|
درباره خروج گسترده مستشاران آمریکایی از ایران با وقوع انقلاب اسلامی
بیتوجهی به استعداد داخلی پاشنه آشیل پهلوی
سید هاشم منیری: توسعه و پیشرفت یک کشور، رابطه مستقیمی بین نیروی انسانی و فناوریهای پیشرفته در ابعاد مختلف علمی و پژوهشی دارد. بدون فراگیری و کاربرد بهینه آن در زمینههای مورد نیاز کشور، در عمل، نیاز به استخدام مستشاران خارجی احساس میشود. در دهه 50 با بالارفتن قیمت نفت و سرازیر شدن دلارهای حاصل از فروش آن، به یکباره حجم نقدینگی کشور افزایش پیدا کرد و طرحهای بلندپروازانه شاه به اوج رسید اما یک مشکل بزرگ به نام فقدان نیروی انسانی و «کاربرد استفاده از جدیدترین و پیشرفتهترین فناوریهای دستگاههای صنعتی و الکترونیکی» وجود داشت که این خلأ را با استخدام مستشاران آمریکایی و سایر ممالک اروپایی و آسیایی پر کرد. سیل سرازیر شدن متخصصان آمریکایی در هر زمینه و حوزهای فرصت مناسبی را برای منابع انسانی آمریکایی فراهم کرد تا از نمد توسعه انفجاری رؤیاگونه شاه، برای خود کلاهی بسازند اما در این میان، مردم ایران نتوانستند با استفاده از پول نفت، به توسعه کمی و کیفی نیروی انسانی خود اقدام کنند تا در آینده بتدریج این وابستگی گسسته شود و ایران در زمینه استفاده از فناوریهای روز استقلال خود را بهدست آورد. ظاهرا دلارهای نفتی، نیازی به تربیت کردن نیروی انسانی نمیدید و راهحل آسان استخدام نیروهای خارجی را بر آن ترجیح میداد. این مقاله به بررسی چگونگی کمیگرایی توسعه شاه در مقابل کیفیگرایی پرورش نیروی انسانی در قبال بهرهبرداری از تکنولوژیهای روز میپردازد و میخواهد این مهم را مورد واکاوی خود قرار دهد که فرجام آن چه شد و توسعه به کجا انجامید؟ در ادامه ابتدا ریشه تاریخی توسعهیابی در ایران و سپس عوامل و متغیرهایی را که به روند افزایش توسعهگرایی یک کشور کمک میکند، برمیشماریم. این مساله را در بندهای مختلف موردبررسی قرار خواهیم داد. ارسال به دوستان
وقتی مخترع جهانیسازی از آن مینالد
واکنش صحیح به جهانیسازی چیست؟
جوزف استیگلیتز: 15 سال پیش بود که کتاب جهانیسازی و نارضایتیهای ناشی از آن را به چاپ رساندم؛ کتابی که در پی تبیین دلیل نارضایتیهای متعددی بود که نسبتبه جهانیسازی در کشورهای در حال توسعه مشاهده میشد. بیان سادهاش این است که بسیاری تصور میکردند این سیستم به ضرر آنها پایهریزی شده و قراردادهای تجاری بینالمللی نیز بیش از هر چیز غیرمنصفانه پنداشته میشدند. این بار نارضایتی از جهانیسازی موجی از پوپولیسم را در ایالات متحده و دیگر کشورهای پیشرفته بهدنبال داشته است، موجی که رهبریاش بر عهده سیاستمدارانی است که ادعا میکنند رفتار این سیستم نسبت به کشورهایشان غیرمنصفانه بوده است. مثلاً در ایالات متحده، دونالد ترامپ بر این باور است که مکزیک و چین سر مذاکرهکنندگان تجاری آمریکا را کلاه گذاشتهاند. با این اوصاف چطور ممکن است چیزی که قرار بوده به همه، چه در کشورهای توسعهیافته چه کشورهای در حال توسعه، سود برساند امروز همه جا اینچنین مذمت شود؟ چطور ممکن است یک قرارداد تجاری برای همه طرفهای قرارداد غیرمنصفانه باشد؟برای مردم کشورهای در حال توسعه، ادعاهای ترامپ (مثل خودش) دستمایه خنده است. این ایالات متحده بوده که قوانین جهانیسازی را نوشته و نهادهای مرتبط با آن را ایجاد کرده است. در برخی از این نهادها، مثل صندوق بینالمللی پول، ایالات متحده همچنان از قدرت وتو برخوردار است. البته که نقش آمریکا در اقتصاد جهانی کاهش یافته است (نقشی که به نظر میرسد ترامپ مصمم است آن را از این هم کمتر کند).برای کسی مثل من که بیش از ربع قرن است مذاکرات تجاری را از نزدیک دنبال میکند، جای هیچ شکی نیست که مذاکرهکنندگان تجاری ایالات متحده اکثر آنچه را میخواستهاند دریافت کردهاند. مشکل از چیزی بوده که میخواستهاند. آنچه آنها بهدنبالش بودند پشت درهای بسته و توسط شرکتهای بزرگ تعیین میشد. این خواستهها توسط شرکتهای چندملیتی و بهنفع آنها تعبیه شد و در مقابل دودش به چشم کارگران و شهروندان عادی همه جای جهان رفت.در واقع معمولاً چنین پنداشته میشود که درآمد و شغل کارگران که کاهش یافته یا از بین میرود، آسیبی جنبی است که گریزی از آن وجود ندارد؛ در واقع آنها قربانیان بیگناهی پنداشته میشوند که در مسیر رسیدن به پیشرفت اقتصادی راهی جز قربانی شدنشان وجود ندارد اما تفسیر دیگری نیز میتوان از آنچه پیش آمده ارائه کرد: یکی از اهداف جهانیسازی تضعیف قدرت چانهزنی کارگران بوده است. آنچه شرکتهای بزرگ میخواستند، کارگرانی به هر نحو ممکن ارزانتر بود. این تفسیر کمک میکند تا جنبههایی سوالبرانگیز از توافقات تجاری روشن شود. مثلاً چرا کشورهای پیشرفته از یکی از بزرگترین مزیتهایشان، یعنی حاکمیت قانون، گذشتند؟ حقیقت این است که پیشبینیهای تدارکدیده شده در اکثر توافقات تجاری اخیر، حقوق زیادی را در اختیار سرمایهگذاران خارجی قرار میدهد که فراتر از حقوق سرمایهگذاران داخلی آمریکاست. برای مثال اگر دولت قواعدی وضع کند که به درآمد کل آنها ضرر بزند، دولت متعهد به جبران خسارت است، هر قدر هم که قواعد وضعشده مناسب باشند یا بدون وجود آن قواعد شرکت آسیبهای فراوانی ایجاد کند. 3 واکنش به نارضایتی جهانی از جهانیسازی وجود دارد؛ اولی (که نامش را راهبرد لاسوگاس میگذاریم) 2 برابر کردن قمار روی شرایطی است که جهانیسازی در ربع قرن گذشته طی کرده است. این قمار، مانند تمام قمارهای دیگری که روی ناکامیهای سیاستی مشخص (مثل سیاست تساهل با اغنیا برای تقویت فقرا) انجام میشود، بر این پایه استوار است که به نحوی در آینده به موفقیت میانجامد. واکنش دوم ترامپیسم است: بریدن از جهانیسازی به امید بازیافتن جهانی که از دست رفته اما حمایتگرایی هم مؤثر نخواهد بود. مشاغل تولیدی در مقیاس جهانی روبهافول هستند، به این دلیل که شتاب رشد کارایی بیش از شتاب تقاضا برای رشد شده است. حتی اگر تولید به سطح گذشته برسد، مشاغل به سطح قبلی نخواهند رسید. فناوری تولیدی پیشرفته، از جمله رباتها، مبین آن است که آن معدود شغلهایی که ایجاد میشوند نیز نیازمند مهارتهای بالاتر است و در مکانهای متفاوتی نسبت به جاهایی که شغلهایشان از بین رفته قرار میگیرد. این راهبرد هم مثل 2 برابر کردن قمار، محتوم به شکست است و باعث خواهد شد نارضایتی افراد تشدید شود. ترامپ حتی در برآوردهکردن هدف خود برای کاهش کسری تراز تجاری نیز شکست خواهد خورد، شاخصی که از اختلاف پسانداز داخلی و سرمایهگذاری به دست میآید. حالا که جمهوریخواهان به خواسته خود رسیدند و کاهش مالیات میلیاردرها را تصویب کردند، پساندازها کاهش و کسری تراز تجاری بهواسطه افزایش ارزش دلار بیش از پیش خواهد شد. (کسریهای تجاری و کسریهای مالی معمولاً حرکتی مشابه دارند، آنقدر که آنها را کسریهای «دوقلو» مینامند). شاید ترامپ خوشش نیاید اما همانطور که خودش هم آرامآرام دارد میفهمد، چیزهایی وجود دارد که حتی فردی که در قدرتمندترین جایگاه موجود در جهان نیز نشسته، قادر به کنترلشان نیست. راهبرد سومی نیز وجود دارد: حمایت اجتماعی بدون حمایتگرایی، راهبردی که کشورهای کوچک نوردیک پیش گرفتند. آنها میدانستند بهعنوان کشورهایی کوچک باید باز باقی بمانند اما در عین حال میدانستند باز ماندن، کارگران را در معرض ریسک قرار میدهد. به این ترتیب باید قراردادی اجتماعی میداشتند که در این اثنا به کارگران کمک کند از شغلهای قدیمی به شغلهای جدید نقل مکان کنند. کشورهای نوردیک جوامعی عمیقاً دموکراتیک هستند، به این ترتیب خوب میدانستند اگر قرار است جهانیسازی دوام داشته باشد، کارگران باید احساس کنند از آن منتفع میشوند و ثروتمندان این کشورها هم درک کرده بودند که اگر جهانیسازی مؤثر واقع شود، آنها نیز به حد کافی منتفع خواهند شد. سرمایهداری آمریکایی در سالهای اخیر با طمع لجامگسیختهاش شناخته میشود-بحران مالی ۲۰۰۸ تأییدی بیش از پیش از این موضوع بود- اما همانطور که بعضی کشورها نشان دادهاند، یک اقتصاد بازار میتواند شکلی داشته باشد که نقصهای سرمایهداری و جهانیسازی را کمتر کرده و رشدی پایاتر و استانداردهای زندگی بالاتری را برای اکثر شهروندان به ارمغان بیاورد. موفقیتهای اینچنینی میتواند راهنمای ما برای انجام اقدامات مناسب باشد، همانطور که اشتباهات گذشته میتواند راهنمایمان برای دوری از اقدامات نامناسب باشد. همانطور که امروز روشنتر از همیشه مشخص شده اگر نتوانیم جهانیسازی را طوری مدیریت کنیم که همه از آن منتفع شوند، ممکن است واکنشها به آن (از نارضایتیهای قدیمی در جنوب گرفته تا نارضایتیهای جدید در شمال) شدیدتر از قبل شود. ارسال به دوستان
روایت قرهباغی از حال و هوای ارتش از فرار شاه تا پیروزی انقلاب
اعتقاد پرسنل نیروهای مسلح بر اثر حوادث انقلاب، روز به روز بیشتر به طرف روحانیان و مخالفان جلب میشد. دستورات نخستوزیر در شورای امنیت کشور درباره اینکه ماموران فرمانداری نظامی در خیابانها، گلهایی را که مخالفان بعد از مسافرت اعلیحضرت خواهند داد، بپذیرند و در مقابل حرکات آنها عکسالعملی از خود نشان ندهند، سبب شد پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی نیز در خیابانها در شادیهای مخالفان شرکت کنند. به طوری که روزنامهها علاوه بر انتشار عکس و خبر شرکت پرسنل ارتش در شادیهای مخالفان در شهرها، عکسهای روبوسی نظامیان با معممان را نیز چاپ کرده، نوشتند: «مردم با سربازان روبوسی کردند و گل بر سرشان ریختند». خروج اعلیحضرت از کشور و مصاحبههای بختیار درباره عدم بازگشت ایشان به کشور، شدیدترین ضربههایی بود که بر پیکر ارتش بیمار آن روز وارد آمد و سبب شد روحیه ضعیف نیروهای مسلح که مدت 50 سال عادت داشتند تمام اوامر و دستورات را به فرمان ملوکانه اجرا کنند، ضعیفتر شود. در نتیجه در ارتش شاهنشاهی که مدتی بود بیانضباطی و فرار از سربازخانهها رایج بود و به علت نبود مواد سوختی و سایر عوامل ناشی از بحران عمومی کشور برنامههای آموزشی نیز تعطیل شده بود، یک نوع حالت بلاتکلیفی و انتظار برای وقوع حوادث به وجود آمده بود. موقعی که فرودگاه مهرآباد برای جلوگیری از آمدن آقای خمینی به ایران بسته شد و روحانیان در مسجد دانشگاه متحصن شدند، اخبار روزنامهها حاکی بود که هنرفران نیروهای سهگانه در پایگاههای خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، شاهرخی(همدان)، بندر بوشهر و بندر پهلوی اقدام به تظاهرات و اعتصاب غذا کردهاند و از این رویداد بهرهبرداری تبلیغاتی شدیدی به نفع مخالفان میکردند. اگرچه روابط عمومی ستاد بزرگ بنا به تقاضای فرماندهان نیرو و اعتماد به اظهارات آنان خبر اعتصاب پرسنل نیروها را در مطبوعات تکذیب کرد ولی گزارشهای اداره دوم، اعتصاب غذا و شرکت در تظاهرات یگانها را تایید میکرد. حتی در تهران، بوشهر، شیراز و اصفهان، برخی افسران، همافران، درجهداران و سربازان با خانوادههایشان به راهپیمایی پرداختند. چون گزارشهای اداره دوم و نیروها ضدونقیض بود دستور دادم از ستاد بزرگ 2 هیات یکی به ریاست سپهبد فیروزمند معاون ستاد برای رسیدگی به وضع پایگاههای یکم ترابری و شکاری در تهران و دیگری به سرپرستی سپهبد رحیمیلاریجانی، رئیس اداره یکم ستاد برای رسیدگی به وضع پایگاههای نیروی هوایی در اصفهان، شیراز و بندر بوشهر اعزام شوند. هیاتهای اعزامی پس از رسیدگی دستور بازداشت محرکان و مسببان را در پایگاهها صادر کردند. بلافاصله مخالفان شایعه تیرباران 165 نفر از همافران را عنوان کرده و شروع به تظاهرات و تبلیغات شدید علیه دولت و ارتش کردند. نخستوزیر از ستاد خواست ارتش مراتب را تکذیب کند. مخبران مطبوعات نیز مرتباً به ستاد مراجعه و سوالاتی در اینباره میکردند. من برای روشن شدن اذهان عمومی ضمن توضیحات لازم در پاسخ به سوالات مخبران اظهار داشتم: «...در مورد تظاهرات متاسفانه بر اثر تبلیغات سوء مقامات غیرمسؤول عدهای تحت تاثیر قرار گرفتند و در تظاهرات شرکت کردند. همچنین تعدادی از همافران غیبت کرده و مرتکب سایر تخلفات شدهاند که همه آنان به موجب قانون دادرسی و کیفری ارتش و بر اساس مواد مربوط به تخلف پرسنل نیروهای مسلح تحت تعقیب قرار گرفته و مجازات خواهند شد. این نکته را هم یادآوری میکنم که به علت وضع بحرانی کشور، مدتی است در ارتش وضع فوقالعاده و آمادگی اعلام شده است که در این شرایط، تخلفات غیبت و فرار، مجازات شدیدتری دارد. به همین جهت با افراد متخلف ذکرشده، برابر قانون رفتار خواهد شد ولی اینکه تعداد 165 نفر از همافران تیرباران شدهاند، دروغ است و به کلی تکذیب میشود، زیرا هنوز متخلفان تحت پیگرد کامل قرار نگرفته و مراحل مختلف رسیدگی و دادرسی را نگذراندهاند تا کسی محکوم به تیرباران شده باشد». آقای بختیار هم در مجلس سنا گفت: «درباره همافران خبر میدهند 160 همافر اعدام شدهاند و بقیه هم اعدام خواهند شد. من به خدا قسم میخورم که هنوز یک نفر هم محاکمه نشده است». بعد از هنرفران نیروها، کارکنان و کارگران مسلسلسازی و صنایع نظامی در روز 9 بهمن 57 از میدان ژاله به طرف دانشگاه راهپیمایی کردند که عدهای از مخالفان هم به آنها ملحق شدند. وقتی از مسؤولان مربوط بازخواست شد، اظهار کردند با توجه به اوضاع و احوال کشور، به هیچوجه قادر به جلوگیری از آنها نیستند. پس از بازداشت محرکان همافران ارتباط آنان با مخالفان علنیتر شد و نمایندگان همافران علاوه بر مراجعه به آقای طالقانی، با خانوادههایشان در کانون وکلا و دانشگاه تهران متحصن شدند. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|