|
ساختوسازهای کنونی با اصالت مردم همخوانی ندارد
بیتوجهی به فرهنگ معماری ایرانی ـ اسلامی
قدیمها سبک زندگی مردم بر تمام جوانب زیستیشان تأثیر میگذاشت، مانند معماری و خانهسازی که در آن حریمها رعایت میشد و اهل خانه آرامشی داشتند که در خانههای امروز اثری از آن نیست. خانههای قدیمی و معماری بومی و اصیل بخشی از حافظه تاریخی یک شهرند. آنوقتها که هنوز مردمان شهر در آهن و فولاد محصور نشده بودند، با خاک و سنگ، آب و آفتاب در بستر آگاهی و تجربههای دیرین، فضاهایی را سامان دادند که امروزه یادگارهای آن جزو میراث فرهنگی ما و آیندگان سرزمین است. با گذشت زمان ساختار معماری در محیط جغرافیایی استانها تغییر کرده است در صورتی که سبک معماری بومی، اصیل و تاریخی خاص هر استان براساس اقلیم، مصالح بومی، فرهنگ و سبک زندگی مردم هر استان طراحی میشده است. در فیروزهای یا قهوهای سوخته با کلونهای مجزا برای مردها و زنها و 2 پیرنشین در اطراف در، اجزایی هستند که مشخصه یک خانه با معماری ایرانی را تداعی میکند. خانههایی که بهجای آیفون تصویری 2 کلون مختص مردها و زنها داشت تا با این روش مشخص شود چه کسی پشت در قرار دارد. در شیراز خانهها معماری و ویژگیهای خاص خود را داشتند مانند اینکه نمای بیرونی خانهها آجری و ساده است و تنها بخش تزئینی نمای بیرون سردرهاست. همه این خصوصیتها از خانههای شیراز بناهایی میساخت که محصول سبک زندگی خاص ایرانیها و شیرازیها بود. رئیس انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس درباره تأثیر سبک زندگی مردم شیراز بر خانهسازی و معماری قدیم به مهر گفت: در این خانهها باور مردم به «بایدها و نبایدها» و «حریمها» بخوبی رعایت شده و این موضوع در معماری آن دوران بخوبی نمود بیرونی داشته است. مسعود منیعاتی با اشاره به اینکه در کنار در 2 سکو با عنوان پیرنشین وجود داشت که کهنسالان هنگام عبور از کوچه میتوانستند بنشینند و نفسی تازه کنند، بیان کرد: وقتی فردی مقابل در ورودی خانه قرار میگیرد با یک محوطه هشتی شکل مواجه میشود که هیچ دیدی به درون حیاط ندارد و این معماری خاص باعث میشود غریبهها نتوانند درون منزل را نظاره کنند. وی ادامه داد: بعد از ورود به منزل راه دسترسی میهمان به اتاقها تفاوت داشت، برفرض مثال میهمانی که نامحرم قلمداد میشد بدون اینکه وارد حریم خانه شود با یک راه دسترسی ویژه به اتاق میهمان یا همان «پنجدری» وارد میشد و اعضای خانه هم از یک راه دسترسی دیگر وارد اتاقهای خودشان میشدند که این یعنی توجه ویژه به حرائم که بخوبی در خانهسازی آن دوران مورد توجه قرار میگرفت. اما اکنون خانههای جدید فاقد روح معماری شیراز هستند، معماریای که با فرهنگ و اصالت مردم این سرزمین همخوانی ندارد و هر روز بر غلظت غربی شدنش افزوده میشود. امروز دیگر از «پیرنشین» خبری نیست و جای آن را موانعی قرار داده و تهدید کردهاند که اگر در کنار خانه ماشین خود را پارک کنید خودرویتان را پنچر میکنیم، چنین میکنیم و چنان میکنیم! یکی از ویژگیهای خانههای شیراز برخورداری از آیینهکاریهای بسیار زیبا بود که در هر خانه قاجاری بنا بر وضعیت مالی صاحبمنزل وجود داشت. منیعاتی درباره اینکه چگونه میتوان روح معماری قدیم را در خانهسازیهای جدید جاری کرد، گفت: در دوره قاجاریه مردم برای خانههایشان اهمیت ویژهای قائل بودند و از آنجا که «منزل» از واژه «منزلت» ارسال به دوستان
اخبار
۶۲۰ هزار مسافر نوروزی وارد قشم شدند ارسال به دوستان
اخبار
اسکان ۶۴۶۰۰ زائر در مراکز شهرداری مشهد ارسال به دوستان
خدا هرگز گم نمیشود
حسین قدیانی: «وقتی مهتاب گم شد» سوسوی ستارههایی است که هرگز نمیمیرند! و لالایی لالههایی است که هرگز پژمرده نمیشوند! و حکایت مجنونهایی است که هرگز عاقل نمیشوند! و داستان دستانی است که هرگز بسته نمیشوند! و قصه رزمندگانی است که هرگز خسته نمیشوند! و خسخس سینههایی است که هرگز خالی از درد نمیشوند! و ماجرای بیسیمهایی است که هرگز جدای از عمار، عمار، عمار نمیشوند! یاسر! بهگوشم... و مدهوش از این همه لفظ خوش و معنای خوش! سلام و درود خدا بر پروانههای عاشقی که جزیره را تا ابد، مجنون پرواز خود کردند! و هرگز لیلایی جز «شهادت» اختیار نکردند! بچههای غرب! بچههای جنوب! بچههای مرز! بچههای جنون! بچههای بدر! بچههای مرد! 16 سالههای بلندتر از بازیدراز! خداشناسان شبهای شناسایی! رهاشدگان از قید «من»! همان عزیزان که قبل از «مین»، ابتدا پا روی «من» میگذاشتند! آری! «ابتدا سیمخاردار نفس»! سلام و درود خدا بر «شهید علی چیتسازیان» که همیشه میگفت: «کسی میتواند از سیمخاردارهای دشمن عبور کند که در سیمخاردار نفس گیر نکرده باشد». سلام و درود خدا بر «شهید بهرام عطاییان» که روی مین رفت و پایش قطع شد اما به تعبیر زیبای کتاب، هرگز «پایش از جبهه قطع نشد؛ ماند تا کربلای 5 و شلمچه»! سلام و درود خدا بر «شهید محمدعلی محمدی» که زیر نور مهتاب شب شناسایی، معبری به سوی آسمان گشود! سلام و درود خدا بر «سردار شهید حاجحسین همدانی» که در «شب عاشورای انصارالحسین» بیعت را از بچههای تحت امرش برداشت تا هیچکس برای ماندن اجباری نداشته باشد! و سلام و درود خدا بر رزمندگانی که تا آخرین قطره خون در صحنه نبرد ماندند! ماندند تا بمانیم! تا بدانیم که امید به خدا، همواره میتواند راهی به رهایی بگشاید! القصه! «وقتی مهتاب گم شد» را ایام عید خواندم تا در موسم دید و بازدید، در هر صفحهای از این کتاب، دیدار ستارهای رفته باشم! ستارهای چون «شهید محمد عرب» که اصلش عراقی بود «اما ما نمیتوانستیم پیکر او را وسط بیابان رها کنیم. اصلا فراموش نمیکردیم که او چطور مردانه، شهید هانی تکلو را کیلومترها از میدان مین به عقب آورده بود و حالا دستهای شلشده و سر افتادهاش با هر گام برداشتن ما، بالا و پایین میشد و گاهی از روی فانسقه و برانکارد ابتکاری ما، به روی خاک میافتاد و دلم را آتش میزد. تمام غربت و مظلومیت یک آدم بیکس، در سیمای متلاشیشده او پیدا بود. او از عراق آمده بود و اینجا کسی را نداشت. حتی اگر او را تا همدان میبردیم، چه کسی برای تشییع او میآمد و برای او گریه میکرد؟!» شهید محمد عرب، یکی از آن 90 نفری بود که راوی خوشلفظ و خوشمعنای کتاب، با آنها «عقد برادری» بسته بود و البته، یکی از آن 75 نفری که از جمع این 90 برادر دینی، جرعه شهادت نوشیدند! آنی خود را بگذارید جای راوی! 75 برادر شهید! 75 برادر شهید، بهعلاوه شهیدان امیر و جعفر خوشلفظ که برادر خونی راوی بودند! گفت: «آه، جبهه؛ کو برادرهای من؟!» طرفه حکایت اینجاست که مهمترین قید این «عقد اخوت»، «شفاعت» بود؛ هر که از این جمع، به شهادت رسید، متعهد است دیگر برادران خود را شفاعت کند! هان ای رزمنده همدانی! خوشا به حالت با این همه برادر شهید، با این همه شفیع! ما، هم حسرت آنگونه رفتن برادرانت را میخوریم، هم حسرت اینگونه ماندن خودت را! 75 برادر شهید متعهد به شفاعت در حق آدمی، بیشتر به یک رؤیا میماند! از قضا، گمانم آنچه «وقتی مهتاب...» را اینچنین خوب و خواندنی کرده، نظر لطف و عنایت همه این برادران و همه این شهیدان و همه این شفیعان به سطر سطر کتاب است. جز این، به شرط شما برای نویسنده محترم، جناب آقای حمید حسام باید اشاره کرد که به تعبیر حضرت آقا، «خود از خیل همین دلدادگان و تجربهدیدگان است»! کدام شرط؟! این شرط که «اگر برای خدا نیست، این کتاب را ننویس!» الحمدلله بابت چنین نگاهی! و چنین دیدگاهی! ارسال به دوستان
ترس و تردید از قرار گرفتن در مرز واقعیت
محمد زعیمزاده: به نظر میرسد در فاصله کمتر از 45 روز تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، در میان مشاوران و نزدیکان دولت یازدهم برآورد دقیقی درباره موقعیت دولت در آرا و افکار عمومی وجود ندارد، در واقع با اندکی دقت در خروجی کنش سیاسی دولتمردان و گفتار و رفتار آنها براحتی میتوان گفت تکلیف دولت در آستانه انتخابات درباره نگاه مردم نسبت به عملکردش روشن نیست. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|