|
سرانجام قلعهنویی به کمیته اخلاق احضار شد
کمیته اخلاق درباره سرمربی تیم فوتبال سپاهان اطلاعیهای صادر کرد. به نقل از سایت رسمی فدراسیون فوتبال، کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال از سرمربی تیم سپاهان جهت ادای پارهای توضیحات در محل این کمیته دعوت کرد. امیر قلعهنویی هفته گذشته در جریان نشست خبری با عصبانیت به آنهایی که علیه او در ورزشگاهها شعار سر میدهند با ادبیاتی غیرمتعارف حمله کرد.
ارسال به دوستان
چگونه نمایش خودنمایی قرمزها به تلخی زد
ثمره تلخ شوآف
مهدی طاهرخانی: مشخص نیست چه کسی بود که برای اولینبار این گزاره درست و حقیقی را وارونه گفت؛ چوب خدا صدا ندارد! اتفافا دارد و شاید بسامد صوتیاش آنقدر بالاست که گوش ما توانایی تحلیل و فهمش را ندارد. چوب خدا صدا دارد به بلندی پرهیاهوترین اصوات عالم. نشانه روشن میخواهید؟ آدرس خوبی را در جیب دارم؛ لیگ برتر نوزدهم، هفته نهم، پنجشنبه ۹ آبان. روزی که برای نمایش منیتها، یک شوآف تمام و کمال انتخاب شده بود. نخستین نمایشدهنده کسی نبود جز مدیرعامل پرسپولیس که گویا در کسوت مدیری، حسرت عکس با جام را داشت. از این رو همه توانش را به کار بست تا بعد از پایان عزاداریهای محرم و صفر، جشن قهرمانی سوپرجام (که همانند سال قبلش بدون بازی برگزار شده به قرمزها رسید) را برگزار کند.
چرتکه انداخت و محاسبه کرد بازی خانگی با ماشینسازی که روی کاغذ تیم چندان قدرتمندی هم نیست، زمان خوبی است. شاید عنوان شود سازمان لیگ اصرار به چنین جشنی داشت، خب این هم راهکار خودش را داشت، میشد ۱۰ دقیقه قبل از شروع بازی جام را خیلی ساده کنار زمین به مسؤولان تیم داد و چند فریم عکس و تمام. نه سکو میخواست نه شوآف و آن مراسم تصنعی. اما محمدحسن که دوره مدیریت قبلش در حسرت چنین جشنی به سر آمد، گفت چه زمانی بهتر از این. او ناخواسته و برای ثبت در تاریخ، چنین فشار مضاعفی را روی شانه تیمش گذاشت. اتوبوس ماشینسازی معرف حضور همه است و کسی نبود که نداند تیم دوم زنوزی این فصل، همانند فصول قبل ماموریتی ندارد جز صاف کردن جاده قهرمانی تراکتورسازی.
این تهمت نیست، ذکر روند طی شده تاریخ است؛ ۶ امتیاز طی 2 باخت خانگی به تراکتوری ها میدهند اما جلوی رقبای تراکتور چنان قد علم میکنند که گویی هیچ رسالتی ندارند جز این. فارغ از موضوع ماشینسازی و نوع فوتبالش و اهداف زنوزی، باید مقصر اصلی را انصاریفرد دانست. او باید حدس میزد برگزاری جشن، یعنی بالا بردن انتظار هوادار و همین موجب تزریق استرس به تیمی میشود که به صورت پیشفرض، مشکل لاینحل گلزنی دارد. (جرقه شاهین را به کل
فراموش کنید) اما صدای چوب خدا را شنیدید؟ آنقدر این جشن اجباری، تلخ و تفلونوار بود که محمدحسن ترجیح داد در هیچیک از عکسها نباشد. با چهرهای درهم و دژم که مشخص بود از اتفاقات رختکن و نیامدن اولیه بازیکنان به روی استیج ناراحت بود. او فضا را برای نمایش بزرگ، بزک کرده بود حتی پروین و سایر پیشکسوتان خوشنام را هم دعوت کرد برای ضیافت اما چه افتضاحی از این بالاتر؟ مدیریت یعنی لحاظ ریزترین چیزها. قبل از بازی در رختکن بازیکنان میگفتند اگر نبریم آبروریزی میشود و دقیقا هم شد. ۷ ماه قبل استرس باخت و از دست دادن جام به جان بازیکنان افتاد و چیزی نمانده بود چنین هم شود اما آن روز علیپور جرأت چیپزنی نداشت و با گل کردن آن پنالتی از فاجعه پیشگیری کرد.
از فرشید تا این چیپ
اما برسیم به دومین شوآف بزرگ بازی؛ جایی که مهمترین حادثه رقم خورد و مطابق معمول نقش اولش را علی علیپور ایفا کرد. فرم و محتوای بازی پرسپولیس در نیمه دوم بهتر از قبل شد اما همانگونه که تیم برانکو در هفتههای پایانی لیگ قبل، مقابل همین ماشینسازی به اتوبوس سرسختی برخورد کرده بود، این بار هم عینا همان سناریو تکرار شد. پرسپولیس در طول بازی صاحب چند موقعیت ویژه گلزنی شد که قصه ۲ تایش با بقیه فرق اساسی داشت، اولی در نیمه نخست بود که احمد نورالهی سانتر فوقالعادهای را برای علیپور مهیا کرد و این مهاجم که به دنبال گل زیبایی با ضربه سر و متعاقبا شدت و حدتش بود، ضربه محکمی را به گوشه دروازه زد که توپش با فاصله کمی به بیرون رفت. شاید اگر کمی معمولی و آرامتر میزد همان توپ گل میشد و گره بازی هم بازِ باز. شاید هم گلهای بعدی و برگزاری یک جشن روحیهبخش.
اما قصه پنالتی، کاملا متفاوت بود. گل دقیقه 90، انتقام از پنالتی مهار شده چند هفته قبل توسط لک، تحقیر حریف با ضربه نمایشی و در آخر معرفی کردن خود به عنوان ابرقهرمان خونسرد، همه و همه موجب شد شاهد یکی از بدترین پنالتیهای تاریخ پرسپولیس باشیم. فرشید اسماعیلی یک بار در داربی این اشتباه مرگبار را مرتکب شد. آنجا که بازیکن ایرانی میخواهد با تقلید از زیدان در فینال جامجهانی ۲۰۰۶، خودش را از حیث روحی راضی کند، آنجا که موفقیت کل تیم قربانی خودنمایی میشود، لحظهای که فردیت و منیت در لباس خودخواهی سر مجموعه را میبرد، آنجا لحظه سقوط بزرگ است و حالا پر تردد در فوتبالفارسی. شفر در جایی به صورت دوستانه به خبرنگاری گفت؛ «فرشید فقط یک پنالتی خراب نکرد، این بچه هم آینده خودش را به خطر انداخت هم قهرمانی استقلال را چوب حراج زد و هم باعث شد خطیر به خواستهاش (اخراج) درباره من برسد».
چوب خدا صدا ندارد؟ پس آن شعاری که یکصدا در آزادی طنینانداز شد و به صورت سیلی به پرده گوش علیپور خورد چه بود؟ ۶ روز بعد از اینکه رکورددار گلزنی پرسپولیس در ۱۹ دوره لیگ برتر بشوی، ناگهان شعار «حیا کن رها کن» بشنوی! لابد هوادار پرسپولیس نمکنشناس است؟ هرگز. آنها از اسفند ۹۷ تا آبان ۹۸ حدود ۹ ماه افت وحشتناک علیپور را دیدند و دم برنیاوردند. هر اعتراضی دلیلی دارد؛ آنها نجیبتر از آن هستند که به واسطه هدر رفتن یک پنالتی رفیق نیمهراه باشند. هرگز. آنچه کاسه صبر هوادار را لبریز کرد و در هم شکستش، خودخواهی علیپور بود. اگر همانند بازی حذفی درست و بدون ادا و شوآف ضربه میزد و گل نمیشد باز هوادار معرفت به خرج میداد و یکصدا نامش را فریاد میزد اما آن چیپ زشت که حتی زیبایی فنی ضربه اسماعیلی را نداشت، دیگر صبری را باقی نگذاشت. علیپور حالا زیر خروارها فشار است و مقصر کسی نیست جز خودش که دنبال گل ساده و حلال نبود. میخواست بگوید من بازگشتهام و همان قهرمان شما هستم ولی ماحصل نمایشش شد فاجعه چیپ. خبر خوب؛ به گفته کالدرون تا وقتی او سرمربی پرسپولیس است علیپور دیگر اجازه زدن پنالتی ندارد و خبر بد اینکه پرسپولیس هیچ پنالتیزنی در ترکیبش نمیبیند.
رد پای کالدرون
اما درباره کالدرون و نقشش در این قضیه؛ طبیعتا اگر علیپور آن توپ را گل میکرد و پرسپولیس به هر نحوی برنده میشد کمی سخت بود درباره اشتباهات کالدرون حرف زدن. چون هیچکس آمار سربازان کشته را از فرمانده فاتح نمیگیرد اما حالا که ۲ امتیاز خانگی پریده، میشود راحتتر حرف زد. پرسپولیس نسبت به ۵ هفته ابتدایی، طبیعتا پیشرفت چشمگیری داشته. تیمی که به زور در هر بازی یکی دو موقعیت نصفه و نیمه خلق میکرد حالا
دست کم در موقعیتسازی حرفی در زمین دارد. اما چرا در هفته نهم، هنوز کالدرون در حال آزمون و خطاست؟ چرا باید شجاع خلیلزاده که کارهای تدافعیاش هزار مرتبه بهتر از امور تهاجمیاش است، ناگهان دفاع راست شود؟ اگر یک بازی دشوار و سخت در خانه حریف بود شاید توجیه داشته باشد اما وقتی حریف در آزادی تنها برای یک امتیاز آمده چرا مدافعی که نه فرار از کنار را بلد است نه سانتر در حرکت را میداند و نه قادر به موقعیتسازی با بازیکنان کناریاش است، ناگهان باید دفاع راست شود؟ کالدرون دقیقا همان اشتباهات شفر را تکرار میکند. اگر از بازی شیری ناراضی است، اگر به ماهینی اعتقادی ندارد چرا دست کم به سیامک نعمتی که سابقه بازی خوب در آن منطقه را دارد بها نداد؟ همانگونه که راحت سیدجلال حسینی را میخکوب نیمکت کرد، در صورت علاقه عجیب و بیحد و حصر به زوج انصاری و کنعانیزادگان بهتر است شجاع را هم بگذارد کنار دست سیدجلال. کالدرون دیگر بهانهای برای نشناختن ترکیب ندارد. جابهجاییهایش تا امروز جز خسران و امتیازسوزی خروجی دیگری نداشته و اگر قرار به تکرار این روند باشد تردید نکنید او دیگر فرصت عکس انداختن با هیچ جامی را پیدا نمیکند. هنوز فاصله زیادی با صدر ایجاد نشده اما کالدرون میداند اگر تا نیمفصل نتواند خودش را تحمیل کند شاید آن وقت فرجامی شبیه شفر انتظارش را بکشد. پرسپولیس نسبت به یک ماه قبل تغییرات مثبت زیادی داشته اما زنگ خطر یعنی تست بیوقت شجاع در دفاع راست. زنگ خطر یعنی انصاری را به سیدجلال و خلیلزاده در مرکز خط دفاعی ترجیح دادن. فارغ از خطاهای پرتعداد و بچگانهای که انصاری به راحتی به رقبا میدهد، نه او و نه کنعانیزادگان بسان شجاع و سیدجلال مالکان مطلق آسمان ۱۸ قدم پرسپولیس نیستند. نشانه فراوان است؛ از گل شوکآور شهرخودرو تا گلی که ماشینسازی نیمه نخست زد و کمک پرچمش را بالا برد. پرسپولیس چارهای جز حمایت بیچون و چرا دست کم تا نیمفصل از کالدرون ندارد اما این حمایت قطعا زماندار است، درست مثل قصه تحمل 9 ماهه علیپور.
ارسال به دوستان
غرب گرایان آخرین امید آمریکا در ایران و منطقه
مهدی محمدی: تحولات در محیط راهبردی مرتبط با ایران عموما بیپایان است؛ به این معنا که نمیتوان برای آنها یک نقطه انتهایی در نظر گرفت. درست زمانی که تصور میکنید موضوعی به پایان رسیده و پرونده آن بسته شده، بهروشی غیرمترقبه و عموما پیشبینی نشده، دوباره زنده میشود و به صحنه بازمیگردد. به این معنا، ما با توالی ظاهرا بیپایانی از رویدادها روبهرو هستیم که ایجاب میکند برای یک نبرد طولانیمدت آماده باشیم و از تصورات سادهدلانه درباره «نتیجهگیریهای نهایی زودهنگام» پرهیز کنیم. در عین بیپایان بودن رویدادها، روندهای کلانی که رویدادها را تولید میکند بیپایان نیست و در واقع تعداد معدودی روند اصلی وجود دارد که دائما در حال بازتولید است و عمده تلاش بازیگران مختلف صرف آن میشود که یا روندهای موجود را کنترل کنند یا آنها را چنان تغییر شکل دهند که بتواند رویدادهای مدنظر آنها را تولید کند.
آمریکا از حدود 2 سال قبل یک راهبرد بزرگ برای تغییر دادن معادلات سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه به نحو بنیادین طراحی کرده است. ظهور همزمان 4 ضلع مربعی متشکل از محمد بنسلمان در سعودی، محمد بنزاید در امارات، بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و دونالد ترامپ در آمریکا، به همراه ظهور لولایی به نام جرد کوشنر که تمام این اضلاع را به هم مرتبط و روابط میان آنها را سازماندهی میکند، این تصور را برای آمریکا ایجاد کرد که فرصتی تاریخی و شاید تکرارنشدنی در اختیار دارد برای اینکه نظم منطقهای خاورمیانه را یکبار برای همیشه چنان شکل بدهد که اولا ایران به طور کامل مهار و بلکه برانداخته شود، ثانیا ائتلافی منطقهای به رهبری اسرائیل- که اعراب فعالانه در آن مشارکت داشته باشند- در حوزههای نظامی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی شکل بگیرد که بار مداخله آمریکا در منطقه را سبک کند، ثالثا مسأله مزمن فلسطین را با همراهی و کارسازی کامل اعراب به نفع اسرائیل فیصله بدهد (چیزی که بعدها معامله قرن نامیده شد)، رابعا مرزهای جغرافیایی و مشخصات دموگرافیک را چنان تغییر بدهد که گروههای مقاومت دیگر هرگز نتوانند به میزانی که برای آمریکا و اسرائیل تهدید باشد قدرتمند شوند و خامسا تحولات مرتبط با چگونگی توزیع سلاح و تولید انرژی در منطقه را چنان مدیریت کند که در میانمدت بتواند از طریق آن رقبای کلیدی خود یعنی روسیه و چین را که در آخرین سند امنیت ملی آمریکا بهعنوان رقبای راهبردی این کشور تعریف شدهاند، کنترل کند.
سیاست فشار حداکثری علیه ایران که از اردیبهشت 1397 آغاز شد، یکی از ارکان اصلی این راهبرد بزرگ و بلکه قلب آن بوده است. آمریکا این راهبرد را با این تصور کلید زد که شکاف میان جامعه و حکومت در ایران پر نشدنی است، فشار اقتصادی بیشتر به عبور مردم از نظام منجر خواهد شد، و ایران تحت فشار تحریمی که موجودیت آن را به خطر بیندازد امتیازهای راهبردی در حوزههای رقابت با آمریکا بویژه زمینههای موشکی و منطقهای واگذار خواهد کرد و در نهایت، شرایط برای یک گذار فرجامین در ایران چنان آماده خواهد شد که نیروهای غرب گرا در قویترین موقعیت و انقلابیون و نهادهایی مانند سپاه در ضعیفترین وضعیت باشند.
تاریخچه تحولات مرتبط با چگونگی پیشبرد راهبرد فشار حداکثری علیه ایران مفصل و پیچیده است. با اینکه آمریکا موفق شد فشار اقتصادی قابل توجهی بر ایران وارد کند اما محاسبات آن درباره محیط سیاست داخلی در ایران عموما نادرست از آب درآمد و لذا فشار اقتصادی منجر به هیچ تغییر بنیادینی در مناسبات قدرت درون ایران چنان که سودی برای آمریکا داشته باشد نشد؛ بلکه برعکس برای مدتی کموبیش طولانی جریان غرب گرا و هوادار
مذاکره در ایران را از حیث اجتماعی و سیاسی تضعیف کرد و الگویی را که آنها قصد داشتند بهعنوان یگانه راه نجات ایران به مردم معرفی کنند، بهسرعت به شکست کشاند. همچنین این سیاست، چسبندگی جامعه به نظام را افزایش داد، چرا که مردم ایران به این درک رسیدند که نظام جمهوری اسلامی نگهبان آنها در مقابل دشمنی است که اگر بتواند به غذا و داروی آنها هم رحم نخواهد کرد. بنابراین از منظر تحولات سیاست داخلی ایران، راهبرد فشار حداکثری نهتنها به بیثباتی در ایران منجر نشد، بلکه ساخت داخلی نظام را مستحکمتر کرد.
از حیث منطقهای هم راهبرد فشار حداکثری آمریکا تقریبا به یک فاجعه برای واشنگتن ختم شده است. به یاد بیاورید که در ابتدای این نوشته گفتیم یک راهبرد بزرگ برای مفصلبندی مجدد معادلات راهبردی در منطقه وجود داشت که استراتژی فشار حداکثری بر ایران بنا بود آن راهبرد بزرگ را تسهیل و تقویت کند. اما اکنون از یک فاصله حدودا یکونیم ساله که به نتایج مینگریم، تقریبا همه روندها بهعکس آنچه آمریکا میخواست در حال حرکت است. بنا بود ایران مهار شود اما نهتنها این اتفاق نیفتاده بلکه نوعی جسارت و خلاقیت عملیاتی در ایران و جنبشهای مرتبط با آن ایجاد شده که آمریکا روزی که فشار حداکثری را با قرار دادن نام سپاه در فهرست گروههای تروریستی و عدم تمدید معافیتهای مربوط به خرید نفت به اوج رساند، اساسا فکر آن را هم نمیتوانست بکند.
ایران به نحوی کاملا موثر به فشارهای آمریکا پاسخ داده و این پاسخ را چنان توزیع و مدیریت کرده که شرکای آمریکا در پروژه فشار به ایران اکنون یک به یک به دنبال راهی برای تماس با ایران و فرار از تبعات همراهی با آمریکا در این پروژه میگردند. به تعبیر دقیقتر، فکر میکردند ایران دوام نمیآورد اما ایران نهتنها دوام آورده، بلکه شروع به نشان دادن واکنشهای موثر کرده و این واکنشها چنان است که تمام فرضهای نظامی و عملیاتی آمریکا و متحدانش در منطقه را به هم ریخته و نظامی از بازدارندگی را که دهههاست آنها در منطقه ایجاد کرده بودند و به کارایی آن اطمینان داشتند، از بین برده است. هدف دوم شکل دادن به یک زیرساخت فشار و مهار منطقهای علیه ایران بود که اسرائیل و اعراب را در یک پلتفرم واحد علیه ایران یکپارچه کند. اگرچه آمریکا سعی میکند ائتلافهایی مانند «سنتیل» و «ورشو» یا حتی «TFTC» (مرکز مقابله با تامین مالی تروریسم) را زنده و فعال نشان بدهد اما آنچه پس پرده این نشستها و ظاهرسازیها میگذرد، اندیشه جدی متحدان آمریکاست به اینکه آیا اساسا صلاح است وارد بحرانهایی شوند که آمریکا برای آنها ایجاد میکند اما در میانه راه آنها را رها میکند و- چنانکه ترامپ به کردها گفت- میگوید ما تعهدی ندادهایم که 300 سال از شما دفاع کنیم؟! رفتار راهبردی آمریکا به گونهای بوده که امکان شکلگیری ائتلافهای موثر را از بین برده و اعتبار واشنگتن را بهعنوان کشوری که بتوان در روزهای سخت به آن تکیه کرد، کاملا مخدوش کرده است.
به همین دلیل این ائتلافها عمدتا یا روشهایی جدید برای دوشیدن اعراب است یا بهانهسازیهای جدید برای کاهش هر چه بیشتر حمایت راهبردی از آنها با این ادعا که آنها باید یاد بگیرند خودشان از خودشان دفاع کنند و آمریکا از آنها پشتیبانی خواهد کرد! از این جنبه، پیشبینی تاریخی ایران که دهههاست آن را با همسایگان عرب و غیرعرب خود در میان گذاشته مبنی بر اینکه نباید به آمریکا تکیه کنند و آمریکا روزی- دیر یا زود- از این منطقه خواهد رفت و آن روز آنها میمانند و ایران، کاملا و به نحو عجیبی زودهنگام درست از آب درآمده است. هدف سوم این بود که با معامله قرن تکلیف مسأله فلسطین به نفع اسرائیل یکسره شود اما اکنون نه دیگر نتانیاهو توان سیاست داخلی لازم برای پیشبرد این معامله را دارد و نه مهمتر از آن محمد بنسلمان میتواند آنطور که یکی، دو سال قبل فکر میکرد به آمریکا تکیه کند. عجله آمریکا در تولید فشار بر ایران و تقاضا برای گرفتن نتایج زودهنگام به فعل و انفعالاتی انجامید که خروجی آن کاهش ضریب اعتمادپذیری آمریکا برای بازیگران منطقهای بود؛ در حالی که اجرای پروژهای مانند معامله قرن به میزان بالایی از اعتماد میان آمریکا و متحدان منطقه ایاش نیاز دارد. هدفهای چهارم و پنجم مدیریت سلاح و انرژی در منطقه و تغییرات جغرافیایی و جمعیتشناختی به گونهای بود که به آمریکا اجازه بدهد با عبور از مسأله ایران به مسأله بزرگتر خود با چین و روسیه بپردازد. در اینجا هم آمریکا نتایجی معکوس گرفته است. ایران جبهههای عملیاتی فعال خود علیه سعودی و اسرائیل را توسعه داده و به توافقهایی با روسیه و چین برای حضور نظامی آنها در منطقه رسیده که خارج از همه پیشبینیهاست.
با این حال ـ چنانکه در ابتدای این نوشته گفتم ـ داستانهای منطقه ما بیپایان است. راهبرد فشار حداکثری شکست خورده اما از میدان به در نشده است. آمریکا اکنون در اندیشه است تا هر چه زودتر نسخه جدیدی از این راهبرد را به اجرا بگذارد. زمانی دیگر درباره مشخصات این نسخه جدید سخن خواهیم گفت، لیکن این مقدار را در همین جا باید گفت که نسخه تجدیدنظر شده و دوباره سازمانیافته راهبرد فشار حداکثری بر 2 پایه استوار است: آغاز دوباره شکاف سیاست داخلی و اجتماعی در ایران در آستانه انتخابات مجلس و ایجاد بههمریختگی اجتماعی ظاهرا طبیعی و سپس کنترل و هدایت آن در کشورهای منطقه. آمریکا شکست میخورد اما بیکار نمینشیند و ما نیز اگر پیروزیهای قبلی را بدل به پیروزیهای جدید نکنیم، ناگهان غافلگیر خواهیم شد. اکنون آمریکا دوباره به الگوی 5 سال قبل برگشته و بیشتر از هر چیز روی توان تنشآفرینی، بیثباتسازی و ساختارشکنی نیروهای غرب گرا در ایران و منطقه حساب کرده است. تحولات لبنان و عراق را اگر در کنار سخنان عجیب آقای روحانی در 3 هفته گذشته بگذارید، میتوان نشانههایی از آنچه برای آینده پخت و پز کردهاند را دید. در اینجا هوشیاری مردم اگر نگوییم بیشتر، حداقل به همان اندازه هوشیاری حکومتها مهم است.
ارسال به دوستان
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
سید عابدین نورالدینی: روزنامه «وطن امروز» دور جدید انتشار خود را از امروز شنبه 11 آبان 1398 آغاز میکند. دقیقا 3 ماه قبل روزنامه «وطن امروز» به دلیل مشکلات اقتصادی و تحریم دولتی بویژه در حوزه تخصیص یارانه و مسأله کاغذ، محکوم به تعطیلی شد. این یک تصمیم اجتنابناپذیر بود.
تکانههای تورم انفجاری تابستان 97 مانند دیگر آحاد و اقشار جامعه، گریبانگیر رسانهها و نشریات مستقل نیز شد. شرایط «وطن امروز» اما قدری متفاوت بود، چرا که در یک جبهه متحمل افزایش بیسابقه هزینهها از جمله جهش بیسابقه قیمت کاغذ شد و در دیگر جبهه با حجم انبوهی از عملیاتها برای «بستن دهان منتقدان» مواجه بود. این 2 به مثابه لبههای قیچی عمل کردند و «وطن امروز» به ناچار تعطیل شد و چند ماهی روی کیوسک مطبوعات غایب بود.
اما چه باک زان همه دشمن چو دوستدار تویی. و البته دقیقتر اینکه: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی».
به محض اعلام خبر تعطیلی روزنامه «وطن امروز» موج بیسابقهای از حمایتها توسط خوانندگان، همراهان و علاقهمندان «وطن امروز» به راه افتاد. حجم این حمایتها حتی برای اهالی «وطن امروز» نیز غیرمنتظره بود. اقشار مختلف مردم و جریان انقلابی و همینطور دلسوزان انقلاب به صورت مکرر خواستار انتشار مجدد «وطن امروز» شدند. حجم پیامهای محبتآمیز و نیز دلگرمیهای فراوان بویژه از سوی دلسوزان انقلاب برای فراهم شدن زمینههای انتشار مجدد روزنامه بسیار قابل توجه و تاملبرانگیز بود. این حمایتها و دلگرمیها که از سوی طیفهای گسترده و متنوع مردمی و انقلابی صورت گرفت، اگرچه یک سرمایه اجتماعی بزرگ و کمنظیر است اما الحق دین و تکلیفی شد بر ذمه «وطن امروز» تا دیگر بار صدای آنها و جریان انقلابی باشد.
به همین سبب به پشتوانه این ظرفیت عظیم و مطالبات گسترده مردم و علاقهمندان و دلسوزان نظام، تلاش برای رفع مشکلات و سنگاندازیها برای فراهم شدن زمینه انتشار مجدد روزنامه «وطن امروز» در دستور کار مدیریت روزنامه قرار گرفت. به پشتوانه این ظرفیت بزرگ مردمی و افزایش اعتراضها نسبت به اعمال تبعیض رسانهای، بخشی از تعهدات قانونی دولت در قبال نشریات، به صورت مشخص در مسأله کاغذ انجام شد. پیشنهادهای زیادی از سوی مخاطبان و علاقهمندان برای همیاری در انتشار مجدد روزنامه از جمله خرید اشتراک سالانه روزنامه مطرح شد. تدابیری نیز در فضای مجازی، از جمله طراحی برخی اپلیکیشنها برای همیاری و مشارکت خوانندگان و علاقهمندان «وطن امروز» در راستای فراهم شدن امکان انتشار روزنامه و تداوم آن در دستور اجراست.
نهایتا برآیند همه این اقدامات، فعلا زمینههای انتشار مجدد روزنامه را فراهم کرده است، البته استمرار انتشار «وطن امروز»، به عنوان یک روزنامه مستقل، ملزم و مشروط به تداوم اجرای تعهدات قانونی دولت در قبال نشریات و نیز ادامه همیاری و حضور خوانندگان و علاقهمندان عزیز و محترم است.
حالا امروز پیشخوان مطبوعات یکبار دیگر میزبان «وطن امروز» است. در دور جدید انتشار، مواضع و دیدگاههای «وطن امروز» بر اساس همان منظومه فکری و سرحدات عقیدتی است که 11 سال گذشته مبنا و موروث سوگیریهای روزنامه بوده است. البته بیشک حمایت بیسابقه مردمی و عنایت جریان انقلابی و مطالبه آنها برای بازگشت «وطن امروز»، همانند تولدی دوباره، یک محرک بسیار اثرگذار و انگیزهای مضاعف خواهد بود برای تیزتر شدن قلم «وطن امروز» در دفاع از انقلاب و طرح و پیگیری صریح مطالبات مردم.
در دور جدید انتشار، تحریریه «وطن امروز» مجموعهای از نیروهای متعهد، جوان و البته مولد و با تجربه را شامل شده است؛ تحریریهای که در مسیر پیگیری جدی مطالبات بحق مردمی و در سنگر دفاع از مبانی انقلاب و جمهوری اسلامی، نیازمند دعای خیر شما خوانندگان عزیز و محترم است.
قطعا این قلم به کجراهه ناسپاسی میرود اگر ذکر خیری از برادر عزیز و متدین، رضا شکیبایی که طی 11 سال گذشته سردبیر «وطن امروز» بودهاند و نقش محوری و کلیدی در برومند شدن نهال «وطن امروز» داشتهاند، نشود. قطعا روزنامهنگاری انقلابی که بخشی از آن در عملکرد «وطن امروز» نمودار شده است، مرهون خلاقیت، بردباری و تقوای ایشان است. اکنون مسؤولیت و تکلیفی بزرگتر برعهده برادر شکیبایی است و انشاءالله ثمرات حضور ایشان در گسترهای فراگیرتر نصیب جبهه رسانهای انقلاب خواهد شد. با این حال نقطه اتکای «وطن امروز» در دور جدید نیز حضور و نظارت برادر شکیبایی است.
لازم است یکبار دیگر از تمام حمایتها و عنایاتی که طی 3 ماه گذشته نسبت به روزنامه «وطن امروز» انجام شده، سپاسگزاری کنیم. قطعا فرزندان انقلاب در «وطن امروز» محتاج دعای خیر مردم عزیز ایران هستند.
ارسال به دوستان
اخبار
فتاحی: میتوانستیم جام را 2 ساعت قبل از بازی به پرسپولیس بدهیم
رئیس کمیته مسابقات سازمان لیگ گفت: طبق قانون 2 ساعت پیش از یک بازی و نیم ساعت بعد از آن بازی متعلق به آن مسابقه است و ما نمیتوانستیم در این زمان به پرسپولیس جام بدهیم. سعید فتاحی در برنامه
« ورزش و مردم» درباره حواشی اهدای سوپرجام به پرسپولیس گفت: برابر مقررات و آییننامه، قهرمان جام حذفی و لیگ بازی سوپرجام را برگزار میکنند.
اگر قهرمان هر دو جام یک تیم باشد، بدون برگزاری بازی آن تیم قهرمان سوپرجام میشود و چون پرسپولیس قهرمان جام حذفی و لیگ شده بود باید این جام را به این تیم میدادیم و قطعا باید در ورزشگاه انجام میشد. اگر سال گذشته این اتفاق نیفتاد چون بازی برگزار نشد و در سازمان لیگ جام را به پرسپولیس دادیم. امسال سازمان لیگ قصد داشت جام را در ورزشگاه به پرسپولیس بدهد و چون در شروع لیگ تاخیر داشت، گفتیم بعد از محرم و صفر این کار را انجام دهیم و اولین بازی پرسپولیس هم با ماشینسازی بود. عدهای گفتند بین دو نیمه این کار را انجام دهیم که اصلا قانونی نیست. وی ادامه داد: طبق قانون از
2 ساعت قبل از بازی تا نیم ساعت بعد از بازی متعلق به آن مسابقه است و هیچ جای دنیا این طور نیست که قبل از بازی جام بدهند. ما به آقای انصاریفرد هم اعلام کردیم یا باید 2 ساعت قبل از بازی جام بدهیم یا نیم ساعت بعد از بازی که او گفت بهتر است بعد از بازی باشد که هواداران هم حضور داشته باشند. چارهای نداشتیم و واقعا هم نباید اینطور باشد که زمان مسابقه را به کار دیگری اختصاص دهیم. این برنامه نظر خود مدیران باشگاه پرسپولیس بود و ما میتوانستیم جام را 2 ساعت قبل از بازی به آنها بدهیم.
واکنش قاطع فدراسیون فوتبال به توهینکنندگان به خانواده رسول خطیبی
فدراسیون فوتبال با انتشار پیامی ضمن محکومیت برخی اتفاقات رخ داده در دیدار پرسپولیس و ماشینسازی، از برخورد قاطع با خاطیان خبر داد. به نقل از سایت رسمی فدراسیون فوتبال، در پیام منتشره آمده است: بدون شک، حفظ ارزشها و شئون در ورزشگاهها رکن رکینی برای آحاد جامعه و علاقهمندان ورزش است و همگان بر این موضوع تاکید و
تصریح دارند. شکی نیست هزاران جام زرین نمیتواند با قطرهای از مجاهدتها، فداکاریها و عزت پهلوانان واقعی ایران اسلامی در جنگ تحمیلی برابری کند. از این رو، فدراسیون فوتبال ضمن ابراز تاسف و محکومیت اقدام معدودی در بیاحترامی به خانواده معزز و محترم خطیبی که والده ارجمند 2 شهید دفاعمقدس و رسول خطیبی که برادر آن 2 شهید بزرگوار میباشد، بلافاصله پس از مسابقه شب گذشته پرونده مربوطه را در بالاترین سطح ارکان حقوقی و انضباطی فدراسیون باز کرده است و اقدام قاطعانه با عامل یا عوامل این اتفاق با هدف پاکسازی کامل فضای کلیه ورزشگاهها به عمل خواهد آمد.
چرا «زیدان» حس میکند «بیل» به او خیانت کرده است؟
سرمربی تیم فوتبال رئالمادرید معتقد است رابطه او با ستاره ولزی تیمش دیگر درستشدنی نیست و بیل باید در ژانویه از تیم جدا شود.
زینالدین زیدان فردی مودب است که معمولا احساساتش را بروز نمیدهد اما او که هدایت تیم فوتبال رئالمادرید را به عهده دارد، احساس میکند بیل به او خیانت کرده است؛ نه به خاطر مصدومیت ساق پا که از آخرین تعطیلات بینالمللی باعث بازی نکردن او شده است، بلکه به خاطر رفتن به لندن به بهانه مراجعه به متخصص برای درمان مصدومیتش. پیش از این و در ماه اکتبر هم زیدان عصبانی بود چرا بیل باید با شرایط بدنی نامناسب به تیمملی ولز ملحق شود. از طرفی بیل هم بهانهای برای برخورد متقابل داشت و اعتراض کرد چرا در بازی مقابل کلاب بروژ در دیدار لیگ قهرمانان اروپا از او استفاده نشده است. این موضوع باعث شگفتی سرمربی فرانسوی شد. اول از همه به خاطر گفتوگویی که او با بیل در ابتدای فصل داشت، زمانی که متوجه شد بیل قصد رفتن از تیم را ندارد و میخواهد بماند و خودش را ثابت کند. بعد از آن صحبتها زیدان مطمئن و امیدوار شده بود، بویژه که از او پرسیده بود میتواند رویش حساب کند یا نه و اینکه برای فصل جدید انگیزه کافی دارد یا نه.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|