تلخیصی از کتاب «تاراج بزرگ» و بازخوانی نحوه غارت آثار تاریخی ایران
همه چیز برای فروش
یونس مولایی: «من از موزههایی مانند موزه هنر در نیویورک و موزههای متعدد اسمیتسونیان در واشنگتن دیدن کردهام. امری که در همه آنها مرا بینهایت به حیرت انداخت این بود که موزههای مذکور تقریبا تمام آثار باستانی و مصنوعات هنری ایران را در فاصله زمانی 1925 تا 1941 تصاحب کرده بودند. بویژه متوجه شدم موجودی عظیم اشیای دوران ساسانی و اسلامی از جمله سفالینههای به غایت منحصر به فرد و ارزشمند نیشابور در موزه متروپولیتن همگی در دهه 1930 به تملک این موزه درآمدهاند. یک محراب بزرگ 1400 ساله از جنس کاشی لعابی متعلق به اصفهان بیش از سایر اشیا توجهم را به خود جلب کرد. این محراب نیز در همان دهه 1930 به این موزه منتقل شده بود اما اثر هنرمندانهای به این بزرگی که حدود 1300 سال در یکی از مساجد اصفهان آرام گرفته بود چگونه از نیویورک سردرآورده است؟»
شاید این بند را بتوان از پرحیرتترین و تاثرانگیزترین بندهایی دانست که یک تاریخنگار ایرانی روی کاغذی ثبت کرده است؛ بندی که خواندن آن در هر زمان و مکان برای یک ایرانی دریایی از پرسشها پیرامون سرنوشت به تاراج رفته یک تمدن را ایجاد میکند؛ آثاری از یک تمدن که حالا همچون خانوادهای متلاشی شده هرکدام از اعضای آن در گوشه دنج یکی از موزههای مشهور جهان و هزاران کیلومتر دورتر از محل تولد و زیست خود جا خوش کردهاند.
آتشسوزی کلیسای نوتردام پاریس بهعنوان یکی از قدیمیترین و استراتژیکترین بناهای تاریخی اروپا هرچند که تبدیل به یکی از تلخترین روزهای مردم قاره سبز بویژه فرانسویان شد اما مانند هر خبر دیگری که با سوژه انهدامی از آثار بهجا مانده باستانی تنظیم میشود، بار دیگر این پرسش را ایجاد کرد که دقیقا بر سر آثار باستانی ایران که نه با آتشسوزی یا حمله گروههای تکفیری که با پوششی از باستانشناسی و شرقشناسی به سرنوشت تلخ دیگری دچار شدهاند، چه آمده است؟ محمدقلی مجد که در ابتدای این نوشتار قولی تلخ از او پس از مشاهده موزههای آمریکایی را نقل کردیم، در کتاب «تاراج بزرگ» سعی کرده است به بخشی از این پرسش که «چه بر سر میراث فرهنگی و باستانی ایران آمد؟» جوابی مستند بدهد. متن پیشرو تلخیصی از این کتاب در باب چگونگی جرقه خوردن ورود غرب به روند تاراج میراث ملی ایرانیان در سایه خیانت حکام کوتهبین قاجار و پهلوی است.
شروع طمع به تاریخ خاورمیانه
با سفر «کارستن نیبور» محقق بزرگ دانمارکی به مصر، ایران و بینالنهرین در فاصله سالهای 1760 تا 1770 میلادی توجه غربیها به باستانشناسی ایران و خاور نزدیک جلب شد. اهمیت کتاب این محقق با عنوان «سفرنامه سرزمینهای عربی» بهخاطر استنساخ دقیق او از سنگنوشتههای تختجمشید است. در 1808 «کلودیوس جیمز ریچ» (1821-1787) که به باستانشناسی علاقه وافری داشت، نماینده سیاسی انگلستان در بغداد شد. انگلیسی دیگری به نام «هنری سی. راولینسون» (1895-1810) توانست سنگنوشته مشهور و دور از دسترس صخره بزرگ بیستون واقع در 30 کیلومتری غرب کرمانشاه را که در سال 516 قبل از میلاد و به 3 زبان حکاکی شده بود، استنساخ و ترجمه کند. این سنگنوشته داستان نبرد داریوش، پادشاه ایران را برای رسیدن به تاج و تخت بیان میکند.
در سال 1882 «مارسل آگوست دیولافوا»ی فرانسوی با حمایت سفارت فرانسه در تهران امتیاز انحصاری کاوش در محوطههای باستانی شوش را از ناصرالدینشاه گرفت. در این امتیاز تصریح شده بود که همه جواهرات و نیمی از اشیائی که یافت میشود باید در اختیار دولت ایران قرار گیرد. دیولافوا و همسرش جین به همراه 2 فرانسوی دیگر به نامهای «بابن» و «هوسی» به مدت 2 سال در شوش به کاوش پرداختند و در این مدت اشیای فراوانی کشف و به پاریس منتقل کردند. در ماه مه 1895 دولت فرانسه حق انحصاری کشف آثار باستانی در سراسر ایران را گرفت. بر اساس این پیمان بناها و بازماندههای آثار تاریخی ایران به 2 دسته تقسیم میشد: نخست، آثار باستانی که خارج از منطقه شوش به دست میآمد که مانند امتیاز دبولافوآ با آنها رفتار میشد و دیگری، آثار باستانی پیدا شده در منطقه شوش که همه به تملک دولت فرانسه در میآمد. این امتیاز هیچگونه محدودیت زمانی نداشت. پس از گرفتن این امتیاز دولت فرانسه کنت «جی.ام.دومورگان» را به ایران فرستاد، او باستانشناسی معروف بود که در مصر کار میکرد. در سال 1898 دومورگان به همراه کشیشی به نام «شیل» که با فرهنگ ایران آشنا بود و زبان عیلامی میدانست به شوش رسید. دومورگان 4 سال در شوش به کاوشهای باستانشناسی پرداخت و 1200 کارگر را به کار گرفت. یافتههای او که 5000 اثر باستانی بود در 183 بسته به پاریس فرستاده شد و در سالن ایران موزه لوور جای داده شد. برخی یافتههای اولیه او در نمایشگاه 1900 پاریس به نمایش گذاشته شد. معروفترین قطعهای که دومورگان به فرانسه منتقل کرده است لوح حمورابی پادشاه کلده و عیلام است «که مجموعه قوانین اجرایی ایران در 30 قرن قبل از هجرت بوده است». یافتههای دومورگان کشفیاتی حقیقتاً شگفتآور از بخش پیش از تاریخی ایران به نام عیلام است که پایتختش شهر تاریخی شوش بوده و دومورگان پیشینه آن را حدود 8000 سال پیش از میلاد مسیح تخمین زده است. دومورگان کاوشهای کمتری در ری که نزدیک تهران واقع شده نیز انجام داد ولی کار او بر شوش متمرکز بود.
پیمان1900 و قدرت مطلق فرانسه
مظفرالدینشاه در تاریخ 11 آگوست 1900 در حین بازدید از پاریس پیمانی امضا کرد که بر اساس آن حق انحصاری و دائمی کاوشهای باستانشناسی در ایران به فرانسه اعطا شد. امضاکننده فرانسوی وزیر امور خارجه فرانسه، «اس. دلکس» بود. در مقدمه این پیمان آمده بود: «نظر به روابط مودتآمیزی که از دیرباز میان ایران و فرانسه وجود داشته است و با توجه به قراردادی که بین این 2 کشور در تاریخ 16 ذیالقعده 1312 (12 مه 1895) بسته شده است و نیز با توجه به دستخط اعلیحضرت مظفرالدینشاه در تاریخ جمادیالاول 1315، دولت ایران حق انحصاری و دائمی کاوش در سراسر ایران را به دولت جمهوری فرانسه واگذار میکند. ترتیب شرایط کار، تحقیق و مطالعه و اشیای مکشوفه از قرار مذکور در این پیمان است». با دادن امتیاز انحصاری به دولت فرانسه دولت ایران این امتیاز را از دیگر دولتها سلب کرد. از سال 1914 تا 1918به سبب جنگ اول جهانی و جنگ در خاک ایران امکان کاوش وجود نداشت. انگلستان در سال 1918 ایران را به اشغال خود در آورد و به فرانسه اجازه نداد طعم این موفقیت در زمینه باستانشناسی را بچشد. بهرغم داشتن امتیاز انحصار باستانشناسی و نیز بهرغم سلطه مقتدرانه فرانسویان در عرصه باستانشناسی در بینالنهرین، فرانسویان در فاصله سالهای 1900 تا 1914 هیچ کار باستانشناسی در ایران انجام ندادند. ظاهراً ایران موفق شده بود جلوی کاوشهای فرانسویان را در این دوره بگیرد و بدین ترتیب گنجینههای کهن ایرانیان بخوبی با انحصار فرانسویان محافظت شد، چون عملاً هیچ کاوشی در طول دوره 30 سالهای که امتیاز انحصاری به فرانسه اعطا شده بود انجام نگرفت. در سال 1923 دولت فرانسه جانشینی برای دومورگان تعیین کرد و تمایل خود را به از سرگیری باستانشناسی در ایران اعلام کرد ولی با درگذشت جانشین تعیین شده، تا 2 سال برای دومورگان جانشینی وجود نداشت.
ورود آمریکا و نقش فروغی
تأسیس دانشگاه شیکاگو و سرمایهگذاری بنیاد شرقشناسی راکفلر در قبل از دهه 1920 نقش اساسی در باستانشناسی ایران، بینالنهرین و مصر ایفا کرد. در پاییز 1918 گروهی امدادگر از آمریکا به ایران آمدند تا به قربانیان قحطی بزرگ سالهای 1919-1917 کمک کنند. گروه امداد به رهبری «هری پرت جودسون» رئیس دانشگاه شیکاگو از بینالنهرین بازدید و در راه بازگشت به آمریکا در بغداد توقف کرد. فرمانده نیروهای اشغالگر انگلستان در بینالنهرین سرلشکر «ویلیام مارشال» این پیغام را به لندن مخابره کرد که هدف واقعی آمریکاییها از بازدید ایران کمک به قحطیزدگان نبوده، بلکه تلاش برای دستیابی به امتیاز نفتی بوده است. با در نظرگرفتن رابطه جودسون با بنیاد راکفلر و شرکت استاندارد اویل، سوءظن انگلیسیها قابل درک است. به نظر میرسد جستوجو برای دستیابی به آثار باستانی به جای نفت انگیزه قویتری برای سفر جودسون بوده است. کمی بعد از بازگشت جودسون به آمریکا «جان دی. راکفلر» پسر، بنیاد شرقشناسی را در سال 1919 بنا نهاد.
در نهایت فشارهای دیپلماتیک آمریکا بر فرانسه منجر به عقد قراردادی بین ایران و فرانسه در تاریخ 18 اکتبر 1927 شد. طبق این قرارداد فرانسویان متعهد شدند از حقوق خود در معاهده 1900 دست بکشند. در عین حال ماده اول این معاهده ریاست آثار باستانی ایران را به مدت 20 سال در اختیار فرانسویان قرار میداد که برای این منظور هم «آندره گدار» فرانسوی انتخاب شد. در این وضعیت «آرتور پوپ» آمریکایی از موثرترین افراد در رفع این انحصار فرانسویان و باز کردن پای آمریکاییها به مساله بود. او که اطلاعات فراوانی از فرهنگ و هنر اسلامی داشت در سال 1304 وارد ایران شد و در پی رفت و آمدها و تلاشهای فراوانش برای معرفی هنر ایران، به رضا شاه نزدیک شد و مورد حمایت او قرار گرفت. پوپ در مدت اقامت و حضور خود در ایران اقدام به خارج کردن آثار ارزشمندی از ایران کرد. یکی از مهندسان معماری آمریکایی به نام «مایرون اسمیت» به دزدیده شدن محرابی 1300 ساله در مدرسهای مذهبی در اصفهان و فروختن آن به موزه هنر متروپولیتن نیویورک توسط پوپ و باندش اشاره میکند. بهرغم همه این دزدیها اما رضا شاه در سال1931 از او و در سال 1935 از همسرش با اعطای مدال ویژهای به خاطر خدماتشان در زمینه حفظ بقایای آثار تاریخی ایران تقدیر کرد. پوپ علاوه بر حمایت مستقیم رضاشاه از حمایتهای محمدعلی فروغی و پسرش محسن فروغی نیز بهرهمند بود و بسیاری از دزدیهای خود را با پشتیبانی این دو انجام میداد. بعد از لغو معاهده 1900 که امتیاز کاوشهای باستانی در ایران را به کلی در اختیار فرانسه قرار میداد تلاشهای پوپ و عوامل داخلی در ایران برای تصویب قانونی جایگزین شروع شد که در نهایت این قانون با عنوان «قانون حفظ آثار ملی» در 30 نوامبر 1930 به تصویب مجلس رسید. «هارت» وزیر مختار آمریکا در ایران در گزارشهای خود از تلاشها و حمایتهای فروغی یاد میکند و حمایتهای او را تعیینکننده میداند.
ماده 18 این قانون به کاوشگر اجازه میدهد سهم خود را بدون پرداخت هزینه و مانع صادر کند: «صدور اشیای یافت شده در کاوشهای علمی با اجازه دولت انجام میشود و خروج سهم کاوشگر از کشور تحت هر شرایطی از طرف دولت مجاز و از همه انواع هزینهها و مالیاتهای گمرکی معاف است». بعد از تصویب این قانون بود که راه ورود موزههای آمریکایی به ایران برای گرفتن امتیازهای باستانشناسی باز شد. اولین تقاضا برای کاوشهای باستانشناسی دقیقاً 3 روز پس از تصویب قانون جدید در تاریخ 6 نوامبر 1930 از سوی نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا داده شد. دیگر موسسهای که در ایران برای کاوشهای باستانشناسی موفق به اخذ مجوز از طرف دولت ایران شد، موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو بود. در اوایل دسامبر 1930 پروفسور «جیمز هنری برسیتد» درخواست خود را برای اعطای حق بازسازی و مرمت تخت جمشید از طریق پروفسور «ارنست هرتسفلد» مشاور آلمانی گروه، تقدیم دولت ایران کرد. این درخواست در هیات وزیران مطرح شد و با وجود حامیان اعطای این مجوز در داخل دولت، در کوتاهترین زمان ممکن جواب مثبت به موسسه شرقشناسی داده شد. فروغی این بار هم برای اعطای امتیازی به آمریکاییها تلاشهای فراوانی کرد که وزیرمختار آمریکا در ایران به حمایتهای فروغی برای اعطای این مجوز اشاره میکند: «حامی اصلی درخواستهای آمریکاییان در جلسه هیأت وزیران، وزیر امور خارجه فروغی بود و نیز او بود که پس از آنکه تصور میشد قانون آثار ملی در کمیسیون رد شده است، بزرگترین کمک را برای تصویب شتابزده آن کرد». با شروع عملیات بازسازی توسط موسسه، اشیا و اقلام ارزشمندی یافت شد که باعث شگفتی اعضای گروه شد؛ 2 جفت لوح یکی از طلا و دیگری از نقره و از آن جالبتر 30 هزار لوح گلی که از دوره عیلامیها به جا مانده بود و کتیبههای فوقالعاده به همراه مجموعه گستردهای از ابزار دستساز که توجه گروه را به خود جلب کرده بود.