. او تحت تأثیر همین آموزهها، در مدرسه فرانسوی بیروت به گروه تمپلرها (Templar) پیوست؛ گروهی که عباس میلانی درباره سابقه تاریخی آن مینویسد: «آنها خود را نخبگان روشنفکری مدرسه میدانستند و نام تمپلرها را برگزیده بودند. انتخابشان سخت غریب بود، چون تمپلرهای سده دوازدهم، سلحشورانی پرآوازه بودند که در جنگهای صلیبی، علیه مسلمین میجنگیدند. به گمان برخی محققان، همین تمپلرها را باید هسته اولیه فراماسونری دانست». همو در جایی دیگر، ضمن صحبت از بحثهای روشنفکری هویدا و دوستانش در منزل مسکونی او در بیروت، درباره ایجاد دولت اسرائیل مینویسد: «بحث امکان ایجاد یک دولت یهودی در بخشی از سرزمین فلسطین هم در آن زمان سخت رایج بود. هویدا از جمله اقلیت کوچکی بود که از ایجاد چنین دولتی طرفداری میکرد. میگفت: این تنها پادزهر سامیستیزی تاریخی است». طبیعی است تلاشهای شبانهروزی امیرعباس هویدا در کمیساریای عالی سازمان پناهندگان در ژنو را باید در راستای ایجاد دولت مورد علاقه او که تنها پادزهر سامیستیزی باشد، جستوجو کرد. اسرائیل کعبه آمال بهاییان بود و تلاش عکانشینان برای ایجاد آن، به روشنی در تاریخ ضبط شده است. امیرعباس هویدا از طرفی به این فرقه تعلق داشت و تلاش برای تعالی دولت صهیونیستی اسرائیل از وظایف فرقهای او بود و از طرف دیگر نیز خانواده مادری او، از خدمتگزاران تشکیل دولت اسرائیل بودند. یکی از این افراد، عبدالحسین سرداری - دایی امیرعباس هویدا ـ است که در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان، امور کنسولی سفارت ایران در پاریس را به عهده داشت. عباس میلانی در این باره مینویسد: «وقتی فرانسه به اشغال نازیها درآمد، کشورهایی چون ایران نه تنها روابط خود را با فرانسه اشغالی قطع کردند، بلکه دفاتر سفارت خود را هم در شهر پاریس بستند. ساختمان سفارت ایران در اختیار ابوالحسین [عبدالحسین] سرداری قرار گرفت که جوانترین برادر افسرالملوک [مادر هویدا] بود.... دیپلماتی حرفهای بود و قبل از حمله نازیها مسؤولیت امور کنسولی سفارت ایران در پاریس را به عهده داشت... رفیقباز و رفیقیاب بود. با برخی از سران ارتش اشغالگر آلمان در پاریس از در دوستی در آمد. آنان را به میهمانیهای مجلل در محل سفارت دعوت میکرد و خاویار و شامپاین فراوان و رایگان در اختیارشان میگذاشت و برای تفریحشان حتی دختران جوان و زیبا را هم تدارک میدید. رابطش برای تامین این دختران یکی از زنان زیبای پاریس به نام الکساندریا بود. میهماننوازیهای سرداری هم برای او منشأ منفعت مالی فراوان شد و هم زندگی برخی یهودیان پاریس را نجات داد... سرداری با استفاده از روابط نزدیکش با آلمانها، جان خانوادههای یهودی ایرانی مقیم پاریس را از مرگ حتمی نجات داد. او به نوبه خود مقامات آلمانی را متقاعد کرده بود هر کس گذرنامه ایرانی دارد بهرغم وابستگیهای مذهبیاش، شهروند ایرانی و لاجرم از حقوق این شهروندان برخوردار است... سرداری به حدود هزار و پانصد گذرنامه ایرانی دسترسی داشت. وقتی سال 1942، نازیها بازداشت یهودیان پاریس را آغاز کردند، سرداری تصمیم گرفت این گذرنامهها را به نام برخی از یهودیان غیرایرانی صادر کند. یکی دو سال بعد، نشریات ایرانی از این ماجرا خبردار شدند و با لحنی تند و انتقادآمیز، میپرسیدند چرا سرداری را به رغم فروش گذرنامه به جهودان هنوز از کار برکنار نکردهاند... به روایت فریدون هویدا: «سال 1948 من در پاریس بودم. وقتی اعضای جامعه یهودیان ایرانی مقیم پاریس به دیدن دایی من آمدند، سینیای نقرهای که امضای رؤسای جامعه یهودیان در آن نقر شده بود، بر سبیل امتنان و احترام به او هدیه کردند». اسکندر دلدم، امیرعباس هویدا را از اعضای «شورای آمریکایی صهیونیسم» موسوم به AZL معرفی میکند و فعالیتهای او در سازمان ملل را پوششی بر عضویت وی در این شورا میداند. همین وابستگی بود که در ماه اول نخستوزیری او، ساواک را وادار به ارائه طرحی برای برونرفت از مشکل اشتهار او به بهاییت کرد. طرحی که در بند ششم آن آمده است: «عدم انجام هیچ نوع معامله تجارتی و داد و ستد که دال بر نزدیکی با اسرائیل باشد، زیرا عناصر مخرب، بهاییان را عوامل اسرائیل در ایران به مردم معرفی کردهاند». هنوز مدت زیادی از انتصاب او به نخستوزیری سپری نشده بود که اظهار نظر شد: «چون آقای هویدا نخستوزیر در معامله محرمانه فروش نفت ایران به اسرائیل، خدمت بزرگی به آنها نموده، دولت اسرائیل در قبال این خدمت یکصدوچهل هزار مترمربع زمین در فلسطین به ایشان واگذار نموده است». پیوستگی فرقه بهاییت و صهیونیسم به اندازهای روشن و مبرهن بود که در کمیسیون نشر نفحاتالله(!) در شیراز گفته شد: «دولت اسرائیل در جنگ سال 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده، ما جامعه بهاییت، فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش میکنیم». بهرغم اینکه از دو طرف- هویدا و اسرائیل ـ تلاش بر این بود تا روابط فیمابین، در نهایت پنهانکاری ادامه یابد ولی گاهی اوقات، نشریات خارجی از این ارتباط پرده برمیداشتند. نمونه آن مصاحبهای است که «مجله آلمان هوبی» با او داشت و سوال کرد: «آیا در صورت بروز منازعه جدید فیمابین اسرائیل و اعراب، ایران در تحریم نفتی شرکت خواهد کرد؟» که هویدا در پاسخ گفت: «ما در تحریم نفتی گذشته اعراب نیز دخالتی نداشته، شرکت نکردیم، بنابراین در آینده نیز به همین عمل مبادرت خواهیم ورزید و نفت از دیدگاه ما یک متاع تجارتی است نه یک اسلحه سیاسی. در صورت بروز کشمکش خصمانه و منازعه جدید در خاورمیانه، صادرات نفت ما لاینقطع مسیر خود را ادامه خواهد داد.» امیرعباس هویدا، یکی از شهروندان تمامعیار اسرائیل بود. خدمات او به آنان به حدی بود که حتی در ملاقات با یوری لوبرانی ـ رئیس دفتر اسرائیل در ایران- همواره استثنا قائل بود. دکتر عباس میلانی در اینباره نوشته است: «یوری لوبرانی... در عمل سفیر اسرائیل در ایران بود... او روابط ویژه و نزدیکی با هویدا پیدا کرده بود. نه تنها به بسیاری از میهمانیهای شام هویدا دعوت داشت، بلکه مرتب با او در دفتر نخستوزیر هم دیدار و گفتوگو میکرد. از یک جنبه، لوبرانی تنها استثنای قاعدهای بود که هویدا خود در دوران صدارتش برقرار کرده بود. هر وقت سفیری از یکی از کشورهای خارجی به دیدار هویدا میآمد، او تأکید داشت یکی از منشیانش در جلسه حضور داشته باشد. تنها استثنا لوبرانی بود». ارسال به دوستان
لزوم تجدید نظر در دیپلماسی دولت
آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی دوره اول ریاستجمهوری طوری وانمود کردند و سخن گفتند که گویی با انتخاب ایشان فرشته نجات و رهایی از تمام مشکلات خواهد آمد. ایشان فرمودند مسأله هستهای قابل حل است و مسائل اقتصادی در یک دوره 100 روز بهبود مییابد. همچنین گفتند دیگر فرصت آزمون و خطا نداریم و باید بهترینها را برای اداره کشور انتخاب کنیم. به هر تقدیر بعد از انتخاب و استقرار برای رسیدن به هدف خود ابتدا شعار مرگ بر آمریکا را حذف کردند و در روز 16 آذر که به نام روز دانشجو و یادآور تثبیت سیاستهای آمریکا در کشورمان است (روز ورود نیکسون، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا و حامی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی که تنی چند از دانشجویان در روز ورودش به دانشگاه شهید میشوند) در دانشگاه حضور یافته اما حتی یک سخن در ارتباط با آن روز نگفتند. همچنین روز 31 شهریور در هفته دفاع مقدس در دولت یازدهم گفتند قدرت موشکی اقتدار نمیآورد. تمام جهتگیریها در راستای گفتوگو با آمریکا و ملایمت در گفتار و نرمش و سیگنال به آمریکا بود. با شروع مذاکرات هستهای عنوان برد- برد به آن دادند بهرغم اینکه آمریکا جز کارشکنی و خرابکاری و فشار و تحریم در صنعت هستهای خاصیت دیگری برای ما نداشته است اما در معامله هستهای بیشترین سود و امتیازات غیر قابل تصور به آمریکا داده شد. صنعت هستهای تقریبا به حالت نیمه متوقف و کماثر و ایستا درآمد و تعدادی از کارشناسان مجرب این علم بهخاطر موارد ذکر شده از صنعت رفتند. همانطور که تجربه گذشته نشان داد انقلابی نبودن و انقلابی رفتار نکردن حاصلش آن شد که دولت اصلاحات محور شرارت نام گرفت و دولت اعتدال که همان راه اصلاحات را میرود نیز پاداش خود را از رئیسجمهور آمریکا دریافت کرد. پاداش حذف مرگ بر آمریکا از سوی دولت اعتدال توهین و اهانت ترامپ به دولت و ملت ایران بود و سخنان حماقتآمیز و سخیف ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل تحقیر و توهین به ملتمان در حضور سران و نمایندگان سیاسی دیگر ملل و بینزاکتی مسؤول آمریکایی و از سوی دیگر قلدرمآبی و روحیه استکباری و مشی نابخردانه او را برملا کرد. اینک وقت آن است که دولت در دیپلماسی و آمریکاشناسی خود و اعتماد به آمریکا و مشاورانی که این اعتماد را دیکته کردهاند تجدیدنظر جدی کند و خطای فاحش خود را با قبول واقعیتها و درس از تجربهها جبران کند و بهجای خودفریبی و به تبع آن مردمفریبی در تعریف اغراقآمیز از برجام مسیر اشتباه را اصلاح و در دیپلماسی و دکترین سیاسی خود تجدیدنظر کند. به فرموده رهبر حکیم و دلسوز انقلاب، مشی انقلابی در پیش گیرند و از افزودن ضمائم اضافی و پرخسارت دیگر در برجام و هرگونه گفتوگو با آمریکای فریبکار خودداری کنند. همچنین فرموده امام راحل را نصبالعین خود قرار دهند که فرمودند هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید و نیز فرمودند آمریکا تا آدم نشود هیچگونه رابطهای با او نخواهیم داشت. هردو وجه اسلامی و انقلابی در گفتار و اقدامات دولت وضوح داشته باشد، زیرا ملت فرصت خطا و آزمون را به منتخبان خود ندادهاند. ملت بهخاطر توهین و بینزاکتی رئیسجمهور آمریکا 31 شهریور امسال در سراسر کشور شعار انقلابی مرگ بر آمریکا را طنینانداز کردند. خلاصه اینکه تجدیدنظر اساسی در دیپلماسی و پیگرفتن مشی انقلابی که رهبر عزیزمان روی آن تاکید دارند از ضروریات اکنون دولت است. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|