آیا نسخههای وارداتی مشکلات کشور را برطرف کرده است؟
مسائل بومی راهحلهای بومی
امید رامز: اگر برای کمبود منابع آب، مشکلات شهری و ترافیک، مشکلات زیستمحیطی و آلودگی هوا، بحران نظام بانکی و نظام اقتصادی فشل و بیکاری، رکود، تورم، مشکلات اجتماعی- فرهنگی و چندین نمونه دیگر به دنبال یک علت بنیادین یا به تعبیری علتالعلل باشیم، میتوان آن را دانش غیربومی، تقلیدی و غیرمتناسب با شرایط خاص اقلیمی، جغرافیایی، تاریخی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی کشور دانست. دانشگاههای کشور ما همچنان از تولید دانش کاربردی مورد نیاز کشور ناتوان هستند و صرفا به تولید مقاله اکتفا میکنند. در حالی که باید طلایهداران تولید علم با محوریت مسائل و مشکلات کشور باشند.
کمآبی 3000 ساله، بحران 30 ساله!
ایران تمدنی بوده است که از قدیم الایام با مشکل منابع آبی مواجه بوده است. میانگین بارش باران در کشور در سالهای اخیر حدود 230 میلیمتر و متوسط جهانی 750 میلیمتر است. یعنی میزان نزولات آسمانی در ایران کمتر از یک سوم متوسط جهانی بوده است. بنا بر شواهد موجود، این نسبت با کمی اغماض در طول تاریخ بارش ایران پابرجا بوده است. با این حال در طول 3000 سال گذشته و قبل از شروع پیادهسازی مدلهای تکبعدی و غیرسیستمی توسعه در کشور، نهتنها با بحران مواجه نبودهایم، بلکه به عنوان الگویی برای سایر کشورها، ایران با وجود کمبود منابع آب به عنوان مایه حیات بشری، توانسته یکی از بزرگترین تمدنهای تاریخ بشر را ایجاد کند. کمبود منابع آب به هیچ عنوان مساله تازهای برای ایران نیست. «کارل مارکس» در نظریه «وجه (شیوه) تولید آسیایی» کمبود منابع آب در شرق را یک مساله تاریخی و مبنایی برای شکلگیری تمدن و حکومت/ دولت در شرق از جمله ایران عنوان میکند؛ اینکه در غرب به دلیل بارش زیاد باران و وجود مقدار کافی آب همواره میل به استقلال در حکومتهای محلی وجود داشته و اساسا این عامل به شکلگیری نظام فئودالیته در قرون وسطای اروپا نیز کمک زیادی کرده است و در مقابل در شرق از جمله ایران به دلیل کمبود منابع آب، نیاز به کار دستهجمعی و وجود حکومت مرکزی برای تهیه، برنامهریزی، مدیریت و توزیع منابع آب بیشتر احساس شده است. کمبود منابع آب منجر به این شد که نخبگان برای مشکلات بومی، راهحل بومی ارائه دهند و به دنبال دانش کاربری متناسب با آن باشند. حفر قنات، کانالکشی، بندکشی و استفاده از سفرههای آب زیرزمینی، ایدههایی بوده که با دانش کاربردی متناسب با وضعیت بومی، منجر به مدیریت مناسب آب در هزاران سال گذشته در ایران شده است. حفاری برای ایجاد قناتهایی با طولهایی تا 70 کیلومتر و عمق 100 متر همین امروز هم کار خارقالعادهای است، چه رسد به قرنها پیش از این. بر اساس آنچه کارشناسان محیطزیست بیان میکنند طول تقریبی شبکه قناتهای زیرزمینی در ایران به حدود 250 هزار کیلومتر در مناطق مختلف کشور میرسیده است (ما چگونه ما شدیم؛ صادق زیباکلام؛ ص100) اما پیادهسازی مدلهای توسعهای وارداتی بدون توجه به شرایط زیستبومی داخلی و مطالعات کارشناسی از جمله احداث صدها سد در نقاط مختلف کشور، در چند دهه گذشته مشکلات زیادی را در مدیریت آب ایجاد کرده است. در سدها به دلیل تابش آفتاب بر سطح آب حجم قابلتوجهی از آن تبخیر میشود. لزوم توجه به اقلیم بومی دقیقا همینجا خود را نشان میدهد؛ در اروپا و آمریکا هم میزان بارش به مراتب از ایران بالاتر است، هم میزان تبخیر بسیار کمتر؛ 2 هزار میلیمتر تبخیر در ایران و 700 میلمتر میانگین تبخیر در جهان؛ یعنی میزان بارش یک سوم و میزان تبخیر 3 برابر متوسط جهانی! فقط سد کرخه سالانه حدود 320 میلیون متر مکعب آب خود را به دلیل تبخیر از دست میدهد؛ این رقم با توجه به تعداد سدهای بلند با حوضچههای بسیار وسیع در کل کشور، حدود 10 میلیارد مترمکعب است. این هدررفت سرمایه آب را باید با هدررفت سرمایه مالی پروژههای احداث سد جمع کرد. سدهایی که گاه با رانت نمایندگان مجلس برای حوزههای انتخابی و بدون هرگونه مطالعات کارشناسی ساخته شدهاند. علاوه بر این صدور مجوز غیرکارشناسی حفر چاه، ذخیره منابع سفرههای آب زیرزمینی را نیز به حداقل رسانده است.
مکتب نیاوران و ریاضیزدگی اقتصاد
اقتصاددانان معتقد به آزادسازی اقتصادی که امروز با نام مکتب نیاوران شناخته میشوند، در 3 دهه گذشته با حضور در نهادهای برنامهریزی و تصمیمسازی اقتصادی کشور نظیر سازمان برنامه و بودجه، خط مشی اقتصادی کشور را تعیین کردهاند. علینقی مشایخی، مسعود نیلی، محمد طبیبیان، موسی غنینژاد و چند تن دیگر به عنوان رهبران مکتب نیاوران علاوه بر جهتدهی به نظام اقتصادی کشور در دولتهای پنجم، ششم، هفتم، هشتم، یازدهم و دوازدهم، با تاسیس رشته دانشگاهی «مهندسی سیستمهای اقتصادی- اجتماعی» به تربیت نسلهای بعدی برنامهریزان اقتصاد کشور نیز پرداختهاند. پس از پایان جنگ حلقه موسوم به نیاوران برای پرهیز از آنچه خود، مجادلههای بیحاصل با سایر اقتصاددانان و مکاتب اقتصادی میخوانند، با تاسیس این رشته، نسل جدیدی از دانشجویان و اقتصاددانان را تربیت میکنند که از آموزههای اقتصاد مدرن با محوریت اقتصاد بازار که از دهه 70 و 80 میلادی به این سو با نام اقتصاد نئولیبرال مرسوم شد، برخوردار باشند. رشتهای تهی از محتوای علوم انسانی و اجتماعی نظیر جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی، حقوق، تاریخ و جغرافیا و متکی بر اقتصاد محض مبتنی بر ریاضیات که قرار است «دانشجویان را تنها به مقام پیادهکننده ایدههای از قبل آماده شده در چارچوب خاصی از اقتصاد فرو بکاهد و اقتصاد را همچون علمی از زمینه اصلی خود یعنی دانش اجتماعی، مستقل کند» (استقرار آموزشی مکتب نیاوران، یوسفعلی اباذری- حمیدرضا پرنیان) و به همین دلیل است که محتوای آزمون ورودی آن بهگونهای طراحی شده که دانشجویان رشتههای مهندسی با مهارت ریاضیاتی قوی بهتر از سایرین و حتی اقتصادخواندهها پذیرش و جذب میشوند و در طی دوره نیز این روند ریاضیزدگی ادامه مییابد. این دانشجویان به دلیل ارتباط و نفوذ مناسبی که رهبران مکتب نیاوران در بدنه دولت داشته و دارند، با هدف تکمیل تیم کارشناسی سازمان برنامه و بودجه و کادرسازی برای آینده نهادهای تصمیمسازی و تصمیمگیری نظام اقتصادی کشور تربیت شده و میشوند. کارشناسان اقتصادخوانده بدون علم به سایر حوزههای دانش بشری و با نگاه فیزیکی و مکانیکی افرادی همچون دکارت به جامعه، صرفا تکنیسین و به تعبیری روباتهای پیادهسازی مدلهای اقتصادی مدرن هستند. نتیجه عملکرد این گروه را بعد از 30 سال میتوانیم ببینیم. البته در دولت دوم سازندگی نیز ثمرات آن بخوبی توسط کشور حس شد. مدلهای اقتصاد توسعه تجویز شده از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای همه کشورهای در حال توسعه که خواستار جذب منابع مالی بودند، بدون توجه به ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن کشورها عینا و بدون تغییر برای همگی تجویز و اجرا میشد و اساسا شرط اعطای وام به کشور از سوی 2 سازمان مذکور، اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی تحمیلی آنها بود. بازکردن بیمحابای مرزها و تجارت آزاد، کاهش هزینههای دولتی اعم از بهداشتی و آموزشی، آزادسازی نرخ ارز و... از جمله اقداماتی بود که نتیجه آن را با تورم
49 درصدی ابتدای دهه 70 شاهد بودیم. امروز نیز مسعود نیلی همچنان مغز متفکر اقتصادی دولت است. در کنار او نیز نوبخت و نهاوندیان حضور دارند و تیم اقتصادی دولت را تشکیل دادهاند. البته کرباسیان اقتصادنخوانده را میتوان صرفا تابع بیچون و چرای مدلهای آنها دانست. وضعیت نامناسب بانکها، رشد بیسابقه نقدینگی، ادامه اتکای ریال به دلار، افزایش بیسابقه واردات حتی در حوزههایی که توان داخلی قادر به تولید و رقابت است، رکود، افزایش خیرهکننده هزینههای غیرعمرانی دولت، کاهش سرمایهگذاری خارجی، ادامه اتکا به رانت نفت در رشد اقتصادی و تامین درآمدهای دولت و بیکاری بیسابقه امروز کشور، نتایج پیادهسازی مدلهای توسعه تقلیدی مبتنی بر اقتصاد ریاضیزده منفک از دانش سایر علوم انسانی است که بهزعم نظریهپردازان آن، جهانشمول است و شرایط خاص اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و مذهبی کشور در پیادهسازی و موفقیت یا عدم موفقیت آن هیچ نقشی ندارد!
نگاه غیرسیستمی در مدیریت شهری
آلودگی هوای شهر تهران و سایر کلانشهرها نیز نتیجه و نماد مدل توسعه نامتوازن و کپیبرداری ناقص از مدلهای شهرداری و کشورداری است، ربطی هم به جریان سیاسی خاصی ندارد. حاصل، نگاه غیرسیستمی به اجزای سیستم شهری و نبود نگاه بلندمدت است. گسترش بزرگراهها بدون توجه به بازخورد منفی نرخ تولید روزانه خودرو که روانه شهر میشود، اثر مثبت گسترش راهها را خنثی خواهد کرد. توسعه نامتوازن معدود شهرهایی نظیر تهران به نسبت سایر استانها و شهرستانها با مدل توسعه
«مرکز- پیرامونی» بناچار جمعیت مناطق محروم و کمترتوسعهیافته را به سمت شهرهای با امکانات بیشتر سوق داده و چرخه باطل «رشدجمعیت- تخصیص بودجه و امکانات- رشد جمعیت» را به همراه داشته است.
چه کنیم؟
بدون شک این نوشته به معنی نادیده گرفتن علم و اختراع دوباره چرخ نیست! بلکه توجه به شرایط خاص بومی و محلی و بهرهگیری از دانش روز در موقعیت مناسب و تولید دانش مورد نیاز متناسب با بستر اجتماعی، فرهنگی، اقلیمی، سیاسی و مذهبی را یادآور میشود. طبیعی است ارائه راهحل برای مشکلات کشور، منوط به شناخت کامل از وضع موجود در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و سیاسی است. تا شناخت کامل وجود نداشته باشد، ارائه الگو جهت نیل به وضع مطلوب نیز غیرممکن و در بهترین حالت ناقص خواهد بود. کافی است بومی فکر و بومی عمل کنیم.