به بهانه سالگشت شهادت مظلومانه یار مظلوم انقلاب اسلامی
ایران پر از بهشتی نیست!
محمدرضا کردلو: بیرون ساختمان زخمی بهارستان، وقتی تنها ساعاتی از بمبگذاری دفتر حزب جمهوری گذشته است، همه سراغ «بهشتی» را میگیرند. مردم فهمیدهاند بهشتی نیست. «شهید شده است». آوار ساختمان دفتر حزب جمهوری، سر جایش بود. بهشتی که شهید شد، مردم در حوالی ساختمان تا کیلومترها تجمع کرده و برایش عزاداری کردند. یکی از شعارهای روز عزاداری این بود: «ایران پر از بهشتیه». اما آیا ایران پر از بهشتی بود؟
روحانی فعال انقلاب (البته دوست داشت به جای «روحانی» این لفظ را بیشتر استفاده کند؛ «عالم دینی متعهد و مسؤول») با آن ظاهر شیک و آراستهاش خیلی با بقیه فرق داشت، خیلی یعنی خیلی، یعنی آنقدر که آخرها، روزهای نزدیک شهادتش، به خاطر اینکه شائبهها را هم از بین ببرد، تصمیم گرفته بود لباده شیک و تمیز و خوشپوشش را کنار بگذارد و قبا بپوشد؛ شبیه بقیه.
3 روز قبل از شهادت 2 تا قبا را که به خیاط سفارش داده بود، برایش آوردند. کسی که قباها را آورده بود، پرسیده بود: چه شد که قبا تهیه کردید؟ مگر لباده چه اشکال داشت؟
گفته بود: «با آنکه خانهای را که در قلهک دارم 7 سال قبل از انقلاب خریدم، احساس کردم باید به جنوب شهر بروم که مردمش برای انقلاب هزینه دادهاند برای همین به خیابان ایران رفتم، بعد هم دیدم اغلب روحانیون قبا میپوشند، تصمیم گرفتم این تمایز را هم از بین ببرم.» در آخرین عکسی که در دفتر حزب جمهوری در حال نماز انداختهاند، همان قبا را پوشیده است.
بهشتی حتی شیوه عمامه بستن را که قبلا به شیوه اهل مشرب فلسفی و عقلانی کوچک بود، تغییر داده بود اما بهشتی باز هم مظلوم بود. موج تهمتها هر روز بیشتر و بیشتر میشد. در تاکسی که مینشستی 2 نفر داشتند با هم میگفتند بهشتی چند ده میلیون در بانک دارد! (چند میلیون آن روزها خیلی پول بود).
من بارها گفتم که یک خانه بیشتر ندارم!
وسط سخنرانی معروفش درباره دروغ با آرامش خطاب به آنان که به ناروا تهمتش میزدند، گفت: «ارزشهای اخلاقی اصیلند، وسیله نیستند. وقتی میگوییم اسلام دین راستی است، یعنی جان من! اصلا دروغ نگو، اگر هم مجبوری به دروغ مصلحتی، 100 روز یکی یا سالی یکی، نه ساعتی 100 تا دروغ تاکتیکی. آخر این چه جهادی است که بر مبنای دروغ، تهمت زدن، بیاعتمادی به وجود آوردن میخواهد رشد کند! این کجا میبره ما را؟»
اینجای صحبتش بود که یکی از دل جماعت بلند شد و یکی از تهمتهایی را که به بهشتی زدند بازگو کرد: «مثل اینکه میگویند آقای دکتر بهشتی 40 میلیون پول در بانک دارد».
بهشتی همان جا میگوید: من بارها گفتم که یک خانه بیشتر ندارم!
شهید بهشتی با عناوین بسیار بدی کوبیده میشد، نظریهپرداز راست افراطی، فالانژ، سرمایهدار، چماقدار افراطی و... از جمله همین توهینهای بیشرمانه خطاب به بهشتی بود. موج شدید توهینها و شایعهها به حدی رسیده بود که کسی جرأت نمیکرد نام او را بر زبان بیاورد اما سید مظلوم در مقابل این توهینها آنقدر منطقی و متواضعانه برخورد میکرد که مخالفانش را بیشتر عصبانی میکرد.
تو اگر نقل قولی از مارکس میآوردی...
برای سخنرانی به دانشگاه که میرفت، دانشجویان، شعار میدادند: کیش کیش، بهشتی! طالقانی رو تو کشتی، و انواع تهمتها و توهینهای دیگر. یک بار در یکی از شهرها آوردند جلوی اتومبیلش یک «الاغ» کشتند. اوج بیحرمتیها آنقدر بود که جرأت میکردند در دانشگاه و در مقابل همه به او فحشهای ناموسی میدادند. آنقدر موج تهمتها زیاد شده بود که موافقان جرأت دفاع از بهشتی را نداشتند. در برابر سیل ناسزا و جوسازی وقت هزینه نمیکرد، میگفت ما وقت کم داریم برای رسیدن به انقلاب.
با این همه تهمت اما، آرام است؛ آنقدر که همه حیرت میکنند از حوصله او. در یکی از همین مناظرات با مارکسیستها و جریان چپ در آنتن زنده تلویزیون، انگار طبری آیهای را به اشتباه میخواند. جریان چپ همیشه برای نفوذ در توده مذهبی از آیات و روایات استفاده ابزاری میکرد. در برنامه مناظره با بهشتی هم چهره معروف حزب توده آیهای را با همین هدف البته به غلط به زبان جاری میکند. بهشتی روی کاغذ کوچکی صحیح آن آیه را مینویسد و به آرامی به او میدهد. طبری تصحیح میکند. بعد از مناظره به بهشتی میگوید: تو اگر نقل قولی از مارکس میآوردی که من آن را ندیده بودم، همین را دست میگرفتم و حتما پیروز از مناظره میآمدم بیرون. بهشتی با وقار و متانت همیشگیاش میگوید: من برای غلبه بر تو اینجا نیامدم، آمدم با همدیگر بحث کنیم و همدیگر را قانع کنیم، شاید هم من قانع شدم.
بهشتی را همه به قدرت شنیدن هر حرفی میشناختند. آنقدر برایش تفکر مهم بود که در بحث برای هیچکس شاخ و شانه نمیکشید. با همه با احترام حرف میزد، حتی با مارکسیستها و حتی در مناظره اما وقتی همین مارکسیستها تفنگ به دست گرفتند در کردستان، بر موضع مقابله نشست، چون آنها حرف نمیزدند که جواب بگیرند. از بهشتی میپرسند: نظرتان درباره آتشبس در کردستان چیست؟ با قاطعیت میگوید: مگر ما آتشی افروخته بودیم که حالا آتشبس بدهیم. هر وقت دشمنان خلق در کردستان، آنها که نام خلق را یدک میکشند و دشمن خلقند، سلاحهای از دست دشمنان ایران گرفته شده را به ملت تسلیم کردند و نظام مورد تایید اکثریت قاطع ملت ایران را پذیرفتند و از توطئه و تجزیهطلبی دست برداشتند، کسی با آنها کاری ندارد اما اگر بار دیگر خدای ناکرده ملت ما تجربه کند که اینها تحت تاثیر دلنازکی و عاطفه بیجا و خدای ناکرده وجاهتطلبی گول گروههای دغلکار را خوردند و خون مجاهدان شهید ما را در کردستان هدر بردند، ملت از خطای آنان نخواهد گذشت.
فحش به بهشتی
حرف زدن بدون تعارف با مردم، صریح و پوستکنده و پاسخگویی به صغیر و کبیر را مهم تلقی میکرد. هفتهای نبود که در مسجدی سخنرانی خودجوش نداشته باشد، برای پاسخگویی. توهین میشنید، اما صبر میکرد. به هدایت همه کسانی که فحشش میدادند، امید داشت. خیلیها هدایت شدند بعد از هفتم تیر وقتی فهمیدند بهشتی طالقانی را نکشته است، بهشتی خانهای چند هزار متری ندارد، همسرش آلمانی نبوده و نیست، با آمریکاییها مذاکره نکرده است، لیبرال نیست، بنیانگذار اقتصاد اسلامی است و... . دفتر حزب جمهوری که آمد پایین، تابوت بهشتی رفت بالای دست مردم.
حضرت امام(ره) بعد از شهادت بهشتی گفتند: این آقای بهشتی مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسی مینشستی، میدیدی 2 نفر آدم به هم میرسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دستهای مرگ بر کی، «طالقانی را تو کشتی» [میگفتند] خب! شما ببینید چه ظلمی [بود] به یک همچو موجود فعالی، که مثل یک ملت بود برای این ملت ما با چه حیلههایی این را میخواستند بیرون کنند.
اسمِ گویا برای نظام ما «جمهوری اسلامی» نیست
خط امامی بود بهشتی. در یک مجلسی گفت: اسم گویا برای نظام ما «جمهوری اسلامی» نیست! ما این اسم را روی ناچاری انتخاب کردیم که دنیا بفهمد. جماعت تعجب کردند. ادامه داد: «نظام ما یک اسم داره که این اسم را خود مکتب بهش داده، نظام «امت و امامت». نظام امت و امامت یعنی از درون امت مثل یک نهالِ کندرویی که آرامآرام میروید، از درون امت نهالی رشد میکند، بزرگ میشود، بارور میشود، پرشاخ و برگ میشود، و رشدش به آنجا میرسد که همه امت با چشمشان میتوانند این درخت پرشاخ و برگِ پربار امام و امامت رشدیافته از درون خودشان را ببینند. این میشود امامت و این امامت درست به دلیل آنکه از بطن و متن امت روییده دائما با امت میاندیشد، با امت حرکت میکند، با امت میخروشد. هر وقت سخنی از دهانش بیرون آید امت احساس میکند سخن دل اوست که بر زبان امامش جاری شده است. این پیوند را با هیچ چیز نمیشود درست کرد. امام و امامت، در نظام مدیریت جامعه ما اصل است و همه چیز دیگر باید در پرتو این اصل پرشمول در جای خودش ساخته و شناخته شود و قرار گیرد و به این ترتیب همه نهادهای حکومتی ما اینها باید در خط امام باشند. «رئیسجمهور» باید در خط امام باشد، «مجلس» باید در خط امام باشد، «قوهقضائیه» و «مسؤولان» باید در خط امام باشند، «نیروهای نظامی» و «انتظامی» باید در خط امام باشند. «سپاه پاسداران انقلاب» تا وقتی «سپاه پاسداران انقلاب» است که در خط امام باشد و آن وقت است که امت دلبسته و پیوسته به امام همه این نهادها را از خودش میداند و آنوقت است که دولت و ملت، حکومت و ملت یکی میشه و یکپارچه. اون آرمان متعالی که ما برای نظام مدیریت در جمهوری اسلامیمان آرزو میکردیم.
از روحانی میپذیرید بگوید به من چه؟
در دولت موقت میگفتند: آخوندها در کارها دخالت نکنند. یک بار در سخنرانیاش با صدای بلند گفت: از روحانی میپذیرید که بگوید به من ربطی ندارد؟ این شما مردم هستید که یک روحانی را در محل پیدا کنید و ببینید در کار مملکت اشکالی هست، میآیید اشکالات را به او میگویید. حالا این روحانی بیاید بگوید: به من مربوط نیست! قبول میکنید شما؟ روحانیت آگاه متعهد مسؤول در حد نظارت تمامعیار بهعنوان معتمدان ملت برای همیشه نظارت خواهد کرد.
به جای آرزو، فکر میکرد و به جای حسرت خوردن، عمل میکرد
عالم دینی متعهد و مسؤول، درباره اقتصاد حرف داشت، در سیاست حرف داشت، در معیشت مردم حرف داشت، درباره عدالت حرف داشت و آنقدر حرف داشت و چند برابر این حرفها عمل. میگفت جلو بیفتید که اگر کسی جلو نیفتد خودم پیشقدم میشوم. میگفت: با این سیستم اداری طاغوتی نمیتوانیم پیش برویم. با این اقتصاد طاغوتی نمیتوانیم پیش برویم.
بهشتی یک متفکر دینی بود که به جای آرزو، فکر میکرد و به جای حسرت خوردن عمل میکرد. خیلیها هستند که به اسم نظریهپردازی، کلیبافی میکنند، کلیدی دارند که به همه قفلها میخورد اما هیچ قفلی را باز نمیکند. بهشتی در حقوق و اقتصاد و سیاست نظریهپردازی میکرد. کلید مشخص داشت برای قفلهای مشخص.
مرد تشکیلاتی انقلاب در تدوین قانون اساسی و اداره شورای انقلاب آن هم در حضور بزرگان انقلاب، در حضور رهبران جریانهای دیگر از ملی - مذهبی و نهضت آزادی و... عملا نقش محوری داشت. خیلیها تصویب ولایت فقیه آن هم در آن مجلس هزاررنگ قانون اساسی را نتیجه قدرت تشکیلاتی بهشتی میدانند. قدرتش بخشنامهای نبود. با قدرت در مدیریت حزب، در حزبسازی و تفکر حزبی در همان یکی، دو سال بعد از انقلاب کلی نیروی تشکیلاتی تربیت کرد. نیروهایی که هنوز هم خیلیهاشان دارند برای انقلاب کار میکنند.
به نظم اعتقاد داشت. یکی از اعضای حزب جمهوری که در حادثه هفتم تیر در دفتر حزب نبوده، تعریف میکند: «3 جلسه مانده بود به انفجار، آقای بهشتی داشت صحبت میکرد. من کتری چای دستم بود، که داشتم برای افراد حاضر چای میریختم. گرماگرم صحبت آقای بهشتی، آقای زوارهای که مسؤول ثبت اسناد بود، کتری را گرفت که چای بریزد، یک دفعه از دست هر دوتامان ول شد و به زمین خورد، شترق و سر و صدا شد و همه جلسه به هم ریخت. آقای بهشتی بعد از جلسه گفته بود آنهایی که نظم جلسه را به هم ریختند، 3 جلسه حق شرکت در جلسه را ندارند. جلسه انفجار سومین جلسهای بود که من نرفتم».
یک نفر، یک ملت
وقتی امام گفت بهشتی یک ملت بود، منظورش یک نفر بود که در کنار همه نهادهای رسمی و با وجود میلیونها بودجه که شاید کاری نکنند، به تنهایی کار یک ملت را میکرد و بنبستها را میشکست. نهادسازی میکرد. جرأت تغییر، قدرت تغییر، دانش تغییر و تقوای تغییر داشت. بهشتی ایستا نبود. تفکر محافظهکارانه برای تداوم وضع موجود نداشت و مدام دنبال تحول بود. با غلبه بروکراسی بر عدالت و حاکمیت رکود بر دادگستری مخالفت میکرد. درست است که در حکومت بود ولی حکومتی نبود. اصولگرا بود اما نواندیش.
تعبیرات بهشتی هنوز باید سرلوحه کار مسؤولان قرار بگیرد. معتقد بود تغییر حاکمان کافی نیست. تغییر حکومت هم لازم است. میگفت: اسلام در آغاز یک انقلاب بود و باید همواره یک آیین انقلابی بماند. دین نباید به توجیهگر وضع موجود تبدیل شود. دین موتور تغییر، اصلاح و تکامل است. هر تفسیر غیرانقلابی از دین خارج شدن از مسیر شریعت و تحریف دین است.
انقلاب باید مانور خودمان را در دستگاه قضایی بدهد
درباره دستگاه قضایی میگفت: دستگاه قضایی اگر در اجرای عدالت اسلامی شکست بخورد، ما شکست خوردیم. انقلاب باید مانور خودمان را در دستگاه قضایی بدهد. اگر عدالت همه جای دیگر متشابه باشد، در دستگاه قضایی متشابه نیست. اینجا جای مسامحه کردن و امروز و فردا کردن نیست. دادگستری ادارهای در کنار ادارههای دیگر نیست که بشود با حقوق مردم شوخی کرد. حرفهای دیگری هم برای تکامل «عدالت» در جمهوری اسلامی به زبان میآورد.
برای اینکه هم خدا را بیابیم و هم خرما را...
بهشتی میدانست مردم چه میخواهند، انقلاب چه میخواهد و هدف از زیستن چیست و بشریت به کجا خواهد رسید. روزی در یکی از سخنرانیهایش این را با مردم در میان گذاشت: من فکر میکنم شما مردم در طول سالیان انقلاب میفهمیدید چی میخواهید؟ حالا هم میفهمید چه میخواهید؟ ما رفاه اقتصادی میخواهیم. زندگی میخواهیم. شهر پاکیزه و آباد و آرام و بیدود میخواهیم. گوشت ارزان و فراوان میخواهیم. نان ارزان و فراوان میخواهیم. میوهای که به همه برسد میخواهیم. مسکن و خانهای که همه داشته باشند، میخواهیم. ترافیک سالم و ساده میخواهیم. همه اینها را میخواهیم. ولی بالاتر از همه اینها اخلاق سالم میخواهیم. سیر معنوی انسانها را میخواهیم. شور عبادت میخواهیم. مسجد نورانی، عالم روحانی اهل عمل و تقوا میخواهیم. انسان مبارز از جان گذشته میخواهیم. تجلی عشق خدا در همه شؤون زندگی انسانها را میخواهیم و اینکه کل جامعه در یک حرکت الیالله به چشم بخورد را میخواهیم. و میدانیم برای آنکه جامعه ما صرفا به سمت رفاه منحرف نشود و در خط الهی بماند تا هم خدا را بیابد و هم خرما را قبل از هر چیز باید خط مدیریت مملکت خطی باشد که هر چه رو به بالا میروی، تجلی عملی اسلام را بیشتر بیابی. این خط امام است.