|
مرمت و بازگشایی دروازه سوم ارگ تاریخی بم پس از 13 سال
کمبود اعتبار گریبان قلعه تاریخی را گرفت
پس از گذشته ۱۳ سال از زمینلرزه بم سرانجام دروازه سوم ارگ تاریخی بم مرمت و بازگشایی شد و بازسازی دروازه اصلی و حاکمنشین نیز با تجهیز 5 کارگاه ادامه دارد. سال ۸۲ بزرگترین بنای خشتی جهان بر اثر زمینلرزه چنان لرزید که
۷۰ درصد از این ارگ بزرگ با خاک یکسان شد. باستانشناسان میگویند روند بازسازی این ارگ تاریخی طی ۱۳ سال گذشته بزرگترین پروژه مرمت بناهای تاریخی ایران بوده است هر چند در سالهای ابتدایی عملیات مرمت این بنای تاریخی برخی کشورها همکاری داشتند و کارشناسان خود را برای مرمت بخشهایی از این بنا به بم فرستادند و حتی اعتبار برای مرمت ارگ بم اختصاص دادند اما با گذشت زمان حضور کارشناسان و کمکهای خارجی بسیار کمرنگ و مرمت ارگ بم با اعتبار مستقیم از سازمان میراث فرهنگی و زیر نظر پایگاه میراث جهانی ارگ بم به صورت مشخص دنبال شد. برای بازسازی این قلعه تاریخی پس از مطالعات گسترده خشتهای مقاوم در برابر زمینلرزه ساخته شد بهطوری که با استفاده از مصالح بومی و برگهای نخل خشتهایی تولید شد که مقابل زمینلرزه مقاوم است و ارگ با استفاده از همین خشتها ساخته شد. هر چند مشکلاتی از جمله کمبود اعتبار بویژه در سالهای اخیر گریبان ارگ بم را گرفته است اما کار مرمت همچنان ادامه دارد. کمبود اعتبار در این پروژه عظیم مرمت به حدی بود که ماههای ابتدایی سال جاری کارگران متخصصی که در این ارگ در حال کار بودند حقوق دریافت نکرده بودند اما پس از رفع این مشکل در نهایت کار بازسازی با جدیت بیشتری دنبال شد. مدیر پایگاه میراث جهانی و منظر فرهنگی بم در گفتوگو با مهر درباره آخرین وضعیت این بنای تاریخی اظهار داشت: اقدامات قابل توجهی در ارگ بم انجام شده است و خوشبختانه قسمتهای حساسی از این ارگ تاریخی که باقیمانده بود در حال بازسازی و کار بخوبی در حال انجام است. افشین ابراهیمی گفت: پس از ماهها مرمت و بازسازی دروازه سوم ارگ نیز به پایان رسیده است. وی افزود: این بخش از ارگ تاریخی بم یکی از بزرگترین سازههای مجموعه قلعه تاریخی بود که 3 ماه زمان صرف بازسازی این بخش شد. ابراهیمی افزود: راهاندازی کارگاه خاص و تخصصی با بهکارگیری افراد کاملا متخصص یکی از اقداماتی بود که برای بازسازی دروازه سوم ارگ انجام شد. وی پروژه بازسازی ارگ بم را دارای پیچیدگیها و موانع مختلف دانست و افزود: ساعتها مطالعه و تحقیق و کارشناسی انجام شده تا بخشهای عمدهای از این بنا بازسازی شده است و مسلما حمایت و صرف اعتبار بموقع میتواند در پیشبرد کار تاثیرگذار باشد. مدیر پایگاه میراث جهانی و منظر فرهنگی بم گفت: در واقع دروازه سوم ارگ داخل ارگ بم قرار داشت. وی مرمت بخش حاکمنشین را یکی از مراحل سخت کار دانست که در حال انجام است و دروازه سوم نیز در نزدیکی بخش حاکمنشین قرار گرفته است. ابراهیمی خاطرنشان کرد: در حال حاضر تمرکز ما روی بازسازی دروازه اصلی، بخش منتهی به حاکمنشین و خانه حاکمنشین است. وی گفت: برای بازسازی این بخش از بنا به صورت ویژه ۵ کارگاه مختلف تجهیز و راهاندازی شده است و افراد خبره در حال کار در این بخشها هستند. وی گفت: نباید فراموش کرد که این بنا در زمینلرزه ۷۰ درصد تخریب شده بود و بازسازی ارگ نیاز به کار و زمان بسیار دارد. مدیر پایگاه میراث جهانی بم گفت: با توجه به زلزله خیز بودن شهر بم باید به این نکته توجه میشد که در کنار بازسازی این بنا باید مقاومسازی را نیز در دستور کار داشته باشیم. وی افزود: حاکمنشین در واقع یکی از زیباترین و پیچیدهترین بخشهای مرمت از لحاظ معماری و فنی است و در بلندترین بخش از ارگ قرار گرفته است. ابراهیمی ادامه داد: کارهای تخصصی و مرمت در حال انجام است اما مسؤولان باید بدانند حمایت آنها از مجموعه و اختصاص بموقع اعتبارات در ادامه مثبت روند کار بسیار تاثیرگذار است. فرماندار بم نیز در گفتوگو با مهر اظهار داشت: بازسازی ارگ بم از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است و مردم این شهر برای ارگ ارزش خاصی قائلند. رضا اشک افزود: خوشبختانه در سال جاری بخشی از مشکلات مالی مرمت این ارگ با همکاری میراث فرهنگی برطرف شده است. اشک افزود: در بازسازی شهر نیز سعی شده منظر شهر که ثبت جهانی است حفظ شود و در این مسیر آماده همکاری با میراث فرهنگی هستیم.
ارسال به دوستان
نگاه جناحی ظلم به عدالت است
امیر استکی: جناب حسن روحانی ریاست محترم جمهور چندی پیش فرمودند عدهای به دنبال آن هستند بدهی معوق را اختلاس جا بزنند و با این کار ذهن و فکر مردم را مغشوش کنند و نسبت به دولت ایشان بدبین. این تاکید بر بدهی معوق بودن آن 8 هزار میلیارد کذایی یعنی فسادی رخ نداده است و در تحلیل نهایی، داستان یک سوءمدیریت است. البته رئیس محترم جمهور در جریان فیشهای حقوقی نجومی هم همین عقیده را داشتند و تا روزها اعتقاد به وقوع عملی مفسدانه نداشتند و خیلی طول کشید تا بپذیرند مساله اصلا چیز سادهای نیست و همانطور که همان روزها در همین جریده گفتیم و نوشتیم در نهایت معتقد به همان سوءمدیریت بودند که آن را هم اگر رسانههای لجوج و بیسوادی مثل ما میگذاشتند، میشد در میان جمع خودمانی مدیران ارشد دولت حلوفصل کرد و دامنه تنش را به میان مردم نکشاند و تصویر گل و بلبلی را که باید ملت از ماحصل مدیریت مشعشع جناب روحانی داشته باشند، خدشهدار نکرد!
انصاف را اهل کسبوکار به حالتی میگویند که وقتی پای منافع خود شخص در میان باشد و خود نیز تصمیمگیر اصلی باشد بتواند چشم بر روی آن ببندد و به عدالت رفتار کند. انصاف یعنی محترم شمردن واقعیت در همه شرایط. یعنی اینکه اگر بدهی معوق را فساد اقتصادی نمیدانیم این اعتقاد فقط برای جایی که خودمان مسؤولیم نباشد و آن فسادهایی را هم که در دولتهای قبلی روی داده است با همین چشم ببینیم و آنها را هم که هر کدامشان یا از نوع همین بدهیهای معوق بودهاند یا چیزی شبیه آن، فساد اقتصادی نبینیم و بگوییم آنها را هم رسانهها بزرگ کردند و در اصل و در تحلیل نهایی همان سوءمدیریتهای کوچک بودهاند! اما جناب روحانی اسفندماه 92 معتقد بود نام مفسدان اقتصادی باید بر سر زبانها باشد، مفسدانی که پرواضح است در آن زمان همه به دولتهای پیشین وصل میشدند و در جهت منکوب کردن رقیب از هیچ کاری نباید فروگذار کرد! اما امروز جناب روحانی در چرخشی عیان معتقدند این فسادها را نباید بزرگ کرد و نباید رسانهها بدهیهای معوق نجومی را فساد اقتصادی جا بزنند و پر واضح است که امروز مسؤولیتهای ناشی از این مفسدههای اقتصادی به دوش دولت ایشان است و پرواضحتر است که این نوع استاندارد دوگانه هر چه باشد انصاف نیست؛ انصافی که خود یکی از شعب تدبیر و اعتدال است.
البته نه آن داستانهای پیشین سوءمدیریتند و نه این داستان 8 هزار میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان، همه اینها در یک کلام و به روشنی فساد هستند و ناشی از سوءمدیریتهای نهتنها بزرگ بلکه در اصل خائنانه و غیر قابل بخشش؛ چرا که نهتنها سرمایههای جمعشده از ذخایر اندک مردم را به بازی گرفتهاند، بلکه از همه اینها بدتر امید و اعتماد ملت را نابود میکنند و بذر ناامیدی و بیاعتمادی و بیاعتنایی را در دل آنها میکارند.
بیمدیریتی، هرجومرج، بیبندوباری مالی، روی کار آمدن مدیران نالایق؛ اینها نظر ما نیست، بلکه نظر یک شهروند ایرانی چهل و اندی ساله است که تحصیلات دیپلم دارد و اکنون پس از 24 سال خدمت در یک سازمان نظامی و دارا بودن 4 سر عائله ماهانه چیزی نزدیک به یک میلیون و 600 هزار تومان عایدی دارد. نامبرده البته مورد پرسش از واکنشش به یک اختلاس نیست، بلکه از او خواسته شده است نظرش را درباره 8 هزار میلیارد وامهایی که یک صندوق وابسته به فرهنگیان فقط به چیزی نزدیک به 30 نفر پرداخت کرده است و اکنون معوق شدهاند، بگوید. پاسخش همان 4 جملهای است که در ابتدای این بند آمد و ادامهاش هزار داستان از وثیقههایی که بانکها برای وامهای 5 و 10 میلیونی از او خواستهاند.
بله دوستان! قطعا اگر رئیس محترم جمهور هم یک بار در عمرش بعد از انقلاب برای گرفتن 5 میلیون تومان وام به بانک رفته بود و با موانع مرتفع و صعبالعبور بانکها مواجه شده بود، امروز به همین سادگی مدعی نمیشد عدهای مساله را بزرگ میکنند. یک بار دیگر هم در همین جریده داستان معروف فرانسوی اعتراض زنان پاریسی به وضع بد زندگیشان و حواله داده شدنشان به خوردن شیرینی را وقتی که نان نیست نقل کردهایم و امروز باید شوربختانه بیان کنیم بسیاری از دولتمردان ما در چنین وضعیتی به سر میبرند. فهمی از جامعه که ناشی از برداشتشان از محیط اطرافشان است و از آن رو که سالهاست در محیطی زندگی میکنند که استانداردهای زندگی در آن و سطح درآمدی در آن بسیار بالاست و به عبارتی سادهتر اشرافی است، لذا حساسیتهای یک کارگر حداقلبگیر یا یک فرهنگی یا یک نظامی یا یک پیشهور را درک نخواهند کرد و همینجاست که در کمال تعجب امثال ماها برخوردهایی مثلا با مساله فیشهای حقوقی نجومی از آنها میبینیم که هیچ نشانی از تعجب و شوکه شدنشان در برابر این ارقام ندارد و اگر چه برای ما نجومی است ولی برای آنها یک حداقل درآمد معقول عادلانه است.
به نظر نگارنده بدترین مواجهه با عدالت و فساد مواجهه جناحی است و ابزار کردن فساد برای مدیریت سیاسی ـ جناحی خود که بیشترین ضربه را به اعتماد عمومی، این کار میزند. نخبگان اشرافی که با همه فراز و فرودهایی که در دولتهای نهم و دهم با آن مواجه شدند باز موفق به بازگشت به اریکه قدرت سیاسی در ایران شدهاند، ناگزیر چنان نگاه یک طرفه و غیرمنصفانهای به مسائل و مشکلات کشور خواهند داشت. اینان کبرورزانه و عافیتجویانه همه ناکارآمدیهای امروز را گردن دولتهای قبل میاندازند و بدین منظور هر کاهی را در دولتهای قبل به کوه تبدیل میکنند و هر وقت هم مساله و مشکلی منحصر به دولت آنهاست به سادهسازی و پاک کردن صورت مساله میپردازند. این اخلاقیات سیاسی ناخودآگاه انسان را به یاد دوران یکهتازی قبلههای عالم میاندازد، آنجا که هر چه ناشی از اراده ملوکانه بود خیر محض و صحیح بیچون و چرا بود و همه ناکارآمدیها و ناراستیها توطئه بدخواهان و عنودان و رعیت پا برهنه!
ارسال به دوستان
اخبار
سمینار آموزشی مدیریت بحران در شرکت نفت گلستان برگزار شد
با هدف ارتقای دانش و افزایش کارآیی اعضای کارگروه تخصصی تامین سوخت استان گلستان سمینار آموزشی «مدیریت بحران» در سالن اجتماعات شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی منطقه گلستان برگزار شد. در این سمینار یکروزه میرداوود سیدی، رئیس کمیته بحران و پدافند غیرعامل شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران با اشاره به تعاریف مفاهیم اساسی در بحران، به تشریح اهداف اصلی مدیریت بحران پرداخت. وی بحران را ازهمگسیختگی جدی عملکرد یک جامعه و ایجاد خسارت و آثار سوء گسترده انسانی، مادی، اقتصادی یا محیطی دانست به گونهای که تطابق با آن فراتر از توانایی جامعه باشد. وی افزود: این تعریفی کامل از بحران است که براساس شرایط ایجادشده باید نسبت به مدیریت آن اقدام کرد.
ناکارآمدی کابینه دولت به لحاظ اقتصادی
نماینده مردم زنجان و طارم در مجلس شورای اسلامی با تاکید بر اینکه ترمیم کابینه روحانی باید بین وزرای اقتصادی اتفاق میافتاد، گفت: کابینه دولت به لحاظ اقتصادی ناکارآمد است که در این بین وزیر اقتصاد ناکارآمدترین است. فریدون احمدی در گفتوگو با فارس در زنجان، با اشاره به امضاهای جمعشده برای استیضاح وزیر اقتصاد اظهار کرد: جزو امضاکنندگان این استیضاح هستم. وی با تاکید بر اینکه ترمیم کابینه روحانی باید بین وزرای اقتصادی اتفاق میافتاد، اضافه کرد: دولت به لحاظ وزرای اقتصادی ناکارآمد است که در این بین وزیر اقتصاد ناکارآمدترین است. نماینده مردم زنجان و طارم در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه همه نمایندگان استان در مجلس به عنوان مخالف طرح ممنوعیت تولید سلاح سرد ثبتنام کرده بودند، تصریح کرد: سیستم مجلس برای سخنرانی درباره لوایح و طرحها به صورت قرعهکشی است و درباره این طرح هم اسم هیچ کدام از نمایندگان برای صحبت در روز رایگیری درنیامد، هر چند با ناطقان مخالف، هماهنگیهایی برای انعکاس نظرات انجام شده بود.
ارسال به دوستان
اخبار
بهرهمندی روستاهای بم از خدمات پزشکی رایگان
معاون داوطلبان جمعیت هلالاحمر استان کرمان از اجرای طرح کاروان سلامت در شهرستان بم خبر داد. به گزارش فارس از کرمان، نسرین پیرمرادی گفت: طرح کاروان سلامت با هدف خدمترسانی به مناطق کمبرخوردار با ویزیت رایگان و توزیع بستههای بهداشتی و لوازمالتحریر در روستای سروستان از توابع شهرستان بم اجرا شد. وی با بیان اینکه سنجش سلامت اهالی روستا نیز جزو برنامههای این کاروان بود، اظهار داشت: 500 نفر از اهالی این روستا از خدمات ویزیت رایگان، کنترل فشار خون و انجام تست قند خون بهرهمند شدند. پیرمرادی ادامه داد: از دیگر برنامههای کاروان سلامت توزیع داروی رایگان در بین بیماران نیازمند بود و پزشک عمومی، فیزیوتراپ، شنواییسنجی، بیناییسنجی، ماما و کارشناس بهداشت محیط از اعضای اعزامی کاروان سلامت به روستای سروستان بم بودند.
افتتاح 10 طرح اقتصاد مقاومتی در میاندورود
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج میاندورود از افتتاح 10 طرح اقتصاد مقاومتی در این شهرستان در هفته بسیج خبر داد. حسین جناسمی در گفتوگو با فارس در شهرستان میاندورود، با بیان اینکه بسیجیان در تحقق اقتصاد مقاومتی نقش بسیار مهمی دارند، اظهار کرد: هفته بسیج بهترین فرصت برای بیان دستاوردهای بسیج و ارزشهای انقلاب اسلامی است. وی بیان کرد: بهمناسبت هفته بسیج، برنامههای متعددی با همکاری ادارات دیگر در این شهرستان اجرایی میشود. فرمانده ناحیه مقاومت بسیج میاندورود به برگزاری 160 عنوان برنامه در هفته بسیج اشاره کرد و ادامه داد: حضور حلقههای صالحین در میعادگاه نماز جمعه شهر سورک مرکز شهرستان، صبحگاه مشترک بسیجیان و نیروهای مسلح، نشست مشترک سرگروههای حلقه صالحین، نشست بصیرتی در 4 دبیرستان سورک، برگزاری مسابقات ورزشی، برگزاری نمایشگاه مبارزه با اشرافیگری و فساد و عصر خطبهخوانی رهروان زینبی از جمله این برنامهها به مناسبت گرامیداشت هفته بسیج است.
ارسال به دوستان
یادهایی از «حاجحسن»
مهدی محمدی: 1-پیرمرد باغیرتی بود، اگرچه هرگز به معنای متعارف پیر نشد. همین 2 هفته پیش عصازنان وارد جلسه ثابت هفتگیمان شد. به سختی راه میرفت اما رنج تن، از صراحت زبان و تیزی ذهنش نکاسته بود. سخت مصر بود- مثل همیشه- که ریشه نابسامانیها و دشواریهای حتی سیاسی، در حوزه فرهنگ خفته است. فیالمجلس چند مصداق نقد ارائه کرد که نفوذ خطرناکی در فلان نهاد ظاهرالصلاح فرهنگی رخ داده و نمیتوان بیتفاوت بود. حاضران در جلسه میدانستند از کسی استمداد نمیکند و پایش را که از جلسه بیرون بگذارد به «وظیفه» عمل خواهد کرد. تعارف نداشت.
2-حاجحسن شایانفر بسیار حاضرالذهن بود. دوست و دشمن میدانستند. این آخری به فلان پدرخوانده ژورنالیسم غربگرا در لندن درسی فراموشنشدنی داد؛ چیزی را به یادش آورد که خودش درباره خویش از یاد برده بود! اتاقش در موسسه کیهان انباشته بود از کتابها، مجلات و اسناد بیبدیل. اتاق کوچک بود. تختی هم در آن گذاشته بود تا «حین استراحت کار کند». اتاق تنگتر شده بود و ظاهرا به نظر میرسید همه چیز روی هم تلنبار شده. خودش اما میدانست که بر آن بینظمی ظاهری، نظمی پولادین حاکم است. وقتی چیزی را میخواست، لابهلای آن همه کاغذ و کتاب، در کسری از ثانیه پیدا میکرد. یک بار در یک جلسه شروع کرد به بیان سوابق یکی از همین مدعیان روشنفکری؛ اسم، نام پدر، تاریخ تولد، مجلاتی که در آن کار کرده، کتابهایی که نوشته، نام همه دوستان و آثارشان، تاریخ سفرش به خارج، اینکه آنجا چه میکند... همین طور یک نفس میگفت تا اینکه یکی از رفقا به زبان آمد: «حاجی نمره کفشش چی بود؟!» اگر میدانست تعجب نمیکردیم.
یک بار با حاجحسین رفته بودند دادگاه. همان سالهای 81-80 گمانم. شاکی-یکی از شاکیان البته- مدیرمسؤول نام و نشاندار یکی از روزنامههای دوم خردادی بود. من آنجا نبودم. رفیقی میگفت طرف زیاد سروصدا میکرد. حاجحسن کنارش کشید و دقایقی گوشه راهرو گفتوگو کردند. میگفت شاکی محترم دیگر به صحن دادگاه برنگشت. همینطور که راهش را کشیده بود و میرفت، گفته بود: «میروم از خودم شکایت کنم»!
اواخر، یک بار یکی از دوستان سوالی کرد درباره یکی دیگر از رفقا. فکر میکنم سوالش این بود که آخرین کتابی که فلانی نوشته چیست. گفت: «نمیدانم»! همه حیرت کردند. همینطور که هاج و واج نگاهش میکردیم با خنده گفت: «اطلاعات دوستان را به حافظه نمیسپارم. ضدانقلاب که بشوید فوری همه اطلاعاتتان میرود «اینجا» و دیگر پاک نمیشود»! با انگشت به سرش اشاره کرد.
3- بسیار خوشخلق بود. در تمام این سالها عصبانیتش را ندیدم. کسی از دوستان هم گمان نمیکنم دیده باشد. همه دوستان-و در راس آنها تقی دژاکام- اجازه داشتند به هر میزان با او مطایبه کنند. گاه نیمچه متلکی هم میگفت. بسیاری از دوستان جمعه صبحهای اول وقت فراوانی را به یاد میآورند که ناگهان زنگ منزلشان به صدا درآمده بود و وقتی خوابآلود، آیفون را برداشته بودند، حاجحسن پایین پشت در بوده: «برایتان حلیم آوردهام»!
از کارهای ثابتش شغل جور کردن برای آنها که شغلشان را از دست داده بودند و رفع گرفتاری خانوادگی از دوستانی بود که به مشکل برمیخوردند. برای این کارها وقت میگذاشت. کلامش بین دوستان نافذ بود و حرفش زمین نمیماند.
یک بار به او گفتم حاج آقا! فلانی دوباره در خانه خورده به مشکل. گفت: «حل شد». گفتم خودش همین یک ساعت قبل به من گفت مشکل دارم. گفت: «خبر نداره، حل شده»! گفتم حاجی حل نشده ها! خندید. تلفن آن برادر را گرفتم. گفتم: «حاجحسن میگه فلانی مشکلی نداره». حیرت کرده بود. چند دقیقه بعد دوباره زنگ زد. صدایش میلرزید. گفت: «راست میگه، حل شد. زودتر از من به فکر من بوده»!
در نمایشگاه مطبوعات دوران اصلاحات، که بیشباهت به جنگهای گلادیاتوری نبود، میآمد و آرام گوشهای مینشست. گویی چون معلمی دلسوز مشق کردن ما را نظاره میکرد. چند باری برخی منتقدان بسیار تیز و تند کیهان پیرمرد را سر میز به حرف گرفتند. از دور میدیدم که چطور رفته رفته از حرارتشان کاسته میشود و سرشان را به علامت تایید تندتند تکان میدهند. یک بار یکیشان پرسید: «این آقا کیهانیاند»؟! آرام گفتم: «بله! ایشان «برادر حسن» است»! بنده خدا جا خورده بود. فردا دیدم با جمعی از دوستانش آمده. گوشه سالن ایستاده بود و حاجحسن را به دوستانش نشان میداد. بعد هم همگی آمدند جلو، با لبخند سلامی کردند و رفتند. سالها بعد دیدم جلوی غرفه کیهان ایستاده و با منتقدان بحث میکند!
کاملا صریح بود. مشکلی اگر داشت، شبههای پیش آمده بود، نقد و گلهای داشت، رو در رو و بیپرده میگفت. خطاپوش بود. یک عمر با خطاهای دیگران زندگی کرده بود اما بد کسی را نمیگفت. کتوم بود. رازهای فراوانی را میدانست اما آنها را خرج نمیکرد. همه میدانستند بسیار بیش از آنچه بر زبان میآورد در دل دارد.
4- قلبی رقیق داشت. با عبادت مانوس بود. آن اوایل که به کیهان رفته بودم یک بار در ماه مبارک رمضان افطار منزل یکی از دوستان بودیم. شاید هم منزل خودشان بود. درست یادم نیست. وارد که شدم دیدم کسی با صدای خوش در حال خواندن دعای افتتاح است. لابهلای دوستان دقت کردم. حاجحسن بود. با لحنی خوش دعا را تا انتها خواند. میدانستیم همه فن حریف است اما مداحی و روضهخوانیاش را دیگر ندیده بودیم.
حین جماعت، دوستان جوان را جلو میانداخت. میگفت: «بگذارید بایستند جلو تا این بشود عاملی که گناه نکردن را تمرین کنند».
5- بغضی عمیق از ضدانقلاب در دل داشت و به امام و انقلاب اسلامی بسیار غیرت میورزید. کمتر کسی را از این حیث شبیه او دیدهام.
بسیاری از چهرههای شاخص ضدانقلاب، که برای خودشان بروبیایی دارند و صبح تا شام علیه انقلاب ژست میگیرند، نزد او حرفهایی زدهاند که جای دیگر نمونهاش را نمیتوان یافت. نمیتوانستند جلوی حاجحسن پرت و پلا سرهم کنند. میدانستند کلاه سرش نمیرود و حالا احتمالا یکی از بزرگترین نگرانیهایشان همان چیزهایی است که در آن اتاق باصفا، حین چای خوردن و سیگار کشیدن به حاجی گفتهاند. بعد البته رفتند گفتند «فلانی از ما بازجویی کرد»!
یک بار گفتم حاج آقا این چیزهایی که در نیمه پنهان درباره فلان آقای ظاهرا شاعر نوشته شده خیلی عجیب است. از لابهلای انبوه کاغذهای روی میزش پوشهای درآورد و گفت: «وقت داری بشین اینو بخون». معمولا مطالب تاریخی نمیخواندم. آن روز اما پاگیر آن یک پوشه شدم. همه، بریده مجلات، مقالات و مصاحبههای همان فرد بود. حتی یک صدم آنچه آن فرد خود در مقالات، اشعار و مصاحبههایش گفته بود، در نیمه پنهانش نبود. به شوخی گفتم: «حاج آقا اینها که همش آشکاره، پنهانشو بده بخونیم». گفت: «والله همینها را هم نوشتیم چون دیدم دارند از او بت میسازند. هر چه گفتهایم از کتابها، مصاحبهها و مقالات خودشان و دوستانشان است». روشنگریهای حاجحسن و تیمش درباره ضدانقلاب هنوز هم جزو دردناکترین خاطرات این جماعت است. ناسزا فراوان گفتند اما یک خطش را ندیدم جواب داده باشند.
از مشغلههای مداومش مشاوره دادن به آن دسته از گریختگان از کشور بود که با او تماس میگرفتند و میگفتند میخواهیم به کشور بازگردیم. همیشه به «مسؤولان» ارجاعشان میداد اما مشفقانه میگفت اگر واقعا پشیمانید برای جوانهای این کشور بگویید این مسیر چرا غلط است. حرفش را نشنیدند اما آن سخن در گوش تاریخ خواهد پیچید و خواهد ماند.
در همه جلسات گله ثابتش این بود که چرا ضدانقلاب بر سر کار است و بچههای انقلاب غریب. هر جا توانست انقلابیون را بال و پر داد ولی باز هم غصه میخورد. میگفت انقلابیون داخل جمهوری اسلامی غریبند. بغض میکرد وقتی خبر میرسید در یک نهاد متعلق به نظام خدمتی کردهاند یا سرویسی دادهاند به ضدانقلاب. در این موارد ملاحظهکار نبود و حرفش را میزد. خیلیها از او رنجیدند اما همیشه حساب قیامت را میکرد و میگفت «خدا راضی باشد»!
6- سخت کار میکرد. ماههای آخر شکایتش این بود: «زود خسته میشوم». از چشمهایش گله داشت. عادتشان داده بود به زیاد خواندن. میگفت: «یاری نمیکنند». به حاج حسین عشق میورزید. طوری رفتار میکرد که زیر سایه حاج حسین هرگز دیده نشود ولی عامی و عارف میدانستند نقشش تا چه اندازه حیاتی است. همه غصهاش این بود که «حاجی تنها میماند». کار خوب و شاخص که انجام میشد همهجا میگفت زحمت حاج آقاست و بچهها. مشکل که پیش میآمد نخستین نفری بود که داوطلب میشد برای بحث و پاسخ. انتقاد و خطا را میپذیرفت و بیقرار بود تا جبران شود. مصداق بارز «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» بود. اگر ضدانقلاب مساله جدیدی روی میز میگذاشت، آرام نمیگرفت تا جوابش را پیدا کند. همیشه مهیا بود تا به دوستان کمک کند، اطلاعات بدهد، برایشان ارتباطات ایجاد کند یا حتی خود آنها را راهنمایی کند، تا شبههای را جواب بدهند یا باری از روی دوش انقلاب بردارند. مرد پروژههای بزرگ بود. بسیاری کارهایش ناتمام است. آنها که بخواهند راهش را ادامه بدهند خواهند دید که یک تنه چه بار عظیمی را بر دوش میکشید.
7- روزها و شبهای نیکویی به شاگردی حاجحسن بر ما گذشته است. یقین دارم اکنون میهمان سفره اباعبدالله(ع) است. با حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه محشور شود؛ انشاءالله.
ارسال به دوستان
قصه«حاجحسن»ها و ماجرای«شیخحسن»ها
حسین قدیانی: دشمن، او را بیشتر میشناخت تا دوست! همیشه دوست میداشت کارش بیشتر از اسمش کار کند! خودش اینگونه خواسته بود که «گمنام» بماند! «دیدهبان» را میگویم! همان که در «سایه» مینشست و مراقبت میکرد بلکه ذرات ظلم و ظلمت، گزندی به اشعههای آفتاب نزنند! نه! اشتباه نشود! «حاجحسن شایانفر» نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ نداشت، بلکه به هر دو مقوله «امنیت» و «فرهنگ»، «نگاه انقلابی» داشت! نگاه امنیتی به مقوله فرهنگ لیکن اگر مذموم باشد، مصادیقش این دو مورد است که هر دو را هم یک نفر انجام داده؛ اولا معرفی یک عنصر امنیتی و اطلاعاتی به عنوان وزیر برای وزارتی با اسم «فرهنگ و ارشاد اسلامی» و ثانیا تمنا برای توقیف رسانههای انقلابی در دیدار با جناب قاضیالقضات و حتی تمنا برای بستن دهان روزنامه انقلابی در دیدار با رهبر انقلاب، آن هم در شرایطی که چون به جلوت میروند، آن «حرفهای نمایشگاهی» را میزنند که چرا با رسانه برخورد میشود؟! مگر «حاج حسن» و سایر برادران و شاگردانش در رسانه، پای نوشتههای خود ننشستهاند و فراری از حکومت قانون هستند که در دیدار با مقام ارشد دستگاه قضا، به جای معرفی مدیران نجومی و شرکای کاسب دکان دونبش تحریم و توافق، از آن نگاه سوپرامنیتی خود به مقوله فرهنگ، رونمایی میکنید؟! «حاجحسن شایانفر» حتم دارم که در یومالعیار حسابکشی هم پای «نیمه پنهان» خواهد ایستاد اما امان از آن روز که نیمه پنهان آدمی را تمنای مخفیانه برای بگیر و ببند رسانههای منتقد رو کند!
آری! ما پای «تحریر» خود ایستادهایم! کو اما «تدبیر» شما، بر فرض که بخواهید پایش را امضا کنید؟! ما صدالبته پای همین متن هم خواهیم ایستاد! دفاع از «دیدهبان انقلاب در جبهه فرهنگ» همان اندازه زیباست که دفاع از «دزدان سرگردنه در جبهه صدارت» زشت و نکوهیده است! «حاجحسن شایانفر» از جمله افراد مظلوم و بیگناهی بود که تهمت «کاسب تحریم» را دشت کرد اما تحریم، کاسبی جز همان افراد ندارد که از یکسو توافق را ناظر بر لغو تحریمها، بسیار ضعیف تنظیم کردند و از سوی دیگر، به دروغ وعده دادند که همه تحریمها در همان روز اجرای برجام لغو میشود، آن هم بالمره! زندگی حاجحسن هست! و زندگی شما هم! و زندگی ما هم! مایلید در هر دادگاهی که شما بگویید، هر دو طرف، اموالمان را رو کنیم تا بیش از پیش «کاسب تحریم» مشخص شود؟! ترس از این پیشنهاد که باری پیش از این هم مطرح شد، یعنی علاوه بر کافر، کاسب هم همه را به کیش خود پندارد! «حاج حسن» اما ترس از خدا داشت! و خط از سخنان روح خدا میگرفت! او «اصولگرا» بود لیکن قبل از هر چیز، به این معنی که سر کلمه به کلمه صحیفه نور خمینی، با احدی تعارف نداشت! برای «حاج حسن»، قضاوت روح خدا، بسی مهمتر از آن بود که دیگران بخواهند دربارهاش چه بگویند! حقا که در این هوای آلوده، از پس وظیفه دیدهبانی و رصد، بخوبی برآمد! تا آخرین لحظه عمر! کار اگر بخواهی بکنی و از انقلاب اگر بخواهی دفاع بکنی، روی تخت و با حال بیمار هم ممکن است! آخرین بار، اواسط تابستان دیدمش! در همان دفتر قدیمی! عصری بود! صبح نزدیک به ظهر زنگ زده بودم! مثل همیشه، همان روز وقت داد! با خنده، همین را به رخش کشیدم! همین را که با آن همه کار انبوه، معمولا همان روز تماس، وقت قرار را تنظیم میکند! «از اینکه بچهها را معطل نگه دارم، بدم میآید! با اونوریها هم همینطور هستم البته»! و همینطور بود! با همه! بعد از «چشم»، گوشی داشت عجیب آماده برای شنیدن!
ابتدا، خوب خوب خوب به حرفهایت گوش میداد و بعد خیلی مختصر و مفید، حرفهای لازم را میزد! تا بخواهد 10 گرم حرف بزند، 100 کیلو گوش میداد! و در این دوره و زمانه وراج، لابد ملتفت هستید که دارم از چه نعمتی حرف میزنم! از نعمت سرداری که «دیدهبانی» را و صدالبته «شنیدهبانی» را دونشأن خود نمیپنداشت! کلاسش در این بود که برای خودش «کلاس» قائل نبود! بویژه آنجا که پای اصول مسلم انقلاب در میان بود! خیلی از ما، زیاد شده که از نقد عنصر واجبالنقدی طفره برویم، منباب همین رعایت کلاس، لیکن آنجا که پای غیرت انقلابی در میان بود، «حاجحسن شایانفر» اصلا اهل این ملاحظهها نبود! برای انقلاب، نه از کوچک کردن خودش ترسی داشت و نه از گمنامی! برای انقلاب، حتی از کار سخت خودش هم ابایی نداشت! در کاری از جنس کار ایشان، احتمال اشتباه یا خطا به نسبت کارهای دیگر بیشتر بود و هنوز هم بیشتر است اما از قضا هنر آن است که انقلاب را در چنین کارهایی تنها نگذاری! و رسم عافیت پیشه نکنی! و نگیری تخت بخوابی، بلکه حتی در تخت بیماری هم، مصداق روشن «بیداری» باشی! و همچنان خوب بشنوی! و خوب ببینی! آن عصر تابستانی، من اصلا برای چه کاری رفته بودم پیش حاجحسن؟! دقیق یادم نیست ولی این را خوب یادم هست که بخصوص روزگار کیهاننشینی، گاهی از او وقت میگرفتیم که فقط ببینیمش! همین!
دیدهبان اما زرنگتر از این حرفها بود! حتی در آن جلسات هم، این او بود که بیشتر ما را میدید و بیشتر ما را میشنید! این خاطره را برای جماعتی بگویم که از «حاج حسن» اصلا تصور درستی ندارند! اواسط دولت اصلاحات، ناظر بر متنی که میخواستم در «صفحه دانشگاه» بنویسم، رفتم پیشش! و سوالی از فلانی! و گذشتهاش! و اینکه آیا این چیزی که دربارهاش میگویند، درست است؟! گفت: «این چیزی که دربارهاش میگویند، چه دخلی دارد به نوشته تو؟!» و بعد اندازه 2 دقیقه، حرفهای دیگری که لازم بود از طرف بدانم، به من تحویل داد و وقتی اصرار بیشترم را برای دانستن دید، دوباره گفت: «برای آنچه میخواهی بنویسی، همین اندازه کافی است و هر چه بیش از این، یعنی غیبت پشت سر طرف!»
***
الان که نگاه میکنم میبینم باید هم در موسم اربعین عروج میکرد، آن دیدهبان انقلابی که حتی روی تخت بیماری هم، چشم مراقبت از تحرکات دلباختگان جبهه یزید، ابن زیاد و عمرسعد برنمیداشت! اگر فکر میکنی عمرسعد مرده است، پس چیست این همه که فریب وعدههای کدخدا را میخورد؟! پس چیست این همه که وعده میدهد؟! آهای حاج حسن! حالا از آسمان، حتی راحتتر هم میتوانی دیدهبانی کنی! با دوربین تو، ما هراسی از نقشههای بطالین نداریم! تو هستی! در خاطر سنگر به سنگر این انقلاب! و بالای هر خاکریزی! تو هستی! در قلب موسسه کیهان! و اشکهایت هنگام «زیارت عاشورا» از گونه در و دیوار نمازخانه پاک نمیشود! تو هستی! آنسان که 40 روز بعد از عاشورا، «زیارت حسین» را به «زیارت اربعین» ترجیح دادی! وه که چه دریافتی! همه فکر میکردیم حالا که مرخص شدهای، خوب شدهای! خودت اما اشاره کردی به روز رفتنت! به اربعین! السلام علیک یا اباعبدالله...
ارسال به دوستان
انتظار کوچکی که از آن هم دریغ شد!
علیاکبر عباسی: 1- سخنرانی حسن روحانی در اردیبهشتماه سال 92 و دقیقا یک ماه قبل از انتخابات در دانشگاه صنعتی شریف، از مهمترین و اصلیترین سخنرانیهای وی بود که طی آن آقای روحانی علنیتر از هر زمانی از تئوری دولت مدنظر خود رونمایی کرد: «هنر این است که ما تهدید را به آسیب و آسیب را به فرصت تبدیل کنیم، از این رو مذاکره با آمریکا امکانپذیر و شدنی اما سخت است؛ هرچند بنده معتقدم مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست، چرا که اروپاییها به دنبال «آقا اجازه» از آمریکا هستند. از این رو دولت آینده باید بتواند رابطه ایران و آمریکا را از حالت تخاصم به مرحله تنش که یک مرحله پایینتر است برساند. آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است». همین دیدگاه روحانی در رابطه با آمریکا و اینکه مذاکره با این کشور راحتتر از مذاکره با اروپاییهاست، موجب شد در طول مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5، طرف حساب اصلی تیم مذاکرهکننده هستهای ایران، آمریکاییها باشند و جناب ظریف و همکارانش انرژی اصلی خود را در مذاکره با آنها بگذارند. همین دیدگاه بود که موجب شد جناب روحانی که یک بار در سالهای ابتدایی دهه 80، طعم بدعهدی غربیها را چشیده بود، این بار به امید اینکه مذاکره با آمریکاییها متفاوت از اروپاییهاست، به سمت آنها سوق پیدا کند.
2- با این وجود اما مواضع چندی قبل رئیس کل بانک مرکزی در رابطه با اینکه به دنبال این است تا از نفوذ اروپاییها جهت اقناع آمریکاییها برای پایبندی به تعهداتشان در برجام و همکاری با بانکهای ایرانی استفاده کند، خط بطلانی بود بر تئوری جناب روحانی مبنی بر اینکه مذاکره با آمریکاییها راحتتر از مذاکره با اروپاییهاست. ولیالله سیف گفته بود: «ما انتظار داریم بانکها و شرکتهای اروپایی به ما کمک کنند مقامات آمریکایی را متوجه کنیم که باید به تعهداتشان در راستای توافق هستهای عمل کنند». این سخنان سیف در حالی است که علی طیبنیا، وزیر اقتصاد دولت روحانی نیز چندی قبل و در جریان سفر به واشنگتن جهت شرکت در اجلاس سالانه بانک جهانی، از مذاکرات خود با اروپاییها جهت واسطه کردن آنها برای اقناع آمریکاییها در انجام تعهداتشان در برجام و همکاری با بانکهای ایرانی سخن گفته بود. البته خود آقای روحانی نیز در سخنانی که چندی قبل در جریان سفر به یاسوج ایراد کرده بود با ابراز اینکه «به آمریکا بدبین هستم و به برجام خوشبین» زیرآب تئوری کدخدایی آمریکا را زد و منطق عمومی دولت در 3 سال گذشته را زیر سوال برد.
3- رئیسجمهور که تا چندی قبل توافق با غربیها را راهحل برونرفت از همه مشکلات کشور میدانست و به کرات از لغو یکباره تحریمها در صورت نهایی شدن توافق سخن گفته بود، به مرور از گفتههای خود عقبنشینی کرد. وی چندی قبل فروش نفت را به عنوان نتیجه برجام معرفی و در یک سالگی برجام نیز حاصل آن را «برداشتن سایه جنگ از سر کشور» عنوان کرده بود: «یکی از موفقیتهای برجام برداشتن سایه تهدید از سر مردم بود... حتی در این زمینه به تفاهم هم رسیده بودند اما مذاکرات توانست بهانه برای تهدیدات را برطرف و قدرت سیاسی، حقوقی و فنی ما را برای جهانیان آشکار کند!» سخنانی که البته توسط عباس عراقچی - که مسؤولیت اصلی توجیه عهدشکنیهای آمریکاییها در قبال برجام را بر عهده دارد- نقض شد و نشان داد حتی امثال عراقچی هم نمیتوانند بین برجام و دستاوردهایی چون برداشتن سایه جنگ از کشور نسبتی منطقی پیدا کنند.
عراقچی چند روز قبل گفته بود: «دشمن اگر میدانست قادر است تاسیسات هستهای ایران را بمباران کند حتما این کار را میکرد ولی با شناختی که از توان نظامی ایران داشت پای میز مذاکره حاضر شد. دشمن میداند حمله نظامی به ایران برایش هزینههای سنگینی در پی خواهد داشت، قدرت نظامی ایران فکر حمله را از دشمن گرفته است».
4- مواضع و رویکرد آقای روحانی در آخرین سفر خود به نیویورک به عنوان رئیس دولت یازدهم و همچنین مواضع اخیر محمدجواد ظریف در رابطه با برجام، نشان داد واقعیت آمریکا و مذاکره با کدخدا غیر از آن چیزی است که آنها قبلا از آن سخن میگفتند. محمدجواد ظریف ابراز داشته بود: «8 ماه پس از برجام به خاطر تهدیدهای آمریکا هیچ بانک بزرگ اروپایی با ایران کار نمیکند». وی همچنین گفته بود: «برجام نه ماه است و نه خورشید و حتی نتوانسته زمینه مبادلات پولی ایران را با اروپا برقرار کند».
5- با توجه به آنچه گفته شد و با وجود اذعان وزیر امور خارجه و حتی خود رئیسجمهور بر برخی واقعیتهای برجام، انتظار از آقای روحانی این بود در جریان سفر مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی به ایران، نسبت به بدعهدیهای آمریکا در اجرای برجام و عدم لغو تحریمها حداقل در این دیدار موضع درخوری اتخاذ و به طور جدی از نوع برخورد آمریکا با برجام انتقاد کند؛ لکن آنچه اتفاق افتاد این بود که روحانی فقط گفت برای پایداری برجام ایران انتظار دارد طرف غربی به تعهدات خود به طور کامل عمل کند. این سخنان هم در حالی بیان شد که موگرینی بدون اینکه از عدم همکاری بانکها و شرکتهای بزرگ اروپایی با ایران بهرغم گذشت 9 ماه از اجرای برجام حرفی بزند، مدعی شد: «اتحادیه اروپایی متعهد به اجرای تعهدات برجام است».
در حالی که اصلیترین مانعتراشیها برای عمل به مفاد برجام از سوی ایالات متحده صورت میگیرد و در شرایطی که جمهوری اسلامی تاکنون به همه تعهدات خود در برجام پایبند بوده است اما در دیدار خانم موگرینی با آقای روحانی نه مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی در قبال بدعهدیهای آمریکاییها کمترین حرفی زد و نه متاسفانه آقای روحانی از این روند انتقاد کرد. این در حالی است که بدون شک اگر کوچکترین کوتاهی از سوی ایران در انجام تعهداتش وجود داشت، همین خانم موگرینی سختترین مواضع را علیه جمهوریاسلامی اتخاذ میکرد. در چنین شرایطی حداقل انتظار این بود که جناب روحانی که رئیسجمهور ایران محسوب میشود، در قبال این سطح از بدعهدیها توسط طرف مقابل سکوت نکند و اجازه ندهد جاده دوطرفه تعامل برجام، عملا به جادهای یک طرفه تبدیل شود اما آنچه مشخص است بیان انتقاد و بدعهدی آمریکاییها از سوی روحانی به معنای بیثمر بودن مسیری است که روحانی در همان جلسه اردیبهشتماه سال 92 در دانشگاه شریف گفته است و این به معنای بنبست عمل برای او خواهد بود.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|