انگلستان و جدایی بحرین از ایران
استان چهاردهم ایران دختری که پهلوی شوهر داد!
شهره جلالپور- شیوا جلالپور:
مقدمه
دولت انگلستان با اتکا به قدرت نیرومند دریایی خود پا به خلیجفارس نهاد و طی سالیان متمادی با استفاده از سوءسیاست دولت مرکزی ایران، ضعف قوای نظامی و دریایی ایران، انعقاد قرارداد با شیوخ عرب منطقه و... حضوری فعال در این ناحیه داشت. بریتانیای کبیر ذرهذره و آرامآرام تسلط خود را توسعه داد. علاوه بر هندوستان، کشف نفت در این منطقه و ظهور بلشویسم در روسیه، در ابتدای قرن بیستم، دلمشغولیهای انگلستان را در این منطقه بیشتر کرد. جنگهای اول و دوم جهانی که هر دو منجر به اشغال ایران شد، انگلستان را وادار کرد نیروی نظامی ثابتی در منطقه داشته باشد و ملی شدن نفت در ایران و کانال سوئز در مصر به این حضور رنگی دیگر بخشید اما بتدریج ناتوانیهای مالی آن دولت و تعویض استراتژی غرب در برابر شوروی در خلیجفارس و اقیانوس هند، موجب شد انگلستان نیروهای نظامیاش را از منطقه خارج کند اما پیش از این خروج باید تکلیف هر قطعه از منطقه و نیز نیروی جایگزین انگلستان در منطقه مشخص میشد. استقلال بحرین، پیدایش امارات عربی متحده و تقویت نیروی دریایی ایران از ویژگیهای استراتژی جدید غرب در خلیجفارس بود.
نفوذ انگلستان در خلیجفارس
پس از فتح قسطنطنیه توسط عثمانی در 1453م/857ه، بازرگانان اروپایی به دنبال یافتن راه جدیدی برای تجارت با شرق بودند. با کشف دماغه امیدنیک پای اروپاییان به خلیجفارس رسید و داشتن یک پایگاه ثابت در منطقه، ضروری به نظر میرسید. فتح جزیره هرمز به دست «آلفونسو آلبو کرک» پرتغالی این فرصت را ایجاد کرد. بتدریج پرتغال، اسپانیا، هلند، فرانسه و انگلستان بر منطقه مسلط شدند. تأسیس کمپانی هند شرقی به دستور ملکه الیزابت اول نخستین اقدام دولت انگلستان برای تسلط بر این منطقه بود. تسلطی با ظاهری اقتصادی که در عمل منافع سیاسی و نظامی را دنبال میکرد. تصاحب یک کشتی پرتغالی توسط آنان در 1578م/966ه و دسترسی به اسناد آن به انگلیسیها فهماند سود تجارت با شرق چقدر است. سال 1612م/991ه، 3 فروند کشتی انگلیسی به سورات، در هند، رسید و با امرای محلی، قراردادی منعقد کرد که به ایجاد تجارتخانهای منجر شد.
در دوران صفویه و بویژه شاهعباس اول، «کاناک» (E.Connock)و «بارکر» (T. Barker) امتیازات زیادی برای دولت انگلستان بهدست آوردند: حق کاپیتولاسیون، تأسیس تجارتخانه، فروش انحصاری ابریشم و... تا اینکه قرارداد «مانوکس- امامقلی» به پایان دادن کار پرتغالیها و تسلط انگلیسیها بر هرمز انجامید. سپس انگلیسیها از جاسک به بندر هرمز آمدند. هلند به عنوان یکی از رقبای انگلیس در این منطقه شکست خورد و حذف شد. نادر افشار سعی کرد با ایجاد نیروی دریایی، سیاست دریایی ایران را تجدید کرده و اجازه حضور به نیروی دریایی بیگانه در جنوب ندهد. این تلاش با رقابت انگلستان و مخالفت روسیه ناکام ماند. «کریمخان زند» امتیازات زیادی به انگلیسیها داد؛ جز حق خروج طلا و نقره از کشور. در جنگهای انگلستان و فرانسه- رقیب جدید- باز پیروزی با انگلستان بود. اهمیت فوقالعاده این منطقه که راه رسیدن به هند را 6 ماه نزدیکتر میکرد، باعث شد انگلستان با استفاده از نیروی نظامی رقبا را بیرون کند. روی کار آمدن «ناپلئون» در فرانسه و رقابت تعطیلناپذیر او با انگلستان و شوق دسترسی به هند، اهمیت این منطقه را بیشتر کرد و انگلستان امتیازات بیشتری از قاجارها گرفت و سرانجام برای حل رقابتها در منطقه ایران، ناگزیر شد قرارداد 1907م را با روسیه امضا کند. اولویتهای انگلستان در خلیجفارس عبارت بود از:
1- حفظ امنیت مرزهای غربی هند و بندر کراچی از تعرضات خارجی
2- حفظ امنیت شریان مواصلاتی با استرالیا و زلاندنو
3- حفظ امنیت تردد دریایی خلیجفارس
4- حفظ امنیت حوزههای نفتی و لولهها و پالایشگاه نفت آبادان
5- حفظ شطالعرب در موقعیتی که در زمان جنگ بتواند از آن استفاده کند.
6- حفظ دادوستد تجاری و دیگر منافع آن دولت
ذکر چند نقلقول از دستاندرکاران سیاست خارجه انگلستان اهمیت این موضوع را روشنتر میکند.
لرد کرزن: «اگر روسها در خلیجفارس دارای بندر شوند، تعادل ظریفی که با رنج و زحمت برقرار کردهایم بر هم میخورد و تجارتی که ارزش آن چندین میلیون استرلینگ است نابود میشود... آن وزیرمختاری را که تسلیم [این امر] شود، به خیانت به کشور متهم میکنم...».
سر آرنولد ویلسون: «یک قرن است ما انگلیسیها خلیجفارس را به زور اسلحه و شمشیر مبدل به منطقهای آرام کردهایم و هیچیک از عملیاتهای ما در نقاط دیگر جهان، مثل اقداماتی که در خلیجفارس کردهایم، رضایتبخش نبوده. نابودی دزدان دریایی، منع بردهفروشی، نابودی قلاع دزدان، آشتی دادن شیوخ، تحتالحمایه کردن بحرین، ایجاد رابطه با کویت، مساحی و نقشهبرداری خلیجفارس و...».
لرد پالمرستون: «ما وظیفه داریم خلیجفارس را زیر سلطه نیروی دریایی خود درآوریم به طوری که هیچ قدرتی نتواند با ما به رقابت برخیزد، در این راه باید روشی اتخاذ کنیم که از لحاظ مالی گران نباشد...».
اقدامات انگلستان برای تسلط بر بحرین
دولت انگلستان بنا به دلایلی که ذکر شد، تلاشهای خود را آرامآرام شروع کرد تا بر این منطقه مسلط شود. مهمترین اقدام، داشتن رابطه مستقیم با شیوخ بود. اختلافات سنتی اعراب با ایرانیان از یک طرف و اختلاف اعراب با یکدیگر بهترین دستاویز انگلستان برای مداخله و استفاده بود. سال 1820م/1199ه دولت انگلستان با عشایر عرب خلیجفارس قراردادی امضا کرد که 2 ماده مهم آن عبارت است از:
ماده 5: به فرماندهان کشتیهای انگلیسی اجازه داده میشود تردد کلیه سفاین اروپایی از جمله کشتیهای متعلق به اعراب در خلیجفارس را کنترل کنند.
ماده 6: حکام و شیوخ حاشیه خلیجفارس مکلفند نمایندگان خود را به انگلستان بفرستند؛ برای اخذ دستورالعملهای سیاسی در مسائل عمده داخلی خود[!]. بحرین نیز بعد از مدتی به این قرارداد پیوست.
در 1870م/1287ه انگلیسیها، شیخمحمد- طرفدار ایران- را برکنار کردند و شیخعیسی را بر سر کار آوردند تا بدین ترتیب بتوانند بحرین را رسماً تحتالحمایه خود کنند.
بر اساس اسناد اداره محرمانه حکومت هندوستان، طی سالهای 1904-1854م دولت انگلستان از شیوخ ساحل متصالح عمان تعهد کتبی گرفت که وضعیت موجود را حفظ کنند و 6 نفر از شیوخ مذکور طی نامههایی ملتزم شدند بدون موافقت حکومت بریتانیا با هیچ حکومت خارجی مکاتبه نکنند، در عوض انگلستان هم اجازه نخواهد داد نماینده هیچ دولت خارجی به جز بریتانیا در خاک آنان مستقر شود. سال 1882م انگلستان قراردادی دیگر با شیوخ امضا کرد که 3 بند مهم داشت:
1- به هیچوجه با قدرت دیگری سوای دولت بریتانیا وارد گفتوگو نشوند.
2- به هیچیک از کارگزاران دیگر دولتها اجازه اقامت در آن قلمرو را ندهند.
3- به هیچوجه بخشی از قلمروشان را به دولتی سوای دولت بریتانیا واگذار نکنند یا نفروشند یا اجاره و دیگر موارد مشابه ندهند.
به طور خلاصه میتوان گفت بحرین در عصر قاجار عملاً از دست ایران رفته بود، اگر چه دولت ایران هیچگاه از حقوق قانونی خود بر این جزایر و سایر جزایر خلیجفارس دست برنداشت. مسأله بحرین و جدایی سایر نقاط ایران آنقدر برای مردم ایران مهم بود که در عصر مشروطه در یکی از نامههای علمای نجف به آن اشاره شده: «آیا بر احدی از مسلمین مخفی است که از بدو سلطنت قاجار چه حد صدمات فوقالطاقه بر مسلمانان وارد آمد و چقدر از ممالک شیعه از حسن کفایت آنان[!]، به دست کفار افتاد: قفقاز، شیروانات، بلاد ترکمان، بحر خزر، هرات، افغانستان، بلوچستان، بحرین، مسقط، غالب جزایر خلیجفارس، عراق عرب و ترکستان...».
بحرین در دوره رضاشاه
در دوره «رضاشاه پهلوی» اختلاف بین ایران و انگلستان بر سر بحرین همچنان باقی ماند. عمده محورهای این اختلافات عبارت بودند از:
1- مسأله نفت بحرین: امتیاز استخراج نفت بحرین در سال 1930م به کمپانی «استاندارد اویل آف» کالیفرنیای آمریکا داده شد که «لنچافسکی» آن را به سال 1927م نوشته است. از آنجا که ایران بحرین را بخشی از قلمرو سرزمینی خود میدانست، سهم خود را از نفت بحرین مطالبه کرد و کار را به مجامع بینالمللی کشاند.
2- صدور گذرنامه: سال 1922م/1301ه، ایران به حاکم بنادر خلیجفارس اطلاع داد از آن پس اهالی بحرین را از اتباع ایران محسوب داشته و اجازه ندهند بدون دارا بودن گذرنامه ایرانی از کشور خارج شوند. دولت بریتانیا هم دست به اقدام متقابل زد. سال 1307ه هم مجدداً این مسأله مورد تأکید قرار گرفت.
3- مسأله قاچاق اسلحه از بحرین: «تیمورتاش» وزیر دربار ایران 8 ژوئن 1930م/ 18 خرداد 1308ه ضمن ارسال نامهای به کلایو «Clive» (سفیر انگلیس در ایران) اعتراض کرد: «اینکه قاچاقچیان میتوانند از دست مأموران ایران که فاقد نیروی دریایی هستند بگریزند، امری است قابل درک ولی چگونه است که میتوانند از مناطقی عبور کنند که کشتیهای انگلیسی مستقر است. کشتیهایی که جلوگیری از قاچاق اسلحه را وظیفه خود میدانند».
4- اقدامات شیوخ بحرین علیه ملت ایران: هدایت مینویسد: «در سنوات 1311-1302ه راپورت داشتیم که حکومت، سکنه ایران را جمع میکند، اسناد مالکیت را از بین میبرد. مدرسه ایرانیها را میبندد، قبوض مالیاتی را از دست شیوخ میگیرد، کلاه پهلوی را موقوف میکند...».
5- نوع تمبر پاکتنامهها: دولت ایران دستور میدهد چون بحرین متعلق به ایران است، مرسولات باید تمبر ایرانی داشته باشد که با مخالفت انگلستان مواجه شد. در سندی که از مصوبات هیأت وزرا به نمره 5702 مورخ 24/1/1311ه موجود است، آمده: «هیأت وزرا در جلسه چهارشنبه 14 دی 1311 مراسله نمره 12456، وزارت پست و تلگراف و تلفن را در موضوع پاکتهای واصله از بحرین مطرح [و مورد] مذاکره قرار داده تصویب نمودند که اداره پست نسبت به پاکتهای بحرین که دارای تمبر یا سورشارژ بحرین باشد، مطابق معمول داخلی مملکت رفتار و آنها را بدون تمبر فرض کرده، به اخذ 2 برابر جریمه و الصاق تمبر به مقصد برسانند».
«گاشیندن» معاون پارلمانی وزارت خارجه انگلیس در نامهای به «کلایو» در 8 نوامبر 1928م نوشته: «یکی از ارکان مهم سیاست بریتانیا در این منطقه حمایت از شیوخ، در مقابل ایران است و شما در مذاکراتتان با ایران تأکید کنید جزایر تنب و ابوموسی از اول متعلق به امرای جاسمی بوده که به اعقاب کنونی آنان (شیوخ شارجه و رأسالخیمه) منتقل شده... ما باید حتی با جنگیدن و به کار بردن قوای مسلح مانع از این شویم که ایران جزایر را بگیرد». در این ماجرا انگلستان پیشدستی کرد و 2 بار طی سالهای 1888 و 1928م به شیوخ دستور داد اسناد و مدارکی را که برای اثبات مالکیت و سبق تصرف شیوخ است جمعآوری کنند. با اصرار ایران و سماجت تیمورتاش حل اختلاف 2 کشور به جامعه ملل کشانده شد. البته تیمورتاش اعلام میکند ما راضی به این امر نبودیم اما به علت قرارداد جده (ماده ششم) ناگزیر به این امر شدیم.
مراجعه به جامعه ملل مسبوق به سابقه است. سال 1923م/1302ه نیز دکتر «مصدق» وزیر وقت امور خارجه ایران درباره اختلاف بر سر بحرین به کرزن اعلام کرد: ما حاضریم از طریق حکمیت مسأله را حل کنیم اما او مخالفت کرده، گفت: «این مسأله به اعتبار انگلستان نزد شیوخ لطمه میزند». در عصر پهلوی اول، ایران دوباره به جامعه ملل شکایت کرد:
1- بهمن 1306ه به واسطه عقد قرارداد جده بین انگلستان و عربستان
2- خرداد 1313ه به واسطه واگذاری امتیاز نفت بحرین به یک شرکت آمریکایی.
دلایل ایران برای مالکیت بحرین که از طرف انگلستان سالها قبل پذیرفته شده بود، در 2 سند زیر خلاصه میشود:
1- قراردادی در 30 آگوست 1822م/12 ذیحجه 1236ه بین کاپیتان «ویلیام بروس» و شاهزاده «حسینعلیمیرزا» والی فارس که در آن اذعان شده بود بحرین همیشه متعلق به ایران و جزو استان فارس است.
2- سلسله مکاتبات مربوط به مسأله دزدی دریایی بین کلارندون وزیر امور هند و دولت ایران که انگلیسیها شیخ بحرین را عزل و علی بن خلیفه را منصوب کردند و ایران به این امر اعتراض دارد. وزیر 20 آوریل 1869م/ برابر با 17 محرم 1286ه جواب میدهد: «دولت انگلستان به سهولت اعتراف میکند که دولت شاه [ایران] بر اینکه حق حاکمیت ایران نسبت به بحرین از طرف مأموران انگلیسی مورد توجه واقع نشده، اعتراض کرده و دولت انگلستان این اعتراض را مورد توجه لازم قرار داده است». از این پس مذاکرات بین تیمورتاش و کلایو، ادامه یافت.
آخرین پیشنهاد ایران که توسط باقر کاظمی، وزیر امور خارجه ایران در 12 آوریل 1935م به وزیرمختار انگلیس اعلام شد متضمن گذشت ایران از حقوق خود در بحرین در برابر بازگرداندن جزایر سهگانه تنببزرگ، تنبکوچک و ابوموسی بود. البته دکترین «بحرین در برابر جزایر سهگانه» مربوط به عصر رضاشاه است نه محمدرضاشاه. در این مرافعات که تا پایان دوره پهلوی اول به نتیجهای نرسید دولت شوروی و حزب کمونیست ایران، به طرفداری آشکار از ایران پرداختند و خواستار بازگشت جزایر به ایران شده و با هر نوع مذاکرهای قبل از استرداد جزایر، مخالفت کردند. آخرین واکنش ایران علیه انگلستان، سفارش کشتی به کارخانجات کشتیسازی ایتالیا بود تا با تهیه ناوهای جنگی و قوی کردن قدرت دریایی خود بتواند جزایر را حفظ کند.
بحرین و جدایی آن در دوره محمدرضا پهلوی
بعد از کودتای 28 مرداد 32 انگلستان با تقسیم منافعش با آمریکا در ایران، پای آن کشور را به ایران کشاند. از آن طرف مشکلات مالی انگلستان در سالهای 1347-1346ه در کابینه کارگری «هارولد ویلسن» باعث خروج آن کشور از خلیجفارس شد. در نتیجه این تحولات مجدداً مسأله بحرین، مسأله اساسی مناسبات 2 کشور در سالهای 1350-1349ه شد. مهمترین دلایلی که باعث طرح مجدد مسأله بحرین شد عبارتند از:
1- خالی شدن خلیجفارس از نیروهای نظامی قدرتمند: زمان خروج انگلستان ابتدا آمریکا به عنوان جانشین برگزیده شد که به دلیل گرفتاریهای ویتنام نپذیرفت. گزینههای بعدی ایران و عربستان بودند که با دکترین «نیکسون- کیسینجر» همخوانی داشت. ایران هم پذیرش این مسؤولیت را منوط به شناسایی حقوق دیرینهاش در منطقه کرد.
2- تشکیل اتحادیه یا کنفدراسیون عربی؛ که شیخنشینهای بحرین، قطر، دوبی، ابوظبی، شارجه و عمان توسط مصر به این کنفدراسیون دعوت شدند، تا در راه آرمانهای مشترک ملت عرب و رفاه عمومی منطقه با جمهوری عربی متحده همکاری کنند.
3- نگرانی ایران از بابت خطر بالقوه شوروی در خلیج فارس و کشورهای عربی: پس از کودتا در عراق و روی کار آمدن ژنرال قاسم، روابط شوروی و عراق بسیار گرم شد. ناوگان شوروی وارد خلیجفارس شد و 19 آوریل 1972م/30 فروردین 1350ه بین شوروی و عراق عهدنامه دوستی منعقد شد.
4- تمایل محمدرضاشاه به افزایش محبوبیت خود در میان مردم ایران: او خواهان تبدیل شدن به کورش قرن بیستم بود. وقایع خرداد 42 و آبان سال 43ه باعث کاهش محبوبیت او شده بود. بازگرداندن بحرین میتوانست التیامی بر این زخمها باشد.
5- نگرانی ایران از عراق و سوریه و... و تحرکات نظامی آنان علیه ایران: کشف حدود 300 قبضه تفنگ و مسلسل و 6 هزار فشنگ در 21 بهمن 1351ه در سفارت عراق در کراچی که با پست سیاسی از بغداد حمل شده بود، باعث ترس ایران شد؛ پس با پاکستان متحد شد تا راه نفوذ شوروی در خلیجفارس را ببندد.
6- معامله بحرین با 3 جزیره جنوبی ایران: «کاتوزیان» معتقد است محمدرضاشاه میدانست مضار جنگی طولانی بر سر بحرین، احتمالاً بسیار بیشتر از منافع متصور آن است. از این رو بحرین را با جزایر کوچک و بیآب و علف تنب و ابوموسی معامله کرد، به این شرط که برای فرمانروایی بر امواج خلیجفارس و دریای عمان آزاد باشد.
محمدرضاشاه خود مینویسد در بحرین فقط یک ششم اهالی ایرانیتبار بودند، به همین دلیل موافقت کردند مردم آنجا درباره سرنوشتشان تصمیم بگیرند و آنان به استقلال کشورشان رأی دادند. در تاریخ 21 آبان 1336ه هیأت دولت لایحهای به مجلس تقدیم کرد که در آن، بحرین را استان چهاردهم ایران نامید. کشورهای چین، انگلستان، سوریه و عربستان سعودی به ایران اعتراض کردند. سوریه معتقد بود بحرین بخشی از سرزمینهای متعلق به ملت عرب است و این نظریهای بود که سال 1333ه به تصویب اتحادیه عرب رسیده بود. عربستان سعودی معتقد بود بحرین کشوری است با شخصیت حقوقی بینالمللی که مردم آن در حال مبارزه برای کسب آزادی و استقلال خود هستند. دولت انگلستان بنا به دلایلی که مطرح شد تصمیم به خروج از خلیجفارس و کانال سوئز داشت. با انتخاب ایران به عنوان جانشین، مهمترین اقدام انگلستان مشخص کردن تکلیف کشورهای تحتالحمایه خود بود، تا به آنان استقلال ظاهری دهد. محمدرضاشاه 14 دی 47 در یک سخنرانی به نکات جالب توجهی اشاره کرد: «با خروج انگلستان، حضور بیگانگان را در خلیجفارس تحمل نخواهیم کرد و مسؤولیت دفاع از منطقه باید به کشورهای ساحلی آن واگذار شود». 15 دی 1347ه اعلام کرد: «ما دوست نداریم یک قدرت خارجی در خلیجفارس ببینیم، این قدرت خارجی انگلستان باشد یا آمریکا یا شوروی یا چین، برای ما فرقی نمیکند». سرانجام او 4 ژانویه 1969م/14 دی 47، هنگام دیدار از دهلی، با استقلال بحرین موافقت کرد؛ با این مضمون که: «اگر اهالی بحرین نمیخواهند به کشور من ملحق شوند، ایران ادعای ارضی خود را پس میگیرد و خواسته اهالی بحرین را اگر از نظر بینالمللی مورد قبول قرار گیرد، میپذیرم. اما اگر انگلستان خودسرانه به بحرین استقلال بدهد، زیر بار نخواهم رفت، با عضویت بحرین در کنفدراسیون شیوخ مخالفت خواهم کرد و اگر بحرین بخواهد به عضویت سازمان ملل متحد درآید از آن خارج خواهم شد». اشتباه او این بود که قبل از مشخص کردن تکلیف 3 جزیره حاضر به قبول استقلال بحرین شد.
18 اسفند 48 ایران از دبیرکل سازمان ملل متحد تقاضای دخالت کرد و اعلام کرد هر نظری که دبیرکل بدهد خواهد پذیرفت، مشروط به اینکه به تصویب شورای امنیت برسد. این رأیگیری با نظارت سازمان ملل در سال 49 انجام شد. به این صورت که «ویتریو ویسپر گیچاردی»، نماینده دبیرکل سازمان ملل، در رأس هیأتی در 30 مارس 1970م/10 فروردین 1349ه به بحرین رفت و در 18 آوریل/29 فروردین پس از پایان کار، گزارش خود را طی سند شماره 9772 به دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام کرد. در بند 57 گزارش آمده بود اکثریت قریب به اتفاق اهالی بحرین خواهان تشکیل دولت کاملا مستقل بوده به طوری که بتوانند در زمینه ایجاد روابط خود با سایر دولتها، آزاد و مخیر باشند. البته مخالفت شیخ بحرین با همهپرسی باعث شد فقط از طبقات مختلف اصناف بحرین رأیگیری انجام شود که 11 مه 1970م این گزارش به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید. دکتر «خلعتبری» قائممقام وزارت امور خارجه در 21/2/1349ه این گزارش را در مجلس قرائت کرد. در مجلس بیستودوم شورای ملی در 24/2/1349ه از 191 نفر، 187 نفر به جدایی بحرین رأی مثبت دادند. 4 نفر مخالف نیز از حزب پانایرانیست رأی منفی دادند. جدایی بحرین، در 28/2/1349ه در مجلس سنا نیز با اکثریت آرا تصویب شد. یک ساعت بعد از اعلام استقلال بحرین، ایران نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت[!] 30 شهریور 1350ه دولت بحرین به عنوان یکصدوبیستونهمین عضو سازمان ملل متحد به عضویت این سازمان درآمد. «منوچهر سپهبدی» به سمت نخستین سفیر ایران در بحرین منصوب شد. تأسیس بانک ملی در بحرین، امضای قرارداد تحدید حدود نفت فلات قاره، شرکت امیر بحرین در جشنهای 2500 ساله بنیانگذاری شاهنشاهی ایران، تأسیس خطوط هواپیمایی بین 2 کشور و... از تحولات بعدی در روابط 2 کشور بود. «عبدالعزیز عبدالرحمن بوعلی» نخستین سفیر بحرین در ایران بود. حزب ملت ایران به ریاست «داریوش فروهر» با انتشار اعلامیهای مخالفت خود را با استقلال بحرین اعلام کرد. 30 آبان 1350ه مذاکره ایران با سر «ویلیام لوس» نماینده بریتانیا آغاز شد و او ضمانت کرد ایران جزایر تنب را تصرف و ابوموسی را با امیر شارجه تقسیم کند. قرار شد به محض خروج انگلستان، ایران 3 جزیره را تصرف کند اما چون احتمال درگیری با اعراب وجود داشت، محمدرضا 9 آذر 50 نیروی دریایی ایران را در 3 جزیره مستقر کرد. زد و خورد اندکی اتفاق افتاد و چند نفر کشته شدند. در همان زمان ایران در عوض، استقلال امارات را به رسمیت شناخت. انگلستان با فروش تانک و چندین واحد دریایی به ایران موافقت کرد و آمریکا آخرین مدل هواپیمای جت فانتوم خود را به ایران فروخت. ایران ژاندارم منطقه شد و نقش انگلستان در خلیجفارس را به عهده گرفت.