|
نگاهی به کتاب «زندگی زیباست»
از کامران تا مرتضی
سیفالله نجاریان: 25 سال از آسمانی شدنش میگذرد؛ 25 سالی که برای بسیاری به سرعت برق و باد گذشته ولی برخی وقتی میخواهند از آن روزها یاد کنند، میگویند «انگار همین دیروز بود». انگار همین دیروز بود که کامران با رفقایش سوار مینیماینر دیده میشد. انگار همین دیروز بود که «فرهاد مهراد» خواننده مشهور اعلامیه حضرت امام را به او رساند و او را از کامران به مرتضی تبدیل کرد. شاید باورمان نشود یک اعلامیه که سخنان یک طلبه در آن نوشته شده، بتواند مسیر زندگی یک نفر را اینچنین عوض کند. البته این از موارد استثنایی نبوده، بلکه موج بسیاری از جوانان سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ با سخنان طلبهای به نام آقای خمینی(ره) زیر و زبر شد. اینجا قصد ندارم از آقا روحالله و دم مسیحاییاش بنویسم ولی خواستم گفته باشم که سخن از یک مورد نادر نیست. آری! 25 سال از پرواز سید شهیدان اهل قلم به ملکوتی که یاران شهیدش آنجا انتظارش را میکشیدند، میگذرد و تنها دریغ و آه و حسرت برای ما باقی مانده است. مهندس «سیدمرتضی آوینی» از آنهایی است که شهادتش مایه بیداری بسیاری بود. دوست و دشمن با شهادت سیدمرتضی بیدار شدند. شهادت او را نباید تلنگر نام نهاد، بلکه باید گفت پتک محکمی بود بر سر آنهایی که لاف میزدند. دوست و دشمن هم ندارد. شهادتش مانند گفتار متون مستندهای «روایت فتح» تکاندهنده بود و هیچکس اعم از دوست و دشمن تصور نمیکرد مرتضی شهید شده باشد. خبر واقعی بود. مرتضی آوینی که همه، روایت فتح را با او میشناختند، شهید شد. حالا هر کس میخواهد او را بشناسد، باید داستان کربلا را بخواند. حالا دیگر مرتضی آوینی توانسته بود «فتح خون» کند و با خونش، این بار دست به «جادو»یی بزند جاودانه! «هرکس میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند». این جمله معروف شهید سیدمرتضی آوینی را بارها خوانده و شنیدهایم. این جمله میخواهد بگوید هرکس میخواهد ما را بشناسد، باید در میان اصحاب سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا نشانههای ما را بجوید اما امروز با گذشت 25 سال از شهادت سید شهیدان اهل قلم، نهتنها داستان عاشورا آنطور که باید روایت نشده، بلکه داستان زندگی آقا مرتضای روایت فتح و گروه جهاد تلویزیون هم بخوبی روایت نشده تا نسلی که آن روزها هنوز به دنیا نیامده بود، بتواند تصویری از شهید آوینی که پیر و مراد بسیاری از اهل فرهنگ است، در ذهن ایجاد کند. در جناح شبهروشنفکری برای چهرههایی که بسیاری از آنها به گردپای شاگردان سیدمرتضی آوینی هم نمیرسند، چنان سروصدایی میکنند که شخص بیرون از گود، گمان میکند درباره یکی از اولیای الهی سخن گفته میشود(!) در اینسو اما بعد از ربع قرن از شهادت سیدمرتضی آوینی یک کار جامع تاریخی از او در دسترس نیست و تنها منبع شناخت این شهید بزرگ، دستنوشتهها و مکتوبات او است. با این حال کتاب «زندگی زیباست» به نوعی تاریخ شفاهی زندگی شهید سیدمرتضی آوینی است که به همت «سیدعباس سیدابراهیمی» گردآوری و از سوی دفتر نشر معارف منتشر شده است؛ کتابی که حاصل مصاحبههایی با خانواده، دوستان و همراهان شهید آوینی است که جمعآوری شده و به صورت یک روایت خطی از زندگی سیدمرتضی آوینی، تدوین شده است. این کتاب در بیابان نبودن آثار شناختنامهای پیرامون شخصیت و اندیشههای شهید سیدمرتضی آوینی، اثری است که میتواند تصویری نسبتاً واضح از این شهید را در ذهن خواننده بویژه خوانندهای که تصویری از اینشهید در ذهن ندارد، ایجاد کند و از این حیث باید مؤلف و ناشر کتاب «زندگی زیباست» را ستایش کرد که همت کرده و دست به انتشار این کتاب زده است. از آنجا که این اثر به صورت داستانی و خطی روایت میشود، خواننده تکلیف خود را با فضای کتاب میداند و براحتی میتواند روایتها را که در پارهای از نقاط، دچار افتادگی میشوند دنبال کند. این افتادگیها آنقدر نیست که خواننده خط سیر را از دست بدهد، زیرا ناگزیر است. وقتی پس از ربع قرن سراغ شخصیتی برویم و بخواهیم از دوران کودکی و جوانی او را معرفی کنیم، طبیعی است در بخشهایی اطلاعات کافی نداشته باشیم. از اینحیث این مسأله به عنوان یک نقطهضعف تلقی نمیشود و با توجه به اینکه از نظر زمانی فاصله داریم، این اتفاقات از روی ناچاری بوده است. تصاویری که روایتهای این کتاب در خواننده ایجاد میکند، سبب میشود خواننده نسبت به روحیات و خصوصیات اخلاقی شهید آوینی شناخت نسبی پیدا کند. این موضوع خواننده را یاری میکند تا شناخت انتزاعی نسبت به شخصیت سید شهیدان اهل قلم نداشته باشد و مبتنی بر روایتهایی عینی، او را بشناسد: «مرتضی بهشان گفته بود برای آشنایی با سینما، اول باید فلسفه و عرفان بدانید و به خاطر همین هم از «اسرار الصلوه» که یکی از کتابهای عرفانی حضرت امام است، شروع کردهاند...». این خاطره نشان میدهد جایگاه نظرات و آرای حضرت امام خمینی(ره) در نگاه هنری و سینمایی این شهید والامقام که رهبر حکیم انقلاب به او لقب سید شهیدان اهل قلم دادند، تا چه میزان بالاست. این کتاب تا حدودی بار فقر آثار متفاوت با محوریت شخصیت شهید آوینی را به دوش میکشد اما دلیل نمیشود که از تولید آثار دیگر کوتاهی کنیم و نسبت به تولید محتوا و شناساندن شهیدآوینی به نسلهای جوان، بیتفاوت باشیم. در حالی که اگر کمی دقت کنیم، در جناح شبهروشنفکری، سالانه برای برخی چهرهها دست به انتشار کتاب میزنند تا به این واسطه یاد و نام آنها را همواره در میان مخاطبان زنده نگاه دارند اما در اینسو و در میان جناح انقلابی چنین اتفاقی روی نمیدهد و میبینم پس از گذشت 25 سال از شهادت شهید آوینی، با ذرهبین باید در جستوجوی اثری باشیم که معرف شخصیت این شهید والامقام باشد. بر کسی پوشیده نیست حقی که سیدمرتضی آوینی بر گردن هنر و فرهنگ انقلاب دارد، بسیار بیشتر و بزرگتر از آن چیزی است که امروز در عرصه معرفی او صورت گرفته است. او برای تعابیری که استفاده میکرد، کاملاً تعریف داشت. هرگاه سخن از روشنفکران میشد، دقیقاً مشخص بود کدام گروه از جامعه فرهنگی را مدنظر دارد و به همین خاطر وقتی مطلبی را در سرمقاله یا در صفحات مجله مینوشت، بهطور واضح جهتگیری آن روشن بود و مخاطب اصلی نیز مقصود سخن آقامرتضی را دریافت میکرد: «دومین ماه رمضان سوره مرتضی است؛ روی شماره این ماه زدهاند دور دوم، شماره اول... باز هم مرتضی مطلبباران کرده است و البته نویسندگان سوره بیشتر از قبل شدهاند و اداره نشریه راحتتر شده، سرمقاله و بعد هم مطلبی در تعریض به مصاحبهای که کیهان فرهنگی از «تقی مدرسی» نویسنده آمریکانشین چاپ کرده است. در جایی از آن مدرسی اشاره به کتاب آیات شیطانی «سلمان رشدی» میکند و میگوید به نظرم باید برخوردهای لیبرالتری با یک کتاب نه چندان قوی انجام میشد! مرتضی هم حسابی از خجالت کیهان و تقی مدرسی درآمده و از حکم تاریخی و کوبنده امام دفاع کرده است و در آخر، مقالهاش را با این جمله ختم کرده است: وای بر ما اگر اجازه دهیم روشنفکران وارث انقلاب شوند...». کتاب «زندگی زیباست» در صدد معرفی و ترسیم خطوطی از چهره دوستداشتنی شهید سیدمرتضی آوینی است که در کنار آن، روحیات شخصی و اندیشهای این شهید را نیز برای خواننده نمایان میکند و همین سبب میشود تحلیل به واقعیت نزدیکتری از این شهید در ذهن مخاطب تشکیل شود. حتی باید گفت نویسنده این کتاب درصدد ترسیم چهرهای نورانی از یک شهید نیست، بلکه تصویری واقعگرا و به تعبیری شاید خاکستری از شخصیت سیدمرتضی آوینی به خواننده نشان میدهد که باورپذیری آن برای مخاطب راحتتر است و میتواند با «مرتضی» حس نزدیکی داشته باشد. ارسال به دوستان
بهروز افخمی در برنامه ققنوس مطرح کرد
فاشیستها علیه «لاتاری» و «به وقت شام»
بهروز افخمی با حضور در برنامه ققنوس دیدگاه خود را پیرامون فیلمهای جشنواره فجر بیان کرد. مجری سابق برنامه هفت در این برنامه با اشاره به فیلم ارسال به دوستان
توصیههای یک نخبه در علم قراردادنویسی شیرین!
طناز خجسته: میخواهم کمی نصیحتتان کنم و باید و نبایدهایی برایتان بچینم که در بحث حقوق میگنجد و نتیجه سالها تجربه و تحصیل اینجانب است. قبلا درباره قرارداد بستن و حواسجمعیهای مربوط به آن تذکراتی دادهام اما گویا با دیوار صحبت کردهام. پس ناچارم روضه را کمی مکشوفتر بخوانم که افرادی با بهره هوشی پایینتر هم بفهمند. ببینید! قرارداد همینجوری کشکی نیست که چیزهایی را بنویسید و چیزهایی را هم به صورت باد هوا (شفاهی) توافق کنید، امضایتان را زیرش بیندازید و تمام بشود برود. کلی جوانب و عوارض دارد. کلی باید تدبیر و امید داشته باشید، تدبیر برای تحقق مکتوبها و امید برای تحقق شفاهیها! حالا این بخش را زیاد نمیشکافم که روضهطور نشود. از همین ابتدا بگویم، اگر نمیخواهید باهوش باشید، بروید به جهنم! شاید اصلا از شما بخواهند با یک کلاهبردار قرارداد ببندید! میخواهید بگویید «نمیتوانم! نمیشود!»؟ زشت نیست؟ این همه درس خواندهاید برای کی؟ وقتی استراتژی کلان شما «قرارداد، برای قرارداد» است، دیگر چه اهمیتی دارد که گاه میرویند منتقدان بیشناسنامه؟ اصلا چه اهمیتی دارد که چی بدهیم، چی بگیریم؟ مهم این است که قراردادی بسته شود؛ البته کار هر کسی نیستها، کلی انعطاف و آمادگی نیاز دارد؛ همانطور که باز کردن پاها به صورت ۱۸۰ درجه کار هر کسی نیست. به هر حال... قرار است چند نکته بگویم که در قراردادها به کارتان میآید. قبل از امضا: اگر طرف معامله، بهاصطلاح خودمان یک کلاهبردار و پدرسوخته واقعی اما مؤدب و باهوش باشد، قطعا زیر بار چیزی که به نفع شماست، نمیرود. پس اگر به این قرارداد نیاز دارید، باید تکانی به خودتان بدهید و کمی زیرآبی بروید (البته اگر سنتان زیاد است سعی کنید تنها به استخر نروید، چه برسد به اینکه زیرآبی هم بروید. باز هر جور خودتان صلاح میدانید.). زیرآبی یادشده را برای کسانی میروید که بهشان وعده قرارداد دادهاید. مثلا چه زیرآبیای؟ کی گفته همه چیز آنقدر شفاف باشد که رعیتجماعت در جریان ریز و درشت امور مملکت قرار بگیرد؟ اعلام کنید تمام قراردادها محرمانهاند، چون زیاد بدخواه مدخواه داریم! بعد توی آن قرارداد محرمانه، دیگر خودتانید و خودشان. حالش را ببرید. بعضی چیزها را اصلا نیازی نیست مکتوب کنید، شفاهی هم که قول بدهند، کافی است؛ قول ندادند هم ندادند، فدای سر برادرتان. بعضی چیزها را هم تا کسی نیامده، یواشکی رد کنید برود. بعضی موارد را اگر صدایش بلند شد، با تغییر کلمهها و بازی با آنها، ماستمالی کنید و به زیردستان بسپارید تا اجرا شود. بعضیها را اصلا در توئیتر و با بر و بچ توئیتباز، حلوفصل کنید برود. خلاصه با هر مسألهای به فراخور نوع آن و شرایط موجود، برخورد کنید؛ ولی ناموسا باهوش و مؤدب باشید. حین امضا: حسودان زیادند. به رنگ ریش آدم هم حسودی میکنند، چه برسد به تدبیر و دور کردن سایه جنگ آدم! آنهایی که هی ایراد میگیرند و نق میزنند که «نمیشود»، «بدبینم»، «قرارداد ایرادات اساسی دارد» و...، تابلو است که چشم ندارند ببینند شما توانستهاید با چنان پدرسوختهای قرارداد ببندید. حسودان را به جهنم حواله دهید؛ بهترین کار! در مرحله بعد، با تمام امکانات موجود و ناموجود، قرارداد را خوشگل کنید. در صفحههای رنگیرنگی چاپش کنید. دورش گل و پروانه بکشید. متنش را هر جور که دوست دارند ترجمه کنید (امضا را که قرار نیست پای آن بیندازید؛ این نسخه از قرارداد صرفا مصرف داخلی دارد و میتواند گویای آمال و آرزوهای شما باشد). پیوند شقایق و گودرز را در آن تبریک بگویید. خلاصه از هیچ عملی برای جذاب شدنش فروگذار نکنید. ها راستی! مدال را فراموش نکنید. چند تا مدال هم بین بچهها تخس کنید، خیلی خفن است. بگویید قبلش روی زمین زانو بزنند و به احترام حریم ملوکانه شما، سرها را به زیر افکنند. میتوانید چند جعبه خاتمکاری پر از سکه طلا هم آن وسط، بذل و بخشش کنید. بعد از امضا: اینجا دیگر گند قضیه حسابی درآمده و بویش دنیا را برداشته. در واقع از بنده هم کار خاصی برنمیآید. در نهایت، فاتحهتان خوانده است، ولی چند نکته را فراموش نکنید. پسفردا که طرف پدرسوخته قرارداد، اجرای مفاد مکتوب را از شما خواست و از زیر مفاد شفاهی مورد توافق در رفت، دیگران، خودشان یادشان میآید که «او مؤدب و باهوش بود»، «قولش تضمین بود» و فلان؛ شما لازم نیست یادآوری کنید. در عوض برایشان جا بیندازید که قسمت بوده، قضا و بلا بوده اصلا. اگر کوتاه نیامدند، بگویید «رئیس در جریان بود!» اگر قضیه بیخ پیدا کرد بگویید «این قرارداد را خدا آورد». اینجوری قضیه عقیدتی میشود و اگر کسی قبول نکرد، میتوانید از دایره خدا و پیغمبر خارجش کنید. طبیعتا این قرارداد مثل ناموس شماست. شما تمام تریبونها را در تمام مناسبتها و مراسمها برای تبلیغ و توجیه آن، هزینه کردهاید. باید تا آخرین نفس، پایش بمانید؛ در دفاع از آن بمیرید اصلا؛ چه اشکالی دارد؟ اصلا چه اهمیتی دارد؟ یک نفر کمتر، زمین سبکتر، سرعت چرخشش هم بیشتر! تا وقتی قرارداد، قرارداد است، قرارداد است. شما باید پای آن بمانید، حتی اگر تمامش را موریانه بخورد یا طرف پدرسوخته قرارداد، روح و جسم آن را به فنا بدهد. مدیون هفت جد سروش صغیر هستید اگر از قرارداد خارج شوید یا خللی در اجرای تعهداتتان پیش بیاید. خون آریایی در رگتان نیست اگر آبروی کشور را با بدعهدی ببرید. بگذارید دنیا بداند که چقدر بااخلاق و پایبند هستید. ارسال به دوستان
اخبار
«به وقت شام» به برلین میرود ارسال به دوستان
اخبار
نگاهی به فیلم سینمایی «شعلهور» ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|