نگاهی به شعر و زندگی پروین اعتصامی به بهانه سالروز تولدش
پروین در ثریای شعر فارسی
گروه یادآور: یکی از جمع حاضران در ملاقات در بیمارستان میگوید: «بلا» دوره انشاءالله. رهبری بلافاصله شعری از ذهنشان میگذرد و آن را میخوانند:
هر بلایی کز تو آید، رحمتی است
هر که را رنجی دهی، آن راحتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو پیوندم زنند
این ابیات آنقدر تعالی و قوت دارد که مخاطبانش در آن لحظه احتمالا نامهای بزرگان شعر فارسی چون مولانا از نظرشان میگذرد اما شاعر این ابیات «پروین» است، «پروین اعتصامی»؛ متولد 25 اسفند 1285 در تبریز، متولد سال امضا شدن مشروطه؛ مشروطهای که موجب تحول جدی در شعر و ادبیات فارسی میشود و اتفاقا پروین یکی از کسانی است که در این تحول نقش دارد. خلاصه در بیمارستان و از میان مخاطبان حاضر کسی نام شاعر را نمیداند. باید کمی او را شناساند، چهرهای که تلاش دارند رویش را بپوشانند تا دیده نشود. آن هم با این عظمت در شعر که مثنوی بلند «گرهگشایی» فقط «یکی از هزاران»اش است.
آیتالله خامنهای میگویند: پروین کسی است که سعی کردند چهرهاش را بپوشانند. به او (پروین) میگفتند شاعر نخود لوبیا، برای اینکه فروغ فرخزاد را بالا ببرند، او را میخواستند خردش کنند. حالا فروغ را نظر نامناسبی ندارم در موردش اما برای اینکه او را بالا ببرند توی سر پروین زدند. آن هم با این رتبه بالای شعری.
پروین اعتصامی که به اذعان بسیاری از سرآمدان شعرشناس و اساتید ادبیات، خود از سرآمدان شعر فارسی است، روزگار پرابهام و مرگ تراژیکی دارد. در جوانی و 35 سالگی، در فروردین 1320 از دنیا میرود. در دورانی که او زندگی میکند، نه تنها شرایط ایدهآلی بر جامعه حاکم نیست که روزگار، روزگار رضاخانی است. از سوی دیگر پروین در میانه زمانهای خود را به عنوان یکی از پیشگامان تحول در شعر فارسی معرفی میکند که جدال میان نو و کهنه، سنت و تجدد وجود دارد. زندگی او اگرچه با تلخکامیها همراه بود اما برای رهایی از این تلخیها
«بی دردی» را برنگزید. انسانشناسی و تاکید بر تعقل و حکمت در انواع سرودههای او مشهود است. پروین معلم است. پروین دختر یوسف اعتصامی است. پدر دانشمندی است که با انتشار کتاب «تربیت نسوان» اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود و سالها بعد دخترش در جشن فراغت از تحصیل دوره مدرسه دخترانه آمریکایی در ایران خطابهای با عنوان «زن و تاریخ» ایراد کرد و در آن جشن با انتقاد از بیسوادی و بیخبری زنان ایران حرف زد و گفت: «داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید». دوره زندگانی پروین، دورهای مهم در رابطه تحول کیفی نگاه پیرامون زن است. محمدرضا شفیعیکدکنی در «با چراغ و آینه»، پروین را یکی از کسانی که در این رابطه دغدغه شاعری داشتهاند، میداند و مینویسد: «وقتی مشروطیت و مقارنات آن شکل گرفت، مساله زن و تربیت و آموزش زن، در مرکز بحثها و مقالات قرار گرفت و یکی از تمهای اصلی شعر شاعران مشروطه را «نسائیات» تشکیل داد. کمتر شاعری در مرکز شعر این دوره قرار دارد که چندین شعر درباره زن و حقوق زن و ستایش ارزشهای زن نگفته باشد: بهار، ایرج، سیداشرف، عارف، عشقی، لاهوتی و بعدها پروین و شهریار و...، بهترین شعرها را در این زمینه سرودهاند». شفیعی در ادامه از شعر «زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود»، به بغض معصومانه پروین تعبیر میکند.
پروین در شعرهای دیگرش از رسوم اجتماعی که بین دختر و پسر تبعیض برقرار کرده است، انتقاد و تاکید میکند که این امر، سنتی کهنه از زمان جاهلیت است. پروین در شعر «فرشته انس» با رد دیدگاهی که معتقد به نقصان زن است، زن را «رکن خانه هستی» و «فرشته عشق» میخواند که بدون وجود او نظام عالم ناتمام خواهد بود:
در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرده، مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچهای، قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه هستی
که ساخت خانه بیپای بست و بیبنیان
جنبههای ظلمستیز شعر پروین نه تنها در شعر که در سلوک او نیز مشهود است. در سال ۱۳۱۵، او برای دریافت مدال لیاقت از طرف دولت وقت برگزیده شد؛ مدالی که نشانه سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی وی بود ولی او این مدال را قبول نکرد! او حتی پیشنهاد رضا شاه را برای تدریس خانواده وی نپذیرفت، زیرا به گفته خودش اعتقاداتش اجازه نمیداد در چنین مکانهایی حاضر شود. او پس از رد مدال لیاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست» را سرود:
راستی آموز، بسی جو فروش
هست در این کوی، که گندم نماست
نان خود از بازوی مردم مخواه
گر که تو را بازوی زور آزماست
سعی کن، ای کودک مهد امید
سعی تو بنا و سعادت بناست
تجربه میبایدت اول، نه کار
صاعقه در موسم خرمن، بلاست
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقه ما ستم اغنیاست
ظلمستیزی و ضدیت با استبداد به معنای عام و به شکل خاص در مخالفت با رضاخان، انگیزههای عدالتخواهانه، نمایش و نقد فقر و آرمانگرایی، از مولفههای مهم شعر پروین اعتصامی است که البته با فضای دغدغههای سیاسی و اجتماعی پس از مشروطه نیز همنوایی دارد. شخصیت اجتماعی پروین، رویکرد تعلیمی او و نگاه اخلاقمدارانهاش باعث شده است، فضای عمومی و بعضا فضای ادبی امروز در داوری نسبت به او دچار بیانصافی شود و بعضا سخن به ناحق براند. از جنس داوریهایی که درباره شخصیتهای دیگر مانند شریعتی و جلال نیز میشود و شرایط به گونهای است که نقد صریح این دو به یک پرستیژ تبدیل شده است و اساسا مایه حیات برخی در فضای روشنفکری شده. از این دست رفتارها با پروین نیز شده است، منجمله مقایسهای که میان او با دیگران (مثلا فروغ فرخزاد) میشود و منتقد ادبی حتی از اینکه در جلسه بزرگداشت پروین از او به شاعر متناقضگو در حوزه زنان تعبیر کند، ابا ندارد. حال آنکه قضاوتهایی که حرافان عصر حاضر با «برعکس خواندن تاریخ» درباره پروین میکنند، بیتوجه به مستندات زمانه او، مسائل اجتماعی و روحیات شاعر است و همه اینها باعث شده هنوز هم جریانهای مدعی شعر زنان، برای در پرده نگاه داشتن شعر پروین تلاش کنند. دلیل این اتفاق البته روشن است؛ تاکید پروین اعتصامی بر ادبیات ملی، التزام او به مسائل و موازین اخلاقی، مبارزه دائمی او با ظلم که از «اشک یتیم»، تصویری عدالتخواهانه از پروین در ذهن همه ما ماندگار کرده است و رویکرد تعلیمی بیبدیل او در قرن معاصر، همه و همه باعث شده برای پوشاندن چهره موثر و بزرگ پروین تلاشهایی از جانب مخالفان تفکر سالم او شود. زندگی عارفانه پروین موجب شد جنبههای انتقادی در شعر اجتماعی را توسعه دهد، این جنبه را برجسته و آن را ماندگار کند. در این میانه تحریف و بایکوت و سانسور، پروین با همه مجال کمش از حیات مادی، درخشان و ماندگار شده است. در بیان بزرگانی چون محمدعلی اسلامیندوشن از او یاد شده که گفته است: «پروین اعتصامی چه به اقتضای روح لطیف و خواهرانهای که داشت و چه به اقتضای زمان، به سیاست و مسائل جاری نپرداخته. قلمرو شعری او به مکان و زمان و حوادث خاص، محدود نیست. وی رنج و غم مردم بیپناه و محروم را میسراید، به طور عام، در هر روزگار و در هر کجا که باشند...». یا «سعید نفیسی» که پیرامون او میگوید: «... پروینی که من دیدم و بارها دیدم بدین گونه بود: قیافهای بسیار آرام داشت. با تأنی و وقار خاصی جواب میگفت و مینگریست. هیچگونه شتاب و بیحوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود. یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. وقتی که از شعر او، تحسین میکردم با کمال آرامش میپذیرفت. نه وجد و نشاطی مینمود و نه چیزی میگفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد، از او ندیدم...». پروین که متعلق به دوران تحول در شعر فارسی است به تعبیر استاد شفیعیکدکنی شاعری با مکتب خاص خود است: «پروین مستقلترین شاعر این دوره است. حتی استقلال او از بهار نیز بیشتر است. اگرچه شعرش در جهاتی به شعر بهار نمیرسد. نمونه کارهایی که وی از نظر تجددطلبی کرده است اگر از نظر قالب و شکل قابل توجه نیست (زیرا همان است که پیش از وی دیگران بدان شیوه سخن گفتهاند)، از دیدگاه معنی و مضمون تازگیهای بسیاری دارد و همین تازگی در معانی است که او را مستقلترین شاعر مکتب قدیم شعر فارسی در قرن اخیر میشناسند».
آنچنان که مشهور است، پروین اعتصامی در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت.
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، به سوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پایی، نه سری
ناشمرده، برزن و کویی نماند
دیگرش پای تکاپویی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری به فضل خویش دست
برگشایی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانایی، نمیداند مگر
سالها نرد خدایی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آن هم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستوجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب و دود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلایی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی ز اندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زاندهی بر تندرست
تا بداند که آنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
4 ساحت در شعر پروین اعتصامی
دکتر محمدرضا سنگری: من پروین را استثناییترین شاعر در بین شاعران زن و مرد میدانم که تنها شاعری است که پیش از بلوغ، شعرش به بلوغ رسیده است. او پیش از 9 سالگی شعر سروده و در 12 سالگی شعرهایش تا اندازهای پخته است که وقتی من میخواستم از شعرهای او برای کتابهای درسی دبستان و دبیرستان انتخاب کنم، شعرهای 12سالگیاش را برگزیدم و فکر نمیکنم شاعری را بتوان یافت که در این سن، شعر او مانند پروین به کمال رسیده باشد. 4 ساحت را در شعر پروین اعتصامی میتوان معرفی کرد؛ اولین ساحت، ساحت عاطفی و اخلاقی او است که رهاورد ارتباطاتش است، اول ارتباط با پدرش و بعد محافل ادبی که در خانهاش با حضور ملکالشعرای بهار و افسر برگزار میشد. دومین، دنیای عاطفی و دخترانه پروین است. برخی میگویند شعر پروین مردانه است اما اگر کسی شعر او را بکاود، پروین بشدت زنانه نوشته و شعرش رونوشت وجودی او است و رونوشت با اصل برابر است. مطالعه آثار و سرودههای ترجمه شدهای است که از فرانسه به فارسی باز گردانده شده بودند و او آنها را میخوانده نیز در شکلگیری این ساحت نقش داشته است. جز مولوی کسی را در اندازه پروین ندیدم که در برگردان یک اثر اینقدر موفق بوده باشد. پروین چیزی را که بازسازی کرده، بسیار درخشان است. او قدرت فوقالعادهای در بازسازی قصههایی که از زبانهای دیگر گرفته، نشان داده و من تنها مولانا را در این رده میبینم. پروین را میتوانیم آغازگر تحول در شعر بدانیم که شفیعیکدکنی هم به این موضوع معتقد است. پروین در عین اینکه به درونمایه میاندیشد، با فرم هم کار میکند. شاعر هم طرح دارد و هم طرح خود را تصویرسازی میکند. ساحت دیگر شعر پروین ساحت اخلاقی- اجتماعی است. به نظر میرسد در 18سالگی تا بیست و چند سالگی این ساحت در شعر او حضور داشته است. پروین نیز مانند شاعران همدورهاش یعنی ژاله قائممقامی، فروغ فرخزاد و حتی سیمین بهبهانی، جدایی و متارکه را تجربه کرده و اگر رگههای این جدایی را در شعر این شاعران بررسی کنیم، میبینیم در شعر پروین خیلی شاخص است، چون دوره ازدواج و زندگی مشترک او بسیار کوتاه بود. ساحت سوم ساحت اجتماعی- سیاسی است. پروین شعرهای سیاسی بسیاری دارد، برای مثال او در شعری از رضاشاه انتقاد میکند. ساحت چهارم را ساحت عرفانی- تربیتی میتوان معرفی کرد.
منبع: میزگرد «نویافتههایی از شعر و شخصیت پروین اعتصامی» در همایش «کارنامه 100 سال شعر زنان فارسیسرا» (08/03/1390)