رنجنامه حسین فدایی خطاب به اکبر هاشمیرفسنجانی
تطور بر مدار «قدرت»
هاشمیرفسنجانی 94، اگرچه شاید با هاشمی دو دهه اخیر تفاوتی نداشته باشد، اما تطوری داشته که قابل تامل است. مواضع ابهام امیز و شبهاتی که وی این روزها مدام مطرح میکند، پیشتر و در سالهای آغاز انقلاب توسط خود او به شکلی کاملا فنی پاسخ داده شده، به همین دلیل به نظر میرسد تلقی غریزی بودن اظهارات هاشمی و فاصله گرفتن نظری او از آرمانهای انقلاب و امام بیراه به نظر نمیرسد. به خاطر همین است که او بهراحتی امام را تحریف میکند، خاطرات را آنگونه که میخواهد و او را به هدفش نزدیک میکند، تعریف میکند بیآنکه نسبتی با واقعیت داشته باشد. اظهارات اخیر او اما همه آنچه اپوزیسیون در سالهای اخیر منتظرش بودند، برآورده کرده است. هیچ کس از ضدانقلاب از هاشمی ناراضی نیست. او همانطور که سیا میخواهد فکر میکند.
با این حال اما واکنشها به اظهارات هاشمی بسیار است. در میان واکنشها روز گذشته اما حسین فدایی عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی در «رنجنامهای» هاشمی را بازخوانی کرده است. او در ابتدای متنی که برای هاشمی نوشته است میآورد: اما مواضع شما را در روزهای اخیر و در ثبت نام مجلس خبرگان رهبری مشاهده کردم. فرموده بودید: «امیدواریم این انقلاب به حضرت حجت(عج) واگذار شود و ما نیز زیر نظر این امام زنده و غایب، راهمان را بدرستی بپیماییم». مواضع جنابعالی را از ابتدای انقلاب مرور و بازخوانی کردم تا ببینم آیا مسیری که جنابعالی از ابتدای انقلاب اسلامی تا به امروز پیمودهاید در راستای آرزویی میباشد که بیان کردید و یا آنکه خدای ناخواسته برعکس است. لذا این رنجنامه را تقدیم میکنم شاید مؤثر افتد.
فدایی با یادآوری خاطرات زندان از نحوه اشناییاش با هاشمی مینویسد و از حمایت او از افراد مساله دار، آن هم پس از انقلاب میگوید: با اعتقادی که به روحانیت داشتم بهطرف شما آمدم و حال و احوالی کردیم و بهرغم توجهی که معمولاً به یک زندانی جدید میشد، شما را ترجیح دادم... آنچه در این مدت برایم جلبتوجه مینمود سوالهای شما از محیط بیرون و فضای دانشگاهی بود و نگرانیتان از افکار افرادی همچون دکتر پیمان و امثالهم، چراکه این افکار را خطرناک میدانستید. این دقت نظر برای من که یک جوان 21، 20 ساله بودم بسیار قابلتوجه بود. البته داستان حمایتهای شما از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و فاصلهگیری شما پس از تغییر ایدئولوژی آنها و برخوردهایشان با روحانیت در زندان را نیز کمابیش میدانستم. با این خاطره که از شما در ذهن داشتم، پس از پیروزی انقلاباسلامی دعوت از افرادی چون دکتر پیمان برای عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، برایم بسیار سوالبرانگیز بود.
عضو جمعیت ایثارگران ماجرای پذیرفتن قطعنامه را به هاشمی یادآور میشود: آن زمان که فشارهای بینالمللی و لیبرالها و ضدانقلاب و منافقین و آقای منتظری و بیت ایشان بر حضرت امام(ره) و ملت ایران برای القا و تحمیل قطعنامه به جمهوری اسلامی بود و راهبرد حضرت امام(ره) و ملت ایران و رزمندگان «جنگ جنگ تا پیروزی» بود، شما به دنبال پذیرش قطعنامه بودید. اینکه چنین تحلیل و نظری داشتید، شاید چندان مهم به نظر نرسد ولی مساله پراهمیت این است که برای تحقق نظرتان در فرماندهان ایجاد تردید کردید... نام آن را نیز عقلانیت گذاشتید و به فرماندهان و رزمندگان سپاه گفتید همه موافق قبول قطعنامه هستند؛ الا شما و اگر شما کوتاه بیایید حضرت امام(ره) هم قبول میکنند.
فدایی در بخش دیگری از نامه درباره تئوریزه کردن «خط تردید» خطاب به هاشمی مینویسد: تئوریزه کردن «خط تردید» و عقلانی جلوه دادنش و تندرو خواندن مخالفان آن، بزرگترین خطای شما بود و متأسفانه نهتنها هیچگاه در خود تردید نکردهاید بلکه همواره مخالفان را مذمت نمودید...البته خوب میدانید که امام و ملت ایران و بچههای حزباللهی هیچگاه جنگطلب نبوده و نیستند... هیچگاه به وعدههای نظام سلطه اعتماد نداشته و ندارند و بزرگترین مصداق و دلیل آنهم همین قطعنامه 598 بود. دشمنان چقدر به وعدههای خود عمل کردند؟ آیا متجاوز(صدام) محاکمه شد؟
وی در ادامه سالهای دوران ریاستجمهوری هاشمی را شرح میدهد: در خطبههای نماز جمعه که تا دیروز بر عدالت اجتماعی تأکید داشتید ازآن پس مردم را به مانور رفاه و مصرفگرایی دعوت کردید و چه بسیار خیرخواهان و دوستان که شما را نصیحت کردند و گوش فرا ندادید... عدهای از بستگان و اعضای حزب دولت ساخته که شما را پدر معنوی خود میدانند و شما نیز خود را برادر معنوی آنها معرفی کردید آنچنان شما را احاطه کردند که صدای دیگری را یا نمیشنیدید یا حسابی برای آن باز نمیکردید. فشار اقتصادی آنقدر بر مردم زیاد شد که حوادث و رخدادهای 13 آبان، مشهد، اسلامشهر و... رخ داد ولی علت وقوع آنها را ریشهیابی نکردید... این در شرایطی بود که عدهای از نزدیکان شما خیلی معمولی و با صراحت میگفتند که بستگان رئیسجمهور بایستی با بستگان رؤسای جمهور دنیا ارتباط و حشرونشر داشته باشند؛ و قطعاً برای اینکه کم نیاورند، روی آوردن به زندگی و مشرب اشرافی و گذراندن اوقات فراغت و تفریحات در اروپا و جزایر تفریحی و... امری طبیعی است. و یا اظهار میداشتند که در دنیا برای اجرای سیاست تعدیل اقتصادی دولتها با معترضین برخورد میکنند و کشتن آنها هزینهای است که برای تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی غربی باید پرداخت تا کشور شکوفا شود!!.. وای بر ما. این تذهبون؟ آن هنگام که هشدارها و فریادهای رسا و بلند رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی نسبت به مسائلی همچون تهاجم فرهنگی، مذمت شکلگیری طبقه ممتاز، اشرافیت دولتی و امثالهم به گوش میرسید نیز واکنش مناسب از شما ندیدیم و فیالمثل اگر به وزیری از مشکلات اقتصادی و گرانی انتقاد میشد میگفت تو هم سوسیالیست شدهای؟! (کما اینکه اخیراً هم این جمله از وزیری دیگر شنیده شده است.)...آقای هاشمی ما دیدیم که خط نفوذ دشمنان قسمخورده ملت ایران وارد حریم خصوصی و خانوادگی مدیران کشور شده و در حال آلودهسازی فرزندان آنها است؛ اما دریغا که هشدارها فایدهای نکرد...مسؤولیت مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری را به کسی واگذار کردید که ولایتفقیه را قبول نداشت... قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال 76 اطرافیان شما تلاش زیادی کردند که محدودیت زمانی قانون اساسی را برای ریاستجمهوری نادیده بگیرند تا جایی که اگر امکانش باشد ریاستجمهوری شما را مادام العمر کنند، براستی واکنش شما در خصوص اینگونه عملکردها چه بود؟
فدایی با مرور وضعیت مدیریت هاشمی در دوران سازندگی انتخابات دوم خرداد 76 را بازخوانی میکند و خطاب به هاشمیرفسنجانی مینویسد: جالب است در انتخابات دوم خرداد، در حالی که همه و از جمله شخص آقای ناطق انتظار داشتند از وی حمایت کنید، با کمال تعجب شما همسو با جریان موسوم به چپ- همانها که در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری بهشان بال و پر دادید- در نماز جمعه سناریوی تردید و احتمال تقلب را تقویت کردید. به این ترتیب جمله «بنویسید خاتمی میخوانند ناطق» آقای ناطقی را که کاملاً به شما نزدیک بود با ناکامی مواجه کرد. در انتخابات 76 بود که خیلیها میزان وفاداری شما به نزدیکترین دوستانتان- از جمله آقای ناطق- را فهمیدند و ایکاش آقای ناطق نیز همین حقیقت را درک میکرد!
آیا یادتان هست چند صباح بعد، مشارکتیها در انتخابات مجلس ششم از خجالت شما در آمدند و هدیهای که در دوم خرداد از شما دریافت کرده بودند را در زمستان 78 به شما عودت دادند؟!
- شما دیدید که آنها تمام شخصیت شما را به استهزاء گرفتند.
- شما دیدید که آنها میراث امام را به آتش کشیدند....
- شما دیدید خط افراط و رادیکال را آنها دنبال میکنند.
- شما دیدید آنها جهاد، گذشت و ایثار بسیجیان را به خشنوتطلبی معنا کردند.
اما در مقابل چه کردید؟
فدایی تلاش اصولگرایان برای وحدت حول محور هاشمی در دوران دوم خرداد را یادآوری میکند: پس از کودتای نرم و غائله 18 تیر 78... همگی خدمت رسیدند و تحلیل خود را ارائه دادند و از شما برای محوریت وفاق همه نیروهای معتقد بهنظام دعوت کردند اما شما بهرغم قبول تهدیدها و چالشها و ضرورت وفاق و وحدت فرمودید که دوم خردادیها در قدرت هستند و شما در ضعف هستید و من هم فراجناحی هستم و تحقیر آمیز گفتید دلم برای شما میسوزد و حاضر نشدید به وحدت حزبالله کمک کنید! و ما چه میدانستیم که بنا دارید با مخالفان خود ائتلاف کنید؟! هرچند اگر در انتخابات دوم خرداد دقت میشد معلوم بود که طراحان کارگزار و آقایان مرعشی و کرباسچی از فعالان صحنه هستند... بههرحال یک سال قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال 84 اعضای شورای مرکزی جمعیت ایثارگران خدمت شما آمدیم- با اینکه به وفاق کمک نکردید و بهرغم آنکه با مخالفان و منتقدین خود ائتلاف کرده بودید و با همه ناملایماتی که از سوی شما مشاهده شد- و عرض کردیم شما نیروهای نسل اول انقلاب هستید، اوضاع کشور خوب نیست و یاران امام باید برای نسل آینده کمک کنند تا کادرسازی شود، لازم است جوانان و تازه نفس ترها به میدان بیایند، گردش نخبگان صورت گیرد. هر آنچه تحلیل کردیم را قبول کردید و تشویق نمودید و گفتید که بنا دارید در انتخابات وارد نشوید ولی تا آستانه انتخابات هر روز مطلبی مطرح کردید و دائماً میگفتید میآیم، نمیآیم! و در آخر با اینکه متوجه شدید مقام معظم رهبری مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات ندیدند ولی تصمیم گرفتید که وارد رقابت شوید. بار دیگر و در آستانه انتخابات سال84 ریاستجمهوری خدمت رسیدیم و شما را یادآور ملاقات یک سال قبل کردیم و فرمودید همه آن حرفها را که گفتید یادم هست و قبول دارم ولی اگر اصولگرایان وحدت کنند، نمیآیم. گفتیم کمک کنید تا وحدت شود؛ ما طی توافقاتی که داشتهایم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومی بالاتر باشد از وی حمایت کنیم و شما گفتید اگر روی آقای ولایتی تفاهم کنید من حمایت میکنم و نمیآیم.
عرض کردیم بنای ما این است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الآن آقای قالیباف بالاتر است. گفتید ایشان سرهنگ است و اهل پادگان و حاضر نشدید کمک کنید. ما عرض کردیم در بهترین حالت اگر شما بیایید انتخابات دومرحلهای میشود و نفس دومرحلهای شدن یک افت برای شما است و مصلحت شما نیست، قبول کردید ولی فرمودید دوستان ما سنجش کردهاند همین الآن که من تصمیم نگرفتهام برای آمدن، 57 درصد رأی دارم... شما تحت تأثیر جریانات مشکوک و لیبرالها وارد صحنه شدید و با دست خودتان زمینه رأیآوری آقای احمدینژاد را فراهم کردید... چه بگوییم از ستاد تبلیغات انتخابات شما و کارناوالهایی که راه انداختند و برچسبهای 2005 که تولید کردند! براستی چه کسانی برای شما تبلیغ میکردند و چه میتوان گفت از آن فیلم تبلیغاتی و بهاصطلاح دیدار صمیمی با جوانان...چه بگوییم از مرحله دوم انتخابات که همه ضدانقلاب و مارکسیستها و لیبرالها و امثالهم از شما حمایت کردند و دوقطبی احمدینژاد ـ هاشمی رقم خورد که طبعاً نتیجه کار برای هر انسان منصفی معلوم بود.
قدرتطلبی هاشمی اما در 84 به ظهور و بروز رسید. دبیرکل جمعیت ایثارگران از تلاش هاشمی برای زیرسوال بردن انتخابات 84 با به راه انداختن همهمه تقلب، چنین مینویسد: در همان زمان مطلع شدیم که اتاقهای فکر و کمیته پشتصحنه به ستادهای شما خط دادهاند که ساعت 12 امشب اگر اسم آقای هاشمی از صندوق درنیامد بریزید جلوی وزارت کشور و در خیابانها و اعلان کنید تقلب شده. خوشبختانه این خبر زودهنگام لو رفت و به حضرتعالی منعکس شد و شما هم به برادرتان منعکس کردید و این فتنه تا اندازهای کور شد چون معترضین سازماندهی شده کمتر از هزار نفر آمدند و شعار تقلب سردادند و فتنه خنثی شد ولی متأسفانه همان جریان نفوذ موفق شد این سناریو را بعدها به نتیجه رساند. جالبتر آنکه فرزند عزیزتان و البته به قول شما مظلوم(!) آقای مهدی هاشمی، قبل از انتخابات 84، در تاریخ دوم ژوئن 2005 در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «یواسای تودی» جملاتی بر زبان راند که شرم بر چهره انسان از بازگو کردن آن مینشیند، اما برای بازخوانی تاریخ باید بگویم که او در این مصاحبه گفت: «پدرم در صورت انتخاب مجدد بهعنوان رئیسجمهوری، قانون اساسی را به منظور کاهش قدرت رهبری و تبدیل آن به مقامی تشریفاتی نظیر «ملکه انگلیس» تغییر خواهد داد».
البته همین آقازاده عزیزتان همان زمان بارها برای ما پیغام فرستاد که اگر پدرم رئیسجمهور شود حاضریم 4 یا 5 وزارتخانه را به شما بدهیم و بعد هم تهدید کرد که اگر برای ژنرال ما مشکل پیش آید ژنرال شما را میزنیم.
در بخش دیگری از این رنجنامه فدایی میپرسد «چه شد که کینه حزبالله را به دل گرفتید؟» و مینویسد: چه شده که چنین شتابان مسیر افول را انتخاب کردهاید؟! ما را کاملاً از خود مأیوس کردهاید. حزبالله نهایت حسننیت خود را نسبت به شما نشان داد ولی شما حاضر نشدید کمی توجه و تأملکنید. کینه حزبالله را به دل گرفتید و همه را با احمدینژاد یکی فرض کردید که حتماً اشتباه کردید! شما هیچ میدانید بسیاری از بزرگان که از حضرتعالی حمایت میکنند نه به این دلیل است که در شما اشکال نمیبینند بلکه برای بازدارندگی از شکلگیری منتظری دیگری هستند، متاسفانه شما هیچ متوجه این معنا نیستید. خط 3 که در دهه 60 مخالف شما بود با تمام قامت به همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به بهانه حمایت از شما از دولت وقت انتقام بگیرند و خودشان را برای انتخابات سال 88 آماده کردند و خدا میداند که چه تلاشها و برنامهریزیهایی شد، چه پولها که خرج شد، چه ارتباطاتی که برقرار شد و چه کارشناسان داخلی و خارجیای که به کار گرفته شدند تا در 88 احمدینژاد رأی نیاورد... در همه صحنههای آشکار و پنهان فتنه- از اتاقهای فکر پشتصحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جریان فتنه- همه و همه جای پای بستگان و نزدیکان آقای هاشمی به چشم میخورد.
دبیرکل جمعیت ایثارگران با اشاره به فتنه 88 از تلاشهای ناکام هاشمی برای نتیجه دادن فتنه تقلب میگوید:
قبل از شروع فتنه 88 که به قول خودتان در آخرین نماز جمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید، در نامه بدون سلامی که با رضایت و موافقت جنابعالی رسانهای شد، خطاب به ولیفقیه اعلام کردید اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فرا خواهد گرفت. چطور همان شد که شما گفتید، حال آنکه هیچگاه حاضر نشدهاید به سوال افکار عمومی جواب دهید براساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنهگران را دیده و پیشبینی کردهاید؟ همچنین گفتید: «با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها ، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم» و البته راست هم میگفتید چرا که فرزندانتان میداندار این صحنه بودند! و در آخر نامه با بیت شعری کنایهآلود گفتید:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گرفتن به پیل
و حال آنکه شما از همه اینها مطلع بودید و به جای برخورد با این عناصر فتنهگر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود میسوزاندند و به سمتی میبردند تا سوریهای دیگر در ایران عزیز ما رقم بزنند و به جای تلاش برای فرونشاندن آتش فتنه قدرتطلبان که معلوم بود ایادی استکبارند، عکسالعمل شما آن نامه بدون سلام شد که حاوی تهدیدات متعدد به رهبری و مجموعهی نظام بود. فیالمثل وقتی به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنین و چنان شعارهایی داده، گفتید فیلمش را بدهید و وقتی فیلم را هم دیدید، نهتنها اتفاقی نیفتاد بلکه برعکس حضور آنها در فتنه بیشتر شد و ما هیچگاه از جنابعالی درباره برائت از حضور و مدیریت تظاهرات توسط فرزندانتان، ندیده و نشنیدیم... کار به جایی رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل غلط از آیتالله ریشهری کردید.
آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی در جلسه 4 نفره با حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی و سیدحسن خمینی گفتید کف نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضعگیریهایتان فرصت رجزخوانی و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر نشدید به دهن میرحسین بزنید. البته نه شما، نه خاتمی و نه آقای سیدحسن به دهن میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید... در روز 26 تیرماه سال 88(که به قول خودتان نماز جمعه تاریخی بود) و به شهادت تاریخ و اسناد که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملی مذهبیها و منافقین بود، بهعنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواستههای خود در نامه بدون سلام را از تریبون مقدس نماز جمعه تکرار کردید و قطعاً میدانید اکثریت کسانی که در آن نماز جمعه حامی شما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به امامت شما اقتدا کردند.
دادگاه مهدی هاشمیرفسنجانی بخش جدانشدنی عمر آیتالله است. فدایی از فشارها به قوه قضاییه در جریان محاکمه مهدی هاشمی مینویسد: خطای دیگری که از شما سر زد آن بود که قوه قضاییه را با لطایفالحیل تحتفشار قراردادید تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاییه و تلاش برای تبرئه مهدی و... اگر روزی برملا شود چه برای شما میماند؟! ماجرای نامزدی مجدد و انتخابات 92 نیز یک داستان مفصل و درسآموز است. هم انتخابات گذشت وهم مهدی محکوم شد که درسها و عبرتهایش برای تاریخ و آیندگان بهجای میماند، ولی آنچه باعث شد این رنجنامه را بنویسم داستان تحریف تاریخ و مواضع حضرت امام خمینی(ره) و واقعیتهای انقلاب بود.
فدایی افول هاشمی را چنین شرح میدهد: وقتی به یاد آقای منتظری میافتم سرنوشت مشترکی در ذهنم تداعی میشود. هنگامی که این جمله حضرت امام خطاب به آقای منتظری را در نامهی 6/1/68 مرور میکنم که فرمودند «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام»، به این یقین میرسم که خداوند حکیم پاسخ رفتار غیرصادقانه و ناخالصانه را در دنیا و آخرت میدهد. متاسفانه واقعیت امر این است که شما از جایگاه یک انسان زیرک و سیاسی که در مقابل دشمنان میایستاد، تا جایگاه فردی که رهبری یک گروه سیاسی قدرتطلب را بهدست گرفته، افول کردهاید. این کار مشاورههای غلط و اتاقهای فکر ادراک ساز نفوذی است تا چنین شخصیت بزرگی را جلوی انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمینهها مهم است و آن زمینهها این فرصتها را به وجود میآورد.
فدایی در بخش دیگری از رنجنامه مطول خود، اظهارنظرهای هاشمی از رهبری شورایی تا افراطی خواندن انقلابیون را به نقد میکشد و رفتارهای هاشمی را خلاف آنچه امام و انقلاب میخواسته میداند: چگونه بگوییم در مسیر عدل و قسط قرار دارید؟ چگونه بگوییم دم زدن شما از عدالت و قسط واقعی است؟ برای روشن شدن بیشتر شما و افکار عمومی مروری بر مواضع سالهای اخیرتان دارم:
شما در فروردین ماه سال 91 در گفتوگویی با فصلنامه مطالعات بینالمللی میگویید: «من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود. و جالب اینکه پسازآنکه این اظهارات شما با واکنش نخبگان سیاسی و رسانهها مواجه میشود، در توجیه ادعای خود گفتید: «اگر بحثهایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتماً حضرت امام در همان زمان پاسخ من را میدادند.»(!)
با توجه به قاعده «الاقرار العقلا علی أنفسهم جائز» میتوان صحت ادعای شما در نگارش نامه را پذیرفت، اما اینکه شما سکوت امام را حمل بر رضایت ایشان کردهاید، سخت مبالغهآمیز و تحریف مکتب امام(ره) است... امام در پیش و پس از انقلاب در بسیاری از مسائل چالشی مطرح بین انقلابیون، همچون کتاب شهید جاوید و دکتر شریعتی، سکوت پیشه کردند و این را نمیتوان بهحساب موافقت ایشان با دیدگاههای انحرافی گذارد و مهمتر اینکه سرتاسر مواضع حضرت امام(ره) در سال پایانی عمر و حتی در وصیتنامه سیاسی الهی ایشان و در نامه عزل آقای منتظری (6/1/68) و پیام نوروزی ایشان در 1/1/ 68 همه و همه نفی دیدگاه و نظر شماست.
دیگر موضع شما که بسیار هم جنجالبرانگیز شد، ادعای شما مبنی بر موافقت امام(ره) برای حذف شعار مرگ بر آمریکا بود؛ پس از آن نیز پایگاه اطلاعرسانی حضرتعالی با بازنشر بخشی از خاطرات شما نوشت: «هاشمی با یادآوری حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند و واکنشهای تند بعدی و جوسازیهای بهعملآمده در این خصوص تأکید میکند: تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الآن هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. بههرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم».
این در حالی بود که تا آخرین روز عمر پربرکت امام عظیمالشان در همه مجامع عمومی و مخصوصاً در حضور ایشان در حسینیه جماران و نیز در نمازهای جمعهای که به امامت خود حضرتعالی برگزار شد، شعار «مرگ بر آمریکا» سر داده میشد.
گویا برخی خواص که به «آلزایمر سیاسی» مبتلا شدهاند، آرزوهای دوره استحاله خود را به نام امام(ره) سند میزنند! خدا را شکر میکنم که آن عزیز سفرکرده، هوشمندانه چنین روزهایی را پیشبینی کرد و راه سوءاستفاده را چنین بست: «اکنونکه من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من، بر حجم آن افزوده شود. لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم».
حال که امام(ره) به این صراحت مسیر «تحریف» را مسدود کرده و شاهد چنین ادعاهایی هستیم، باید از خود بپرسیم اگر آن امام بصیر چنین پیشبینیای نکرده بود، تحریفگران با میراث فکری او چه میکردند؟!
روایت عجیب شما درباره چرایی آغاز جنگ نیز بسیار تأملبرانگیز است. شما اخیراً در مصاحبهای ادعا کردهاید: «در همان موقع [ابتدای انقلاب] انسانهای افراطی بین ما بودند که حرف از صدور انقلاب [نه آن گونه که امام میگفتند] میزدند. بعضیها [نه باز با رویکرد و منظوری که امام داشتند] میگفتند: با دولتها کار نداریم و با ملتها کار داریم. این حرفهای عجیبوغریب، باعث شد که کمکم اختلاف پیش بیاید. عراق بیش از همه ترسید و عامل اجانب شد و علیه ما جنگ به راه انداخت». ظاهراً صدام هم بیتقصیر بوده و این به قول شما افراطیهای داخلی بودهاند که صدام را ترساندهاند تا آن جنگ ظالمانه را بر ملت ایران تحمیل کند اما آقای هاشمی! آن افراطیهایی که از آنها سخن گفتهاید و آنها را آغازگر جنگ نامیدهاید، چه کسانی هستند؟ اگر مقصودتان مسؤولان نظام هستند که خود شما هم جزو آنان بودهاید و احتمالاً باید گفت حضرتعالی در رأس افراطیون بودهاید.
مگر یادتان رفته است که حضرت امام در پیام منشور روحانیت فرمودند: «من قبلاً نیز گفتهام همه توطئههای جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم».
اگر هم مقصودتان از افراطیهایی که دم از صدور انقلاب میزدند، همان خط 3 ایها و باند مهدی هاشمی معدوماند، خوب است از خود بپرسید، الان باقیماندههای آنها کجا هستند و آیا در پناه شما مأوی نگرفتهاند؟
مواضع و دیدگاههای روزها و سالیان اخیر شما درباره ولایتفقیه نیز به مراتب تأملبرانگیز است. بنا بر نقل رسانهها شما در جلسه 7 اسفند 87 هیات امنای وقت دانشگاه آزاد، پیشنهاد یکی از اعضا را که گفته بود «در صورت فوت کلیه یا اکثریت اعضای مؤسس در یک زمان، ولیفقیه تصمیمگیری کند و این مساله در اساسنامه گنجانده شود» رد کرده و گفتهاید «ولیفقیه خوب است اما اشکالش این است که بعداً اگر نظام ما ولیفقیه نداشته باشد، اگر ما بخواهیم وقف ابدی باشد که نمیشود بگوییم ولیفقیه؛ ممکن است نظام ما ولیفقیه نداشته باشد... تعدادی علیالبدل داشته باشد که در صورت حادثه جایگزین شود».
اینگونه اظهار نظر درست زمانی از سوی شما مطرح میشد که رئیس مجلس خبرگان رهبری بودید و این انتظار به حق از حضرتعالی وجود داشت که بیش از هر کس دیگری پاسدار نظام و الگوی حکومتی ولایتفقیه باشید. حال چطور ممکن است رئیس مجلس خبرگان برای «آلترناتیو ولایتفقیه» برنامهریزی کند؟!...چنین به نظر میرسد که شما خود را در قامت رهبر اپوزیسیون تلقی کرده و به هواداران این جریان توصیه میکنید فعلاً که گزینه دیگری بهجای نظام نداریم، باید کوتاه آمد! سبحانالله! چطور ممکن است رئیس مجمع تشخیص مصلحت یک نظام خود را گاه در قامت رئیس اپوزیسیون همان نظام تصور کند؟!
موضوع دیگر مورد ادعای شما امکان تشکیل شورای رهبری است که 26 بهمن 93 گفتهاید: «اگر خبرگان به وظیفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً میتوانند شورایی کنند. چون قانون شورا شدن هم باز است. شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام بدهند».
این درحالی است که هم ما و هم شما میدانیم که قانون اساسی مخالف رهبری شورایی است و بنا بر نقل حضرت آیتالله امینی، امام نیز پس از آنکه نظر شورای بازنگری قانون اساسی مبنی بر حذف رهبری شورایی را شنیدند، بر آن صحه گذاردند؛ با این حال مواضع روزهای اخیر شما و بازگوکردن مجدد تئوری شکست خورده شورای رهبری و اصرار بر جا انداختن این تئوری خلاف قانون اساسی برای چیست؟!
حال جای این پرسش از حضرتعالی است که در حالی که هیچ محمل قانونی برای رهبری شورایی نیست، طرح یکباره آن از سوی شما با چه هدفی انجام میپذیرد؟
موضوع دیگری که نشان میدهد بهزعم جنابعالی مسیر انقلاب بعد از امام خمینی(ره) دچار تحریف شده و براساس اندیشههای بنیانگذار انقلاب حرکت نکرده است، اظهارنظر شما در 10 آبان 94 و در همایش بینالمللی «قرآن در سیره و اندیشه امام خمینی» است، آنجایی که مدعی میشوید «البته اگر این انقلاب را با اندیشه و دیدگاه امام خمینی(س) پیش میبردیم، قطعاً در حال حاضر وضعیت بهتری داشتیم، اما من مأیوس نیستم که با توجه به آگاهی که مردم پیدا کردند و تواناییهایی که بهطور روزافزون در کشور افزایش پیدا میکند، ما موج جدیدی از پیشرفت را که تا الآن نگذاشتند به آن دست بیابیم در آینده به نام اسلام و قرآن ایجاد کنیم».
حالآنکه باید از شما بپرسیم چه کسانی به دنبال فرستادن امام خمینی و اندیشههای امام خمینی به موزه تاریخ بودند و در حال حاضر آنها چه قرابت و ارتباطی با شما دارند تا جایی که این قرابت به حدی نزدیک میشود که «عبدالحسین هراتیفرد» فرد هتاک به امام خمینی(ره) و انقلاب، در چند قدمی هاشمیرفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر میشود و در جلسات خصوصی و عمومی شما شرکت میکند.
آیا با این وضعیت نمیتوانیم به تغییر 180 درجهای هاشمیرفسنجانی اقرار کنیم و بگوییم دشمنان دیروز انقلاب و امام و فعلی مقام معظم رهبری، دوستان و حامیان امروز هاشمیرفسنجانی شدهاند.
البته ما قبول داریم اگر این انقلاب با اندیشه امام و رهبری پیش میرفت و برود دهها برابر این پیشرفت داشتیم ولی چرا نمیشود؟ چه مانعی وجود دارد؟ به اعتقاد ما تردید اصحاب انقلاب مانع است. به نظر ما دشمنان خوار شما و نظام سلطه مانع هستند. به نظر ما عناصر نفوذی و ضدانقلاب و فتنهگران مانع هستند. به نظر ما همان دشمنان دیروز امام(ره) و امروز رهبری که اطراف اصحاب انقلاب و بعضی خواص لانه کردهاند مانع تحقق آرمانهای امام و شهدا و رهبری هستند.
در کنار تمام اظهارت فوق، شاید گفتوگوی اخیر شما با روزنامه معلومالحال آرمان و چندپاره کردن فضای آرام کشور و تهدید دوباره نظام اسلامی به بحران آتی، قدم دیگری در اجرای پازلی باشد که نشان میدهد هاشمیرفسنجانی در حال تکمیل آن است.
جنابعالی در این گفتوگو با اشاره به اعتماد مردم به نظام اسلامی(که معلوم نیست منظور از این مردم چه کسانی هستند) و با پیش کشیدن رضایت مردم از نتیجه انتخابات و ربط ان به فضای امن کشور میگویید: «دلیل عمده این امنیت را باید در علاقه مردم به وطن و انقلابشان دید. چون اگر مردم علاقهمند نبودند، پنجرههای زیادی برای حضور دشمن وجود داشت و دارد، علاقه مردم فضا را از نفوذ دشمنان تا حدود زیادی حفظ میکند. یکی از عوامل رضایت مردم این است که احساس میکنند سرنوشتشان دست خودشان است. معنایش همان است که انتخابات پرشور و حضور هر چه بیشتر مردم، نشان علاقه و امید مردم به کشورشان است و این مساله خیلیها را مأیوس میکند.» حال آنکه در یکی از دیدارهای خود و جمعی از فعالان سیاسی به ما گفتید: « فرق من با رهبری در آن است که ایشان میخواهند مشارکت حداکثری باشد اما من میگویم اگر دموکراسی را قبول داریم نمیتوانیم بدون دموکراسی مدیریت شده کار کنیم!» و اینقدر این موضع شما بین سیاسیون مشهور بود که جنابتان به انتخابات کنترل شده اعتقاد دارید و ما نمیدانیم که چرخش مواضع شما را باید چگونه تحلیل کنیم؟!
شما در این مصاحبه همچنین پا را فراتر گذاشته و رسماً و علناً پروژه دو پارهسازی جامعه در آستانه انتخابات را کلید میزنید و با دستهبندی مردم به «این طرفیها» (طرفداران دولت و نیروهای فرهیخته و جوانان و تحصیلکردهها که مرجع شدهاند!) و «آنطرفیها» (که نیاز به حاکمشدن عقلانیت دارند! و فضای امن را ناامن میکنند!) میگویید: «آنچه که ما هم میفهمیم و گزارشهایی هم که به ما میدهند، این است که امید مردم در این انتخابات بیشتر از انتخابات دو- سه دوره گذشته است؛ علتش هم این است که در انتخابات قبلی که حضور پیدا کردند، نتیجه گرفتند و باید این را دلیل خوبی بگیریم. بهعلاوه خیال مردم جمع است چون «طرفداران دولت» و «طرفداران نیروهای فرهیخته» میدانند که در «اینطرف» اشکالی وجود ندارد و «دیگران» هم نمیخواهند در این بخش بیایند. البته آنها هم نمیخواهند این کار بشود لذا در «طرف دیگر»، «محدودیتهایی» وجود دارد. امیدوارم در «آنطرف» هم «عقلانیتی» حاکم شود که فضای خوب و امن حاضر را به جهت خیالات واهی «ناامن» نکنند و «بگذارند هر چه مردم میخواهند اتفاق بیفتد» چون اگر این اتفاق بیفتد، «امنیت» ما پایدار میشود».
یعنی اگر مردم مورد نظر شما که در نامه بدون سلام در سال 88 به آنها اشاره کردید، این بار هم از عملکرد شورای نگهبان یا از نتیجه انتخابات احساس رضایت نکنند، بحران نهتنها در سطح داخل بلکه به سطح منطقه کشیده میشود و این بار تکفیریها و داعشیها وارد کشور میشوند و شما از الآن در حال هشدار به تمام نهادها هستید، حالآنکه باید از جنابعالی سوال کنیم اگر این بار هم اطلاع شما از آتش بحران آینده درست از آب دربیاید، مردم و مسؤولان نظام از خود نمیپرسند هاشمیرفسنجانی چه ارتباطی با تکفیریها و داعشیهای مورد حمایت عربستان، آمریکا، ترکیه و اسرائیل دارد؟ و اساساً با خوشبینی به حرفهای شما نگاه کنیم چرا چنین در جامعه التهاب ایجاد میکنید؟ چرا میخواهید ناامنی مساله و دغدغه شود؟!
فدایی در بخشهای پایانی نامه سیاست سالهای اخیر هاشمی را سیاست تردید قلمداد میکند و در تشریح این کلیدواژه مینویسد: به نظر میرسد جنابعالی، «سیاست تردید» را یکبار در دوران جنگ عملیاتی کردید و بهواسطه اعتمادی که فرماندهان جنگ به شما داشتند، ماجرای قبول قطعنامه را کلید زدید، بعد از دوم خرداد و در میانه دهه 70، توانستید آنهایی که معتقد به فرستادن اندیشه امام به موزههای تاریخ بودند و حتی دشمنی آشکار با شما داشتند را بهگونهای تحمل و جذب کنید تا در دهه 80 بتوانید به کمک آنها ، سیاست تردید نسبت بهسلامت انتخابات را در سال 88 کلید بزنید تا جایی که تردید در قشر نخبه کشور تأثیراتی داشت و همین تردیدها باعث شد نخبگان در حوادث 88 و فتنه بعد از انتخابات، نمره قبولی کسب نکنند لکن مردم در 9 دی سال 88 نشان دادند هنوز همان مستضعفینی هستند که با امام خمینی(ره) بر سر آرمانهای این انقلاب بیعت ناگسستنی داشته و دارند.
در انتخابات جدید و بهواسطه مساله هستهای، همگان معترفاند مدعیان قانون مداری در سال 88، بازهم نیاز به کمک و حمایت طرف خارجی دارند و طرف غربی نیز بهخوبی میداند ضرباتی که در سالهای اخیر بویژه در منطقه از محور مقاومت دیده است، متأثر از تدبیرهای ولیفقیه زمان است، لذا باید برای موفقیت و رسیدن به اهداف آتی، با جایگاه و شخص رهبری وارد جنگ شود، رقابتی که نیاز دارد بهواسطه سرپلهای ایجاد شده در داخل، عملیاتی شود. شما که مرتباً دم از عقلانیت و دوری از ایجاد هزینه با اظهارات غیرلازم میزنید، چطور به خود اجازه دادید که با طرح چنین جملات نسنجیدهای برای دشمن مستندسازی کنید. هیچ بعید نیست که دشمنان قسمخورده این ملت چند صباح دیگر نظام اسلامی را با استناد به همین جملات شما به چالشی جدید وارد کنند، در آن صورت چه جوابی برای ملت ایران، تاریخ، آیندگان و از همه مهمتر در پیشگاه خداوند متعال خواهید داشت.
حسین فدایی، دبیرکل جمعیت ایثاگران با امید به بازگشت و توبه هاشمی نامه مطول خود را اینگونه به پایان میبرد: آنچه تقدیم شد اشاراتی به مواضع و عملکرد شما بود و قطعاً همه ممکن است اشتباه کنند و متوجه شوند و جبران کنند و این اشکال ندارد. ولی آنچه مورد مذمت است، این است که فرد یا افرادی در شأن و منزلت شما مواضع یا عملکردی داشته باشند که، نقطهای نبوده بلکه دائماً تکرار شود و از حالت نقطه به خط تبدیل شود و بر آن اصرار ورزد. لذا از باب توصیه به حق از شما میخواهم بخاطر خدا با خدای خود خلوت کنید. به اهل بیت معصومین(ع) توسل جویید و مواضع خود را با امام(ره) عزیز و رهبر معظم انقلاب که هر دو نائب حضرت ولیعصر(عج) هستند و شما از متصل شدن این انقلاب به نهضت جهانی ایشان سخن گفتید، مرور و مطابقت نمایید و با شهامت، از آنچه مغایر مبانی انقلاب و این دو بزرگوار در فکر و عمل شماست در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی و حضرات معصومین(ع) توبه کنید و در پیشگاه ملت ایران مواضع خود را اصلاح کنید و به قطار این انقلاب برگردید. والله امت حزبالله و مردم انقلابی ایران از این بازگشت خشنود میشوند، روح امام راحل(ره) خشنود میشود، قلب رهبری شاد میگردد، دشمنان، نظام سلطه و ایادی داخلی و خارجیشان ناکام مانده و ضربه اساسی میخورند و خط نظام سلطه، نفوذ، فتنه و انحراف در داخل کور میشود و قطار انقلاب به سمت آرمانهای بلندش با سرعت بیشتر به حرکت در خواهد آمد. ولی اگر چنین نکنید، خدایی ناکرده آتش فتنهای که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان بوجود آوردید، اول دامان خود شما را خواهد گرفت و طبیعتاً هر گونه توقعی بیمعناست. انشاءالله بتوانید با توبه انقلابی و فاصله گیری از اطرافیان نااهل و مأیوس کردن دشمنان «ظلم بزرگی» که به امام(ره) و شهدا و رهبری و ملت ایران، بر اثر فتنه سال88 و بعد از آن شد تا اندازهای جبران کنید.
به قول خودتان:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گرفتن به پیل
خدایا! امام(ره) و شهدا و رهبری و در رأس آنها حضرت بقیه..الله الاعظم(عج) را از ما راضی و خشنود گردان.
والسّلام علی من اتّبع الهدی
فرزند کوچک امام خمینی(س)
سرباز رهبر/ خادم ملت/ حسین فدایی
به مناسبت سالگرد بزرگداشت یومالله نهم دی / دی 1394