آغاز نهضت چهلمها و پایان دیکتاتوری پهلوی
نوزدهِ ده
امیرعلی جهاندار: سال 56، سال تحولات بسیاری است. تحولاتی که زمینهساز انقلاب در سال پس از آن میشود. فوت مشکوک دکتر علی شریعتی در «ساوتهمپتون» انگلیس، اولین تظاهراتها و واکنشهای مردمی را در این سال به دنبال دارد. شریعتی نیروی موثری بود. از این جهت از میان برداشتن او توسط رژیم پهلوی، طبیعی به نظر میرسید. عموم مردم نیز به این موضوع یقین پیدا کرده بودند که شریعتی توسط عوامل رژیم شاه به شهادت رسیده است. دکتر شریعتی با بهرهجویی از دانش جامعهشناسی، تعهدات و غیرت دینی و فن بیان نقش مهمی در بیداری اسلامی و احیای تفکر دینی داشت. قطعا شریعتی را باید در زمره روشنفکران دینی دانست که دغدغه دین داشت و بسیار کوشید مخاطبانش با ادبیات دینی و انقلابی انس پیدا کنند. به دلیل ویژگیهای شریعتی، قشر جوان تحصیلکرده و دانشگاهی بیشترین مخاطب شریعتی بود. در مرحله آغازین انقلاب اسلامی که شور، هیجان و احساس دینی و انقلابی مهمترین عامل حرکت محسوب میشد، شریعتی این احساس را به وجود آورد. از این رو در سالهای 56 و 57 از وی بهعنوان «معلم انقلاب» یاد میشد که راه و رسم انقلابیگری را به جوانان آموخته بود. شریعتی با اسوه نمودن شخصیتهای انقلابی صدر اسلام، ائمه و صحابه پیامبر مانند سلمان و ابوذر که در مسیر جهاد و شهادت نسبت به سایرین برجسته بودند، به جوانان آموخت مکتب اسلام بویژه تشیع مکتب اعتراض و مبارزه است.
به دلیل همین پیشینه، پس از حادثه مشکوک فوت دکتر شریعتی، در ایران واکنشهایی در مجالس ختم و بزرگداشت شریعتی در شهرهای مختلف صورت گرفت. در تهران و قم بازتاب درگذشت دکتر علی شریعتی بین طلاب جوان گسترده بود. تأسف میخوردند و متأثر بودند، ولی به دلیل اینکه کلاهی بود، روحانیون نمیتوانستند خیلی تظاهر کنند و از او حمایت کنند؛ در تهران و بعضی جاهای دیگر از سوی دانشگاهیان و اقشار دیگر برای او مجلس ختم برگزار شد و صحبتهای روشنگرانه مطرح شد. مجالس ختم خوب بود و بازتاب خوبی بین مردم داشت.
تحرکات سال 56 در میان انقلابیون با واقعه فوت شریعتی آغاز شد. البته در ادامه رخدادهای دیگری اتفاق افتاد که بشدت در روند سرعت دادن به انقلاب موثر بود.
در کتاب یاد و یادآوران به نقل از حاجآقا مصطفی خمینی آمده است ایشان بعد از مرگ دکتر علی شریعتی گفته بود: «ساواک فهرستی از پنجاه و شش نفر تهیه کرده که مرموزانه کشته شوند، من و پدرم نیز جزو این لیست هستیم».
همچنین «محمدحسن رجبی» از مورخان معاصر یادآور شده است: «مرگ غیرمنتظره سیدمصطفی در حالی که هیچگونه بیماری قلبی نداشت نمیتوانست با شروع فعالیتهای سیاسی جدید امام در نجف از نظر همه یاران و شاگردان امام بدون ارتباط باشد، دلیل آنان این بود که حاجآقا مصطفی از زمان شروع نهضت در سال 41 ش در کنار امام قرار داشت و دست راست ایشان محسوب میشد و یک چهره انقلابی بود که با روحانیان، روشنفکران و دانشجویان مسلمان و مبارز داخل و خارج کشور ارتباط داشت از این رو ساواک با به شهادت رساندن وی کوشید یک مخالف جدی را از سر راه رژیم پهلوی بردارد و امام را تنها بگذارد».
در رسانههای جمعی و مطبوعات جهان این حادثه با تفاوتهایی گزارش شده بود، خبرگزاری فرانسه در دوم آبان 56/24 اکتبر 1977نوشت: «جنبش آزادی در ایران طی یک بیانیه که در پاریس انتشار یافت اعلام کرد مصطفی خمینی فرزند ارشد بزرگترین مرجع شیعیان جهان روز 23 اکتبر به طور اسرارآمیزی درگذشته است. پس از این اتفاق تهران، قم، اصفهان و مشهد و سایر نقاط کشور مجالس ختم بزرگی برگزار میشود و به فرآیندی برای آغاز قیام مردم تبدیل میشود. جمعیت شرکتکننده در مراسم حاجآقا مصطفی در تهران به حدی بود که مهندس «مهدی بازرگان» در تحلیلی از مجلس ختم ایشان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» میگوید: «مجلس ختمی در مسجد ارک برقرار شد. تا آن زمان نه مسجد ارک چنین هجوم جمعیت را در شبستانها، حیاط، ایوانها و پشتبامها و خیابانهای خارج به خود دیده و پلیس را تسلیم ساخته بود و نه چنان اعلامیه دعوتی با امضاهای مختلف از طریق ملیون، روشنفکران، روحانیون و بازاریها به صورت یکجا منتشر شده بود. توفیق در این امر کار آسانی نبود... دعوتنامه جامع که با اسامی بدون القاب و عناوین و به ترتیب الفبا صادر شد بسیار پرمعنی بود و آن مجلس باشکوه، با چنان صاحب مجلسها مظهری از تجمع کلیه قشرها در نارضایتی و مخالفت با دستگاه و تمایل به وحدت در عمل به رهبری آیتالله خمینی مرد مبارز روحانی شد».
همچنین «داریوش همایون» در گفتوگو با بیبیسی در شرح این واقعه میگوید: «پس از مرگ پسر [آیتالله] خمینی آن مجلس یادبودی که برایش در مسجد ارک برگزار کردند نقطه تجمعی شد برای همه قشرهای پیشرو و لیبرال و آزادیخواه و جبهه ملی و چپ، هرچه که بود، غیر از نظام حکومتی چهرههای برجستهاش آنجا ظاهر شدند، پیدا بود که رهبری مذهبی توانسته است همه اینها را جمع بکند و بسیج کند».
قیام مردم رشد یافته است اما مهمترین رخداد سال 56 پس از چاپ مقاله توهینآمیز در روزنامه اطلاعات اتفاق میافتد. «احمد احرار» از نویسندگان روزنامه اطلاعات در پیش از انقلاب در بخشی از نوشته پس از انقلاب خود درباره مقاله «احمد رشیدیمطلق»، با عنوان «رشیدی مطلق خود شاه بود» مینویسد: «عصر روز چهارشنبه چهاردهم دیماه 56 در دفتر مدیر اطلاعات جلسه داشتیم. اواخر جلسه آقای «احمد شهیدی» به من گفت مطلبی هست که به طور خصوصی باید دربارهاش صحبت کنیم. وقتی جلسه تمام شد در دفترم منتظر تو خواهم بود. جلسه تمام شد و من به دفتر کار آقای شهیدی رفتم. شهیدی با یکی از کارکنان خارجی «ژورنال دو تهران» صحبت میکرد. همین که نشستم ایشان مطلب تایپشدهای را به من داد تا بخوانم. با آنکه امضای «احمد رشیدی مطلق» با قلم خودکار بالای نوشته قید شده بود، من با همان نگاه اول حدس زدم مطلب از کجا آمده است».
داریوش همایون در توضیح ماجرای مقاله احمد رشیدیمطلق میگوید: «اسم کوچکش را یادم رفته بود، بله. گفت شاه اصلاً معزول است، عزل به قول خودش خیلی عربی هست. [آیتالله] خمینی هم یک اعلامیه داد و حمله خیلی شدیدی به شاه کرد و شاه همچنان که گفتم نسبت به انتقادات و حملاتی که به او میشد حساس بود. اگر در اَبیجان و مثلاً ساحلعاج هم روزنامهای علیه او چیزی مینوشت باید مثلاً روزنامه آیندگان جوابی به او میداد. جواب را از ساواک یا وزارت اطلاعات تهیه میکردند، میفرستادند و ما چاپ میکردیم. چنین فضایی بود. وقتی این انتقاد مستقیم به او شد، خیلی خشمگین شد. به هویدا و نصیری گفت به این حمله کنید. هویدا یک دفتر مطبوعاتی داشت که از نخستوزیری برده بود به وزارت دربار و فرهاد نیکوخواه هم رئیس آن دفتر مطبوعاتی بود و کارهای مطبوعاتی هویدا را میکرد. وقتی به او دستور داد کسی را پیدا و مقالهای که شاه گفته است را تهیه کنید، او به یک روزنامهنویس قدیمی تلفن کرد. البته آن روزنامهنویس در آن زمان، کار مرغداری میکرد و رئیس انجمن مرغداران بود: «علی شعبانی». چون او درگذشته است، برای اولین بار اسمش را آوردم. شهیدی در اطلاعات سردبیر کل بود. احمد شهیدی تلفن کرد که این چه کاری است! این مقاله حمله به [آیتالله] خمینی خیلی بد است و اینها. گفتم من نمیدانم، نخواندمش ولی چه کارش کنیم! گفتند چاپ شود. گفت آخر چرا ما؟ گفتم مگر چیست؟ گفت حمله کردهاند و گفتهاند اگر این مقاله را چاپ کنیم، حمله میکنند و دفتر و دستک ما را در قم آتش میزنند. گفتم بالاخره باید کسی این را چاپ کند، حالا دادیمش به شما. شما از همه روزنامهها بیشتر برخوردار شدید. واقعاً هم اطلاعات قوی بود. گفتیم به هر حال باید چاپش کنیم. من که تهیهاش نکردهام. عصبانی و ناراحت شد. ولی واقعاً هیچ کاری نمیشد کرد. باید یک روزنامه چاپ میکرد. دستور شاه بود. آن موقع از این شوخیها نمیشد کرد. با نصیری میشد درافتاد ولی با شاه نمیشد. یک ساعت بعد آموزگار تلفن کرد که موضوع چیست؟ گفتم موضوع این است. گفت فرهاد مسعودی به او تلفن کرده که چنین موضوعی پیش آمده. گفتم موضوع این است و اعلیحضرت دستور دادهاند که چاپ شود. گفت اگر این طور است که حتماً باید چاپ بشود و به فرهاد مسعودی خبر داد که این باید چاپ شود. فردای آن روز، این مقاله در یک گوشه از روزنامه اطلاعات چاپ شد. گمان کنم همان موقع شاید ۲۰۰ یا ۳۰۰ نفر هم این مقاله را نخواندند ولی در قم شورش شد و همان طور که شهیدی پیشبینی کرده بود، ریختند دفتر اطلاعات را شکستند و چند نفری هم کشته شدند و شریعتمداری گفت که آقا به جای تیراندازی، از لوله آبپاش استفاده میکردید! ولی...».
روزنامه اطلاعات یکی از تریبونهای غیررسمی و مستقیم ساواک بوده و مطالبی که «ساواک» به صورت مقاله تهیه میکرد و برای روزنامهها میفرستاد، شکل مشخصی داشت و هر روزنامهنگار کارکشتهای از نوع کاغذ و سبک نوشته و طرز ماشین شدن مطلب به آسانی میتوانست مارک نامرئی آن را تشخیص دهد.
پاکت مهر و مومشدهای که نیمه دی 56، توسط یک خبرنگار به دفتر روزنامه اطلاعات میرسد، حاوی مقالهای است که با همه مقالههایی که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیدهاند، تفاوت دارد. این موضوع بلافاصله پس از انتشار مقاله و واکنشهایی که در پی انتشار صورت میگیرد، نمایان میشود. عنوان سرمقاله روز 17 دیماه 56 این است: «ایران و استعمار سرخ و سیاه». این مقاله به «کبریتی در انبار باروت انقلاب» تبدیل میشود.
شاه در مقابل منتقدان و معترضان از برچسبزنی و توهین استفاده میکرد، نمونهاش سخنرانی وی، بعد از همهپرسی ضعیف انقلاب سفید و اصلاحات ارضی است: «یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما میانداختند زیرا مغز آنان قابل تکان خوردن نیست. ارتجاع سیاه اصلاً نمیفهمد و از هزار سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده. مفتخوری دیگر از بین رفته، در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده. اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه. مخربین سرخ تصمیمشان روشن است و اتفاقاً کینه من نسبت به آنها کمتر است. او علناً میگوید که من میخواهم مملکت را تحویل خارجی بدهم. دروغ و تزویر در کارش نیست. منظور من، ارتجاع سیاه است. همینها بودند که چند روز پیش در تهران جمعیت کوچک و مضحکی از مشتی بازاری احمق ریشو در بازار راه انداختند که سر و صدا بکنند. اینها صد برابر خائنتر از حزب توده هستند».
توهین و تخریب و تمسخر شخصیتهای دینی بویژه رهبر نهضت فراگیر انقلاب اسلامی با واکنشهای مردم، از همه اقشار روبهرو میشود. دهقانان، کارگران، بازار و روحانیت و عموم مردم، توهین به امام(ره) را برنمیتابند. این توهین در شرایطی اتفاق میافتد که هنوز مردم داغدار شهادت مشکوک حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند امام هستند. «احسان نراقی» درباره سلسله تجمعات و راهپیماییهای انقلابی پس از شهادت حاج آقا مصطفی میگوید: «خبر درگذشت آیتالله سیدمصطفی خمینی در ایران سریع پخش شد اولین مجلس ختم در مسجد جامع تهران برگزار شد. آگهی برگزاری این مجلس با اجازه ساواک در روزنامهها چاپ شد اما اعلامیههای مجالس بعدی به دستور ساواک در هیچ روزنامه حق چاپ نداشت».
احسان نراقی میگوید: «وقتی حاج آقا مصطفی درگذشت، این جریان وسیلهای شد تا در ایران مجامع ترحیم مرتبا تشکیل شود که عدم رضایت سیاسی به این شکل بیان میشود. شاه از این وضعیت خیلی عصبانی بود. در همین زمان یاسر عرفات تلگراف تسلیتی به آیتالله خمینی در نجف مخابره کرد. آیتالله خمینی فرموده بودند محنت من روزی پایان میپذیرد که ملت ایران از شر این آدم جابر راحت شوند».
نصیری متن کامل سخنان امام را به شاه نشان میدهد و شاه میگوید حالا دیگر باید جنگ علیه روحانیون و آیتالله خمینی را علنی کرد. شاه دستور میدهد مقاله تندی در روزنامهها چاپ شود یک نسخه از این مقاله در مدرسه خان (مدرسه طلاب در قم) روی دیوار زده بودند. وقتی طلاب این مقاله را خواندند آرام نگرفتند و از روز 17 دی راهپیماییهایی جهت اعتراض به این مقاله را برپا کردند که در روز 19 دی ماموران شاه به طرف مردم تیراندازی کردند که چند نفر شهید و چند نفر هم زخمی شدند.
به عقیده عموم ناظران سیاسی اعتراضاتی که پس از انتشار مقاله روزنامه اطلاعات در کشور صورت میگیرد، فرآیند پایان دیکتاتوری شاه را کلید میزند. این فرآیند اما آغازی دارد.
در سردی زمستان 56، شبانه و پس از انتشار این مقاله و خبر چاپ آن که به خاطر اهمیت شخص امام به سرعت توزیع شده بود، جلسهای در منزل آیتالله نوریهمدانی برگزار میشود. حضرات آیات نوریهمدانی، مکارمشیرازی، وحید خراسانی، سبحانی، محمدیگیلانی، مشکینی، یزدی و تنی چند از روحانیون برجسته در این جلسه حضور دارند. در اولین تصمیم، قرار میشود کلاسهای درس حوزه فردا [18دی] تعطیل شود. این اتفاق بسیار کم رخ میداد به همین دلیل موجآفرین بود.
مردم و علما صبح روز هجدهم دیماه به سمت منزل آیتاللهالعظمی گلپایگانی(ره) حرکت کردند. خیلی زود محوطه درونی و بیرونی منزل ایشان از جمعیت پر شد. حضرت آیتاللهالعظمی گلپایگانی(ره) با چهرهای غمگین و افسرده وارد میشوند. پس از اینکه ایشان آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را میخوانند بغض مردم میترکد و صدای گریه از هر سو بلند میشود. حضرت آیتالله گلپایگانی(ره) ادامه میدهند: «ما هم از وارد شدن این ضایعه بزرگ بر جامعه روحانیت و بر فقه و اجتهاد خبردار شدیم. اینها اشتباه میکنند، اینها فکر نکنند ما دیگر سکوت کردهایم و چیزی نخواهیم گفت و دست برمیداریم. اینها باید بدانند اگر سرنیزه را حتی به زیر گلوی ما بگذارند، ما حرفمان را میزنیم».
بازاریان قم، 19 دی را تعطیل اعلام میکنند. در این روز ساواک و شهربانی به کمک نیروهای کمکی از تهران وارد شده و در حوالی مدارس علمیه متمرکز شدند. اقشار مختلف مردم با راهپیمایی به سوی منازل بزرگان حوزه، رفتهرفته خروشانتر میشدند. نیروهای رژیم با مشاهده حرکت عظیم مردم تصمیم به حمله گرفتند و تیراندازی شروع میشود. عده زیادی از طلاب و مردم به شهادت میرسند. واقعه 15 خرداد و پیشتر از آن حمله ساواک به فیضیه تکرار میشود. امام خمینی که در تبعید و در نجف به سر میبرند، در سخنرانیای که در محل تدریس خود در مسجد شیخ انصاری نجف دارند، در پی شهادت تعدادی از طلاب و مردم قم میگویند: «من متحیرم این فاجعه را، این فاجعه بزرگ را، به کى باید تسلیت بگویم؟ آیا به رسول اکرم(ص) و به ائمه معصومین- علیهمالسلام- به حضرت حجت(عج) تسلیت بگویم، یا به امت اسلام، به مسلمین، به مظلومین در تمام اقطار عالَم تسلیت بگویم، یا به ملت مظلوم ایران تسلیت بگویم، یا به اهالى محترم قم، داغدیدهها، تسلیت بدهم، یا به پدر و مادرهاى مصیبتدیده تسلیت بدهم؛ یا به حوزههاى علم و علماى اعلام تسلیت بگویم؟ به کى باید تسلیت گفت و از کى باید تشکر کرد در این قضایا که براى اسلام پیش مىآید و این ملت بیدار ایران در مقابل این مصیبتها استقامت مىکند، کشته مىدهد، هتک مىشود. بىجهت و بدون هیچ مجوزى مردم را به مسلسل بستند...».
وقایع 19 دی قم در 19 دی خلاصه نمیشود. نهضت چهلمها آغاز شده است. در اربعین حادثه قم، تبریز شعلهور میشود. 40 روز بعد یزد زنجیره قیام را تکمیل میکند. نهضت تثبیت میشود و به فاصله یک سال از چاپ مقاله توهینآمیز، شاه فرار میکند. واقعه 19 دی بهعنوان حلقه آغازین زنجیره چهلمها یکی پس از دیگری جریان انقلاب را تسریع کرد. 19 دی 56 ضربهای بسیار بزرگتر از آن چیزی که رژیم تصور میکرد را به آن وارد کرد و امام خمینی را در موقعیتی بسیار مناسب از نظر جایگاه قرار داد. شاه که در این زمان میاندیشید در اوج قدرت قرار دارد و موفق شده بود در شب سال نو میلادی میزبان کارتر رئیسجمهور وقت ایالات متحده در ایران باشد، در مذاکرات صلح سادات- بگین نقش فعال ایفا کند و کنگره رستاخیز ملت ایران را با آن شکوه برگزار کند، به خاطر چاپ مقاله توهینآمیز در کانون اعتراضات قرار میگیرد و در 13 ماه دیکتاتوریاش پایان مییابد.